به گزارش مشرق، در حالی که بسیاری از اهالی هنر و رسانه، نسبت به عدم حضور فیلمهای کمدی در جشنواره فجر و دور زدن منتقدان سینمایی هشدار داده بودند، بسیاری از فیلمسازان بنا بر پیشنهاد کمال تبریزی تصمیم گرفتند آثارشان را بدون حضور در جشنواره فجر به مهمترین فصل اکران، یعنی اکران نوروزی برسانند. اگرچه به گفته مدیران سینمایی فیلمهایی که در جشنواره حضور داشتند در اولویت اکران نوروزی قرار میگرفتند اما خیلی زود مشخص شد تنها ۲ فیلم از فیلمهای اکران نوروزی در جشنواره فجر حضور داشتند و بقیه از راههای فرعی و به مدد نفوذ برخی افراد کارگروه اکران خود را به اکران نوروزی رساندهاند. اکنون که بسیاری از مخاطبان به اعتماد سازمان سینمایی و سلبریتیهای روی پرده به سینما رفتند، انتقادات زیادی را نسبت به کمدیهای حاضر در اکران نوروزی وارد کردند. انتقاداتی که ضعف فیلم و وفور کلیشههای جنسی از جمله آنها بود. هرچند به جهت اینکه این آثار به همراه سلبریتیهای فراوانشان موفق شدند خود را در میان فیلمهای نوروزی قرار دهند، احتمالاً فروش بالایی را تجربه خواهند کرد اما در مقابل ضربه شدیدی به اعتماد مخاطبان نسبت به سینما وارد خواهد آمد و تأثیر آن را در فصلهای بعدی اکران میتوان دید. به بهانه آغاز اکران نوروزی نگاهی خواهیم انداخت به ۲ فیلم پرسلبریتی و مطرح «چهارانگشت» و «رحمان ۱۴۰۰» که از نظر خواهید گذراند.
نگاهی به فیلم «چهار انگشت» اثر حامد محمدی
محسن شهمیرزادی: «چهار انگشت» همان گفتمان اکسیدان در لوکیشنی متفاوت همراه با کاراکترهای نسبتاً متفاوتی است که میتوانست در اکران نوروزی برای مخاطبان جذاب باشد و حداقل لحظاتی مفرح و بانشاط را برای آنها بسازد اما این تفریح آنچنان لگامگسیخته است که بسیاری را در سالن سینما و در مقابل پرده نمایش معذب میکند. فارغ از تمام کلیشههای جنسی و فضای جنسیتزدهای که حامد محمدی در اکسیدان نیز تجربه کرده بود و این روزها تبدیل به شابلون گیشه و فیلمفروشی در سینمای ایران شده است، چهار انگشت را باید اثری نگرانکننده برای جریان کمدی سینمای ایران دانست. این نگرانی به هیچوجه مربوط به کاراکترهای فیلم نیست، چرا که پیش از این نیز نگاهی کاریکاتوری، هجوآمیز و ضدمردمی از قشر مذهبی در سینمای ایران بازنمایی شده است. در این فیلم باز هم با کاراکتر تیپیکال و تکراری امیر جعفری مواجه هستیم که در نقش یک میانسال مذهبی حکومتی سادهلوح، هوسباز و ریاکار ظاهر شده است. او در عین اینکه آیفون به دست دارد، شعار مرگ بر بیگانان سر میدهد. در کلام انقلابی حرف میزند و در عمل منافقانه عمل میکند. به بهانه سفر حج، به تایلند میرود تا در روزهای منتهی به اخذ پست دولتی خود، برای آخرین بار به همسر صیغهایاش که در سفرهای پیشین با او رابطه داشته، سر بزند. همچنین کاراکتر جواد عزتی را داریم که از نان به نرخ روزخورهایی است که اگرچه کتوشلوار را با صندل میپوشد و کیف کمری میبندد و از تبلت ۱۰ اینچی به جای موبایل استفاده میکند تا نوکیسکیاش بیشتر در اکسسوری صحنه به چشم مخاطب بیاید اما همین کاراکتر نوکیسه در ذهن مخاطب به عنوان انسانی پویا، امروزی، باهوش و به صورت کلی مثبتتر از کاراکتر مذهبی به چشم میآید. البته نگرانی نه این کاراکترهای تیپیکال و تکراری در قصه ضعیف و نه آن کلیشههای جنسی دستمالی شده است، آنچه نگرانی دغدغهمندان فرهنگ را تشدید میکند، نام فیلم و دغدغه کارگردان آن است. در فیلم بارها بیان میشود فاصله بین جهنم و بهشت ۴ انگشت است، بدون آنکه این فاصله تبیین شود. بدون آنکه در قصه بدانیم فاصله بین «حقیقت» و «باطل» و نه بهشت و جهنم (!) که از زبان کاراکتر مدام بیان میشود، چیست؟ این فاصله بین «گوش» تا «چشم» یا همان ۴ انگشت، در قصه مصداق پیدا نمیکند مگر آنکه به بهانه تطهیر و مقدسنمایی سایر ایدئولوژیها به تحقیر سنت فرهنگی و دینی ایرانیان بپردازد. اگر به قصه «چهار انگشت» باشد که بوداییها از تمام مسلمانان و هموطنان ایرانی شرافت و اخلاق بیشتری دارند. برخلاف آن چیزی که در قتلعام و کشتار مسلمانان مظلوم میانمار به چشم «دیدهایم» و صدایی از سینما و رسانهها «نشنیدیم»، چهار انگشت تلاش دارد به ما بفهماند که فاصله دیدن ادیان دیگر و همزیستی با آنها تا شنیدن درباره آنها و تکفیرشان کم است؛ همان عزمی که در اکسیدان بود درباره همزیستی مسیحیان و مسلمانان. اگرچه که درباره اکسیدان کسی این همزیستی مسالمتآمیز با مسیحیت را انکار نمیکرد اما به نظر میرسد فیلم پرفروش اکسیدان، محمدی را ترغیب کرده بود که «تایلند» را برای گیشه و «بودا» را برای نیت خودش به تصویر بکشد. «حقیقت» در آثار حامد محمدی گم است. پلانهای سرگرمکننده تنها تلاشی است برای تخدیر مخاطب و فراموش کردن مرزهای حقیقت. در واقع به دنبال خوشباشی بیدلیل و نگاه رمانتیزه به تمام اتفاقات دنیاست؛ نگاهی که به قانون جذب میرسد و تلاش میکند از هر چیزی جوک بسازد و لذت ببرد بیآنکه تعهدی را روی دوش خود حس کند. مخاطب دغدغهمند حتی اگر بار جنسی فراگیر این قبیل فیلمها را تحمل کند، نمیتواند این خوشباشی بیدلیل و توهین به دین اسلام در عین شعار همزیستی مسالمتآمیز با سایر مکاتب را طاقت بیاورد.
نگاهی به کمدی «رحمان ۱۴۰۰» ساخته منوچهر هادی
رحمان ۱۴۰۰ را در ادامه روند کاری منوچهر هادی میتوان یک فیلم متوسط رو به پایین در نظر گرفت! اثری که بیش از اتکا بر قصه و استفاده از ظرفیتهای پروداکشنی سینما، بر مبنای خلق معدود موقعیتهای کمیک و خنداندن مخاطب از طریق همین تکموقعیتهای کمیک پیش میرود. روندی که روایت یک قصه منسجم و چفت و بستدار کمترین نقش را در آن دارد و منوچهر هادی در چند اثر سینمایی متاخر خود عموماً به استفاده از آن متوسل شده است. اما نکته دومی که میتوان در ارتباط با این فیلم گفت حجم بالای استفاده از شوخیهای جنسی در آن است! شوخیهایی که جلوتر از فیلمی همچون «هزارپا» که بخش عمدهای از بار کمدی اثر حول شوخیهای جنسی کلامی میچرخید، اینبار با اصرار بر استفاده از شوخیهای جنسی فیزیکال به شکلی عریانتر بیان میشود و از این نظر ابتذال «رحمان ۱۴۰۰» را باید یک پله بالاتر از فیلمهایی همچون «هزارپا» دانست. جالب اینکه «رحمان ۱۴۰۰» نه فقط از منظر عدم ارائه یک قصه منسجم و پرکشش بلکه از منظر استفاده از عناصر تبلیغاتی فیلم نیز به نوعی دچار غش در معامله شده است! آنچنان که با وجود پیشروی قصه فیلم بر مبنای ۳ شخصیتی که یکتا ناصر، سعید آقاخانی و بهرام افشاری ایفاگر نقش آنها هستند، در مواد تبلیغاتی فیلم بیش از همه بر حضور مهران مدیری و محمدرضا گلزار تاکید شده است؛ این در حالی است که مجموع نقشآفرینی این دو چهره در فیلم کمتر از چند دقیقه است. البته در این میان نباید از نقشآفرینی قابل قبول سعید آقاخانی در این اثر غافل شد؛ بازیگری که بعد از چند سال حضور در نقشهایی جدی که نمونههایی از آن را امسال در جشنواره فیلم فجر و در فیلمهایی همچون «قسم»، «حمال طلا» و «بنفشه آفریقایی» دیدیم؛ یک بار دیگر به خاستگاه اولیه خود یعنی سینمای کمدی بازگشته است و مثل همیشه بخوبی از عهده نقشی که به او سپرده شده، برآمده است. اتفاقی که به شکل برعکس برای مهران مدیری در این فیلم به وقوع پیوسته تا همکار سالهای دور سعید آقاخانی در مجموعه به یادماندنی «ساعتخوش»، اینبار ضعیفتر از همیشه در «رحمان ۱۴۰۰» ظاهر شود. منوچهر هادی در «رحمان ۱۴۰۰» هم همچون اثر قبلیاش «آینه بغل» دست بر موضوع اختلاف طبقاتی گذاشته و در این میان نقدی بر رفتارهای عجیب و خارج از عرف طبقه مرفه نیز دارد. علاوه بر این گریزهای گاه و بیگاه قصه اثر به برخی اتفاقات سیاسی و اجتماعی روز همچون حاشیههای ایجاد شده بهواسطه مؤسسه مالی کاسپین و موضوع «ژن خوب»، باعث شده فیلم در پوسته ظاهری خود پیوند عمیقتری با موضوعات روز برقرار کند، هر چند با نگاهی عمیقتر میتوان به عدم شناخت و فهم درست فیلمساز از ابعاد مختلف مسأله «شکاف طبقاتی» و نکات مرتبط با آن پی برد؛ موضوعی که به نظر میرسد با استفاده از مشاورههایی نظری پیش از نگارش سناریوی اثر تا حدود زیادی قابل حل بود اما در نهایت محقق نشده است.
منبع: وطن امروز