سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
اگر برجام نباشد چه میشود؟
محمد صرفی در کیهان نوشت:
هفته پیش جناب آقای روحانی رئیسجمهور محترم کشورمان در جمع مدیران وزارت راه و شهرسازی بار دیگر بحث برجام را پیش کشید و گفت: «باید به مردم بگوییم که برجام باشد یا نباشد، چه نتایجی در پی خواهد داشت و سود و زیان آن را برای مردم تشریح کنیم و از مردم بپرسیم که آیا زندگی گران میخواهند یا زندگی ارزان؟ و اگر گفتند که زندگی گران میخواهند، اهلاً و سهلاً و همه شعارها را ما قبول داریم.»
این سؤال خوب و مهمی است. اگر برجام نباشد چه میشود؟ این سؤال از آن جهت مهم است که بسیاری از مسائل ریز و درشت کشور –مستقیم یا غیرمستقیم- به این ماجرا پیوند خورده و تحت تاثیر آن است. از زندگی و معیشت مردم گرفته تا سرنوشت اسدالله اسدی دیپلمات ما در اروپا که بیش از ۵ ماه از بازداشت غیرقانونی وی میگذرد، لوایح چهارگانه FATF و شاید از همه اینها مهمتر، سرنوشت جریان غربگرا در ایران.
برای پاسخ به سؤالِ «اگر برجام نباشد چه میشود؟» ابتدا باید به یک سؤال مقدماتی پاسخ داد و آن هم اینکه؛ در حال حاضر از برجام چه مانده است؟ اگر برجام را بهطور ساده توافقی بدانیم که براساس آن قرار بود ایران محدودیتهایی را در صنعت هستهای خود اعمال کرده و در مقابل تحریمها برداشته شود، با خروج آمریکا از توافق هستهای عملاً بخش تعهدات طرف مقابل منتفی شده و آنچه باقی مانده و دست نخورده تعهدات ایران است که تمام و کمال اجرا میشود.
با در نظر گرفتن این مسئله، میتوان صورت مسئله را دقیقتر کرد. در واقع امروز چیزی به نام برجام وجود ندارد و آنچه عملاً وجود خارجی دارد، تعهدات یکطرفه و بدون مابهازای ایران است. پس سؤال دقیق و درست این میشود؛ «اگر ایران به تعهدات برجامی خود عمل نکند چه میشود؟»
ایران میتواند در نخستین گام یک بازه زمانی مشخص - مثلاً یکماهه - را تعیین و بهصورت رسمی اعلام کند که در صورت ادامه تلاش آمریکا برای ایجاد محدودیت در فروش نفت ایران، غنیسازی ۲۰ درصد از سر گرفته میشود. باید توجه داشت که این اقدام به هیچ عنوان غیرقانونی نیست و حتی برجام – با همه نقائص و مشکلاتش- چنین حقی را برای ایران قائل است.
در بند ۳۶ برجام دو راهکار پیش پای ایران در صورت «عدم پایبندی اساسی» سایر طرفها گذاشته شده است؛ نخست «توقف کلی و یا جزئی اجرای تعهدات» و یا پیگیری از طریق شورای امنیت که در بند ۳۷ توضیح داده شده و البته کاملاً و به طرز عجیبی علیه ایران است. سؤال اینجاست که چرا ایران از این بستر حقوقی و قانونی استفاده نمیکند؟ آیا دولت و هیئت نظارت بر برجام، خروج آمریکا از توافق را «عدم پایبندی اساسی» نمیدانند؟!
نکته دیگر آنکه تجدیدنظر در تعهدات برجامی یک قانون لازمالاجراست. مجلس در جلسه ۲۱ مهرماه سال ۹۴ اجرای برجام را بهصورت مشروط تصویب و ۹ شرط برای آن تعیین کرد. در بند سوم این قانون آمده است؛ «دولت موظف است هرگونه عدمپایبندی طرف مقابل در زمینه لغو مؤثر تحریمها یا بازگرداندن تحریمهای لغوشده و یا وضع تحریم تحت هر عنوان دیگر را بهدقت رصد کند و اقدامات متقابل در جهت احقاق حقوق ملت ایران انجام دهد و همکاری داوطلبانه را متوقف نماید و توسعه سریع برنامه هستهای صلحآمیز جمهوری اسلامی ایران را سامان دهد به طوری که ظرف مدت دو سال ظرفیت غنیسازی کشور به یکصد و نودهزار سو افزایش یابد.»
عمل به این بند باید از ابتدای اجرایی شدن برجام و سنگاندازیهای ریز و درشت آمریکا در دوره اوباما اتفاق میافتاد تا طرف مقابل عملاً بفهمد بدعهدیهایش بدون هزینه نیست، اما متاسفانه چنین نشد. خروج آمریکا از برجام دیگر جایی برای توجیهات مضحکی مانند فاصله داشتن تا نقض فاحش، نگذاشته است و بیش از ۷ ماه از تخلف دولت در سرپیچی از قانون در این زمینه میگذرد.
خلاصه کلام آنکه توقف کلی یا جزئی تعهدات برجامی ایران، یک انتخاب نیست بلکه الزامی قانونی است که عدم اجرای آن تخلف محسوب میشود. با توجه به خروج آمریکا، مشخص است که توقف تعهدات ایران نیز باید متناسب و در نتیجه کلی باشد.
ممکن است مدافعان داخلی برجام این استدلال را مطرح کنند که چنین واکنشی باعث افزایش فشار اقتصادی میشود. همانطور که آمریکاییها به دفعات و درستی میگویند، آنان حداکثر فشار اقتصادی و رژیم تحریمی علیه ایران را تحمیل کردهاند و جایی برای افزایش فشار و تحریم از ناحیه آمریکا وجود ندارد. اروپاییها نیز در این بازی نقش و وزن موثری ندارند.
آنان نه در مقابله با آمریکا و تامین منافع ایران توانستهاند کاری از پیش ببرند و نه همراهی رسمیشان با آمریکا میتواند، چیزی بر بار فشار بر ایران اضافه کند. ایران به اندازه کافی اهرم در دست دارد که بتواند به اروپاییها که این روزها غرق در انواع و اقسام مشکلات نفسگیرند، بفهماند بهتر است پایشان را از گلیمشان درازتر نکنند.
افکار عمومی دنیا نیز کاملاً حق را به ایران خواهند داد چرا که حدود یک سال و بهصورت یکطرفه به تعهدات خود پایبند بوده و به اندازه کافی به طرف مقابل برای اصلاح رویه غلط خود وقت داده است. لازمه همه اینها در سطح بینالمللی یک دیپلماسی فعال و پویاست که از قبل زمینه و بستر را برای تغییر وضعیت و ایجاد توازن، آماده سازد. ویژگی اصلی این دیپلماسی اقتدار است.
ماجرای اخیر بازداشت مدیر ارشد شرکت هواوی در کانادا –به بهانه نقض تحریمهای ایران- و برخورد سریع و مقتدرانه چین با قضیه – دستگیری حداقل دو تبعه کانادا- که باعث عقبنشینی این کشور شد، نمونه درسآموزی از دیپلماسی اقتداری در برابر دیپلماسی التماسی است.
اما مهمتر از فعل و انفعالات خارجی ماجرا، مسئله مدیریت داخلی است. بیشک با نبودن برجام، دشمن میکوشد یک عملیات سنگین روانی و رسانهای راه بیندازد تا آرامش جامعه را هدف گرفته و وضعیت را بحرانی جلوه دهد. افکار عمومی را باید در برابر سیل اخبار جعلی و جهتدار محافظت کرد. به موازات روشنگری و مقابله با عملیات روانی دشمن، باید اقتصاد را بهنحوی مدیریت کرد که خروجی آن اطمینانبخشی به مردم باشد.
مثال نقض این قضیه ماجرای دلار ۴۲۰۰ تومانی است. تصمیمی غلط و فسادزا که رانتی نجومی –بیش از ۱۰۰ هزار میلیارد تومان- ایجاد کرد و در جیب عدهای بخصوص ریخت و امروز با گذشت ۸ ماه از آن تصمیم، هیچکس حاضر به پذیرش مسئولیت نیست و آن را به هم پاس میدهند.
دولت به دلایل مختلف سیاسی و غیرسیاسی جرات و آمادگی ورود به این حیطه را ندارد. اگر برجام خسارتی ناشی از اشتباهات محاسباتی، دل بستن به امضای کری و متاثر شدن از بازیگری و اشک وندی شرمن باشد که هست، ادامه آن به قیمت کوچکتر شدن سفره و جیب مردم، گناهی نابخشودنی است.
دولت آقای روحانی بشکل آشکاری استراتژی خود را در این زمینه امید داشتن به خروج ترامپ از کاخ سفید بنا نهاده است و بر این اساس ایران باید به تعهدات خود تحت هر شرایط و وضعیتی عمل کند که برای یک سیاستمدار و دولت، تاسفآور و دور از ابتداییترین اصول تصمیمگیری منطقی است.
برجام عملاً از بین رفته است و مسئله فقط پذیرش یا عدم پذیرش این واقعیت از سوی دستاندرکاران آن است. زمانی دولت برای تحمیل برجام و بستن دهان اندک منتقدان آن در کشور، از مزایای تخیلی و باغ سیب و گلابی میگفت. اینک که تق ماجرا درآمده و مشخص شده همه آن وعدهها خواب و خیال بوده، در کمال تعجب و در چرخشی ۱۸۰ درجهای میگویند اگر برجام نباشد بیچاره میشوید و روزگارتان سیاه! تاکتیک جالبی است و میشود هر چیزی را با آن توجیه کرد.
هر بلایی سر کشور و ملت آمد میتوانند بگویند بروید خدا را شکر کنید و به این فکر کنید که اگر برجام نبود چه میشد! دیروز با سایه هویج برجام جامعه را فریب دادند و به دنبال خود کشاندند و امروز آنان را از سایه چماق آن میترسانند. برجامی که نتوانست باک سوخت هواپیمای آقای ظریف را پر کند، چطور میخواست چیزی بر سفره مردم بیفزاید؟! برجامی که بودنش هیچ خاصیتی برای ملت نداشت، نبودنش میتواند سرمنشأ برکات بسیاری شود (چرا که اولین گام برای امید و حرکت، قطع امید از وهم و خیال است)، البته اگر اندکی شجاعت توأم با درایت نیز در میان باشد.
مردم با این طناب به چاه نمیروند
حسین کنعانی مقدم در ایران نوشت:
محمود احمدینژاد رئیس دولتهای نهم و دهم، رئیس جمهوری ایران را با ادبیات خاصی دعوت به مناظره میکند. اینکه او در این شرایط به چه دلیلی چنین خواستهای را مطرح میکند، میتواند علت انتخاباتی داشته باشد. با نزدیک شدن به انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی برخی از جمله شخص رئیس دولتهای نهم و دهم درصدد هستند که با وارد شدن به عرصه رقابتهای سیاسی نسبت به طرح مسائلی اقدام کنند که در شرایط فعلی در کشور ما، از هیچ جایگاه قابل اعتنا و اعتباری برخوردار نیست.
محمود احمدینژاد در حالی خواهان برگزاری مناظره است که ایرانیان پیش از این هم چنین تجربهای را با او داشتهاند. مناظراتی که در دوران انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ برگزار شد و انتقادات و اعتراضات زیادی را در پی داشت، منشأ مشکلات زیادی در کشور شد که تا مدتها تبعات آن در بسیاری از عرصهها باقی ماند.
شاید بتوان به جرأت گفت که خیلی از مشکلاتی که در کشور پدید آمده، از همان مناظرهها آغاز شد و نتیجه تلخ آن هم تمام کشور را فراگرفت. بنابراین اگر بنا باشد که با طناب ایشان مجدداً به درون چاه برویم ترجیح میدهیم که آن چاهی نباشد که از سوی ایشان کنده شده است. اکنون که در برابر دشمن مسلط بر مسائل مختلف داخلی و خارجی کشورمان از منظر تبلیغات و فشارهای روانی به مردم قرار گرفتهایم، نیازمند گفتوگوی ملی هستیم تا گروهها و جناحهای مختلف سیاسی بتوانند با گفتمان مشترک سعی در حل مشکلات مردم داشته باشند.
اینکه بخواهیم باز هم فضای کشور را متشنج کرده و سعی کنیم که با مناظرههایی که بیشتر شبیه منازعه است، مشکلات مردم را بیشتر کنیم، کاری از پیش نخواهیم برد. اگر بناست که مناظرهای انجام شود باید ما از احمدینژاد دعوت کنیم تا در آن شرکت کرده و پاسخگوی رفتارهای خود در دوره ۸ ساله ریاست جمهوریاش باشد؛ اتفاقی که متأسفانه تاکنون رخ نداده و او هم هیچ گاه موظف به پاسخگویی در قبال عملکرد خود نشده است.
حال که خود حریف میطلبد بیشتر این فکر را در ذهن میپروراند که وارد عرصه رقابتهای انتخاباتی شده و چون دیگر جایگاهی بین مردم ندارد سعی میکند که با دعوت از رئیس جمهوری مستقر بتواند تریبونی برای مطرح کردن خود دست و پا کند.
آقای احمدینژاد بداند که در سپهر سیاسی ایران، دیگر از جایگاهی نزد مردم برخوردار نیست تا بخواهد با نشستن در مقابل رئیس جمهوری بار دیگر نام خود را از منظر سیاسی مطرح کند. این نوع رفتارها را باید ناشی از نوعی فرافکنی دانست که ایشان به جای اینکه پاسخگوی رفتارهای خود باشد، با زیر سؤال بردن دیگران سعی دارد از پاسخگویی فرار کند.
مردم ما کاملاً آگاه و هوشیار هستند و برخی با این نوع ترفندها نمیتوانند کاری از پیش ببرند. هرچند ممکن است که دشمنان نسبت به وجود این مسائل طمع کنند و از اختلافات بهره بگیرند، اما نفعی برای شخص محمود احمدینژاد نخواهد داشت. تنها نفع ماجرا برای او این است که هر صحبتی که از سوی ایشان عنوان میشود، تا مدتها رسانههای بیگانه به عنوان مسأله اصلی به آن پرداخته و خوراک تبلیغاتی آنان خواهد بود.
پیدا وپنهان توافق یمنی در استکهلم
امیر مسروری در خراسان نوشت:
هیئت انصارا... و نمایندگان دولت مستعفی یمن که از سوی ریاض حمایت می شوند پس از یک هفته مذاکره نفس گیر در استکهلم سوئد درباره برخی موارد به توافق رسیدند.توافقی که پس از چهار سال حمله بی امان ائتلاف سعودی به یمن پیام های بسیاری در خود دارد: یک: عربستان تصور نمی کرد وقتی به صنعا حمله کرد، روزی را ببیند که مجبور شود برای به دست آوردن حداقل های سیاسی و نظامی با انصار ا... پشت یک میز بنشیند و شرایط مقاومت را قبول کند.
یادمان نرفته عملیات توفان قاطع قرار بود ظرف یک ماه به سرانجام برسد و اثری از حوثی ها و جریان مقاومت باقی نماند. در حالی که انصارا... با در اختیار داشتن دو شهر کلیدی صنعا و الحدیده و به دست آوردن قدرت نظامی و تهاجمی، عربستان را مجبور ساخت برای حضور حداقلی در شرایط سیاسی یمن پای میز مذاکره بیاید و شرایط انصار ا... را بپذیرد.
این مهم ترین پیروزی مقاومت در یمن است. به عبارت دیگر نه تنها صنعا سقوط نکرد، بلکه ریاض مجبور شد تا قیام مردمی یمنی ها را به طور غیر رسمی بپذیرد. البته این به معنای آن نیست که انصار ا... هم شروط عربستان را تا حدودی قبول نکند؛ اما باید واقع بینانه نگاه کنیم و مطمئن باشیم هر نتیجه ای در مذاکرات سیاسی رقم بخورد به ضرر عربستان است.
آن ها جنگی را آغاز کردند که هدفشان پایان دادن به قدرت انصار ا... بود، ولی حالا مجبورند آینده یمن را با انصارا... تصور کنند. دو: مذاکرات استکهلم فرایندی متفاوت از میدان نبرد است. در میدان نبرد طرفین حملات خود را ادامه داده اند و تا حدودی در بعضی محورها شاهد افزایش درگیری هستیم.
به عبارت دیگر هر دو طرف در حال حفظ آخرین امیدهای خود برای بازیگری بیشتر در پشت میز مذاکره اند. با این حال عملیات تسخیر الحدیده به ضرر عربستان تمام شد و سنای آمریکا را مجبور کرد تا قانون پایان دادن به حمایت آمریکا از عربستان در جنگ یمن را تصویب کند. انصار ا... دستاورد مهم دیگری نیز به دست آورده است. آن ها توانستند گروه های مختلف یمنی را تحت لوای دفاع از سرزمین جمع کنند و علیه عربستان به کار گیرند.
بسیاری از این گروه ها در فرایند انقلاب مردمی یمن حضور نداشتند، اما به دلیل دفاع در برابر تجاوز عربستان با انصار ا... همپیمان شدند و همین مسئله موجب افزایش توان انصار ا... شد. البته فراموش نشود بازیگران یمنی مورد حمایت عربستان بعضا با ریاض اختلاف نظر سیاسی و اعتقادی بزرگی دارند و همین مسئله می تواند منجر به شکاف و درگیری در طرف مذاکره کننده عربستانی شود. به طور مثال جریان اخوانی الاصلاح که هم اکنون همپیمان ریاض است، به طور جدی با اندیشه های حاکمان عربستان مخالف اند و همین مخالفت های آن ها موجب شکاف میان تصمیم گیری اماراتی ها و عربستانی ها در پرونده یمن شده است.
اخوانی ها به دلیل درگیری عربستان با قطر از ریاض دل چرکین هستند و حتی با حضور مصر در ائتلاف عربستان مخالفت می کنند. امکان آن که حزب اصلاح مجبور به خروج از چتر عربستان و به یمنی های مستقر در صنعا نزدیک شود وجود دارد. این بدان معناست که برخلاف اردوگاه انصار ا... که یک هیئت ثابت و یک دست وجود دارد، اردوگاه عربستان با اختلاف نظرهای فراوانی به استکهلم رفته است.
سه: بر خلاف انتظار، نه تنها شرط خلع سلاح یمنی های مستقر در صنعا به اجماع و توافق بین المللی نرسید بلکه با شرط پایان آتش بس موقت، به نوعی تسلیحات مورد استفاده انصار ا... پذیرفته شد. مسئله تبادل اسرا نیز برای یمنی ها اهمیت دارد. در طول جنگ، عربستان تعدادی از فرماندهان انصار ا... را به اسارت گرفت و شکنجه داد. از طرفی انصار ا... نیز چند تن از فرماندهان ائتلاف، رهبران احزاب همراه با ائتلاف عربستان و نیز چند افسر مستشار اروپایی ( فرانسوی) را دستگیر و بازداشت کرده است.
دست طرفین برای تبادل اسرا و بازداشت شدگان باز است و می توانیم شاهد یک تبادل «برد – برد» در این موضوع باشیم. چهار: نکته دیگری که برای یمنی ها اهمیت دارد، مسئله امداد رسانی بین المللی و نجات شهروندان در محاصره است. فراموش نشود، در طول مدت جنگ، یمنی ها در بدترین شرایط ممکن انسانی قرار داشتند و بسیاری از آن ها به دلیل نبود آب ، غذا و داروی مناسب به شهادت رسیدند.
باز شدن فرودگاه صنعا، انتقال کالا از بندر الحدیده و عقب نشینی تسلیحات نظامی عربستان از این منطقه، برد بزرگ انصار ا... است. با رسیدن کالاهای درمانی و غذایی، فشار استراتژیکی که عربستان تصور می کرد به وسیله آن می تواند انصار ا... را تحت سخت ترین تصمیمات قرار دهد، برداشته شد.
به عبارت دیگر، عربستان با گروگان گیری غذایی مردم یمن می خواست انصار ا... را مقصر حوادث داخلی این کشور نشان دهد در حالی که پیروزی میدانی انصار ا... و دستاورد سیاسی مذاکرات استکهلم، این طرح را ناکام گذاشت و افکار عمومی جهان را به ضدیت با ریاض سوق داد. پنج: هرچند یک طرف مذاکرات استکهلم، عربستان بود اما فراموش نشود هیئت اعزامی، هیئت یمنی بود و این مذاکرات در سطح یمنی – یمنی انجام شد.
موضوعی که هیچ گاه خواسته ریاض نبود و عربستان تصور نمی کرد این چنین مجبور شود به مذاکرات یمنی – یمنی تمکین کند. اولین پیشنهاد مذاکرات یمنی – یمنی توسط جمهوری اسلامی ایران داده شد و عربستان هیچ گاه این پیشنهاد را نپذیرفت . حالا با گذشت سه سال مجبور به تمکین این پیشنهاد شده است و این یعنی برد دیگری برای محور مقاومت که عربستان هیچ وقت تصورش را هم نمی کرد.
البته انصار ا... نشان داد هیچ گاه از مسیر سیاسی فرار نمی کند و حاضر است مذاکره کند، در حالی که تبلیغات عربستانی ها از ابتدای جنگ به این سو، عکس آن را نشان می داد تا انصار ا... را فاقد رفتار سیاسی و کنشگری بین المللی معرفی کند.
حالا نیز با شرکت انصار ا... در این مذاکرات ، دستگاه تبلیغاتی عربستان سناریوی جدیدی راه انداخته تا خود را پیروز این مذاکرات نشان دهد و مدعی شود «قدرت» عربستان، صنعا را مجبور کرد پشت میز مذاکره قرار گیرد. در حالی که ریاض حتی تصور مذاکره با انصار ا... را هم نمی کرد و سخنان فرماندهان عملیات توفان قاطع ریاض، نشان می داد آن ها به خیال خودشان ظرف یک ماه وارد صنعا می شوند و انصار ا... را برای همیشه نابود می کنند.
شکایت از قلب مفاهیم ارزشی به کجا بریم؟!
محمدعلی وکیلی در ابتکار نوشت:
چند روز گذشته همه شاهد حملههای رسانهای به اینجانب بودیم. حملاتی که دیگر برای حقیر عادی شده است. عدهای نذر کردهاند که هر از چندی حقیر را بنوازند. مهم هم نیست موضوع چه باشد، انگار دستور کار حمله است. من نیز با این پلتفرمها کنار آمدهام. پذیرفتهام که دیگر نه شکایت کنم و نه گلایهای داشته باشم. با خود بگویم که خب تکلیف آنان همین است، لذا خردهای نگیرم! با کمال تاسف باید این خطوط را نوشت.
برخی رسانهها که اساساً کارشان از قلب واقعیت گذشته و به وارونه کردنِ ارزشها رسیدهاند، اخیراً تلاش برای احقاق حق یک شهروند مظلوم را به عنوان «رانت به نور چشمی» معرفی کرده اند! یاللعجب! ترور شخصیت انگار کم بود که به قتل و قلب مفهوم هم رسیده است.
قبلاً دستکم به دروغ به نافمان چیزی میبستند تا چیزی برای حمله دستوپا کنند، اکنون اما ارزشها را وارونه معنا میکنند تا به اهدافشان برسند. میدانستم در آیین اینان هدف وسیله را توجیه میکند اما نمیدانستم تا اینسان! من از آمدنیوز البته متعجب نیستم؛ وظیفه امنیتی او همین است اما از پارهای از داخلیان متعجبم! متاسفانه وضع طوری پیش میرود که انگار باید از پارهای از رسانه های داخلی هم بیانتظار شد.
بر سرِ رفتنِ افشانی چه غوغایی شد؛ سخن بر سر دفاع از افشانی نیست بلکه سخن در عجیب بودنِ سامانِ حملهها بود. بر سرِ نامهای که برای رفع مشکل یک شهروند نوشته شده بود هم همان غوغا شد.
اصلاً به نظر طبیعی نمیآید! اصلاً طبیعی نیست که نزدیک به یک هفته، نامه اینچنینی تیتر رسانهها باشد! اصلاً طبیعی نیست که زندگی یک نفر شخم زده میشود و وقتی چیز دندانگیری گیر نمیآید، به تخفیفِ خبرنگاری جهت طرح ترافیک یک نفر پیله میشود و یک هفته «ترند» اخبار میشود! من گلایهای ندارم، از حسابرسی هم اصلاً باک ندارم.
این فقط ادعا نیست؛ پیرامون کوچکترین مسائل، حتی مسائلی که تخریب بسیار مبتذل و ناشیانهای بوده (مانند همین نامه)، پاسخگو بودهام. نه از مناظره فرار کرده ام و نه از مصاحبه. سنجش این ادعا هم راحت است؛ رجوع به رسانهها میزان پاسخگویی مرا نشان میدهد.
من خود را مکلف به پاسخگویی میدانم (هرچند موضوع ابتدایی و سخیف باشد) اما برای بدعتها نگرانم. پیشتر با اخبار جعلی و گزینشی، به واقعیتها دستبرد میزدند، اکنون اما به ارزشها هم رحم نمیکنند. معنای رانت را عوض میکنند و کارهای ارزشی را به عنوان رانت معرفی میکنند.
من معنای عنادِ رسانهای چون آمدنیوز را میفهمم. حتی میدانم که شاید همین یادداشت بهانه حملههای بعدی باشد اما از همراهی برخی داخلیان، چیز جالبی نمیشود برداشت کرد. در فضای عجیبِ برخی رسانهها، آدمی مجبور میشود بدیهیات را فریاد بزند. مجبورم با فریاد بگویم که ارباب رجوع نور چشم من است.
مجبورم فریاد بزنم که نگران عافیت خود در بازیها و شیطنتهای اینچنینی نیستم و شیرینی گرهگشایی از کار خلق، بر تلخی این بازیهای رسانهای میچربد. مجبورم تاکید کنم که سیره و توصیه معصومین(ع) درخدمت به خلق برایم ارجحیت دارد به حفظ عافیت از سروصدای رسانههای معاند.
مجبورم اعلام کنم که دامتان را بردارید و جایی پهن کنید که دانههایتان خریدار دارد.
نماینده مردم در هر صورت مکلف به پاسخگویی است؛ چه آن را شانتاژ رسانهای و توطئه بداند و چه ندادند. از همین روی، پیرامون همه حواشی توضیح دادهام و پاسخگو بودهام.
اما با وجود تکلیف به پاسخگویی، حق نقد نحوه فضاسازیها هم محفوظ است.
۱) امام رضا علیهالسلام فرمودند: «مَن فَرَّجَ عن مُومِنٍ فَرَّجَ اللّهُ عن قَلبهِ یومَ القِیامَهِ.»؛ هرکه گره از کار مومنی بگشاید، خداوند در روز قیامت گره غم از دل او بگشاید. (منتخب میزان الحکمه، ص۲۷۰)
۲) امام صادق علیهالسلام: «مَن رای اخاهُ عَلی امرٍ یکرَهُهُ فَلم یرُدَّه عَنهُ وَهُو یقدِرُ علَیهَ فقد خانَهُ.»؛ هر که برادر خود را گرفتار امری ناخوشایند ببیند و بتواند آن را از او برطرف سازد و چنین نکند، بیگمان به او خیانت ورزیده است. (بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۶۵- منتخب میزان الحکمه، ص۱۴)
۳) امام صادق علیهالسلام: «انّ الرَّجُلَ لَیسالُنی الحاجَهَ فَاُبادِرُ بقَضائها مَخافَهَ ان یستَغنِی عَنها فلا یجِدَ لَها مَوقِعا اذا جاءَتْهُ.»؛ هرگاه مردی دست نیاز سوی من دراز کند، در رفع نیاز او میشتابم زیرا میترسم کار از کار بگذرد و اقدام من در کمک به او دیگر به کارش نیاید. (عیون اخبار الرضا علیهالسلام، ج ۲، ص ۱۷۹- منتخب میزان الحکمه، ص۲۶۴)
این افراد باید بدانند که بالاترین افتخار برای یک انسان این است که دیگران او را ملجا و ماوایی برای رفع حاجات خویش بدانند.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «کَفَی بِالْمَرْءِ اعْتِمَاداً عَلَی اَخِیهِ اَنْ یُنْزِلَ بِهِ حَاجَتَه»؛ در اثبات اعتماد به برادر دینی همین بس که شخصی حاجتش را نزد او آورد. (اصول کافی، همان، ج ۲، ص ۱۹۸ و ۱۳۱)
بیدار بمان آقای فوکویاما!
حسن رضایی در وطن امروز نوشت:
فرانسه این روزها در آتش میسوزد. دولت مکرون چند هفته است با باتوم، گلوله و گاز اشکآور از مردم پذیرایی میکند؛ آنها ولی دست از مطالبات گسترده خود برنمیدارند. در مقام مقایسه، اعتراضات مردم فرانسه را به لحاظ گستردگی و سطح خشونت، به جرأت میتوان با اعتراضات مردم مصر، تونس، بحرین و ... در جریان بیداری اسلامی هموزن دانست.
فرانسویها دست خالی به مبارزه با گارد ویژه پلیس، نیروهای ضدشورش و جدیدا افراد اعزامی از ارتش رفتهاند. در جدیدترین اتفاق و همزمان با اعلام وضعیت اضطراری از سوی مکرون، حمله تکتیراندازی ناشناس در شهر استراسبورگ، قتل ۳ نفر و زخمی شدن ۱۲ تن را در پی داشته است.
با این حال، افکار عمومی فرانسه که همراهی ۸۰ درصدی با جنبش جلیقهزردها دارد، هجوم مسلحانه به معترضان را بیشتر سناریوی دستگاه امنیتی پاریس برای توجیه برخوردهای سختتر با مردم میداند تا یک حادثه تروریستی. در آنسو اما پلیس فرانسه با تاخیری چندروزه اعلام کرده تکتیرانداز مدنظر، هنگام شلیک، فریاد اللهاکبر سر داده است! سناریویی که بعید است از سوی مردم معترض بسادگی باور شود.
آگاهان دنیا و آنها که نبض سیاست را فارغ از حقد و کینههای مرسوم سیاسی- حزبی میسنجند، بخوبی میدانند اعتراضات این روزهای فرانسه، ابدا مساله کوچکی نیست. مردم به جان آمده از سلطه کارتلها و تراستهای عظیم اقتصادی، دیگر نمیخواهند کارگر و کارمند ثروتمندانی باشند که دولت به صورت سیستماتیک آنها را حمایت و نمایندگی میکند.
این البته نخستین باری نیست که ساکنان بهشت مغربزمین از وفور نعمات(!) به تنگ آمده دست به آشوب و اعتراض میزنند. در قریب ۲۰ سال گذشته، جنبشهای مشابهی را در کشورهای ایتالیا، آلمان، آمریکا، یونان، ایرلند، انگلیس، هلند، اسپانیا و سایر کشورهای اروپایی شاهد بودهایم. جنبشهایی که مکررا زیر ضربات باتوم پلیس و دیکتاتوری رسانهای غرب سرکوب شده، به آتشی زیر خاکستر بدل شده است.
اگر دقیق بنگریم، قدرت یافتن احزاب راست افراطی در اروپا، رای آوردن ترامپ و اعتراضات این روزهای فرانسه همگی از یک جنس است. جامعه مغربزمین در تمام این موارد، راهی ورای مناسبات سیاسی مرسوم را جستوجو میکند، چرا که امیدی به سیستم سیاسی حاکم ندارد. مساله قابل تامل درباره جنبش جلیقهزردهای فرانسه هم این است که آنها هر گونه وابستگی به هر یک از احزاب سیاسی مرسوم کشور را بشدت نفی میکنند.
ناامیدی از سیستم حاکم، دیرگاهی است در دموکراسیهای غربی رخنه کرده است. دیکتاتوری رسانهای غرب در تمام این سالها اما باعث شده این ناامیدی، لزوما منتج به انقلاب نشود. از دست رفتن اعتبار رسانههای رسمی دولتهای غربی در منظر افکار عمومی اما بتدریج در حال تکمیل این حلقه مفقوده است و میتواند موجب فروپاشی این آخرین دژ مقابل توفان مردم خشمگین و فرودستان شود.
وقتی فوکویاما با دستپاچگی از شکست لیبرالیسم سخن میگوید، به واقع زنگ هشدار نسبت به همین وضعیت را - البته با تاخیری چند دههای- به صدا درمیآورد. غرب گیج است، نه میفهمد کلید تسلط بر خاورمیانه چیست، نه میتواند بیداری اسلامی را هضم کند و نه حالا میفهمد راه برونرفت از پنجه گرسنگان اروپایی و آمریکایی کدام است.
باراک اوباما چند سال پیش از این گفته بود: «دلیل اینکه بسیاری از مسائل آمریکا حل نشده این است که بخش زیادی از جمعیت آمریکا، بویژه جوانان در انتخابات شرکت نمیکنند. سال ۲۰۱۴، میزان مشارکت مردم در انتخابات در پایینترین سطح از زمان جنگ دوم جهانی بود!» اوباما و همفکرانش نمیخواهند بفهمند نسل جوان غرب، با کلیت این سیستم مشکل دارد و وقتی هم در والاستریت، لندن، پاریس و ... سرکوب شود، دوباره با انتخاب ترامپ و راستهای افراطی سعی میکند چماق این حقیقت را بر سر امثال اوباما بکوبد.
نکته قابل تامل درباره پیروزی مکرون در انتخابات اخیر فرانسه هم که غالبا نادیده انگاشته میشود، این است که وی هنگامی که از کابینه اولاند بیرون آمد و حزب خودش را تشکیل داد، گفته بود به هیچ یک از احزاب شناختهشده فرانسوی تعلق ندارد و به قولی، نه چپ است، نه راست!
دلیل اقبال افکار عمومی به وی و واگذاشتن لوپن نیز همین درک ناصحیح جامعه فرانسه از واقعیت مکرون بود. به واقع مکرون، قلابی از کار درآمد. مجموعه این واقعیات نشان میدهد جامعه غرب در چند دهه گذشته به صورتی ساختارمند، سرگرم تخریب ساختارهای سیاسی مرسوم و گذار از آنها به چیزی غیر آن است؛ امری که باعث بیداری امثال فوکویاما از خواب خوش پایان تاریخ در افق نئولیبرالیسم شده است.
نئولیبرالیسم طی دهههای گذشته، همزمان با تخریب زندگی اقشار متوسط و فرودستان، به نوعی مقدمات فروپاشی و تخریب خود را هم فراهم کرده است. اینجا اما کسانی حل مشکل آب خوردن مردم ایران را هم وابسته به دخیل بستن به پنجره همین سیستم رو به افول و انقراض میبینند.
جماعتی عقبافتاده و متوهمتر، به دلیل امتناع دولت از اجرای حداکثری نسخههای لیبرالی، با گرفتن ژست باسوادی، از دولت استعفا میکنند و دیگرانی چون آنها، خواستار خصوصیسازی بهداشت، آموزش، خدمات اجتماعی و همه چیز به تقلید از غرب هستند!
مجموعه اتفاقاتی که در فرانسه در جریان است، از نگاه بیبیسی، سیانان، رویترز، المانیتور، رسانههای اصلاحطلب و سلبریتیهای غالبا بیسواد ما اما با کمترین واکنش مواجه بوده است. گویی غرب، همراه رسانههای نیابتیاش در کشور ما هرگز دوست ندارد واقعیت حال فرانسه را باور کند. تاریخ اما به تنها چیزی که کار ندارد، آرزوهای احمقهاست و اتفاقا تاریخ با همین تحمیلهایش شناخته میشود.
تحمیل واقعیات بر توهمات. تحمیل واقعیت ترسناک برجام بر اقتصاد ایران. رسانههای اصلاحطلب و لیبرال، این روزها بیشتر برای مکرون اشک میریزند تا مردم فرانسه، سلبریتیها هم بیشتر نگران حال سگشان هستند تا باتوم خوردن مردم بلاد فرنگ. تاریخ اما کار خود را خواهد کرد. بیدار بمان آقای فوکویاما!
توسعه ایران؛ فرصتها و چالشها
سیدعلی خرم در آرمان نوشت:
دموکراسی یا مردمسالاری مفهومی در بر گیرنده مشارکت مردم در تصمیمگیـریهـای جامعـه و به معنای «قدرت مردم» است. به عبارت دیگر دموکراسی، مشارکت مردم در مسائلی است که زندگی آنها را تحت تـأثیر قرار میدهـد. مباحث توسعه و دموکراسی و تاثیرات آنها بریکدیگر، از جمله موضوعاتی هستند که در چند دهه اخیر بسـیار مـورد توجـه و مطالعه اندیشمندان سیاسی و اقتصادی بودهاند.
واژه توسعه به منظور، تکامل و پیشرفت است. بعد از جنگ جهانی دوم و در دهههای ۱۹۵۰–۱۹۶۰ این واژه مترادف با نوسازی، رشد و صنعتی شدن بود، اما اکنون توسعه به دو بخش سیاسی و اقتصادی صنعتی تقسیم میشود.
توسعه سیاسی هم به دو بخش توسعه آزادیها و شراکت در سرنوشت و توسعه انسانی تقسیم میشود. توسعه انسانی به افزایش رفاه کل جامعه بهویژه شهروندان محروم اشـاره دارد، در واقـع ایـن متغیر کیفیت زندگی انسانها را نشان میدهد و شامل سرانه تولید ناخالص داخلی، امید به زندگی و سطح باسوادی افراد است. بدون صحبت کردن درباره امنیت، نمیتوان از توسعه سخن گفت.
نمیتوان در منطقهای که امنیت وجود ندارد سرمایهگذاری کرد ولی امنیت باید ابزاری برای توسعه باشد. ایران در چند دهه گذشته توانسته در حفظ امنیت داخلی و خارجی موفق عمل کند. شاخص توسعه انسانی ترکیبی است برای سنجیدن موفقیت در هر کشور و دارای سه معیار است: زندگی طولانی و سالم، دسترسی به دانش و معرفت و سطح زندگی مناسب.
هدف توسعه انسانی، پرورش قابلیتهای انسانی محسوب میشود. رشد اقتصادی، ابزار و نه هدف توسعه است. علاوه بر این رشد تولید ناخالص داخلی لزوما به معنای پیشرفت در توسعه انسانی نیست. به عبارت دیگر، رشد اقتصادی و رشد تولید ناخالص داخلی شرط کافی توسعه یافتگی محسوب نمیشوند.
از سال ۱۹۹۰، هر ساله گزارشی با نام گزارش توسعه انسانی توسط برنامه توسعه سازمان ملل متحد منتشر میشود و در آن کشورها در شاخصهای مختلفی مانند شاخصهای آموزشی، بهداشتی، اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی، سیاسی و... مورد مقایسه قرار میگیرند.
در گزارش توسعه انسانی، کشورها را بر اساس میزان شاخص توسعه انسانی به گروههای کشورهای با توسعه انسانی بسیار زیاد، کشورهای با توسعه انسانی زیاد، کشورهای با توسعه انسانی متوسط و کشورهای با توسعه انسانیِ کم(پایین) تقسیم میکنند. در گزارش سال ۲۰۱۰، ایران در گروه کشورهای با توسعه انسانی زیاد(بالا) قرار گرفتهاست.
بر این اساس نروژ به عنوان توسعه یافتهترین کشور جهان، سوئیس، استرالیا، ایرلند، آلمان، ردههای بعدی، کانادا و آمریکا در ردههای دوازدهم و سیزدهم، اسرائیل در رده بیست و دوم، امارات در رده ۳۴ و عربستان سعودی در رده ۳۹ و ایران در رده شصتم معرفی شدهاند.آیا دموکراسی پیش شرط توسعه اقتصادی پایدار است یا فرآیندهای توسعه اقتصادی پیش شرط دموکراسی هستند؟
به بیان دیگر آیا دموکراسی مستلزم سطح معینی از توسعه اقتصادی است؟ چشماندازهای دموکراسی پایدار در جوامعی که دستخوش توسعه و تحول سریع هستند کدام است؟ و چشماندازهای توسعه سریع و پایدار در جوامع دموکراتیک چگونه است؟ جمهوری اسلامی ایران به منظور هماهنگ ساختن بستر عمومی جامعه و ارگانهای ملی و دولتی در نیل به اهداف کشور، در اوائل دهه ۱۳۸۰، به تدوین و تصویب سند چشمانداز بیست ساله کشور اقدام کرد. برنامه این چشمانداز ازسال ۱۳۸۴ شروع و در سال ۱۴۰۴ هجری خورشیدی، کشور بایستی به اهداف تعیین شده در سند نائل آمده باشد.
دو هدف «تعامل سازنده با جهان» و «جایگاه اول اقتصادی» در منطقه برای سند توسعه ایران تعیین شد. نظام بینالملل هم ظرف ۴۰ سال پس از انقلاب، دیدگاه خاصی نسبت به جمهوری اسلامی ایران پیدا کرده است. در این دیدگاه، روابط جمهوری اسلامی ایران با جهان، همواره در فضای امنیتی-سیاسی برقرار بوده که اقتصاد، تجارت و هرگونه مظهری از توسعه درخدمت این نوع روابط قرار گرفته و از آن برای مقابله با اهداف امنیتی-سیاسی خرج شده است. بدین ترتیب اقتصاد ایران، یازدهمین اقتصاد منطقه مورد رقابت بود که از نظر درآمد سرانه، حداقل بایستی ۴۰۰ درصد رشد کند تا به پای رقبای خود در صدر جدول برسد.
این ۴۰۰درصد رشد، درصورتی نتیجه بخش بود که جهان اطراف ایران استاتیک و ایستا باشد، در حالیکه این جهان دینامیک است و رقبای ایران هم در حال پیشروی هستند. در دور اول تحریم ها، به مدد برجام، از این بند برای دو سال رها شدیم. همه در داخل و خارج، انتظار داشتند ایران راه «تعامل سازنده» و «توسعه اقتصادی صنعتی» را بپیماید. ولی برجام تبدیل به دعوای سیاسی کشور شد و غفلت ما باعث گردید از یکسو «روح برجام» پیاده نشود و از سوی دیگر غول بیشاخ و دمی مثل دونالد ترامپ وارد صحنه شود که تصمیم به نابودی برجام بگیرد.
طبق برخی برآوردهای اقتصادی، با همان آهنگ قبلی رشد اقتصادی ایران، در سال ۱۴۰۴ ترکیه، عربستان، امارات و اسرائیل در صدر جدول و ایران در صورتی که از طریق تحریمهای بینالمللی متاثر و متضرر نمیگردید، به مقام پنجم میرسید. لذا ایران بایستی از تمامی ابزارها و امکانات مدیریت نوین، فناوری پیشرفته و سرمایهگذاری خارجی بهرهمند شده و اجازه ندهد تحریمهای آمریکا، تارو پود اقتصاد ایران را نابود سازند، تا حداقل براساس چشمانداز بیست ساله، از رقبای منطقهای خود آنچنان عقب نماند.
چالش دولتیها با منتقدان نجیب و دشمن نانجیب
غلامرضا صادقیان در جوان نوشت:
شخص رئیسجمهور و بیشتر اعضای هیئت دولت این روزها حالت دفاعی به خود گرفتهاند، دفاع از برجام، دفاع از دلار رانتآور ۴۲۰۰ تومانی، دفاع از پیوستن به گروه ویژه اقدام مالی (گوام)، دفاع از وعدههای پرشمار و در مجموع دفاع از وضع موجود. در یک مورد به رغم دفاع افرادی از کابینه، شخص رئیسجمهور ناگهان آب و هوا عوض کرد و موضع متفاوتی گرفت: «پیوستن به توافق پاریس برای کاستن از انتشار گازهای گلخانهای.»
همین دولت و رئیس آن تا چندی پیش درباره همه این موضوعات حالت تهاجمی داشتند، با این حال پس از ناکامیهای پی در پی و گرفتن حالت تدافعی، با کمترین سرزنش منتقدان روبه رو شدند، زیرا برخلاف رویه اصلاحطلبان در ایران که در نقد طرف مخالف، ملاحظات ملی ندارند و ملاحظه سوءاستفاده دشمن خارجی را نمیکنند، منتقدان آنها اتفاقاً اول از همه، شرایط کلی میهن اسلامی و نفع و ضرر دشمن خارجی را در نظر میگیرند و به همین خاطر در بسیاری از موارد دهانشان بسته میشود و ترجیح میدهند ساکت بمانند تا مبادا از نقد وضع موجود، نفعی هم به دشمن برسد. در چنین شرایطی کمترین انتظار از دولت و طرفداران دولت، خرج کردن مقداری حیا در مواجهه با منتقدان دلسوز داخلی است، نوعی از همان حیا و رواداری که معمولاً با دشمن خارجی روا داشته میشود!
در موضوع برجام، آقای ظریف در سخنی عجیب این حرف چندین ساله منتقدان را که «امریکا و غرب، مرکز جهان نیستند» مصادره کرده و به عنوان دیدگاه خویش، آن را بر سر منتقدان داخلی میکوبد و میگوید: «ما نباید همه فکر خود را معطوف به امریکا کنیم. بزرگترین مخالفان مذاکره با غرب، غرب را مرکز جهان میبینند (!) جاهایی که داد ضدیت با امریکا سر میدهند، باور ندارند امریکا را هم میتوان شکست داد.»
قطعاً کذب این ادعا روشنتر از آن است که نیازی به تبیین داشته باشد، اما اینکه چرا و چگونه چنین رسمی متداول میشود که با سخنان منتقدان، خود منتقدان را بکوبیم، نیاز به تحلیل سیاسی و البته روانشناسانه دارد. نکته آنجاست که جناب وزیر خارجه هنوز در رفتار خود مقابل غرب، آنان را مرکز جهان فرض میکند.
درست همان روزهایی که آقای ظریف در ساختمان وزارت خارجه، آنچنان شتابان و خندان به استقبال وزیر خارجه انگلیس رفت که مورد سرزنش افکار عمومی قرار گرفت، مقاله نویس بیبی سی انگلیسی در یادداشتی نوشت: «یک جوک قدیمی درمحافل دیپلماتیک هست که میگوید ایران تنها کشور جهان است که هنوز فکر میکند بریتانیا یک کشور قدرتمند است!» و قطعاً چنین برداشتی بیش از هرکس از رفتار و گفتار دولتمردان اتخاذ شده است. اینجا باید گفت: آقای ظریف کمی از آن تسامحی را که مقابل غرب نشان میدهید، برای منتقدان داخلی کنار بگذارید!
در موضوع دلار تک نرخی ۴ هزار و ۲۰۰ تومانی و رانت ۱۸ میلیارد دلاری ناشی از آن، وضع دفاع دولتمردان اندکی پیچیده شده است. حسامالدین آشنا میگوید کار جهانگیری اشتباه بود که گفت: «برای همه مصارف» دلار ۴ هزار و ۲۰۰ تومانی داریم. روحانی میگوید این دلار تصمیم همه اقتصاددانان دولت بود. نیلی، دستیار ارشد اقتصادی سابق رئیسجمهور میگوید تصمیم من نبود.
سیف، رئیس کل سابق بانک مرکزی مدعی است کار او هم نبوده است. آشنا میگوید نیلی و سیف در جلسه حضور داشتند و موافق بودند و فقط روحانی مخالف بود و اکل میته کرد. چه کسی اکل میته کرد؟! همو که گرانی دلار در دولت قبلی را نشانه خودشیفتگی و استفاده نکردن از نظر کارشناسان و صاحبنظران میدانست! خب! کسی که همه کارشناسان و صاحبنظران اطرافش نظری میدهند، باید آن را اجرا کند و نتیجه بگیرد، نه آنکه در همان جلسه بگوید اکل میته میکنم و چند ماه بعد هم به همان کارشناسان اقتصادی دور و برش بگوید فرمولهای اقتصادی به درد خودتان میخورد!
در این میان جهانگیری که قهرمان دلار ۴ هزار و ۲۰۰ تومانی است و طبق اظهار نظر آشنا، به رغم هشدار او با افتخار پذیرفته است که این تصمیم دولت را اعلان کند و حتی مفتخر به عنوان «دلار جهانگیری» شد، ساکتتر از همه است.
شخصاً از دو عضو ستاد مقابله با تحریم ها- که جهانگیری رئیس آن است- در دو جلسه جداگانه شنیدم که گفتند ۱۸ میلیارد دلار ارز دشواریاب مملکت را به عدهای مفتخور و فاسد به عنوان وارد کننده دادند و حالا حتی یک دلار آن را نمیشود ردیابی کرد که کجا رفت و به چه مصرفی رسید و یکی از ایشان گفت که این تله امریکا برای خروج دلارها از ایران بود که ما در آن افتادیم.
معلوم است که ایشان زبان بیان این اعتراض را در مقابل آقای رئیس ندارند و در جلساتی که با روزنامهنگاران میگذارند، حرف دلشان را میزنند. اما حالا رئیسجمهور و مشاورانش دنبال متهم در خارج از جلسه دلار ۴ هزار و ۲۰۰ تومانی میگردند. اینجا نیز باید بگوییم لطفاً با منتقدان نجیب، همان مدارایی را داشته باشد که با دشمن نانجیب!
موضوع سوم پیوستن به توافق پاریس است. رئیسجمهور با تغییر محسوس هوای سخنان خود، گازهای گلخانهای را بهانهای برای جلوگیری از توسعه کشورهای در حال توسعه دانست و گفت که «آنها (امریکا، فرانسه و بیشتر توسعهیافتهها) خودشان به این توافقات پایبند نیستند ولی ما میخواهیم (با پیوستن به توافق پاریس) برای مردم خودمان دردسر درست کنیم.»
اگرچه میتوان فرض کرد این سخن رئیسجمهور که با دیدگاه اعضای کابینهاش در تضاد است، احتمالاً یکی از انواع هشدارهایی باشد که روحانی در دوره احتضار برجام به غربیها میدهد یا فرض کنیم او میخواهد به منتقدان خود- که از این سخن روحانی خوششان آمده است- یک تنفس موقت بدهد، اما با فرض حقیقی بودن این سخن، جای پرسش است که چرا اعضای کابینه در ماههای اخیر درباره توافق پاریس با منتقدان، جنجال به پا کردند و حالا رئیسجمهور همان حرف منتقدان را میزند. در اینجا هم نکته این نیست که گرم شدن زمین، علمی هست یا نیست، موضوع اصلی آن است که چرا هزینه این گرم شدن را میخواهند از کشورهایی بگیرند که کمترین اثر را در آن داشتهاند؟!
قطعاً منتقدان دلسوز دولت از اینکه دولتمردان را که خود به گوشه رینگ رفتهاند، سرزنش و تخطئه کنند، راضی نیستند، اما هیچ چیز مثل پذیرش خطا در این روزها به دولت برای عبور از مشکلات جاری کمک نمیکند.
سخنی با وزیر امور خارجه
محسن پیرهادی در رسالت نوشت:
محمد جواد ظریف روز گذشته در کنگره حزب ندا گفته است:«در همه عوامل قدرت ظاهری، همسایه های ما از ما جلوترند و یکی عضو ناتو هست و یکی از آن ها بمب هسته ای دارد».چند سال پیش هم او در دانشگاه تهران و در جمع دانشجویان گفته بود:«آیا فکر کردید آمریکا که می تواند با یک بمب تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیندازد، از سیستم دفاعی ما میترسد؟» ظریف در هر دو مورد، از موضع دلسوزی اظهار نظر کرده و محور اصلی و کانون قدرت کشور را، مردم دانسته است.
در این رابطه چند نکته باید گفت:
اولاً این که مهم ترین پشتوانه قدرت کشور، مردمند کاملاً درست است، اما اظهار این نکته نباید به گونه ای باشد که توان نظامی کشور تضعیف شود. وزیر محترم امور خارجه باید توجه داشته باشد که او به واسطه جایگاهش،از نفوذ کلام بالایی برخوردار است و نباید طوری سخن بگوید که این کلام امیر المومنین(ع) به ذهن متبادر شود که «کلمة حق یراد بها الباطل». دشمنان ما هم از قدرت مردمی و مولفه های قدرت نرم ما می ترسند، هم از قدرت سخت و توان نظامی ما و البته که این رهنمود قرآن است.
ثانیاً مهم تر از آنکه این تحلیل،چه پیامی برای داخل دارد، پیام غلطی است که به دشمنان ارسال می کند و طمع دشمن را نسبت به کشور بر می انگیزاند.اثر این پیام بسیار روشن است و از کسی با سوابق وزیر محترم امور خارجه بعید است که به آن واقف نباشد. هرچه نیروهای مسلح رزمایش برگزار می کنند و نمایش قدرت می دهند، برخی مسئولین باز هم بی توجهند.حتی همان زمان مقام معظم رهبری از فرماندهان نظامی خواسته بودند برای مسئولان کشور، فرصتی فراهم آورند که از دستاوردهای نظامی بازدید کنند.
ثالثاً، همه این ها به کنار، توان نظامی کشور را هرچقدر برخی از مسئولان خودمان قبول ندارند، دشمنان طعمش را چشیده اند.۶سال است که آمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و بسیاری از کشورهای عربی منطقه، به دنبال سرنگون کردن دولت قانونی سوریه اند، اما نتوانسته اند و دلیل مشخص است.توان نظامی و امنیتی ما را سربازان خسته و مجروح اسرائیلی، در حال بازگشت از جنگ ۳۳روزه چشیده اند، یا تفنگداران دریایی متجاوز آمریکا، همچنین سربازان نیروی دریایی انگلیس که به حریم آبی ایران تجاورز کرده اند و ده ها مورد دیگر.
آن کشورهای همسایه ما که عضو ناتو هستند یا شریک نظامی و تجاری آمریکا، همان هایی هستند که رئیس جمهور آمریکا از آن ها به گاو شیرده تعبیر می کند.که باید دوشیده شوند، همان ها که سیاستمدار آمریکایی می گوید اگر یک هفته تحت حمایت ایالات متحده نباشند، همه مجبورند فارسی حرف بزنند.
آن کشور همسایه ما که بمب هسته ای دارد در ۱۰ سال گذشته چندین دولت در آن سقوط کرده، کودتا در آن رخ داده و رئیس جمهور ترور شده است و خلاصه هرچه بوده، امنیت نبوده است.
در مسائل اینچنینی، همواره باید از مواضع اقتدار سخن گفت، این اصل اول روابط بین الملل است، همچون مقام معظم رهبری که می گویند:«ما در برابر تهدید، تهدید می کنیم»،« اگر ما در بحرین دخالتمی کردیم وضع آن این چنین نبود»یا « اگر غلطی از اسرائیل سربزند، جمهوری اسلامی؛ تل آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد».