به گزارش مشرق، «سعدالله زارعی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
اعلام خروج نظامیان آمریکایی از سوریه حتی اگر قطعیت هم نداشته باشد و در حین اجرا سرنوشت دیگری پیدا کند، یک خبر «فوقالعاده مهم» به حساب میآید کما اینکه از روز پنجشنبه که «دونالد ترامپ»، از خروج نظامیان طی ۱۰۰ روز آینده خبر داد، هزاران تحلیل و خبر و چند میلیون اظهارنظر در رسانههای کهنه و نو دنیا منتشر شدند. بنابراین «خروج نظامی آمریکا از سوریه» موضوع بسیار مهمی است و کمتر در مهم بودن آن تردید کردهاند در عین اینکه عدهای از هواداران آمریکا سعی کردهاند آن را نه «عقبنشینی» بلکه یک تاکتیک جدید یا تغییر تاکتیک از سوی آمریکا معرفی نمایند!
در اینجا یک سؤال کلیدی این است که نظامیان آمریکایی که با توافقنامه امنیتی ۱۳۸۶، ناگزیر شدند در فاصله سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۰ از عراق بروند و این کشور را به مردمش بازگردانند و در واقع شکست خود را بپذیرند، چطور چهار سال بعد به سوریه آمده و بخشهایی از خاک این کشور را به اشغال درآورند؟
در سال ۲۰۰۷ جمعبندی «نئوکانها» به رهبری جرج بوش این بود که روند رو به فزاینده تلفات نظامیان آمریکایی و هزینه رو به تزاید نظامی، ادامه حضور نظامیان در خاک عراق را غیر ممکن کرده است و از این رو بوش اگرچه میدانست خروج نظامیان بدون آنکه هدف اصلی اعلامی آنان -که سیطره بر عراق بود- محقق شده باشد، تفسیری جز «شکست مطلق» ندارد، ادامه حضور را غیرممکن ارزیابی میکرد.
بعدها وقتی قضایای سوریه شروع شد، برخلاف مورد عراق که اگرچه رژیم صدام حسین محبوبیتی نداشت اما مخالفان جدی هم نداشت و جنگ با او حتی اگر با تأیید دیگران شروع شود، با همراهی آنان ادامه نمییابد کما اینکه همانگونه هم شد و به زودی کشورهایی نظیر عربستان هم به صف مخالفان اسقاط دولت بعثی عراق پیوست، آمریکا احساس کرد که وضع سوریه کاملاً با وضع حکومت بعثی عراق متفاوت است و کشورهای زیادی وجود دارند که حاضرند برای سرنگونی حکومت اسد هزینه کنند و به میدان بیایند. کما اینکه شروع موج تغییر در کشورهای عربی شمال آفریقا و غرب آسیا هم ظرفیتی شبیه ظرفیت جنگ افغانستان پس از ماجرای ۱۱ سپتامبر را در اختیار آمریکاییها قرار میداد. تا اینجای کار محاسبه آمریکا از وضعیت منطقه و میزان همراهی دولتها و امکان شکلدهی به معارضهای مسلح در سوریه دقیق و درست بود و از این رو اگر در عراق آمریکاییها با اطمینان از شکست خارج شدند در سوریه با اطمینان به پیروزی وارد گردیدند.
آمریکا در سال ۱۳۹۳ به آرامی شروع به استقرار نیروهای نظامی خود در شمال استان عربنشین «رقه» کرد و به مرور این حضور و تعداد پایگاهها و نظامیان خود را افزایش داد. برابر بررسیهای کارشناسی و آنچه بطور رسمی از سوی مقامات ارتش آمریکا بیان شده است، هم اینک تعداد پایگاههای کوچک و متوسط نظامی آمریکا در سوریه به ۱۰ پایگاه و تعداد نظامیان آمریکایی مستقر در سوریه که قبض و بسط دارد، بین ۲۰۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر هستند که بخش اصلی آن را عناصر نیروی هوایی آمریکا تشکیل میدهند که تحت امر سرفرماندهی آمریکا در منامه قرار دارند. این نیروها و پایگاهها بطور قطع در دو بخش تنف واقع در استان عربنشین دیرالزور و «جزیه» یا شرق فرات شامل قسمتهایی از استان کردی رقه و استان کردی- عربی حس که استقرار دارند.
وقتی بخش اعظم سوریه جولانگاه گروههای وابسته تروریستی تکفیری شد و اکثر کشورهای عرب دربهای خود را روی مقامات دمشق بستند و به تجهیز و تأمین و تسلیح تروریستها روی آوردند و زمانی که آمریکا توانست دستکم ۸۰ کشور را در ذیل عنوان «دوستان سوریه» دور خود جمع کند، تردیدی نداشت که بشار اسد هیچ شانسی برای بقا ندارد و سقوط آن حتمی است. از این رو آمریکا احساس کرد که حضور نظامیاش در سوریه، شرکت در «بازی تضمین شده» و «قماری قطعاً برنده» است و این با عراق بکلی متفاوت میباشد اما تاریخ نتایج دیگری در آستین داشت. حضور گرم و عملیاتی ایران در کنار ارتش سوریه که آمریکاییها بهدلیل عدم قرب جغرافیایی ایران با سوریه، غیر ممکن ارزیابی میکردند، به زودی و در زمانی کوتاه ورق تحولات سوریه را برگرداند.
نزدیک به یک سال پس از ورود نظامیان آمریکا به بخشهای شرقی خاک سوریه، عملیات بزرگ «نصر ۲» در منطقه شمالی و حساس «حلب» یعنی استراتژیکترین منطقه سوریه شروع شد و در یک دوره نسبتاً کوتاه به آزادی حلب از سیطره تروریستهای داعش، النصره و… منجر گردید و این آغاز یک رشته عملیات بود که در استانهای حمص، حما، دیرالزور، قنیطره، ریف دمشق نیز به اجرا درآمد و شکست سریالی تروریستهای تکفیری شروع شد. در این بین آمریکاییها که عملاً به «تماشاچی» صحنه تبدیل شده بودند و تلاشهای زیادی کردند تا برای برگرداندن ورق کاری بکنند، کار مشترک با کردهای سوریه، شکلدهی به یک گروه عرب از مخالفان بشار اسد ذیل نام «ارتش نوین» که به نوعی تکرار «ارتش آزاد» هم بود، از این قرار بود.
ولی این به زمانی طولانی نیاز نداشت تا معلوم شود، اقدامات واکنشی آمریکا جواب نمیدهد. کردها به دلیل قرار داشتن بین سندان آمریکا و پتک ترکیه وضع زاری پیدا کرده و سرد و گرم شدن اراده، نظامیان آمریکایی مستقر در سوریه، فرصتهای آنان را از بین برد. عربهای جنوب هم که در ارتش نوین جمعشده بودند، هیچگاه مشکلی با خاندان اسد نداشتند تا دلیلی برای دشمنی با آن داشته باشند. از این رو رهبران عرب ارتش نوین بارها به دولت و ارتش سوریه یادآور شدند که هرگز علیه ارتش کشور خود و متحدان آن دست به ماشه نمیشوند و اینطور هم شد.
این موضوع زمانی آشکار شد که ارتش سوریه با پشتیبانی روسیه برای آزاد شدن غوطهشرقی دمشق وارد عمل شد و آمریکا تصمیم گرفت با کمک ارتش نوین در حومه دمشق موقعیتی برای نشست و برخاست هواپیماهای جنگی خود فراهم کند و ضمن به تصرف درآوردن نوار جنوبی سوریه، مانع سقوط حومهشرقی پایتخت و سیطره ارتش سوریه بر آن شود اما نیروهای ارتش نوین که تعداد آنان بین ۲۵ تا ۳۰ هزار نفر برآورد شده است پا پس کشیده و با آمریکا همراه نشدند.
سؤال دیگر این است که اهداف آمریکا در سوریه چه بود؟ با بررسی مواضع مقامات ارشد ارتش و دولت آمریکا به وضوح روشن است که آنان در ورود به سوریه سه هدف را توامان دنبال میکردند؛ یک هدف یافتن جای پای محکم در سوریه برای تاثیرگذاری بر روند نظامی و سیاسی آن بود اگر به زمان حضور نظامیان آمریکایی در سوریه نظر بیاندازیم درمییابیم که - پس از دو عملیات سنگین حزبالله در «القصیر» - واقع در شمال شرق استان پهناور حمص- و در «یبرود» واقع در استان ریف در حضور نظامی آمریکا افزایش محسوسی صورت گرفته است و این نشان میدهد آمریکا، تروریستها را نیازمند تزریق یک «روحیه فوقالعاده» برای غلبه بر قدرت نظامی و تدبیر جبهه مقاومت و از جمله قدرت حزبالله میدانسته و این شوک چیزی نبود جز عملیاتیتر کردن حضور نظامی در سرزمینی که هیچگاه با آمریکا میانه و رابطهای نداشته است.
این هدف در عمل تحقق پیدا نکرد و در واقع هزینههای هنگفت جواب نداد. هدف دوم آمریکاییها به شکست کشاندن برنامه جبهه مقاومت و بخصوص ایران در سوریه بود. اما علیرغم آنکه آنان در این راه سرمایههای زیادی صرف کرده و هزینههای زیادی متحمل شدند اما به گواهی به هم خوردن طرح سنگین امنیتی آمریکا در مرزهای شرقی سوریه از سوی جبهه مقاومت، به جایی نرسیدند و جبهه مقاومت توانست طرح کریدور شرق را بهم بزند.
بنابراین برنامه مهار ایران که آمریکا آن را سهل میپنداشت، به جایی نرسید و ارتش این کشور دست آخر و پس از آنکه نتوانست جبهه مقاومت را وادار به عقبنشستن کند، از طریق روسیه پیغام داد که «فقط کاری به ما نداشته باشید»! این در حالی است که پیش از آن حرف آنان این بود که این منطقه متعلق به ما است و هر کس در آن وارد شود با گلولههای ما مواجه میگردد. هدف سوم آمریکا از حضور نظامی در سوریه بهبود شرایط امنیتی اسرائیل بود. این رژیم طی دو دهه گذشته و به خصوص پس از عقبنشینی از جنوب لبنان، امنیتی کاهنده پیدا کرد و آمریکا بیم آن داشت که عملاً از میان برود و یهودیان خوانده شده به این سرزمین به آمریکا سرازیر شوند. آمریکا چه با نگاه سنتی که همواره دولتمردان آن داشتهاند و چه با نگاه به مسایل یکی- دو سال اخیر رژیم صهیونیستی درصدد برآمد هر جور شده، ضعف امنیتی اسرائیل را بهبود ببخشد.
حضور نظامی در سوریه از نظر آنان یک موقعیت استراتژیک را در اختیار اسرائیل قرار میدهد اما اگرچه حضور نظامی آمریکا در سوریه، عملیاتهای ارتش رژیم اسرائیل در خاک سوریه را فزونی بخشیده اما واقعیت این است که اسرائیل وضع بهتر امنیتی پیدا نکرده و حضور نظامی آمریکا از هراس اسرائیلیها نکاسته است. در این زمان که آمریکاییها - بهنام تامین امنیت رژیم اسرائیل- در تنف و مناطقی از بوکمال و رقه حضور داشتند دو رخداد شدید امنیتی ضد اسرائیلی در فاصله کمی از هم و طی این ششماه پدیده آمده است. یکی از این دو اتفاق عملیات پدافندی اردیبهشتماه جبهه مقاومت در پاسخ به شرارتهای اسرائیل بود. در این ماجرا جبهه مقاومت ۴۸ ساعت حساسترین نقاط اسرائیل را زیر آتش گرفتند و تا اظهار صریح عجز مقامات ارشد آن، پیش رفت.
اتفاق دوم جنگ ۳۶ ساعته غزه بود که در واکنش به عملیات اسرائیلی برای منطقه خانیونس- واقع در باریکه غزه- روی داد و طی آن نزدیک به ۳ هزار کیلومتر از مناطق فلسطینی تحت اشغال رژیم اسرائیل - موسوم به غلاف غزه- زیرآتش موشکها و کاتیوشاهای گردانهای فلسطینی قرار گرفت. در این دو ماجرا آمریکاییها در ۱۰ پایگاه و پاسگاه نظامی در شرق سوریه حضور داشتند ولی به روی خود هم نیاوردند!
ترامپ درست میگوید، حضور آمریکا در سوریه اگرچه توام با هزینه زیاد و به خصوص سایش شدید اعتبار او بوده اما عملاً در تحقق این سه هدف اصلی ناکام بوده است، اکنون سؤال این است که در این شرایط چرا باید نظامیان آمریکا در سوریه بمانند؟