به گزارش مشرق، هفتهای که گذشت دو اتفاق ناگوار در فضای رسانهای کشور مطرح و به سرعت منتشر شد. اتفاقاتی که تقریباً کم سابقه و از جهاتی بیسابقه بود. در یکی، هنگام پخش برنامهای زنده، توهینی غیرقابل اغماض توسط یکی از مداحان به یکی از شخصیتهای صدر اسلام صورت گرفت که بعد از انعکاس آن در جامعه، رئیس رسانه ملی با عذرخواهی از برادران اهل سنت، مدیر شبکه و مدیر پخش را برکنار و برخی دیگر را توبیخ نمود و همین. و مورد دیگر، نجفی یکی از چهرههای اصلی اصلاحطلب که چند دوره وزارت آموزش عالی و آموزش و پرورش، ریاست سازمان برنامه و بودجه و مشاورت رئیس دولتهای اصلاحات، شورای شهر تهران، و در دوره اعتدال نیز ریاست سازمان میراث فرهنگی، سرپرست وزارت علوم و بعداً هم شهرداری تهران را در کارنامه خود دارد، به اتهام قتل همسر دومش با سلاح گرم، دستگیر میشود. نحوه پردازش این دو خبر و چگونگی پرداختن به آنها نه در رسانههای زرد و کم اهمیت، بلکه در رسانههای مدعی اخلاق حرفهای و در میان مدعیان اخلاق و آزادی، بسیار جالب توجه و مطالعه عمیق و صدالبته عبرت آموز است.
بیشتر بخوانید:
در ابتدا دانستن این نکته ضروری است که متأسفانه وضعیت حاکم بر فضای رسانههای مجازی کشور مورد تأیید بزرگان نظام و علاقهمندان به فرهنگ ایرانی اسلامی نیست و گویی ارادهای سیاسی با اصرار و لجبازی، به دنبال «رها گذاشتن» این چاقوی دولبه است تا در پناه شعارهای پوپولیستی و مغالطه آزادی و عکس انداختن با شعار انتخاباتی نفی فیلتر، هرکس هرچه که میخواهد و میتواند بکند و نگرانی خانوادهها و منتقدان منصف و اندیشمندان هم باچوب سیاست رانده شود. با این حال هنوز جای پاسخهای صادقانه و صریح به چند سؤال جدی محفوظ است که چرا دولت محترم به جای پاسخ گویی به مطالبه بسترسازی و ایمن سازی فضای مجازی و ایجاد درگاه ملی و … که جزء وظایف قانونی و برزمین مانده دولت است، دائماً با «تقبیح فیلترینگ» و «توهین به منتقدین» فرافکنی میکند. در حالی که آن مطالبه و این پاسخ، ارتباطی با هم ندارند. سؤال دیگر اینکه چرا تعهدات دولت به رسانههای معاند، مغرض و بیگانهای مثل تلگرام، بیش از رسانههای داخلی است؟ و چرا امکانات اختصاصی دولتی به تلگرام و امثال آن قابل مقایسه با امکانات دراختیار شبکههای داخلی نیست و گویی در تقابل رسانههای داخلی با خارجی، حمایتها به نفع حریف است و اصلاً با توجه به اصرار مسئولین تلگرام در ابراز شیطنت علیه ایران، چه اصراری بر ادامه همکاری دولت با آن وجود دارد؟
بعد از این مقدمه اگر به دو اتفاق پیش آمده هفته قبل نگاهی بیندازیم، تا حد زیادی متوجه میشویم که نحوه پرداختن به این دو موضوع تفاوتهای مهمی دارد که متأسفانه اثر سوء آن بر جان جامعه نشسته است. در مورد اول و برخورد با مداح هتاک، به نظر میرسد رسانه ملی متأثر از فضاسازی شبکههای مجازی و شیطنت بداندیشان، به نوعی دچار شتابزدگی شده و آنگونه که شایسته است ایفای نقش نکرده است. توهین به مقدسات در رسانه با توهین در جاهای دیگر تفاوت دارد و برخورد با آن نیز باید متفاوت باشد. کار رسانه جمهوری اسلامی ایران رساندن اخبار و اطلاعات صحیح و مورد نیاز افکار عمومی است که بتواند رشد و تحرک و اصلاح ایجاد کند. اگر کسی حرف بیربطی زد باید با او و مسببین و مقصرین آن برخورد شود ولی عادت کردن به حذف مدیر بالادستِ بیتقصیر، به نظر کار پسندیدهای نمیآید. اشتباه در رسانه اگرچه ناپسند است ولی ناگریز است. اگرقرار باشد با هراشتباه یک مدیر حذف شود در هیچ رسانهای حتی رسانههای غربی، یک مدیر هم باقی نمیماند و حتی در کشور نیز بسیاری از مدیران نشریات و رسانههای زنجیرهای نیز صلاحیت حضور در رسانه را ندارند.
واقعیت مهم این است که اشتباه رسانهای را باید با روشنگری رسانهای جبران کرد. اگر ناپختهای و حتی یک مغرض و نفوذی سخنی به اشتباه گفت و هزینهای تراشید، میشود با برنامه و مصاحبهای با اندیشمندان از این اشتباه، یک درس و فرهنگ عمومی ساخت. فرهنگی که بزرگانمان استاد آن بوده و هستند. روشنگری و استفاده از ظرفیتها برای بیان حقیقت. مثلاً در مورد اخیر باید گفت که توهین در دیدگاه شیعه جایی ندارد و توهین به هریک از اعضای خانواده پیامبر توهین به شیعه هم هست و از نظر رهبرمان، کسانی که در شیپور تفرقه میدمند نه شیعه هستند و نه سنی. و اصلاً اختلافات شیعه و سنی باید در حوزههای تخصصی و بین علمای آگاه و صلاحیت دار دو طرف مطرح شود. دیگر اینکه برادران سنی ایران و جهان طرف دعوای ما نیستند و دعوای جهان اسلام با شیعه انگلیسی و سنی آمریکایی است که حقوقشان از یک مرکز تأمین میشود و هر دو با یک پروتکل برنامه میسازند. آیا هنوز کسی هست که سران آلسعود- که حیایی از «گاوشیرده» نامیده شدن توسط شیطان بزرگ ندارند - را سنی و حتی مسلمان بداند؟ بگذریم از اینکه امروز در سفارت انگلیس و در کاخ سفید هم افطاری میدهند و هستند برخی احمقهای خوش تیپی که روزه گرفته یا نگرفته خود را با لقمه حرام ملکه و ترامپ باز میکنند و اگر آنجا احیاء هم بگیرند، اینها دوان دوان میروند و حاضرند به جای قرآن، انجیل و تورات هم به سربگیرند و کسی هم برای مداوای این بینوایان کاری نمیکند.
به نظر آنچه قابل اصلاح انقلابی و ضرب الاجلی است، سازوکار رسانهای کردن افراد با هزینه بیتالمال در رسانه است و فهم این مطلب که صدا و سیما فرصتی استثنایی برای مطرح و چهره شدن است و هرکسی شایستگی چهره شدن را ندارد. گلایه اخیر رهبری از آن ترانه خوانهای کم سواد که شامل بیش از آن نیز میشود نیز ناظر بر همین است. واقعاً چه معیاری برای انتخاب میهمان، مجری، مداح، بازیگر و … وجود دارد؟ آیا رفاقت با کارگردان و تهیهکننده و مجری کافی است؟ آیا نان قرض دادن و رساندن آن به برنامه این و تبلیغ این در مجله زرد آن، چرخه سالمی است؟ پدیده ناهنجار و ناموقر سلبریتیها چگونه شکل گرفت؟ و چرا هنوز جای خالی فرهیختگان و اندیشمندان در چرخه چهره سازی رسانه ملی دیده میشود؟ چرا فضای در اختیار یک بازیگر، بازیکن، آوازخوان و… با موضوعات سطحی و زرد و در روزها و ساعات پربیننده اعیاد و مناسبات با فرصت همنشینی با اهل فضل و علم و هنر و طرح مسایل اصلی و اساسی و در ساعت پَرت و پِرت اصلاً قابل مقایسه نیست؟ اگرچه رسانه ملی ما حقاً و انصافاً پاکترین رسانه جهان است ولی همین رسانه قرار بود و هست که دانشگاه ملی باشد نه مدیایی در کنار سایرین و مخدری برای سرگرمی.
موضوع دوم که مرتبط با پرونده نجفی است و بیارتباط با همین نارسایی رسانهای نیست این است که اگرچه همه باید از خداوند، مجدانه عاقبت به خیری را بخواهیم و خود را از شر نفس و شیطان ایمن ندانیم ولی آیا اگر به جای محمدعلی نجفی اصلاحاتی، خدای نخواسته یک اصولگرا، پاسدار، روحانی، مداح و حتی یک آدم عادی چنین جنایتی میکرد، فضای مجازی باز هم با او همینگونه رفتار میکرد؟ و مقتولی که دیگر جانی برای دفاع از خود ندارد را با آسمان ریسمان کردن به انواع انحرافات متهم مینمود؟ یا با سناریوسازی به دنبال انتقام سخت و جبران ناکامیهای گذشته و پیروز شدن در انتخابات آتی بود؟ آیا اگرمقتوله، یک اصلاحطلب بود نیز تا این حد بیمحابا و ناجوانمردانه مورد تهمت و توهین قرار میگرفت یا به نام دفاع از آزادی و حقوق زن، زنان دولت چادر به کمر میبستند و از این کمپین به آن نشست میرفتند؟ و زنان
هنرپیشه از اشکهای خود فیلم کوتاه میگرفتند و جماعتی شمع به دست در میدان مادر بست مینشستند؟ فمنیستها میگفتند ما همان زن غرق خون هستیم و غش میکردند؟ برخورد سمنها و جایزه بگیران صلح و حقوق زنان هم که مشخص است چه بلایی سر مذهبیها و انقلاب و مردم و فرهنگی ایران میآوردند و شاید ستاره هالیودی را نیز برای سرپرستی فرزند مقتوله، تشجیع میکردند.
ولی واقعیت تأسف بار فضای رسانهای ما و برهوت اخلاقی حاکم برآن، این است که کسی نمیگوید «اگر دین ندارید دستکم آزاده باشید». آنکه مرده و توان دفاع ندارد و رسانهای در اختیار خانواده اش نیست را چرا بیرحمانه میزنید؟ چرا کسی برسر مجرم ماجرا نهیب نمیزند که اسلحه بیمجوز در دست کسیکه سالها مجری قانون بوده چه میکرده؟ چرا آنکس که سالیان دراز متولی آموزش و پرورش و آموزش عالی بوده و ریاست چند سازمان بزرگ را در اختیار داشته و یارغار رئیسدولت اصلاحات بوده و قرار بوده «شهری امن و آرام برای زنان» درست کند، زن جوان سی سال کوچکتر از خود را چنین هولناک به قتل رسانده است؟ چرا کسی از وکلا جرأت نمیکند از مقتوله و خانواده اش دفاع کند؟ چرا سران سازندگی و اصلاحات و اعتدال از این گناه کبیره برائت نمیجویند؟ چرا دیگر کسی فرقانیسم سیاسی و خشونت خانگی را مذمت نمیکند؟ چرا اربابان نیرنگ و جنگ روانی و صاحبان ننگ فضای مجازی با حاشیه سازی و گمانه زنیهای متناقض به دنبال سردرگم کردن مردم و فراموشاندن اصل ماجرایند؟ و آیا آن سردار عزیز نیروی انتظامی در مقابل همه قاتلان سرخم میکند و با آنها دست میدهد و تکریم میکند؟ و آیا جوانمردی نیست که به خاطر خدا به جیفه پَستِ پُست و مقام پشت پا بزند و دنیای عفن سیاست بازان صندلی پرست را به خودشان وانهد و بیهیچ معاملهگری انتخاباتی، فکری به حال فضای مجازی و آشفتگی و بیصاحبی آن کند؟