به گزارش مشرق، مالک شریعتی نیاسر در یادداشتی نوشت:
مناقشه داعش در سوریه و عراق با اعلام خروج نیروهای نظامی آمریکا از سوریه به پایان خود نزدیک شده است و شرایط در منطقه حساس غرب آسیا به سمت و سوی آرامش پیش میرود. کشورهای عربی در حاشیه جبهه مقابل بشار اسد، یکی پس از دیگری به دمشق باز میگردند و سفارتخانه و کنسولگری خود را مجدداً راه اندازی میکنند. قطر و ترکیه که روزگاری در کنار عربستان به تأمین مالی و تدارکات اطلاعاتی برای برخی از تروریستهای سوریه و عراق مشغول بودند اکنون در جبهه ایران، روسیه و سوریه حاضر شده و از آمریکا و سعودیها فاصله گرفتهاند.
بیشتر بخوانید:
شرایط این بخش بزرگ از منطقه پهناور غرب آسیا از منظر ژئوپلتیکی بسیار خاص و پراهمیت جلوه میکند؛
۱- سرزمین پهناوری شامل مساحت کشورهای ایران، عراق، سوریه و لبنان، منطقه تحت کنترل جبهه مقاومت در منطقه غرب آسیاست که برای اولین بار در تاریخ معاصر چنین خودنمایی میکند.
۲- کریدور پیوستهای از مرزهای ایران تا آبهای آزاد دریای مدیترانه به صورت پیوسته در اختیار جبهه مقاومت قرار گرفته است که تنها مرزهای نقطهچین شده ایران-عراق و عراق-سوریه را درون خود جای داده است که رفت و آمد در آن به آسانیِ گذر میان ایالتهای آمریکاست.
۳- نیروی نظامی مقتدر، بزرگ و نانوشته متحدی در این منطقه از امنیت مرزها و سرزمین پیشگفته حفاظت میکند که شامل نیروهای سپاه قدس ایران، الحشد الشعبی عراق، ارتش بازسازی شده سوریه و حزبالله لبنان است.
۴- سیاستمداران این منطقه با وجود اختلاف در روش و ساختار حکمرانی خود، در راهبردهای کلان کاملاً همگرا عمل میکنند و برای یکدیگر اثر همافزایی دارند. دولت ایران، دولت عراق، دولت سوریه و بخش مهمی از دولت لبنان در اتحادی استراتژیک قرار دارند که میتوانند تصمیمات خود را به سرعت عملیاتی کنند.
مجموعه نکات فوق الذکر نشان میدهد منطقه غرب آسیا شاهد ظهور یک اتحادیه قوی در سرزمینی پهناور است که به صورت پایین به بالا ابتدا در هستههای مقاومت جوشیده، در گام دوم هستههای مقاومت محلی را به نیروهای مقاومت کشوری تبدیل کرده، در گام سوم جبهه مقاومت نظامی در منطقه تشکیل داده و نهایتاً در گام چهارم در حال تبدیل به اتحادیهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی در منطقه است. این اتحادیه به دلیل برخورداری از ویژگیهای مشترک فرهنگی و خصوصاً زندگی جهادی و جانفشانی عناصر مقاومت در کنار یکدیگر از چنان پیوستگی برخوردار شده است که بدون تصمیم اولیه و در خلاء سیاسیون، از مدتها قبل شکل گرفته و در حال بدهبستان داخلی است.
اکنون زمان دست زدن به چند اقدام بزرگ درون «اتحادیه مقاومت اسلامی» فرارسیده است تا تضمین اقتصادی و امنیتی برای اعضای آن به ارمغان آورد و هزینههای تحمیلی به آنها را از جانب دشمنان ثروتمند و قدرتمند خارجی جبران نماید.
یکی از این اقدامات که متکی به چهار ویژگی فوق الذکر است احداث خط لوله انتقال گاز ایران از سواحل خلیج فارس به سواحل مدیترانه در لبنان است. خط لوله گاز ایران، عراق، سوریه و لبنان که میتواند «خط لوله مقاومت» یا خط لوله صلح ۲ (جایگزین خط لوله ناکام صلح ایران پاکستان و هند) نامگذاری شود، در حدود ۲۰۰۰ کیلومتر طول خواهد داشت و بسته به نیاز قادر خواهد بود روزانه ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون متر مکعب گازطبیعی را از ایران به کشورهای عراق، سوریه و لبنان صادر نماید و با احداث پایانه تبدیل LNG در سواحل مدیترانه، بازار صادراتی بینالمللی نیز برای خود بهویژه در میان کشورهای جنوبی اتحادیه اروپایی ایجاد نماید.
برآورد اولیه از میزان سرمایه گذاری مورد نیاز برای اجرایی شدن این ابر پروژه، رقمی بالغ بر ۱۰ میلیارد یورو است که میتواند با تشکیل یک شرکت بینالمللی با مشارکت و سهامداری کشورهای عضو و حتی خارج از آن، نظیر روسیه احداث شود. روسیه علاوه بر سرمایهگذاری در احداث خط لوله میتواند با سوآپ گاز خود با شمال ایران، در گاز صادراتی نیز شریک شود. همچنین کشور قطر میتواند بخشی از گاز خود در میدان مشترک پارس جنوبی با ایران را از این مسیر به شرق مدیترانه و جنوب اروپا صادر نماید.
اجرای این خط لوله که حدود یک سوم آن در خاک ایران، یک سوم در خاک عراق و یک سوم دیگر آن در خاک سوریه و لبنان خواهد بود علاوه بر مزایای زیاد اقتصادی برای کشورهای حاضر در پروژه، به تثبیت امنیت در «کریدور ایران مدیترانه» نیز کمک میکند. همچنین حضور روسیه، قطر و ایران به عنوان سه کشور دارای ذخایر اصلی گاز در جهان، در این پروژه نقش مؤثر و برتر اوپک گازی را (که با پیشنهاد ابتکاری رهبرانقلاب تأسیس شد) در معادلات انرژی جهانی بر کشورهای اروپایی و غربی دیکته خواهد کرد.
ضمن آنکه همکاری نیروهای نظامی جبهه مقاومت در مسیر زمینی عبور خط لوله و نیروهای دریایی ایران و روسیه در آبهای مدیترانه میتواند ضامن حفظ امنیت این شاهراه جدید انرژی از هرگونه تعرض صهیونیستها و غیر آن باشد.