سرمقاله - کراپ‌شده

درک اقتدار دفاعی ایران زمانی امکان‌پذیر است که شرایط و وضعیت نظامی ایران در قبل از انقلاب به درستی ترسیم شود.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

*************


ماجرا فراتر از FATF و برجام است

محمد ایمانی در کیهان نوشت:


۱- امروز خوش‌بینی و سهل‌اندیشی زمان اعلام توافق برجام، از میان برخی از تصمیم‌گیران رخت بربسته است. اکنون درباره بسته مطالبات FATF و لوایحی مانند CFT و پالرمو، حساسیت مضاعفی در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان و شورای عالی امنیت ملی دیده می‌شود.

پرسش‌های انتقادی جدی که برخی اعضای «مجمع» از وزیر خارجه و معاون حقوقی رئیس‌جمهور درباره تضمین ملحقات FATF پرسیده و به‌خاطر قانع نشدن، از تایید دو لایحه پرهیز کرده‌اند، نشانه دوراندیشی و واقع‌بینی است.


۲- البته مسئله اول، برجام و FATF که در جای خود مهم هستند، نیست. از اینها مهم‌تر، شناخت راهبرد و نقشه کلی دشمن است که این محورهای عملیات در متن آن گشوده می‌شود. اگر آن نقشه کلی درست فهمیده شود، دیگر فلان دولتمردان با وجود عبرت برجام و چک برگشت خورده آن، برای تسریع در تصویب لوایح مذکور نامه نگاری نمی‌کنند؛ بلکه خود به این قبیل ریل‌گذاری‌ها «نه» می‌گویند.

در ادبیات مقامات آمریکایی و انگلیسی، از این نقشه کلی به عنوان «نُرمالیزاسیون» یاد شده که اسم رمز یک عملیات چند لایه است و برجام و FATF و CFT و پالرمو و سند فرهنگی ۲۰۳۰ و معاهده MTCR و… ذیل آن تعریف می‌شود. بدون درک آنچه در اتاق فرماندهی دشمن می‌گذرد، دقیقاً همان خوش‌بینی بلاوجه که سال ۹۴ نسبت به برجام در میان طیفی از نخبگان دلسوز اما سهل‌اندیش اتفاق افتاد، پدید می‌آید و نقشه عملیات سنگین دشمن، دعوت به صلح و ترک مخاصمه پنداشته می‌شود. یا حجم تروریسم روانی برای رعب‌افکنی چنان بالا می‌گیرد که کوتاه آمدن در مقابل فشار دشمن «مصلحت» انگاشته می‌شود.


۳- معلوم است که وقتی محاسبه به میل دشمن -میان کوتاه آمدن یا قبول خسارت ادعایی و القایی- چیده شد، ضد محاسبه و مصلحت خواهد بود. درست مانند عملیات فریبی که در جنگ صفین از سوی معاویه برای دست یافتن بر موقعیت استراتژیک شریعه رخ داد.

وقتی شایعه کردند که معاویه می‌خواهد بند فرات را بشکند و همه شما را غرق کند، پس خود را نجات دهید و عمله نیز مشغول نمایش حفاری شدند، حضرت فرمود «معاویه قادر به چنین کاری نیست و می‌خواهد شما را بترساند تا شما را از موضعی که در آن هستید، حرکت دهد… مایه ضعف من نشوید و بر رأی من چیرگی نکنید» اما لشکریان به اصرار گفتند «به خدا سوگند ما از اینجا کوچ می‌کنیم، اگر خواستی تو نیز بیا و اگر خواستی بمان»!


۴- امیرمؤمنان به اجبار حرکت کرد در حالی که غمگنانه می‌فرمود «ولو أنیّ اطعت عصبت (عصمت) قومی / الی رکن الیمامه او شمام / ولکنّی اذا ابرمت امراً / منیت بخلف آراء الطغام / اگر قوم من از فرمانم اطاعت می‌کردند، آنها را در رکن یمامه و شام (به پیروزی) جمع می‌کردم (پناه می‌دادم). اما آن هنگام که کاری را استوار و محکم می‌کنم، با آراء مخالف فرومایگان از کار باز می‌مانم».

هشدار امام درست بود. سپاه دشمن که قدرت تسخیر نقطه استراتژیک شریعه را با جنگ نداشت، به واسطه عملیات فریب توانست بر آن منطقه مسلط شود. علامه مجلسی (ره) در بحارالانوار و نصر بن مزاحم در وقعه صفین روایت می‌کنند که «فدعا علی علیه‌السلام الاشتر فقال ألم تغلبنی علی رأیی انت و الاشعث برأیکما؟ … علی علیه‌السلام مالک‌اشتر را خواند و فرمود آیا تو و اشعث (ابن قیس) بر تصمیم من چیرگی نکردید؟ آیا نگفتم این نقشه و حیله است؟».


۵- نقشه امروز دشمنان، ارعاب برای نُرمالیزاسیون است. وزیر خارجه آمریکا ۳۰ دی‌ماه در گفت‌وگو با گروه رسانه‌ای سینکلیر اظهار داشت: انقلاب دینی ایران به‌طور فعال در سراسر منطقه دخیل است. آنها از فعالیت‌های شبه‌نظامیان در عراق، حوثی‌ها در یمن یا حزب‌الله در لبنان و سوریه پشتیبانی می‌کنند.

آنچه ما می‌خواهیم بسیار ساده است؛ سلاح اتمی نساز، به برنامه هسته‌ای خود ادامه نده، کمپین ترور را متوقف کن و مانند یک کشور نُرمال عمل کن». پمپئو ۵ آبان ۹۷ نیز گفته بود «ایران باید به کشور نرمال تبدیل شود و از نیروهای نیابتی برای ایجاد بی‌ثباتی استفاده نکند.

در این صورت ما از بازگشت آنها به جمع کشورها استقبال خواهیم کرد». این سخنان محدود به ایران نبود، چنانکه پمپئو ۱۰ آبان ۹۷ گفت: «واشنگتن می‌کوشد چین را وادار کند همانند یک کشور نرمال در زمینه تجاری رفتار کند».


۶- بدین معنا دولت ترامپ، هرچند با محاسباتی از برجام خارج شد، اما به مبانی سازندگان برجام پایبند ماند. این همان است که جان ساورز (عضو سابق تیم مذاکرات هسته‌ای انگلیس) مهر ۹۴ هنگام ریاست بر سرویس جاسوسی MI6 به شبکه CNN گفت؛ «برجام ظرف ۱۵ سال آینده ایران را به کشوری میانه‌رو تبدیل خواهد کرد.

ما شاهد کشوری هستیم که در مرحله انتقال از پایه‌های انقلابی به کشوری نُرمال‌تر قرار دارد اما در داخل ایران در این مسیر، چالش وجود دارد. دیدگاه‌های متفاوتی در ایران درباره آینده این کشور وجود دارد… ما نیاز داریم به شکلی استراتژیک صبور باشیم و به آن فرصت دهیم در ده پانزده سال آینده توسعه پیدا کند و به کشوری نرمال تبدیل شود. ما باید این احتمال را به حداکثر برسانیم».


۷- اما نکته جالب، یادداشت ریچارد دالتون سفیر اسبق انگلیس در ایران بود که ۲۷ آبان ۹۷ در گاردین نوشت؛ «دولت ترامپ بعد از خروج از توافق هسته‌ای که به تأیید شورای امنیت رسیده بود، مبارزه‌ای را آغاز کرده است. بیانیه وزیر خارجه آمریکا مبنی بر اینکه تحریم ابزاری برای تضمین رفتار نرمال ایران است، نقض غرض است.

برخلاف ادعای پمپئو، این آمریکاست که نرمال نیست. همدستی در خشونت‌های هراس‌آور علیه یمن و حمایت از اسرائیل علیه فلسطین، رفتارهای نرمال نیستند.». هرچند دیپلمات انگلیسی این حقیقت را بر زبان آورد، اما در داخل کشور کسانی بودند که به اطاعت‌طلبی شیطان بزرگ در قالب «نرمالیزاسیون» لبیک گفتند! داود سلیمانی عضو حزب منحله مشارکت ۱۶ بهمن ۹۵ به روزنامه آرمان گفت؛ «روحانی پروژه نرمالیزاسیون را در عرصه بین‌المللی و سیاست خارجی پیش بُرد».


۸- قبل از او (اوایل شهریور ۹۴) حجاریان که اصرار داشت دوقطبی انحرافی «برجامیان- نا برجامیان» را قالب کند، در ماهنامه «اندیشه پویا» نوشت «می‌خواهم گفتمانی برای دولت اعتدال که آن را نُرمالیزاسیون می‌خوانم تعریف کنم. ما سال‌ها از دموکراتیزاسیون صحبت می‌کردیم اما پروژه دولت اعتدال، نه دموکراتیزاسیون که نرمالیزاسیون است.

عده‌ای مثل تروتسکی خواهان انقلاب مستمر هستند. یا مثل رژی دبره در پی انقلاب در انقلاب‌اند. حال آنکه انقلاب، امری استثنایی است و قاعده، زندگی عادی مردم است. گفتمان اعتدال به دنبال عادی‌سازی است. روحانی به دنبال نرمال کردن قدرت است… چه کسی تصور می‌کرد وزیر خارجه فرانسه که در مخالفت با ایران در مذاکرات از همه جلوتر بود سرمقاله روزنامه ایران را بنویسد؟».

حجاریان در حالی برای مقاله وزیر خارجه سابق فرانسه در روزنامه ایران ابراز هیجان می‌کرد که همان فرد در سفارت کشورش در تهران، به دولت روحانی توهین کرد و گفت «اینها آن قدر به روابط با ما احتیاج دارند که درباره برگزاری رزمایش ضدایرانی مشترک ما با آمریکا و انگلیس در خلیج فارس همزمان با سفر من، هیچ اعتراضی نخواهند کرد»!


۹- هدف نرمالیزاسیون، فقط ایدئولوژی‌زدایی نیست. نرمالیزاسیون یعنی به تحلیل بردن ارکان اقتدار و تبدیل ایران به طعمه‌ای آماده بلعیدن برای قدرت‌ها. پیدایش انقلاب اسلامی و گسترش آن، برهم زدن هنجارهای ظالمانه و انحصارطلبانه حاکم بر جهان بود.

اگر بنا بود ملت ما برّه‌ای رام در مقابل هنجارهای قدرت‌ها باشند، اصلاً نباید برای بازپس‌گیری اختیار خود انقلاب می‌کردند؛ پس از آن هم وقتی صدام حمله کرد، باید دست‌ها را به نشانه تسلیم بالا می‌بردند، چون به اصطلاح جامعه جهانی کنار متجاوز ایستاده بود.

فشار سیاسی- اقتصادی برای «نُرمالیزاسیون» در واقع فشار برای پذیرش خلع قدرت از خود، خودتحریمی و خودزنی است و قدرت اقتصادی و فنی، نفوذ منطقه‌ای، نظامی و موشکی و در مراحل بعدی، حدود اسلامی و قانون اساسی ما را هدف می‌گیرد.


۱۰- آینده‌فروشی و ایجاد سلسله تعهدات حقوقی پشت سرهم برای کشور، شک برانگیز است. تصمیم‌سازان در وزارت خارجه و معاونت حقوقی ریاست جمهوری در حالی می‌خواهند تخته‌گاز بروند که هنوز نعش عبرت‌آموز برجام کنار مسیر افتاده و بوی تعفن بدعهدی غرب بلند است.

بر اساس نوع واکنش در مقابل نقض کامل برجام، می‌توان گفت دولت و وزارت خارجه قادر نیستند از «حق شرط» مندرج در متن توافق استفاده کنند، اما با این وجود می‌گویند می‌توانیم برای FATF و CFT و پالرمو «شرط» بگذاریم! ماده ۳۶ برجام، قرار بود حق شرط ما برای مهار بدعهدی طرف مقابل باشد و نشد.


۱۱- یک موضوع راهبردی که مغفول می‌ماند و در نامه چندی پیش چند وزیر و معاون نیز مغفول مانده، رهنمودهای راهگشا و عملی رهبر معظم انقلاب درباره اقتصاد مقاومتی و سیاست خارجی است. طراحان اصلی نامه (و نه الزاماً امضاکنندگان) به این راهبرد الزام‌آور اهتمام نکردند و قانون و سیاست‌های کلی نظام را دور زدند.

حالا هم که خسارت به بار آورده‌اند، همت ندارند به مسیر درست و نسخه راهگشا بازگردند؛ فقط می‌خواهند از یک طرف معاملات نامتوازن (نسیه -نقد) دیگری را مرتکب شوند و از طرف دیگر، به محض آشکار شدن خسارت، مجدداً مسئولیت کار را متوجه رهبری کنند؛ حکیم بصیری که به تواتر، درباره عقیم بودن رویکرد اتکا و امید به وعده‌های دشمن هشدار داد.


۱۲- گویا کسانی بدشان نمی‌آید به تناوب، با گروگان‌گیری معیشت مردم، برای معامله بر سر توانمندی‌ها و امنیت ملی توجیه بتراشند و با چشاندن شیرینی آدامسی چنین القا کنند که از این طریق می‌خواهند اقتصاد کشور را رونق بدهند. عدم رسیدگی به برخی نارسایی‌های قابل حل و ایجاد صف درباره برخی اقلام - که به اخلالگری و قاچاق سازمان‌یافته مربوط می‌شود- تداعی تحلیل موهن خبرآنلاین است.

این سایت دولتی ۱۹ بهمن ۹۲ در تحلیلی با عنوان «جایزه بهترین کارگردانی برای حسن روحانی؛ در حاشیه چگونگی توزیع کالاهای اساسی» نوشت «در راستای توزیع سبد کالا حرف و حدیث‌های بسیاری گفته شد. بسیاری از دوستان حامی روحانی نیز به انتقاد شدیداللحن از وی پرداختند. توزیع سبد کالا با شیوه‌ای که انجام شد، نه یک اتفاق بود و نه عملی که تبعات آن برای روحانی و مردانش غیرقابل پیش‌بینی باشد.

او دقیقاً همین اتفاق -ازدحام، دعوا و مرافعه و احیاناً له شدن در زیر دست‌وپا- را پیش‌بینی می‌کرد و اصلاً آن را برای پیشبرد استراتژی خارجی خود لازم داشت]!‌ [به عبارت دیگر روحانی به یک نمایش برای ارائه در جشنواره‌های سیاسی خارجی نیازمند بود. نگاه کنیم به اظهارات وندی شرمن که گفت «شما در اخبار دیدید که ایران اخیراً به طور قابل مشاهده‌ای غذا بین مردم فقیر جامعه‌اش توزیع کرده تا نشان دهد کاهش هدفمند و محدود تحریم‌ها، تأثیر مستقیم بر مردم این کشور داشته».

این دقیقاً همان نتیجه‌ای بوده که روحانی از توزیع سبد کالا انتظار داشته، اینکه تحریم‌ها تأثیر انکارناپذیر داشته؛ اینکه اوضاع اقتصادی مردم نه تنها روبه‌راه نیست بلکه حاضرند برای چند عدد مرغ و چند کیلو برنج با یکدیگر درگیر شوند. در درایت روحانی و مردانش شکی نیست. درست است که روش توزیع سبد کالا چندان مناسب نبود، اما اگر با این نمایش بتوان جایزه اول بهترین اثر را در فستیوال سیاست جهانی به خود اختصاص داد، به تحقیر چند روزه‌ای که بازیگران آن شدند، می‌ارزید!

دانشگاه جندی شاپور کهن‌ترین نهاد دانشگاهی در جهان

منصور غلامی در ایران نوشت:

بنابر مستندات تاریخی و گواهی اصحاب خرد، سنّت و میراث دانشگاهی در ایران قدمتی کهن دارد؛ بسیار کهن‌تر از دوران تأسیس دارالفنون که معاصران با آن آشنایند و نیز سابقه‌ای که غربی‌ها بدان مفتخرند و هویّت فرهنگی خود را با آن تعریف می‌کنند. سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) در سی و نهمین اجلاس کنفرانس عمومی خود قدمت تأسیس دانشگاه جندی‌شاپور را ۱۷۵۰ سال ثبت و آن را کهن‌ترین دانشگاه جهان اعلام کرده است که این رویداد خجسته را به ملت فهیم ایران، دانشگاهیان و اصحاب اندیشه تبریک می‌گویم.

رویداد یادشده از این منظر ارزشمند است که پیش از این دانشگاه‌های مطرح جهان، چون بولونیا، آکسفورد، کمبریج، و سوربون، با قدمت نزدیک به ۱۲۰۰ سال، خود را آغازگر سنّت دانشگاهی می‌دانستند لیکن ثبت قدمت جندی‌شاپور پیشینۀ سنّت دانشگاهی را بیشتر کرد و کانون آن را از مغرب‌زمین به مشرق‌زمین، آن هم سرزمین تاریخی ایران، انتقال داد که نزد هر صاحب‌خردی برگی زرین در تاریخ این مرز و بوم و مایۀ تحسین به شمار می‌آید.

پیدایش نهاد دانشگاه امری تاریخ‌ساز و تمدّن‌آفرین بوده که اکنون به نام جندی‌شاپور ثبت شده است؛ واقعیتی که نشان از درک والا و اهتمام ایرانیان به فراگیری دانش دارد و نمود آن را در مکتب‌خانه‌ها، نظامیه‌ها و سایر مراکز آموزشی و پژوهشی تاریخی این سرزمین می‌بینیم هرچند که فراز و فرودهای تاریخی جای تأمل و پژوهش بسیار دارد.


دانشگاه جندی‌شاپور دارای ویژگی‌هایی بوده که امروزه نیز مورد توجه دانشگاه‌های پیشرفته و سازمان‌های فرهنگی، چون یونسکو، است؛ ویژگی‌های ممتازی چون ۱. تولید و ترویج علم در شاخه‌های پزشکی، داروشناسی، ریاضیات، نجوم، فلسفه، گیاه‌شناسی و جز اینها؛ ۲. رده‌بندی‌های نظام‌مند درون هر شاخۀ علمی؛ ۳. حضور عالمان با مشرب‌های فکری و عقیدتی متفاوت از دورترین نقاط جهان، ۴. وجود دانشجویانی از سرزمین‌های دیگر برای علم‌آموزی در این نهاد و مرکز علمی که پس از فراگیری دانش و مهارت کافی برای خدمت در زادبوم خود بدانجا بازمی‌گشتند، ۵. دارا بودن کتابخانه‌ای بزرگ و مملو از آثار گوناگون در حوزه‌های دانشی به زبان‌های چندگانه پهلوی، سریانی، یونانی و سانسکریت. اینها حکایت از خردمداری، صلح‌اندیشی، اصالت و پرهیز ایرانیان از جزم‌اندیشی دارد.


با چنین پیشینه تاریخی مسئولیت، رسالت و مأموریت امروز ما تحقق اهدافی چون تولید و ترویج علم، حرکت در مرزهای دانش و نیل به توسعۀ علمی است که توسعه پایدار کشور در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و زیست‌محیطی بدون اینها ممکن نیست. نهاد دانشگاه مسئول انتقال سنت‌های فکری، ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی در مقیاس‌های ملی و دینی است. بر این مبنا، نهادی علمی، اجتماعی و فرهنگی با کارویژه‌های تولید علم، تربیت نیروی متخصص، جامعه‌پذیری و فرهنگ‌پذیری تعیین‌کننده‌ای مهم در زیست‌جهان هر کشور به شمار می‌آید.


اکنون که سنّت علمی ایرانیان در جهان به سبب دانشگاه کهن جندی‌شاپور ستوده شده و جهانیان به دیده احترام بدان می‌نگرند بسیار خرسندم. اسفندماه سال جاری دانشگاه صنعتی جندی‌شاپور در شهر کهن دزفول، خاستگاه کهن‌ترین دانشگاه جهان، میزبان همایش باشکوه بین‌المللی گرامیداشت رویداد ثبت ۱۷۵۰ اُمین سال تأسیس دانشگاه کهن جندی‌شاپور خواهد بود. انتظار می‌رود دانشگاه‌ها، مراکز آموزش عالی، مؤسسات پژوهشی و فناوری، و انجمن‌های علمی با توجه به اهمیت تاریخی و فرهنگی این رویداد برای بزرگداشت دانشگاه جندی‌شاپور و معرفی تاریخچه، اهمیت و تأثیر علمی و فرهنگی آن در تاریخ تمدّن بشری مشارکت فعال و شایسته داشته باشند تا مردم عزیز کشورمان، بویژه نسل جوان دانشجو، بیش از پیش با پیشینه درخشان تمدن ایرانی آشنا شوند.


سخن خود را با بیتی از ناصر خسرو قبادیانی به پایان می‌برم:
درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری چرخ نیلوفری را

پیش دستی آمریکا برای نابود کردن افغانستان

امیر مسروری در خراسان نوشت:

یک: چند روز قبل، آمریکا با طرح ادعای بی دلیل، فاطمیون و زینبیون، دو گروه مدافع حرم و مستقر در سوریه را به بهانه های واهی تحریم کرد. نکته قابل تامل، نبودن این دو گروه در چرخه تصمیم گیری، فعالیت و روابط اقتصادی است. در واقع این دو گروه هیچ کنشگری سیاسی و اقتصادی ندارند و صرفاً گروه های اعتقادی برای پاسداری از حریم اهل بیت در سوریه هستند. بارها نیز اعلام شده این گروه ها ماموریت شان در منطقه غرب آسیاست و زندگی نامه منتشر شده از شهدای این دو گروه نشان می دهد، هدف اصلی آنها آزادی قدس شریف و مبارزه با صهیونیست است. اما حقیقت این تحریم چیست؟


دو: در پس پرده حوادث تحریم این دو گروه سناریوی خطرناکی نهفته است. آمریکایی ها با کانالی که در شمال ایجاد کردند، عناصر بسیار زیادی از رهبران و کادر داعش را از منطقه سوریه و عراق خارج و به شمال افغانستان منتقل کردند. این عناصر، افراد جلاد و رهبران اصلی داعش در عراق و سوریه اند که بعضاً از گروه های بومی افغان، عرب یا ایغورها تشکیل می شوند.

هدف اصلی آمریکا ایجاد درگیری و تاسیس پایگاه ثابت داعش در افغانستان است که هدف آنان با تشکیل داعش، نا امن سازی ایران، از بین بردن امنیت در نوار مرزی چین، درگیر کردن هندوستان و تاثیر گذاری بر اقتصاد پاکستان و حضور نظامی بلند مدت در افغانستان است، کشوری که هم با چین هم مرز است و هم با ایران. به عبارت دیگر آمریکا از این فرصت به دنبال ضربه زدن به امنیت ملی افغانستان و منطقه بهره مند خواهد شد. در حالی که تهدید بالقوه آمریکا در مبارزه با داعش، جمهوری اسلامی ایران است.

آمریکا می داند که ایران توان مقابله با این گروه را دارد و اگر دولت مرکزی پاکستان و افغانستان از ایران برای مبارزه با داعش کمک رسمی بگیرند، به معنای آن است که کابل و اسلام آباد هم در کنار بغداد، بیروت، صنعا، دمشق و غزه به عنوان یک محور مهم و اساسی، منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی را تهدید خواهند کرد.


سه: هدف قرار دادن «زینبیون» و «فاطمیون» طرح آمریکا برای جلوگیری از این پیوند فرهنگی و امنیتی بود. البته نباید فراموش کرد آمریکایی ها ماه هاست به پاکستان برای مبارزه با تروریسم پشت کردند و کابل را سرکار گذاشتند! کاری که در عراق با رد و تعویق کمک به بغداد برای مبارزه با داعش انجام دادند.


چهار: چالش پیش روی منطقه، مسئله مبارزه با داعش در سال ۲۰۱۹ است. آمریکایی ها خواهان استقرار داعش در این منطقه هستند تا ضمن مهار محور مقاومت، پایگاه خود را در این کشور تحکیم بخشیده و حضور خودشان را تقویت کنند.بر پایه این تحلیل در می یابیم که چرا جمهوری اسلامی ایران، سیاست دفاع پیش دستانه یا تهاجمی را به عنوان سیاست جدید، در اختیار نیروهای رزمی خود قرار داده است. تمام رزمایش های اعلامی انجام شده در سال جدید، بر پایه سیاست تهاجمی بود. بدین معنا ایران سناریوی دیگری را در پیش گرفته است.

فرماندهان نظامی ایران به این جمع بندی رسیدند که اگر می خواهند با داعش در شرق یا هر نقطه دیگری مقابله کنند، نباید منتظر بمانند تا تهدید به مرزهای سرزمینی نزدیک شود. هرچند ایران از ابتدا در قبال حمایت از محور مقاومت که زینبیون و فاطمیون از اعضای آن هستند، هیچ گاه قصد انتقال آنها به شرق خود را نداشت اما، هدف گذاری انجام شده نشان می دهد جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با تهدیدات پیش رو، سیاست دیگری اتخاذ کرده که واشنگتن تصورش را نمی کرد. ایران به رویکرد سیاست دفاع پیش دستانه روی آورده و این مسیر را طی امسال عملیاتی کرده تا در قبال داعش یا هر تهدید دیگر، منفعلانه قدم بر ندارد. هدف آمریکا در عراق و سوریه، قطع خط محور مقاومت بود و نتیجه آن خروج اجباری این کشور از منطقه، در حالی که هدف آمریکا از انتقال داعش مبارزه با چیزی است که از آن به عنوان «سرافعی» یاد می شود.


پنج: البته نباید فراموش کرد که هدف از تحریم فاطمیون و زینبیون توسط واشنگتن، علاوه بر مهار این محور، نوعی قطع آینده فعالیت آنها در مناطقی است که خاستگاه فکری آنها برای مبارزه با داعش است. در واقع آمریکایی ها می ترسند در صورتی که کابل و اسلام آباد رسماً از محور مقاومت بخواهند به این دو کشور در مبارزه با تروریسم، مستشاری نظامی و انتقال تجربه داشته باشند، فرهنگ حاکم بر زینبیون و فاطمیون همانند نفوذ فرهنگ حزب ا… در مناطق غربی سوریه، به این مناطق منتقل شود و بسیاری از مذاهب و اقوام مستقر در این دو کشور را تحت تاثیر خود قرار دهد.

تدبیرِی برای تدبیرسازان

علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:

زیاده‌گویی است اگر از لزوم تکثرگرایی و ایجاد بسترهای لازم به منظور بروز چندصدایی در ساحت سیاست گفته شود. تردیدی نیست که همه سیاست‌ورزان و سیاست‌پیشگان باورمند به دموکراسی و مردم‌سالاری، زمینه‌سازی به منظور بروز و ظهور گفتمان‌های مختلف، متفاوت و حتی متعارض را لازمه جامعه‌ای پویا، کارآمد و بانشاط می‌دانند.


در همین راستا زمینه‌سازی به منظور ایجاد، راه‌اندازی و تشکیل احزاب مختلف با گرایش‌ها و دکترین‌های متفاوت یکی اصلی‌ترین ابزارهای لازم جهت تحقق این هدف محسوب می‌شود. بافت‌های اجتماعی زمانی می‌توانند به شکلی هدفمند، قاعده‌مند و پویا عمل کنند که از آبشخور باورمندی به احزاب متکثر نوشیده باشند و زمینه‌های لازم در بستر این احزاب را به دست آورده باشند.


توجه به اهتمام نسبت به وجود احزابی کارآمد، اثربخش و توانمند در حوزه‌های مختلف از تئوری تا اجرا، امری بایسته و لازم است. اما در این آوردگاه یک نکته نگران‌کننده وجود دارد. نکته‌ای که البته در بسیاری از بخش‌های کشور طی سال‌های متمادی نهادینه شده و بیشتر به یک بیماری فراگیر می‌ماند. آن‌هم توجه به رویکردهای «کمی» و اقبال نسبت به «اعداد» و «ارقام» دهان‌پرکنی است که در برابر هرنوع مواجهه «کیفی» و «کارکردگرا» ایستادگی کرده و قد علم می‌کند.


مدت‌ها است که بسیاری از مفاهیم کیفی در جامعه ایران متاثر از همین رویکرد کمی دستخوش تغییراتی بنیادین و فلج‌کننده شده‌اند. در برخورد و مواجهه با هر سازمان و نهاد مسئول و حتی غیرمسئولی، انبوهی از گزارش‌های کاغذی و آمارهای کمّی خودنمایی می‌کنند که بیش‌از هر چیز ذهن مخاطب را خسته، افسرده و ناتوان می‌کند. اگر بنا بود که این آمارهای کمّی پاسخگوی مطالبات عمومی بوده و نشان از انجام وظیفه صحیح و کم‌خطای نهادها و سازمان‌های مرتبط باشد، امروز کشور باید به گلستانی بی‌بدیل و کم‌نظیر می‌مانست.


حال آنکه بخش قابل‌توجهی از کارشناسان و مختصصان حوزه‌های مختلف بر این باورند که یکی از مشکلات اساسی کشور همین آمارها و رویکردهای کمّی است. روندی که مدت‌ها است خیال بسیاری از مدیران را راحت کرده تا کوچک‌ترین توجهی به بازدهی سیستم و سازمان خود نداشته باشند.


در مواجهه با مسئله لزوم چندصدایی در جامعه و موضوع احزاب هم وضعیتی مشابه وجود دارد. به‌تازگی اعلام شده که مجوز فعالیت ۴۰ حزب تازه‌تاسیس صادر شده است. احزابی که مانند اسلاف خود بدون کمترین ارزیابی‌های معمول توانسته‌اند خود را به جرگه فعالان سیاسی برسانند و احیاناً سری میان سرها داشته باشند.


اما باید دید این احزاب چه این تازه‌تاسیس‌ها و چه آن‌ها که سال‌ها است فعالیت می‌کنند چه آورده‌ای برای ساختار سیاسی در ایران امروز داشته‌اند؟ آیا توانسته‌اند به بخشی از مطالبات گروه‌های خاصی از جامعه پاسخ دهند؟ آیا برنامه و استراتژی مدون و کارآمدی برای رتق‌وفتق امور کشور دارند؟ آیا از دکترین خاصی در مسائل کلان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بهره می‌گیرند؟ و پرسش‌های بی‌شمار دیگری که هنوز هیچ پاسخی برای آن‌ها یافت نشده است.


در حقیقت به دلیل بافتار سیاسی حاکم بر کشور و اراده‌ای که با هدف جلوگیری از فعالیت‌های عمیق حزبی در جامعه ایران وجود دارد، تاکنون احزاب ریشه‌دار، با اعضای قابل‌توجه و مملو از شخصیت‌های اثرگذار سیاسی هم نتوانسته‌اند نقشی درخور و قابل‌توجه در ساختار سیاسی کشور بازی کنند. حال این احزاب تازه‌تاسیس یا قدیمی‌تر کوچک و کم‌رمق چطور می‌توانند به این عرصه وارد شوند و زمینه را برای ایجاد نشاط در سپهر سیاست ایران مهیا کنند.


نباید فراموش کرد که حتی کنگره‌ها و مجامع عمومی بسیاری از این احزاب با کمک دولت و زیر چتر حاکمیتی آن برگزار می‌شود؛ روند عضوگیری آن‌ها متوقف یا بسیار کم‌جان است، سازوکارهای حضور در ساختار قدرت را نمی‌شناسند، به شدت متکی به افراد اعم از شورای مرکزی یا دبیرکل هستند، هیچ راهبردی برای انتقاد از وضعیت موجود ندارند، تنها به نقد عملکردها بسنده کرده و هرگز راهکاری اجرایی و عملیاتی ارائه نمی‌کنند، به لحاظ مالی و اقتصادی به‌شدت وابسته به دولت هستند و… همه این‌ها و بی‌شمار موارد دیگر ازجمله مشخصه‌های احزاب کم‌مایه و بی‌ریشه‌ای است که طی ادوار مختلف در کشور متولد شده‌اند.


یکی از تاثیرات وضعی این احزاب را می‌توان در ناامیدسازی جامعه دانست. ناکارآمدی حاصل از عدم توانایی‌های حزبی، بی‌برنامگی، ناتوانی در ارائه راهبردهای مشخص به منظور برون‌رفت از بحران‌ها و مخاطرات و… همه‌وهمه ازجمله عواملی است که به‌صورت ناخودآگاه جامعه را نسبت به حزب‌گرایی و تحزب در جامعه ناامید کرده و زمینه‌های ایجاد چندصدایی در ساختار سیاسی کشور را از میان برمی‌دارد.


به نظر می‌رسد راهکار اصلی را باید در تقویت احزاب موجود، تدوین راهبردها و استراتژی‌های کارآمد از سوی آن‌ها و عدم وابستگی به نهاد قدرت در احزاب دانست. از این طریق می‌توان به ادامه فعالیت احزاب و نقش‌آفرینی آن‌ها در عرصه‌های گوناگون اجتماعی و سیاسی امیدوار بود.


اقتدار دفاعی ایران و برهم خوردن نظام محاسباتی دشمن

عباس حاجی نجاری در جوان نوشت:


درمیان دستاوردهای ارزشمند انقلاب اسلامی ایران در طول ۴۰ سال گذشته، دستاوردهای دفاعی و نظامی ایران از جمله مؤلفه‌هایی است که هم دوستان و هم دشمنان نظام اسلامی بر آن تأکید دارند و دلیل اصلی آن نیز رسیدن ایران به توان بازدارندگی در برابر تهدیدات نظامی و امنیتی دشمنان انقلاب است.


درک اقتدار دفاعی ایران زمانی امکان‌پذیر است که شرایط و وضعیت نظامی ایران در قبل از انقلاب به درستی ترسیم شود. فارغ از ظرفیت و توان ذاتی نیروهای مسلح ایران، آنچه در مورد وضعیت نظامی ایران در قبل از انقلاب می‌توان گفت، سلطه کامل امریکایی‌ها بر ارتش ایران وسیاستگذاری و هدایت آن بر اساس منافع راهبردی امریکا در منطقه به عنوان یکی از ستون‌های اصلی سیاست منطقه‌ای رؤسای جمهور وقت امریکا بود.

تسلط مستشاران امریکایی بر ارتش ایران و سیاست تحقیرآمیز آن‌ها با امضای قانون کاپیتولاسیون توسط رژیم مزدور پهلوی که قدرت ابتکار عمل و اختیار را از ارتش ایران سلب کرده بود، عملاً نوعی آپارتاید را در عرصه نظامی حاکم کرده بود. این وضعیت سبب شده بود که وظیفه ارتش ایران در آن دوران عملاً مقابله با تهدیداتی باشد که منافع راهبردی امریکا در منطقه را تهدید می‌کرد که به طور نمونه می‌توان به مأموریت ارتش ایران در قبل از انقلاب در مقابله با چریک‌های ظفار در عمان اشاره کرد یا استفاده از توان نیروی هوایی ایران در رصد تحرکات موشکی شوروی سابق از طریق ایستگاه‌های راداری مستقر در شمال کشور یا پروازهای شناسایی و...


با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، اقتدار و توان دفاعی ایران جزو اولین مجموعه‌هایی بود که مورد تحریم امریکا و دیگر متحدان غربی و البته شوروی سابق قرار گرفت و ریشه این همگرایی دو ابرقدرت نیز درمقابله با نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران به این دلیل بود که هردو ابرقدرت به یک میزان از تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران به دلیل ویژگی‌های هویتی و فکری انقلاب و ظرفیت نفوذ آن در میان مسلمانان نگران بودند.

به همین دلیل زمانی که عراق با هدایت این دو ابرقدرت جنگ تحمیلی علیه مردم ایران را آغاز کرد، تمام ظرفیت نظامی اعم از سخت‌افزاری و نرم‌افزاری و سیستم‌های اطلاعاتی غرب و شرق در اختیار رژیم بعثی حاکم بر عراق قرار گرفت تا به نیابت از آن‌ها انقلاب را به شکست کشانده و پرونده نظام جمهوری اسلامی را ببندد این درحالی بود که زمانی که رزمندگان اسلام حتی از دستیابی به سلاح انفرادی و سیم خاردار که اگر در جنگ به‌کار گرفته می‌شد کاربرد دفاعی داشت، محروم بودند، رژیم بعثی از آخرین تجهیزات و امکانات روز دفاعی جهان برخوردار بود.


اما این تحریم در عین سختی و هزینه‌هایی که بر نظام تحمیل کرد، در جای خود سبب رشد و تحول چشمگیر نیروهای مسلح ایران در طراحی و تولید تجهیزات دفاعی شد، به گونه‌ای که در این عرصه در شرایط کنونی در عین اینکه ایران به خودکفایی در تولید پیچیده‌ترین تجهیزات دفاعی رسیده است این ظرفیت را یافته است که یکی از صادرکنندگان مطرح تجهیزات دفاعی باشد.

رسیدن به توان بازدارندگی با سلاح‌های متعارف یکی از مهم‌ترین تحولات در عرصه معادلات نظامی در جهان است، چراکه تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی توان بازدارندگی یک کشور تنها با داشتن سلاح اتمی معنا می‌یافت، اما ایران اسلامی این معنا را تغییر داد و توانست بدون سلاح اتمی و تنها مبتنی بر سلاح‌های متعارف به این توان برسد که این را البته باید مرهون چند تحول مهم دانست:


الف: تجلی فرهنگ عاشورایی و روحیه ایثار و ازخودگذشتگی در نیروهای مسلح ایران که به‌رغم گذشت نزدیک به سه دهه از پایان جنگ این روحیات همچنان در میان نیروهای مسلح ایران زنده و پویا است که شاهد مثال آن را می‌توان در مدافعان حرم در عرصه مقابله با استکبار و جریان‌های تکفیری دید که معادلات جنگ‌های نیابتی را نیز تغییر داد. تجلی و تسری این روحیات در میان رزمندگان مقاومت در لبنان، سوریه، عراق و یمن عملاً سرنوشت استراتژی دشمن را به نفع نیروهای مقاومت متحول کرد. نکته‌ای که بارها فرماندهان و مسئولان امریکایی و دیگر کشورهای غربی و عربی بر آن تأکید کرده‌اند.


ب: توان تولید تجهیزات دفاعی و موشکی، متکی بر ظرفیت‌های درونی که به جرئت می‌توان آن را در دنیا بی‌نظیر دانست، زیرا همه این دستاوردها در اوج تحریم‌ها و فشارهای دشمنان ملت ایران اتفاق افتاده است. اهمیت این نکته را می‌توان در تشدید فشارهای اخیر و شرط‌گذاری اروپایی‌ها و امریکایی‌ها علیه توان موشکی ایران دید. این وضعیت آنگاه که با نمایش تصاویر شهرهای موشکی ایران همراه شد، عملاً اراده ایران در مقابله با هر تهدیدی را در برد سیاست‌های اعلامی نظام اثبات کرد.


ج: تجدید ایستادگی و مقاومت در دوران دفاع مقدس و جنگ‌های نیابتی اخیر در منطقه نیز یکی از مؤلفه‌های مهم تأثیرگذار در ظرفیت و توان نظامی نیروهای مسلح ایران اعم از ارتش، سپاه و بسیج است. این تجربه گرانقدر که البته مرهون خون شهدا و ایثارگران در دفاع مقدس و البته هدایت و فرماندهی حکیمانه حضرت امام خمینی (ره) و امام خامنه‌ای (مدظله العالی) است، در تلفیق با روحیه ایثارگری نیروهای مسلح و توان تجهیزاتی آنچنان اقتداری به ایران عزیز داده است که تمام محاسبات و برنامه‌ریزی‌های آنان در مواجهه با ملت ایران را بر هم زده و می‌زند تأثیر این ابهت و اقتدار را این روزها به روشنی در رفتارهای ملتمسانه امریکایی‌ها و به ویژه صهیونیست‌ها مبنی بر درخواست خروج ایران از سوریه، عراق و… می‌توان دید، چراکه به‌رغم عدم حضور فیزیکی ایران در برخی از این عرصه‌ها، اما کافی است یاد و نام فرماندهان و رزمندگان سلحشور ایران در منطقه سایه افکنده باشد و این البته برای بر هم خوردن نظام محاسباتی آن‌ها کافی است.


این ترس و نگرانی این روزها بر برخی تحرکات و برنامه‌های امریکا و متحدان منطقه‌ای‌اش برای طراحی ائتلاف‌ها یا سناریوپردازی برای تکرار جنگ‌های نیابتی یا برخی تحرکات منطقه‌ای، سایه افکنده است و آن‌ها هنگامی که به این موضوعات فکر می‌کنند، آنگاه که به بارش موشک‌های قدرتمند و نقطه‌زن ایران بر بالای سرشان فکر می‌کنند، توان محاسبه و حتی تصور تهدید نسبت به ایران از آنان سلب می‌شود.


پاسداشت این دستاورد در چهلمین سال پیروزی انقلاب نقطه اطمینان بخشی برای دوستان و یاران انقلاب در تداوم راه گذشته و البته تلاش برای ارتقا و تثبیت آن برای نسل‌های آینده است.

قصه غم‌انگیز کودک همسری

عبدالصمد خرمشاهی در آرمان نوشت:

اخیراً طرح ممنوعیت ازدواج کودکان به‌ویژه دختران زیر ۱۳ سال توسط اعضای کمیسیون قضائی مجلس رد شد. یکی از اعضای محترم این کمیسیون در توجیه مخالفت با این طرح مطالبی را عنوان کرده است که از جمله اینها این بوده که اینگونه مسائل که در زمره مسائل شخصی است، قانون بردار نیست و با وضع قانون نمی‌شود دختران را از ازدواج منع کرد (نقل قریب به مضمون). لازم به توضیح است که سایر همفکران ایشان نیز در مخالفت با منع ازدواج کودکان مسائلی از قبیل سنت، پذیرش عرف و غیره را مطرح کرده‌اند که به نظر می‌رسد در یک جمع‌بندی کلی با اوضاع و احوال فعلی جامعه سر سازگاری ندارد. در همین راستا به چند نکته قابل توجه اشاره می‌کنم.

با بررسی مختصر در خصوص چرایی ازدواج دختران در سنین پایین در سال‌های گذشته به این نتیجه می‌رسیم که علت اصلی این‌گونه ازدواج‌های زودرس تماماً ناشی از مشکلات و معضلات خانواده‌ها بوده است که در واقع کودکان خود را در قبال مهریه و یا شیربها و یا انگیزه‌های مشابه دیگر مورد معامله قرار داده‌اند. هرچند در کنار این انگیزه، غالباً این تفکر و دغدغه در خانواده‌های یادشده وجود داشته که سن دختر برای ازدواج هرچقدر بالا برود، چشم و گوشش باز می‌شود و خدای ناکرده ممکن است از جاده عفاف خارج شده و دست به کارهای خطا بزند.

بنابراین چه بهتر که از همان ابتدا این مایه دغدغه و تشویش را از خودشان دور کنند. در پاسخ به این موضوع باید گفت در چند سال گذشته خیلی از دختران و زنان جامعه ما همپای مردان کوشش و تلاش کرده‌اند که از لحاظ مالی به استقلال برسند و در این راه از هیچ‌گونه تلاشی در زمینه‌های مختلف کوتاهی نکرده‌اند. در هر حال استقلال مالی زنان ما در مقایسه با گذشته خیلی بیشتر شده است. از منظر قانونی و حقوقی و بررسی گذرای قوانین مربوطه شاهد بوده‌ایم که این قوانین به مرور زمان دستخوش تحولات گوناگونی شده‌اند.

کمااینکه در قانون مدنی ما مسیر پرچالش میان سنت و شرع از یک طرف و قوانین عرفی جدید که داعیه حمایت از حقوق کودکان را داشته‌اند، از طرف دیگر همیشه وجود داشته است. در سال ۱۳۱۰ برای اولین بار در قانون مدنی صحبت از استعداد جسمانی برای زوجین می‌شود و سپس در سال ۱۳۱۳ در ماده ۱۰۴۱ همین قانون حداقل سن ازدواج برای دختران ۱۵ سال و برای پسران ۱۸ سال می‌شود که آنهم تحت شرایطی منوط به اجازه دادگاه است. با تصویب قانون حمایت از خانواده در سال ۱۳۵۳، حداقل سن برای ازدواج دختران ۱۸ سال و برای پسران به ۲۰ سال افزایش پیدا می‌کند که بعد از انقلاب این قانون نسخ گردیده و متعاقب آن ماده ۱۰۴۱ موصوف نیز ملغی می‌شود. سپس در سال ۱۳۷۰ در ماده ۱۰۴۱ حداقل سن ازدواج برای دختران ۹سال و برای پسران به ۱۵ سال کاهش پیدا می‌کند.

مجدداً قانونگذار حداقل سن ۱۳ و ۱۵ سال برای دختران و پسران را تعیین می‌کند. در آخرین تحولات می‌بینیم که لایحه‌ای که ازدواج کودکان زیر ۱۳ را منع می‌کند، از سوی کمیسیون قضائی مجلس رد می‌شود. مشاهده می‌کنیم که این چالش و کشمکش میان سنت و قوانین جدید ظاهراً ادامه پیدا خواهد کرد. در دنباله به چند نکته مهم دیگر اشاره می‌کنم. اولاً، سال‌هاست که در جوامع پیشرفته ازدواج دختران در سنین پایین را نوعی خشونت جنسی به شمار می‌آورند و آن را از مقوله‌های آسیب اجتماعی می‌دانند. ثانیاً، این نوع ازدواج که درواقع نوعی معامله خانواده دختر با خواستگار تلقی می‌شود، بیشتر در کشورهای توسعه نیافته رایج است و دلیل عمده آن هم همان‌گونه که اشاره شد، مشکلات مالی و فرهنگی است. ثالثاً، آمار وحشتناک طلاق در ایران حکایت از ازدواج‌های نامناسب و غیرمتعارف دارد.

آمارها می‌گویند که در یک دهه در ایران نزدیک به ۴۰۰ هزار دختر زیر ۱۳ سال تن به ازدواج اجباری داده‌اند. بدیهی است عدم رضایت زوجه به ازدواج اجباری زودهنگام خود منشا بسیاری از اختلافات خانوادگی و همچنین ناهمگنی با جامعه و سرپیچی از مقررات و قوانین حاکم است. ثالثاً، ازدواج زودهنگام دختران آنان را دچار بسیاری از مشکلات و معضلات روحی-روانی ساخته و تبعات بسیار منفی هم برای خانواده و هم برای جامعه به دنبال دارد. آمارهای بالای خیانت، تخلفات گوناگون، فرار از محیط خانواده، از سوی دخترانی که به اجبار تن به ازدواج داده‌اند، گویای درستی این ادعاست

. رابعاً، همین کودکانی که به اجبار به خانه همسرانی می‌روند که بعضاً ۲۰ سال یا بیشتر از آنان بزرگترند، در غالب مواقع از خیلی از جهات واجد اهلیت برای اعمال حقوق خودشان نیستند. مضافاً آنکه بسیاری از اینگونه ازدواج‌ها که برخلاف میل و رغبت دختران صورت می‌گیرد به لحاظ نداشتن اراده آزاد، از منظر حقوقی و شرعی می‌تواند محل شک و شبهه باشد. قابل ذکر است که یکی از مخالفان طرح رد شده اینگونه استدلال می‌کند که با وضع قوانین سخت نمی‌توان فرهنگ و رفتار جامعه را تغییر داد. این استدلال مانند سایر استدلالات ذکر شده سخت سست است؛ زیرا متولی فرهنگ در جامعه حکومت است.

وضع قوانین مناسب و متناسب با شرایط روز می‌تواند بسیاری از رفتارها و باورهای غلط رایج در جامعه را تغییر دهد. جای دختران کم سن و سال پشت میز مدرسه و دبیرستان است نه نشستن در خانه همسری که سال‌های زیاد با او اختلاف سن دارد و هرگز زبان او را نمی‌فهمد. در این رابطه فرقی نمی‌کند زوج کم سن و سال باشد یا مسن باشد.

کم سن و سال بودن زوج و عدم تجربه کافی در جهت مدیریت خانواده معمولاً منجر به اختلافات خانوادگی و طلاق خواهد شد. به هر حال این گونه ازدواج‌ها قطعاً تبعات سنگینی به دنبال داشته که نه تنها خانواده بلکه جامعه از آن متضرر می‌شود. نگاه قانون‌گذار هنگام وضع قوانین می‌بایستی رو به جلو و همراه با معیارها و استانداردهای پیشرفته تجربه شده جهانی باشد. صرف اتکا به سنت‌ها و باورهای رایج غلط هرگز ره‌آورد خوبی برای جامعه نخواهد داشت.

کارنامه ۴۰ ساله آموزش و پرورش

محمود فرشیدی در رسالت نوشت:

استقلال آموزش و پرورش از بیگانه

علی‌رغم سابقه درخشان و کم‌نظیر ایران در فرهنگ و تمدن، با کمال تأسف باید اعتراف کرد که زمام امور آموزش و پرورش کشور ما در رژیم سلطنتی پهلوی به آمریکایی‌ها سپرده شده بود تا جایی که حتی کتاب‌های درسی دانش‌آموزان توسط انتشارات آمریکایی فرانکلین تدوین، چاپ و توزیع می‌شد. با پیروزی انقلاب اسلامی، مردم آموزش و پرورش را فتح و بیگانگان را بیرون کردند و شمیم استقلال در این وزارتخانه دمیده شد.


دگرگونی الگوها و ارزش‌ها


با فروپاشی رژیم پهلوی، الگوها و ضدارزش‌های تعلیم و تربیت شاهانه نیز فرو پاشید و رویکردها از وابستگی به استقلال، از مادی‌گرایی به واقعیت‌گرایی، از حیاستیزی به ترویج دین و عفاف و از خودباختگی به خودباوری چرخش پیدا کرد. در نتیجه دانش‌آموزانی که پس از پیروزی انقلاب به مدارس راه یافتند، براساس همین تربیت خودباورانه موفق شدند در دوران دانشگاه به عالی‌ترین فناوری‌های علمی روز دست یابند و ایران عزیز را به جرگه کشورهای برخوردار از فناوری هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، صنایع فضایی، فناوری نانو، صنایع موشکی و نظامی و نظایر آن وارد سازند.


منزلت اجتماعی معلم


در رژیم استبدادی پهلوی، به تمامی معلمان دستور داده شد یا عضو حزب شاه فرموده رستاخیز شوند یا از کشور خارج شوند. با شروع نهضت اسلامی و نقش‌آفرینی سرنوشت‌ساز فرهنگیان در این نهضت، معلم آزاد شد و منزلت اجتماعی یافت و فرصت پیدا کرد توانایی‌های برجسته خویش را تا عالی‌ترین سطوح، در نظام معلم مدار اسلامی، به نمایش بگذارد و از جمله در مقام ریاست جمهوری، نخست‌وزیری، ریاست قوه‌قضائیه و دیگر عرصه‌های اجرایی و اجتماعی، الگوی‌ تراز مدیریتی را به نام خود ثبت نماید.


وزرای ایرانی!


قبل از انقلاب، پایبندی افراد به فرهنگ اسلامی- ایرانی مانع تصدی مسئولیت‌ها بود و در مقابل وابستگی فکری، اعتقادی و سیاسی به بیگانه موجب تقدم واگذاری سمت‌ها و مقامات می‌شد.


به همین دلیل در رژیم پهلوی صندلی وزارت آموزش و پرورش تکیه‌گاه فراماسونرها، بهایی‌ها، بابی‌ها، توده‌ای‌ها و اعضای سازمان سیا بود. با پیروزی انقلاب، معلمانی از جنس مردم نظیر شهیدان رجایی و باهنر و استاد پرورش، فرصت خدمت‌گزاری در مقام وزارت آموزش و پرورش را یافتند.


رشد چشمگیر سواد


در سال ۱۳۵۷ از هر یک‌صد ایرانی، ۴۷ نفر باسواد و ۵۲ نفر بی‌سواد بودند، یعنی بیش از نیمی از جمعیت کشور را بی‌سوادان تشکیل می‌دادند. دستاورد انقلاب مردم، افزایش تعداد باسوادان به ۸۷ نفر در هر صد نفر است.


دبستان برای همه


در رژیم شاهنشاهی از هر یک‌صد کودک در مقطع دبستان، ۳۸ نفر امکان تحصیل نداشتند. خوشبختانه با پیروزی انقلاب وحمایت مردم از تعلیم و تربیت فرزندانشان، اینک از هر یک‌صد کودک تنها دو نفر به دبستان راه پیدا نمی‌کنند.


پوشش چشمگیر در متوسطه اولدر مقطع راهنمایی (‌متوسطه اول کنونی) تنها ۲/۳۷ درصد دانش‌آموزان، امکان تحصیل داشتند. با سقوط رژیم پهلوی و حاکمیت و نظام مردم‌سالاری دینی، اینک ۹۲ درصد دانش‌آموزان می‌توانند در دوره متوسط اول ادامه تحصیل دهند.


رشد چهار برابری در دوره دوم متوسطه


در دولت خائن پهلوی‌ها، کمتر از یک‌پنجم جمیعت واجدالشرایط می‌توانستند در دوره دبیرستان تحصیل کنند یعنی ۲/۱۷ درصد آنان. با مردمی شدن آموزش و پرورش پس از پیروزی انقلاب این رقم تا ۸۴ درصد افزایش یافته است. یعنی بیش از چهار پنجم جمعیت واجدالشرایط به متوسطه دوم راه یافته‌اند.


مبارزه با تبعیض دختر و پسر


در دوران حاکمیت پهلوی –که مدعی دفاع از حقوق زنان بود ۳۸ درصد جمیعت دانش‌آموزان را دختران و ۶۲ درصد را پسران تشکیل می‌دادند؛ یعنی ۲۴ درصد تبعیض و اختلاف.


انقلاب که پیروز شد همه برای رفع این تبعیض، تلاش کردند و سهم دختران ۳/۴۸ درصد و سهم پسران ۷/۵۱ از جمیعت دانش‌آموزان کشور است.


مدارس شبانه‌روزی، راهکاری انقلابی


با توجه به گستردگی کشور و پراکندگی روستاها، مدارس شبانه‌روزی تجربه موفقی در ارائه خدمات آموزشی به مناطق محروم بوده است. به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب این مدارس، با سرعتی انقلابی گسترش یافت و ۴۷ برابر شد و از ۶۵ مدرسه در سال ۱۳۵۷ به بیش از سه‌هزار مدرسه افزایش پیدا کرد.


نخبه‌پروری


استعداد و نبوغ ذاتی ایرانی‌ها، در رژیم پهلوی، موجب نگرانی اربابان آمریکایی‌اش بود و لذا هیچ اقدامی برای شناسایی نخبگان و رشد استعدادهای آنان در راستای خدمت به منابع ملی، انجام نمی‌شد.


بعد از انقلاب در سال ۱۳۶۶ باشگاه دانش‌پژوهان جوان و در پی آن بیش از ۲۰۰پ ژوهش‌سرای دانش‌آموزی تاسیس شد و ازجمله دستاوردهای این اقدامات، درخشش دانش‌آموزان ایرانی در المپیادهای علمی بین‌المللی و کسب ۶۸۱ مدال رنگارنگ افتخارآمیز برای کشورمان بوده است.


از دانشسرا به دانشگاه


در رژیم پهلوی، دانشسراهای مقدماتی در آموزش و پرورش عهده‌دار تربیت آموزگار بودند و فارغ‌التحصیلان این دانش‌سراها تا سال یازدهم تحصیل می‌کردند و به آنان دیپلم داده نمی‌شد. با پیروزی انقلاب اسلامی، اینک معلمان و دبیران در دانشگاه تربیت معلم (‌دانشگاه فرهنگیان) وابسته به آموزش و پرورش، موفق به اخذ مدرک کارشناسی و بالاتر می‌شوند.


اعتلای سطح تحصیلات فرهنگیان


در سال ۱۳۵۷ مدرک تحصیلی ۱۲ درصد از فرهنگیان کارشناسی و بالاتر بود. پس از پیروزی انقلاب فرصت‌های فراوانی برای ادامه تحصیل معلمان فراهم شد و در نتیجه همت و علم‌دوستی فرهنگیان اینک بیش از ۷۶ درصد فرهنگیان دارای مدرک کارشناسی و بالاتر هستند.


گسترش مدارس استعدادهای درخشان قبل از انقلاب تعداد انگشت شماری مدارس استعدادهای درخشان آن‌هم در برخی از مراکز استان‌های بزرگ وجود داشت.


اینک ۶۹۷ مدرسه استعدادهای درخشان در سراسر کشور وجود دارد که فرصت پرورش استعدادهای برجسته نسل آینده را فراهم ساخته است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس