ملک سليمان مي توانست به يکي از شاهکارهاي سينماي ايران تبديل شود، اگر بيش از اين به آن توجه مي شد، اما به هر حال قدمي است جدي براي آغاز سينماي تاريخي که در آن هاليوود تنها روايت معتبر براي تاريخ سازي نيست.

سرويس فرهنگي مشرق- سليمان نبي به دور دست ها خيره شده است. شايد در حال نگاه کردن به ملک پهناور خود است، زندگي به آرامي براي او مردمش در حال گذر است، اما براي سليمان (ع) مکاشفاتي روي مي دهد که ذهن او را به خود مشغول مي کند. او ملک خود را در تمثيل چون بدني بي جان مي بيند، دست به دعا بر مي دارد و از خداوند مي خواهد تا ملکي به او عطا کند که هيچ کس تا به آن روز نداشته است. سپس بزرگان قوم خود را جمع کرده به آنها مي گويد که خواسته او برآورده شده و بنابراين براي محقق شدن ايم ملک دنياهاي ديگر به دنياي زمينيان نزديک شده اند و از اين جهت شياطين و جنيان به دنياي آنها وارد خواهند شد. سليمان (ع) از آنها مي خواهد تا خود را براي مقابله با فتنه گري شياطين که عن قريب به دنياي آنها وارد خواهند شد آماده کنند....
سينمايي "ملک سليمان" به کارگرداني شهريار بحراني با اين صحنه ها آغاز مي شود. داستان سليمان نبي (ع) از داستان هاي محوري پيامبران بني اسرائيل است که پيش از اين بسيار مورد توجه فيلمسازان يهودي قرار گرفته است و روايت يهودي آن در هاليوود به فيلم "سليمان و ملکه سبا" تبديل شد که در سال هاي مياني قرن بيستم عرضه شد. اما ملک سليمان چنانچه از ابتداي فيلم و از همان آغاز داستان مشخص است بر اساس منابع قرآني پيش مي رود.
تاريخ بني اسرائيل بسيار مورد توجه قرآن کريم قرار گرفته است و شايد آنچنان که گفته شده است يکي از دلايل اصلي اين تاکيدات شباهت فتنه هايي که قوم موسي عليه السلام به آن مبتلا شد با فتنه هايي است که در ميان مسلمين پيدا مي شود. يکي از اين دوره هاي فتنه خيز دوره سليمان است. دوره اي که متاسفانه سينماي ايران درباره آن پيش از اين فيلم سکوت کرده بود.
"ملک سليمان" پروژه اي عظيم است که تقريبا نمونه اي در سينماي ايران ندارد و البته تاريخي را هم که اين پروژه انتخاب کرده است موضوع خردي نيست.ملک سليمان اولين تلاش ديجيتالي در سينماي ايران نيز آن هم در اين حجم محسوب مي شود. خلق صحنه هاي فانتزي موجودات ماورايي و يا به نمايش قرار دادن قدرت هايي که در يد توانايي سليمان نبي خدا است از ويژگي هاي خاص اين اثر است.
تشريح شرايط مردم و علماي بني اسرائيل در دوره سليمان نبي عليه السلام نيز جزء مباحثي است که اين اثر کوشيده است تا به آن بپردازد. مباحثي که روايت يهودي به آن روي خوش نشان نمي دهد. چرا که در قدم اول علماي يهود را که در مقابل پيامبر خود ايستادند و فرمان نبردند را زير سوال مي برد. اين ها همه موضوعاتي است که ملک سليمان با ورود به آنها دفترشان را باز کرد و امکان اين را بوجود آورد تا به صورت جدي در سينماي تاريخي ايران به بحث گذاشته شوند.
اما اگر قبول کنيم که ملک سليمان جزئي از اولين قدم هاي سينماي ايران براي ورود به ميداني چنين وسيع است، بايد توقع داشته باشيم که اين ديکته سخت غلطهايي را نيز داشته باشد.غلطهايي که مي تواند اصلاح شدنش به تولد يک اثر بي نظير در آينده منجر شود، چنانچه گفته شده است که کارگردان اين اثر به دنبال آغاز قسمت دوم "ملک سليمان" است. بنابراين بايد نگاهي دقيق تر و حتي با بزرگنمايي بيشتري نسبت به کاستي هاي اثر موجود خود بيندازد.
ملک سليمان از چند جنبه قابل بحث و بررسي انتقادي است.

داستاني که يکپارچگي و فراز و فرود را کم دارد
وقتي درباره يک فيلم سينمايي صحبت مي کنيم نمي توانيم خصوصيات دراماتيک اين نوع از هنر را ناديده بگيريم.خصوصا اگر موضوع مان يک فيلم تاريخي باشد که در اين صورت قطعا مخاطب به دنبال اين است تا با يک قصه تمام عيار و داراي فراز و فرود روبرو شود. درباره ملک سليمان نيز استثنايي وجود ندارد.مخاطب ملک سليمان منتظر است تا روايت از جايي آغاز شود و لايه به لايه پيش برود، شخصيت ها معرفي شوند و او آنها را بشانسد، با آنها همراه شود و در نهايت با همذات پنداري با آنها شروع به گره گشايي از داستان کند. در اين ميان داستان هاي فرعي مي توانند نقش مهمي در قوت دادن به داستان و پيشبرد آن ايفا کنند.
ملک سليمان از اين نظر دچار ضعف هايي جدي بود.حشو زوائد مانع از اين شده بود که محور اصلي داستان بتواند خود را به خوبي به نمايش بگذارد. بخشي از اين حشو و زوائد مربوط به قصه هاي نيمه تمام و ناقصي مربوط مي شود که مطرح مي شوند اما پيش از اينکه به جايي که بايد برسند تمام مي شوند. کارگردان تکليفش را با آنها روشن نمي کند و ارتباط اين بخش ها با بدنه اصلي داستان حفظ نمي شود.
داستان ملک سليمان از ضرباهنگ مناسب محروم است. هيچ تلنگري به ذهن مخاطب نمي خورد و مخاطب کمتر جايي از فيلم با نقاط عطف رو برو مي شود. ضرباهنگ فيلم يکنواخت است.فيلم در فضايي آرام آغاز شده اما يک دفعه به يک مرتبه بالا تر صعود مي کند. در اين بخش نيز باز هم داستان کم مي آورد و نمي تواند به خوبي بخشي از مکاشفات سليمان نبي را توضيح دهد. سليمان به يک باره تقاضاي داشتن ملکي عظيم را مي کند بي آنکه توجيه مناسبي براي اين خواسته اش از خدا براي مخاطب فيلم داشته باشد. همچنانکه داستان ناگهان از آغاز خود به اوج انتقال مي يابد و و در اوج مي ماند ف ناگهان و در اوج نيز به پايان مي رسد و مخاطب در مي ماند که آيا حال داستان به نتيجه اش رسيده است يا خير، يعني اين پايان داستان است؟
کارگردان بسيار بريده بريده سخن گفته است و ان قدر در اين امر افراط شده که مخاطب دچار سردرگمي در فهم اتفاقات مي شود. براي مخاطب اينکه سليمان مدام سوار بر اسب از شهري به شهر ديگر يا بهتر بگوييم از لوکيشني به لوکيشني ديگر منتقل مي شود سخناني به زبان مي آورد و عده اي را نجات مي دهد و دوباره راه مي افتد، قابل پذيرش نيست.

شخصيت هاي بي فرجام
پخته شدن و باور پذيري شخصيت هاي يک اثر سينمايي يکي از عوامل اصلي همراه شدن مخاطب يک اثر با قصه ان است. مخاطب به دنبال اين است که خود را به شخصيت هاي داستان نزديک کند و با آنها همراه شود و بتواند آنچه را انها حس مي کنند لمس کند، که به مجموع اين کنش ها و واکنش ها اصطلاحا همذات پنداري مي گويند. مخاطب ملک سليمان، توقع دارد تا برادران سليمان، فرماندهان سپاهش، مردم زمانه اش و دشمنان سليمان را بشناسد، اما مجال آن را پيدا نمي کند. داستان مدام در حال گذر از رويدادي به رويدادي ديگر و از شخصيتي محوري به شخصيتي محوري است. در اين ميان تنها برخي شخصيت ها تا ميزان محدودي شناخته مي شوند که اين شناخت تنها در حد يک تيپ باقي مي ماند. بگذريم از اينکه غير از شخص سليمان و به ميزان بسيار کمتري آصف ابن برخيا و در طرف منفي داستان کاهن يهودي تقريبا اين فيلم شخصيت محوري ندارد. شخصيت محوري فيلم در حقيقت خود سليمان است. البته براي مخاطبي که سليمان را از طريق آيات و روايات نمي شناسد حواشي شخصيت سليمان کاملا نامکشوف مي ماند. اينکه او چگونه به ملک رسيده، اينکه سليمان رابطه اش با برادرانش چيست. رابطه علماي يهود با آل داوود چيست و چه کينه اي ميان ان ها در جريان است، تنها به اشاراتي مبهم محدود مي شود

جذابيت هاي بصري؛ آنچه مي توانست يک امتياز باشد
چنانچه در بخش ابتدايي بحث به آن اشاره شد "ملک سليمان" به دليل به کار بستن تکنيک هاي سينماي ديجيتال مي توانست از جذابيت هايي بهره ببرد که ديگر آثار سينمايي از آن محروم هستند. داستان سليمان به دليل محوريت عناصر ماوراء طبيعي در سينما ماهيتي فانترزي دارد. اما ورود به داستان و فضاي کلي آن هرگز چنين حسي را به مخاطب منتقل نمي کند، شايد از همين جهت باشد که اکثر صحنه هاي طرحي ديجيتالي شده کار به دل نمي شنيند و نچسب مب نماياند. اينکه در يک فضاي کاملا رئاليستي ناگهان پاي عناصر فانتزي به داستان باز شود مخاطب را پس مي زند. براي نمونه مي توان به فيلم "ارباب حلقه ها"اشاره کرد. فارغ از موضوع فيلم اين اثر توانسته فضاي ماورايي را براي مخاطب خود ملموس کند. بگذريم از اين که شايد هزينه ساخت ارباب حلقه ها چندين برابر ملک سليمان است، اما تغيير فضا از فضاي رئال به فضايي اسرار آميز اتفاقي است که در اين فيلم آمريکايي افتاده است. ماهيت شايطين و اجنه تا يک سوم پاياني فيلم براي مخاطب ناملموس است و مخاطب از دور ان هم با اثراتي که اين مجودات بر زندگي انسان مي گذارند برخورد مي کند. در حالي که در صحنه ابتدايي اين فيلم به صورتي کاملا تجسم يافته مخاطب در غار جادوگر مي تواند شياطين را مشاهده کند.
در کنار هنر هاي ديجيتال صحنه آرايي مي توانست به فضا سازي فيلم کمک فرواني کند.توجه داشته باشيم که داستان سليمان نبي عليه السلام ، به هر حال از قصص مشهوري است که مخاطب با آن کم بيش آشنا است. مخاطب آنچه از سليمان در ذهن دارد فرمانروايي قدرتمند با سرزميني وسيع است. در ملک سليمان، ايشان تنها فروانرواي چند ده و قصبه به نظر مي رسند که کل لشکريان او در مجموع شايد به 50 نفر هم نمي رسد.عدم توجه فيلم ساز به اينکه مخاطب چه توقعي از سليمان دارد و او چه چيزي را به مخاطب نشان مي دهد باعث سرخوردگي مخاطب مي شود.در حالي که با به تصوير کشيدن يک لشکر نه چندان عظيم حس بزرگي واقعه در بيننده تا حدود زيادي تقويت مي شد.



موسيقي بيش از حد خوب و رنگي که ناديده گرفته شد
يکي از نقاط قوت اين اثر سينمايي موسيقي متن پوشش دهنده و داراي حس آن بود. موسيقي به خوبي صحنه هاي اضطراب و حماسي را تقويت مي کرد. اما در صحنه هايي همين موسيقي چنان اج مي گرفت که يک سر و گردن بالاتر از صحنه هايي که مخاطب مي ديد مي ايستاد. به نمونه آن در مورد حرکت لشکريان سليمان اشاره کرديم. البته کارگردان کوشيده است اين کمبود را با صحنه هاي تاخت و تاز سپاهيان سليمان جبران کند، اما افراط در استفاده از اين صحنه ها تنها بيننده را خسته و دلزده مي کند و اصل قصه را تحت الشعاع قرار مي دهد. و بر عکس آنچه کارگردان توقع دارد سليمان نبي –معاذ الله- فرمانروايي بي کفايت به نظر مي رسد که نمي تواند گوشه و کنار قلمرو خود را از طريق فرماندهانش کنترل کند و مدام بايد خود سورا بر اسب از شهري به شهر ديگر برود.
از نکات ديگر فيلم اينکه نورپردازي و رنگ صحنه ها در القاي حس به مخاطب اثر گاه مي تواند نقش مهمي را ايفا کند. اما در برخي از مواقع اين نقش ناديده گرفته مي شود. به طور مثال زماني که سليمان به شهر آسيب ديده اريحا وارد مي شود با فضايي غبار آلود و دود آلود روبرو مي شود. رنگ خاکستري اين پلان مي توانست حس صحنه را چند برابر کند در حالي که نور گرم افتاب که در اين صحنه ديده مي شود همه چيز را بر هم مي زند.

برخي تناقض هاي روايي
در بخش پاياني فيلم زماني که سليمان از يارانش در کنار دريا مي خواهد که آماده حرکت شوند، آنها به نبي(ع) عرض مي کنند که به شدت خسته هستند و توان راه پيمودن ندارند و از سليمان تا فردا تقاضاي استراحت مي کنند.سليمان مستاصل رو به درگاه خداوند متعال ياري مي خواهد که حضرت حق اختيار باد را در يد سليمان قرار مي دهد.در همين بخش است که ناگاهان بي دقتي در داستان پردازي رخ مي نمايد و سليمان همه ياران خود را که تا دقايقي پيش از خستگي توان حرکت نداشتند براي به هم متصل کردن چند کشتي تا طلوع آفتاب به کار مي گمارد و بلافاصله پس از اتمام کار حرکت مي کنند.
به نظر مي رسد اگر براي داستان فيلم و فيلمنامه وقت جدي تري گذاشته مي شد و بيشتر مورد پرداخت و اصلاح قرار مي گرفت اثر نهايي متفاوت تر از آن چيزي بود که حالا عرضه شده است.شايد آآقاي بحراني مي باست وشتن فيلمنامه را به شخص ديگري مي سپرد. به هر حال نداشتن چفت بست هاي لازم داستان به داستان فيلم و ريتم آن ضربه زده است.
*****
ملک سليمان مي توانست به يکي از شاهکارهاي سينماي ايران تبديل شود، اگر بيش از اين به آن توجه مي شد، اما اين به معناي ناديده گرفته شدن ارزش هاي آن نيست.ملک سليمان يک نوع خط شکني در سينماي ايران است و از سوي ديگر قدمي است جدي و محکم براي آغاز سينماي تاريخي که در آن هاليوود تنها روايت معتبر براي تاريخ سازي نيست.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس