به گزارش مشرق، یک کاربر فضای مجازی در اینستاگرام انتشار تصویری زیبا، اشعاری را منتشر کرد.
آهای دست فروش نگفتی فریب سیری چند؟!
و نان یک شب هر نانجیب سیری چند؟!
بپرس از خودت اما نه خوب میدانی
دو دست مانده درون دو جیب سیری چند
برای پینه و طاول مَظَنِّه ات چند است
چه مرهمی و دوایی، طبیب سیری چند؟
شکسته دل ما مال ما … به زعم شما
نوای نالهی اَمَّن یُجیب سیری چند!
بگو که باز نکاود به بیستون فرهاد
که عشق و وصل و فراق و حبیب سیری چند
چه ساده از سر قبر شهید میگذرید
که خون مانده به روی صلیب سیری چند
بگو جریمه بهای توقف بیجا
به پای عاریه ی یک غریب سیری چند؟
چقدر بازیتان سرد و خالی از لطف است
تمام قیمت خون رقیب سیری چند؟
دلم گرفته ز اشعار شاعران شما
شعار و شاعر و شعر و ادیب سیری چند
ز بس که معده تان سهم سیب بلعیده ست
صد البته رفقا بوی سیب سیری چند
بپرس رهگذران را اگر به تورت خورد
نگاه خالی این بی نصیب سیری چند؟
و باز خامُشی اما دوباره می پرسم
آهای دست فروش نگفتی فریب سیری چند؟
میم. ب. مهاجر
۲۲ اردیبهشت ۸۳
یک: امروز که ۲۲ اردیبهشت ۹۸ است دیروزش اتفاقی متوجه شدم درست ۱۵ سال پیش این غزل را سروده بودم.. در حال و هوای سایه سنگین و یاس آور دولت به اصطلاح اصلاحات! جای تأسف است که در یک دوربرگردان ناگزیر دوباره به عقب برگشتیم و از همان سوراخ دوباره گزیده شدیم. بگذریم.. ما البته نیمه پرِ لیوان را بیشتر میبینیم.. تجربهای گرانسنگ که رشدمان میدهد و به امید فرداهای روشن امیدوار و فعالمان میکند..
دو: پاییز ۸۴ به همت کانون ادبی دانشگاه هنر جشنواره شعر و داستان دانشجویان دانشگاههای هنری تهران برگزار شد. من اولین بار برای اختتامیه این جشنواره پا به دانشگاه هنر گذاشتم تا چند ماه بعدش که هیئت هنر و حماسه تشکیل و پاتوق ما شد تا به امروز.. این شعر در آن جشنواره رتبه اول شعر کلاسیک را کسب کرد و جالب است که داوران بخش شعر، آقایان حافظ موسوی و شمس لنگرودی بودند!
سه: عکسی که میبینید از نظر من که سال هاست با آن مانوسم در حد و اندازه خودش به خوبی عصاره روح اصیل انقلاب اسلامی را به تصویر میکشد و عجیب دل آدم را قرص و محکم میکند.. کسی عکاسش را میشناسد؟