رسانهها اعم از دیداری و شنیداری و ایستا با تکیه بر نظر کارشناسان تحت عناوین گوناگونی همچون فراگیری بهتر دانش در سنین اوان کودکی یا بالا بردن رشد اجتماعی کودک، سعی در بازرگانی و تبلیغ در خصوص کودکسپاری به مهدها هستند و از سوی دیگر اشتغال زنان در جامعه در چند سال اخیر به طور چشمگیری رو به گسترش بوده است به طوری که این موضوع در حیطه اجتماعی به نوعی جلوهگر سطح بالای فرهنگ خانواده و روشنفکری سرپرست کودک محسوب میشود!
بیشتر بخوانید:
این در حالی است که پدران و مادران بسیاری کودک خود را از همان سنین شیرخوارگی به علت اشتغال به مهدکودک میسپارندکه در بیشتر موارد تنها نگرانی والدین از کودکسپاری خود به مهدها به لحاظ شرایط نگهداری کودک از حیث امنیت محیطی یا در بهترین حالت از حیث آموزش کودک خود است اما اینکه مهدکودک امروزی عملاً چگونه فضایی است و اینکه آیا کودکپروری در مهد با چه الگویی در حال وقوع است موضوع مهمی است که با وجود اما و اگرهای بسیار همچنان روشن نشده است.
نهاد متولی مهدکودک از گذشته تا امروز به سازمانهای مختلفی همچون وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه (١٣١)، وزارت فرهنگ (١٣٣٤)، اداره تعلیمات ابتدایی (١٣٤)، آموزش و پرورش و در آخر سازمان بهزیستی واگذار شده اما تنظیم برنامههای روزانه در مهدکودکها و نیز محتوای آموزشی به کودکان و حتی آموزش مربیان مهدهای کودک بهصورت سلیقهای و بر اساس نظر مدیریت مهدها اعمال میشود!
این امر در صورتی است که مجوزدهی در بخش تاسیس مهدکودک با کمترین گزینش فرد موسس در حال وقوع است یعنی میزان سنجه مدیر و موسس مهد تنها در بخش مجوزدهی به چند بند بسیار عمومی در حوزه تحصیلات و صرف داشتن محیطی که توسط سازمان اماکن مورد بازدید قرار میگیرد، انجام میشود.
بنا بر بررسیهای انجام شده از مهدهای کودک، امروزه در ایران برنامههای آموزشی مهدها بر محوریت قرآن، ورزش، موسیقی یا زبان انگلیسی طراحی میشود، به عبارت دیگر در هر مهدکودکی سیاست خاصی دنبال میشود و برنامه تربیتی منسجمی در سطح کشور یا حتی یک استان وجود ندارد و مسئولان این حوزه بارها اعلام کردند که نقشه راهی برای تربیت کودک در دوران پیش از دبستان طراحی نشده است و سازمان آموزش و پرورش در سال اخیر طبق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی ماموریت ایجاد نقشه تربیتی در این دوره را کسب کرده است.
بنا بر دیدگاه اسلامی، سنین قبل از هفت سالگی، سن فرماندهی کودک محسوب میشود و در این سالها عملاً از آموزش نظامند کودک باید پرهیز شود اما سیستم آموزشی کشور در حال پیادهسازی الگوهای غربی است؛ الگوهایی همچون مونته سوری و والدورف یا … که دقیقاً با پیادهسازی روشهای تجربهنگاری از دیدگاه اسلامی بهره بردهاند اما با تغییر و اجرای شیوههای خود در این روشها به صورت نظامند در جهت پیشبرد اهداف خود در تربیت کودک هستند.
کودکی که در کشوری اسلامی متولد میشود و تحت اینگونه سبکهای تربیتی آموزش میبیند و البته با عناوین آموزشهای غربی نه با اسم تربیت اسلامی، حال سؤال اینجاست از کودکی که از همان ابتدا حتی برای نخستین آموزشها هم وابسته به سیستم غربی است چگونه می توان انتظار استقلال داشت؟! کما اینکه عملاً مهدسپاری انتظار مستقل ساختن کودک را به همراه دارد!
در این میان نکته حائز اهمیت دیگری نیز وجود دارد که والدین از چه رو فرهنگپذیری کودک خود را به دست کسانی میسپارند که هیچ شناختی از عقاید فکری و نظام فرهنگی آنها ندارند؟! واسپاری کودک به مهدهایی که موسسان آنها با کمترین گزینش و به راحتی دریافت مجوز میکنند و در استخدام مربیان خود سعی در به کارگیری کم هزینهترین مربیان دارند؛ مربیانی که به گذراندن دورههای کوتاه آموزشی در حد چندین ساعت مجوز مربیگری دریافت میکنند صلاحیت فرهنگپذیر کردن کودکان ما را دارند؟! مربیانی که اکثر آنها به واسطه یافتن شغلی که کمترین میزان گزینش یا حتی تحصیلات و سابقه کاری را میخواهد بهکار گرفته میشوند و تعداد کثیری از آنها تنها به واسطه مهارتی که در گذراندن چند ساعت دوره آموزشی در آموزشگاههایی که بر حسب سلیقه مدیران مهدها ایجاد شده است، به کار گرفته شدهاند!
مخاطبان و تصمیم گیرندگان مهدسپاری کودک، پدران و مادرانی هستند که بسیاری از آنان در دوراهی این، اما و اگرها در حیطه کودکپروری به روش مهدسپاری ماندهاند؛ پدران و مادران که گاهاً بدون آگاهی از فلسفه ازدواج و حتی در برخی موارد بدون آگاهی از شرح وظایف خود در قبال یکدیگر اقدام به فرزندآوری میکنند و سپس به علت عدم آگاهی در ارتباطگیری با فرزند خود از مسئولیتپذیری در قبال او سرباز میزنند و صرفاً تامین نیاز مادی وی را از جمله وظایف خود تصور میکنند و به دنبال راه حلی برای تادیب و تربیت کودک خود، او را به مهدها میسپارند؛ این در حالی است که اگر مادری دورههای آموزش فرزندپروری را کسب کرده باشد و چون اولین و تاثیرگذارترین فرد در زندگی کودک است، میتواند بهترین مربی برای کودک خود باشد.
کودکسپاری به مهدها به سبب افزایش رشد اجتماعی کودکان آنقدر در جامعه مهم تلقی شده است که حتی نظام آموزشی رسمی هم سعی میکند کودکسپاری به مهدها را ترویج دهد یا حداقل در دو سال قبل از شروع آموزش رسمی خانوادهها را به جهت نظمپذیری کودک در نخستین سال آموزش رسمی (اول ابتدایی) ترغیب به کودکسپاری به مهد کند تا جایی که از سن ۵ سالگی با ایجاد مهدهای آموزشی (آموزش پیشدبستانی) دو سال قبل از آموزش رسمی را اجباری کند و حتی در برابر کودکانی که در سن هفت سالگی به مدرسه سپرده میشوند، اگر بدانند این کودک دوران پیشدبستانی را نگذرانده است با اکراه کودک را برای ثبتنام میپذیرند چرا که معتقدند کودکی که به مهد نرفته است عملاً کندتر از کودکان دیگر در آموزشپذیری و نظمپذیری در مدرسه عمل میکند و معلم باید وقت بیشتری برای این کودکان بگذارد چرا که این کودک هنوز جامعهپذیر نشده است!
اما آیا به راستی جامعهپذیری و حتی نظمپذیری در سنین اوان کودکی تنها توسط مهدکودک انجام میشود و کودکان مهد نرفته از کودکانی که سالهای ابتدایی خود را در مهد گذراندهاند در جامعهپذیری و رشد اجتماعی عقبترند؟!
در پاسخ به این سؤال نظر کارشناسان این حوزه را جویا شدیم تا بتوانیم پاسخ علمی به این بحث را در اختیار مخاطبان قرار دهیم تا به علت این موج فراگیر اجبار در کودکسپاری به مهدها را که در دهه اخیر به رغم سودآوری مهدها شاهد آن بودیم را روشن سازیم؛ مهدهایی که اینک جنبه اقتصادی آنها بسیار پررنگتر از جنبه فرهنگی آن نمود پیدا کرده است.
در این گزارش سعی شده است تا با نظر کارشناسان حوزه کودک به برخی از ابهامات از جمله تاثیر مهدکودک در رشد اجتماعی مهدها پاسخ دهیم.
بنا به نظرکارشناسان، نخستین و موثرترین الگوی رشد کودک، خانواده است به طوریکه نقش والدین را به هیچ وجه نمیتوان نادیده گرفت، نقش تربیتی مادر در رشد اجتماعی کودک آنقدر پر اهمیت است که اگر مادر شاغل نباشد میزان اثر پذیری کودک بسیار بهتر خواهد بود.
دکتر فاطمیراد؛ پژوهشگر و روانشناس حوزه کودک به عنوان نخستین فردی که در زمینه زبانآموزی کودک در سنین پیش دبستان شروع به فعالیت و مطالعه کرده است و دست کم ۲۰ سال در این حوزه به فعالیت چشمگیر پرداخته به فرهنگ سدید میگوید: در هیچ کشور توسعهیافتهای، شیوه آموزشی مهدهای ایران پیادهسازی نمیشود مگر در کشورهای جهان سوم مانند افغانستان و عراق که آنها کاملاً از فرآیند آموزشی ایران الگوبرداری میکنند.
فاطمیراد خاطرنشان کرد: در بحث آموزش کودک در ایران با ۲ دیدگاه روبهرو هستم؛ یکی دیدگاه تربیت با نظریه غربگرایان است و دیگری دیدگاه اسلامی؛ در دیدگاه غربی که در کشورهای توسعهیافته اجرا میشود، عملاً آموزش آکادمیک در سن زیر ۶ سال به هیچ وجه انجام نمیشود و تنها آموزش سبک زندگی آن هم به وسیله بازی با اسباببازی است که اجرا میشود اما متاسفانه در ایران به ندرت شاهد پیادهسازی این سبکها به روش کامل آموزش سبک زندگی هستیم و در این میان عده کثیری از مدیران مهدهایی که با این سبکها معرفی میشوند به دنبال دریافت سود قتصادی هستند؛ اما در بحث رویکرد اسلامی، کودک تا سن ۷ سالگی فرمانده یا شاه محسوب میشود که همین موضوع خود نیازمند تفسیر است که در سن پادشاهی کودک چگونه باید با وی رفتار شود؛ اینکه والدین باید چگونه برخورد کنند و نقش مربی چیست و کودک جایگاه پادشاهی خود را چگونه بپذیرد از مباحث مهمی است که نیازمند آموزشپذیری والدین و همچنین مربیان مهد است.
وی گفت: متاسفانه نظام آموزشی کشورمان در دو دهه اخیر بهشدت به سمت آموزش با مادیگرایی پیشرفته است و نظام آموزشی نمرهای و پولی سبب شده است که عدهای از سودجویان خوشفکر به سمت بهرهبرداری از این سیستم مالی پرسود در سنین اوان کودکی بروند که در این زمینه بسیار هم موفق بودند اما اینکه چند در صد از این مهدها دارند بهصورت علمی فعالیت میکنند، مشخص نیست و مدیریت یک مجموعه آموزشی و نگهداری از کودک مسئولیت بسیار بزرگی است و گزینش بسیاری را میطلبد، آیا مدیران مهدها از این صلاحیت برخوردارند و این شاخص چگونه در شرایط مجوزدهی به مدیران مورد بررسی قرار میگیرد؟!
فاطمیراد که خود سالها درباره مهدهای دوزبانه در ایران به تحقیق و بررسی پرداخته است، اضافه کرد: در کشورهای توسعهیافته به هیچ وجه کودک زیر ۶ سال تحت "آموزش زبان دوم" بهصورت آکادمیک قرار نمیگیرد و حتی در بسیاری از مقالات این موضوع به وفور نقد شده است چرا که اگر کودکی در سن زیر ۶ سال زبان دیگری را بیاموزد به علت عدم به ثبات رسیدن گنجینه لغات خود در بزرگسالی از گنجینه لغات کمتری نسبت به همسالان خود برخوردار خواهد بود، دچار لهجه در بیان میشود و در سخنوری نسبت به تک زبانها کم می آورد حتی در برخی موارد هم در کودکانی که در سنین زیر ۶ سال آموزش زبان دوم داشتهاند لکنت زبان به سبب پس و وپیش ادا کردن واژهها پیش میآید؛ از سویی در کشور ما بسیاری از مهدها با تبلیغات آموزش زبان دوم و سوم سعی در جلب مخاطب دارند و متاسفانه بسیاری از کودکان به همین جهت به مهدها سپرده میشوند!
وی متذکر شد: در کشور ما یکی از اصلیترین دلایلی که سن ورود به دبستان هفت سال محسوب شده است، مرتبط به اندیشههای اسلامی در حوزه تعلیم و تربیت است؛ دیدگاه تربیتی اسلام در حوزه آموزش زیر هفت سال، غیر مستقیم است و حتی بنا بر مطالعه پیمایشی بر روی ۵۰۰ کودک به این نتیجه رسیده بودند که والدینی که بهصورت دستوری در انجام کارها با کودک خود برخورد میکنند، کودکان بهشدت لجباز یا به شدت منعطف و حرفپذیر و گوشهنشینی داشتهاند؛ کودکانی که در بزرگسالی دچار اختلالات بسیاری شدهاند؛ پس با این حساب آموزش زیر سن هفت سال به هیچ وجه نباید به روش مستقیم انجام شود چه در بحث رشد اجتماعی و یا در بحث زبانآموزی.
این پژوهشگر حوزه کودک با معرفی والدین و خانواده به عنوان نخستین و موثرین الگوی رشد اجتماعی در کودکان خاطرنشان کرد: اگر مادر که نخستین فرد زندگی هر کودکی است، میتواند با کسب آموزشهای لازم در حوزه فرزندپروری، موثرترین فرد در بالا بردن رشد اجتماعی و فردی کودک باشد.
فاطمیراد در بحث اشتغال مادران برای کمک خرج بودن خانواده متذکر شد: با مطالعه میدانی و انجام مصاحبه با بسیاری از مادران شاغل، متوجه یکسان بودن هزینه مهدها و هزینههای جاری ایاب و ذهاب با مبالغ دریافتی مادران از محل کسب خود شدهاند که اگر این مادران در خانه باشند و به جای مهدی که در قبال نگهداری کودک به آنها داروی خوابآور بدهند یا صرفاً با موسیقی کودک را سرگرم میکنند، خودشان به تادیب فرزند خود بپردازند، ثمره بهتری از نمود رشد اجتماعی و علم پذیری کودک خود خواهند داشت.
این کارشناس و پژوهشگر حوزه مهد کودک افزود: نمیتوان از اجتماعی شدن کودک در محیطهای همچون مهد غافل بود چرا که کودک موجودی مقلد است و در ارتباط با همسالان خود از باب تقلید بسیاری از فعالیتها را میآموزد اما نکته پراهمیت این است که این آموزش به سبب الگو پذیری کودک، همان چیزی است که پدر و مادر در نظر دارد؟! یعنی کودک ما در انتخاب الگوپذیری میتواند آزادانه از همسالان خود با هر سبک خانوادگی و فرهنگی الگوپذیر باشد؟! رشد اجتماعی در کودک چه مقدار ارزشمند است و قرار است در برابر رشد اجتماعی چه چیزی را هزینه کنیم؟! شاخصهای اصلی در مقابل تاثیرپذیری کودک در رشد اجتماعی چیست؟
وی ادامه داد: در پاسخ به این پرسشها نباید نقش مهدکودک به عنوان یک مجموعه آموزشی و نگهداری برای رفع نیاز برخی از کودکان با شرایط خاص و کودکانی در خانوادههای متزلزل یا آسیبدیده وجود دارند، نادیده گرفت؛ این فضای آموزشی به جهت اهمیت تربیت و فرهنگپذیری کودک که مهمترین سرمایه اجتماعی هستند، نیازمند سیاستگذاری راهبردی پس از نیازسنجی، به جهت ایجاد محتوای مناسب و نیز تربیت نیروی انسانی کارآمد برای تادیب کودک تراز انقلاب است.
فاطمی راد تصریح کرد: دولت موظف است به منظور نظارت این محیطهای جامعهپذیری برای کودکان، ساز و کار ویژهای برنامهریزی کند لذا مهدکودکی که دارای مربیان کارآزموده و نیز محتوای مناسب در حیطه پرورش کودک باشد، میتواند نقش فعالی در تربیت کودکان خانوادههای آسیبپذیر داشته باشد؛ چه بسا اینگونه مهدها برای برخی کودکان که در خانوادههای متزلزل حضور دارند جدی و به طور قطعی نیاز این کودکان است؛ این مهم در صورتی است که در خانوادههایی که از نظر فرهنگی و حتی اعتقادی در جایگاه ویژهای قرار دارند به هیچ وجه نباید به دلیل تبلیغات در خصوص رشد اجتماعی یا فراگیری دانش فرهنگپذیری، کودک خود را به مهدها بسپارند چرا که امکان اثربخشی و تقلید کودک از همسالان و مربیان خود با نوع دیدگاه متفاوت با خانوده وجود دارد و این تاثیر میتواند کودکان را دچار نوعی دوگانگی در تربیت سازد.