گروه فرهنگی مشرق-عرض میکردم که حقیر خیلی وقت است دچار جشنواره فیلم فجر شدهام. حدود پانزده سال است که به صورت حرفهای این جشنواره را دنبال میکنم و برایش وقت میگذارم. (از تخمهشکستن که بهتر است!؟) یعنی آنقدری حرفهای شدهام که بدانم پوست چنین جشنوارههایی چقدر کلفتتر از قلم امثال بنده است! داشتم برایتان فرمول کلی این جشنوارهها را توضیح میدادم. البته قبل از آن توضیح یک مطلب ضروری به نظر میرسد.
سینمای ما قبل از انقلاب بیشتر یک جور دلقکبازی بود. نه هنر بود، نه صنعت. هنر بود، اما همانقدر که خواهر شوهر «اقدس خانم» بعد از سه بار زایمان طبیعی و بالای صد کیلو وزن، هنوز هم در مجالس عروسی بلند میشود و چرخی به یال و کوپال خود میدهد و هنرنمایی میکند. کم هنری نیست، وسط مجلس عروسی زنانه، حمله کرگدن به شترمرغ افریقایی را برای چشمهای حسود فامیل مادر شوهر تداعی کردن! کم هنری نیست... هنر عمله-بنّاهای ایرانی که با گل و گچ (با طعم سیمان) و میل بافتنی، زیر پای چنین هنرمند پیل-پیکری سقف بزنند و فرو نریختن آن... فیلم فارسیهای آن دوره صنعت بود، اما این چینیها از همان دوره هم دشمن اهل صنعت این دیار بودند. یک «بوروسلی» داشتند که از کام اژدها درآمده بود و در راه اژدها، همراه اژدها، از کت و کول اژدها همین جور بالا و پائین میرفت و... نمیدانم صنعت سینمای ایران را به کجای اژدها برد؟! خلاصه هالیوود و بالیوود و بوروسلی مگر میگذاشتند صنعت سینمای ایران نُطُق بکشد؟! شده بود حکایت صنعت معروف آفتابهسازیمان، سالهای منتهی به انقلاب در واقع چیزی از صنعت فیلمسازی ایران باقی نمانده بود. من نمیدانم چرا فیلمسازان ایرانی یادشان رفته آن اواخر داشتند غاز میچرانند!؟ چپ و راست هی آه میکشند و از دوران طلایی سینما در رژیم قبلی یاد میکنند. سینما رونق داشت، اما فقط برای سالندارهایش. هرچه بهایی و جهود بود، افتاده بودند به سالن سینماسازی. به آپاراتچی بدبخت و بلیطفروش هم حق بیمه نمیدادند، اهالی سینما که جای خود. بعد از انقلاب هم که اکثر سالنها شد مال بنیاد و ضرر و زیانی هم اگر داشت... (سودش به کدام مستضعف رسید که زیانش؟!) پس این «ننهمنغریبم» بازیها چیست؟ الله اعلم.
اما جالبترین قسمتش مربوط میشود به اوضاع هنرمندان عرصه سینما. یعنی هنرمندان عرصه سینما قبل از انقلاب هنرمندان عرصه سینما نبودند. هم هنرمند بودند، هم در عرصه سینما. اما بنا به دلایلی همین هنرمندان، در عرصه سینما، هنرمندانِ عرصه سینما نبودند. در حالی که هنرمند عرصه دیگر هم نبودند. از کارگردان گرفته تا فیلمبردار و گریمور و منشی صحنه و... حتی مجموعه بازیگران، غیر از چند هنرپیشه ستاره سینما، در واقع چیزی بودند در حد دنباله ستارههایی که دنبالهدار نبودند. عرصه سینما شده بود میدان جولان چند هنرپیشه معروف و معروفه، با سبیلهای از بناگوش در رفته و عضلات قلمبه-سلمبه، یا «مکش مرگ ما». هنرپیشههایی که کس دیگری به جایشان حرف میزد، آواز میخواند، یا سکانسهای خطرناک را بازی میکرد. هنرپیشههایی که صدای «شتَق-پوتوق» مشتشان هنوز یک متر تا چانه حریف مانده به گوش میرسید. هنرپیشههایی که عقدههای یک ملت کتکخورده را با نمایش کتک زدن آدمهای بد پاسخ میدادند. هنرپیشههایی که با چند ماجرای کلیشهای و نخنما یک مشت مخاطب بیماجرا را ساعتی سرگرم میکردند. و مردمی که خودشان حکایت معنیداری در سرتاپای زندگیشان نمییافتند، با همین قصههای بیمعنی شب و روز میگذراندند.
حکایت سینمای قبل از ایران و مخاطبانش بماند، اما تا پیش از انقلاب مردم چه میدانستند کارگردان کیست یا فیلمنامهنویس نوعی ماژیک است یا دستگاه چاپ؟ جلوههای ویژه کجا بود که مسئول داشته باشد و تدوینگر کیلویی چند بود؟ همین جشنواره فیلم فجر بود که به مردم نشان داد که سینما فقط جفتک چارگوش زدن چند هنرپیشه و قر کمر دادن یک مشت ضعیفه معروفه نیست...
ادامه دارد...
همین جشنواره فیلم فجر بود که به مردم نشان داد که سینما فقط جفتک چارگوش زدن چند هنرپیشه و قر کمر دادن یک مشت ضعیفه معروفه نیست.