نمایش فیلم‌های سی‌امین دوره جشنواره فجر از روز گذشته آغاز شد و سالن برج میلاد خنثی‌ترین و بی‌رمق‌ترین روز خود را در مدتی که میزبان اهالی رسانه و هنرمندان بوده را سپری کرد. برنامه فیلم‌های سالن میلاد در روز اول از این قرار بود: سلام بر فرشتگان (فرزاد اژدری)، تلفن همراه آقای رئیس جمهور (علی عطشانی)، یک سطر واقعیت (علی وزیریان)، پرواز بادبادک‌ها (علی قوی‌تن) و آقای مدیر (حسن آقاکریمی).

گروه فرهنگی مشرق- از امروز می توانید نقدهای فیلمهای نمایش داده شده برای اهالی رسانه در جشنواره فیلم فجر را از اینجا بخوانید:
 
«سلام بر فرشتگان»
 
خلاصه داستان : داستان این فیلم درباره دختر بچه‌ای هفت ساله به نام «شادی» است. این دختربچه مادربزرگ خودش را که در آستانه مرگ است را بسیار دوست دارد و از مرگ او در هراس است و دعا می‌کند که خدا مرگ را به مرخصی بفرستد. دعای او برآورده می‌شود اما در پس آن اتفاق‌هایی می‌افتد که دختر این بار مرگ را برای مادر بزرگ خود آرزو می کند.
 
بخشی از فیلم را از اینجا ببینید:

 
 
 
نقد نشست فیلم در برج میلاد:
 
در این نشست سحر عصرآزاد منتقد سینما به عنوان نماینده انجمن منتقدان در جلسه حاضر بود، در پایان این نشست به نکات مثبت و منفی این فیلم اشاره کرد و گفت: سینمای کودک مهجور مانده و تصور قالب این است که وقتی می خواهیم فیلم برای کودک بسازیم، به نوعی از جهت کیفی و منطق فیلمنامه آن را دست پایین بگیریم، اما خوشبختانه این اتفاق در این فیلم نیافتاد و فیلمنامه با منطق کامل پیش رفت، یکی از نقاط مثبت فیلم این بود که مخاطب از زاویه دید بازیگر خردسال وارد فیلم می شود و فیلمنامه با جزئیات از نگاه او تعریف می شود، درست به همین دلیل معتقد هستم که منطق داستانی فیلم به دقت حفظ شده است.

وی در پایان با اشاره به نقاط منفی این فیلم گفت: روایت منطقی فیلم تا آن لحظه که بای بای خان، کاراکتر مرگ از داستان خارج شد، خط دراماتیک فیلم هم به نوعی کمرنگ شد، در واقع فیلم از ریتم افتاد.
 *********
خبر آنلاین در یادداشتی به قلم یزدان سلحشور با ضعیف خواندن این فیلم نوشت: روز اول با «سلام بر فرشتگان» شروع شد. تمام که شد جماعت در برج میلاد، کفی هم زدند بی‌رمق. فرزاد اژدری به عنوان کارگردان، سنگ تمام گذاشته بود برای کپسوله کردن برنامه‌های کودک شبکه قرآن، برنامه‌های اخلاق در خانواده شبکه یک در سال‌های دور و البته درس‌هایی از قرآن آقای قرائتی. فقط این سئوال مطرح بود و هست که وقتی می‌شود در چند برنامه تلویزیونی، خیلی مؤثر‌تر و پرمخاطب‌تر عمل کرد، چه نیازی است به این همه هزینه کردن و جلوه‌های ویژه و البته فیلمنامه‌ای ناامیدکننده که از فرط ریتم کُند و ماجراهای اندکش حتی رمق یک فیلم 15 دقیقه‌ای را هم ندارد؟

الف. اگر فیلم اژدری سینمای کودک است چرا این همه حرف‌های بزرگسالانه توی فیلم است؟
ب. اگر این فیلم متعلق به سینمای آیینی است چرا می‌خواهد به کمک ساز و آواز و حرکات موزون، مخاطب را به سالن نمایش بکشاند؟
ج. اگر «سلام بر فرشتگان»، فیلمی متعلق به حوزه سینمای تخیلی است [با همه وام‌هایی که از «هوک»، «بچه‌های جاسوس» و... دارد] چرا تخیل فقط در جلوه‌های ویژه تلویزیونی‌اش خلاصه شده نه در بافت قصه، افق دید نویسنده و جهان نگری راوی خردسال؟
البته بازی خمسه فقط، نکته مثبت فیلم است. خمسه، همچنان بازیگری خلاق است.
 
******************

«تلفن همراه رئیس جمهور»
 
خلاصه داستان :پيرمردي كه شغلش باربري است و قصد خريد سيم كارت و تلفن همراه را دارد كه دست بر قضا سيم كارت خاموش ساليان گذشته رئيس جمهور مورد معامله قرار مي گيرد و...

بخشی از فیلم را از اینجا ببینید:


 
کامیار کیان در سینما پرس با ضعیف خواندن فیلم آن را "تکثرغیر منطقی موضوعات طرح شده" می داند و می نویسد: مهمترین موضوعی که در مرحله روبرو شدن با اثر تازه علی عطشانی نصیب مخاطب می شود سردرگمی ناشی از تعدد و تشتت مباحث بعضا متناقض آن است. به نظر می رسد این فیلم حاصل همزمان تلاش برای سخن گفتن از دغدغه های مهم جامعه ایرانی و ترس از ممیزی شدید و البته فروش مناسب در گیشه است.

"تلفن همراه آقای رییس جمهور" به طرز غیر قابل انکاری نمود سردرگمی باری به هر جهت بودن و بی نظم و نسخ بودن روابط و افکار حاکم بر مناسبات جامعه ایرانی است .نکته اما اینجاست که این همه در بستر یک درام استخوان دار به تماشاگر منتقل نمی شود.

جالبتر اینکه در ادامه همین مسیر و به شکلی انتحاری خود علی عطشانی هم درگیر این فضا می شود تا حاصل کارش سردرگمی محض در بیان داستان و نمایش تصاویررا تداعی می کند. این رویکرد در پرداخت داستانک ها، موقعیت ها و حتی در مرحله تعریف مشخصه های شخصیت های داستانش هم به شدت قابل ردیابی است. علی عطشانی خواسته یا ناخواسته به خوبی! توانسته این نوع از نگاه به محیط اطراف را در بستر روابط و داستانک های فیلمش بگنجاند و سرگشتگی حاکم بر جامعه ایرانی را با طرح موضوعات به ظاهر تب آلود اجتماعی تصویر می کند.

این فیلم از همان ابتدا برمبنای فرضی غیر قابل پذیرش شکل می¬گیرد و بر همین مبنا فرض های شعاری و بعضا قوام نیافته را به مخاطبش تحمیل می¬کند.در همین مسیر است که برای اتصال مباحث پراکنده ای که سعی در بیان آنها دارد از روش تغییر موضع های گونه گون و متعدد بهره می برد.شاید بتوان اینطور ادعا کرد که عطشانی بیش از آنکه سعی در طرح درست و روان داستان داشته باشد و تلاش قابل قبولی را صرف تعریف درست روابط علی و معلولی داستانش کند مجذوب موضوعاتی شده که سعی در طرحشان داشته است. همین مسئله باعث شده تا تکثرغیر منطقی موضوعات طرح شده در فیلم مجال پرداخت عمیق و قابل تامل به هیچ یک از این موضوعات را ایجاد نمی کند.

تمام تلاش این فیلم بر طرح معضلات و مصایب زندگی در اتمسفر این روزهای ایران شده و با تکیه بر همین زاویه نگاه هیچ یک از معضلات سیاسی، فکری و اجتماعی از نگاه عطشانی دور نمانده ولی آفتی گه گریبان اثر متاخر او را گرفته معضل طرح بد موضوعات و تبدیل شدن اثر طرح این موضوعات به چیزی غیر از هدف احتمالی اوست.

عطشانی با طرح سطحی و شاید محافظه کارانه برخی معضلات و موضوعات به شدت جدی و اساسی مبتلابه جامعه ایرانی نه تنها کمکی به آگاه سازی مخاطب و بازکردن گره ای ذهنی نمی کند بلکه به لوث و آلت دست شدن برخی از این موضوعات کمک می کند و این یعنی پاک شدن صورت مسئله و فراموش شدن عمق دردناکی این معضلات.

وی با در پیش گرفتن سیاست یکی به نعل یکی به میخ زدن از سوی تلاش کرده تا فیلمش را از گزند آسیب های احتمالی مربوط به ممیزی و اکران به دور نگه دارد و از طرفی دغدغه ذهنی مخاطبش را نادیده نگیرد، ولی نتیجه به هردلیلی که قطعا خود عطشانی بهتر از پس توضیحش بر می آید تبدیل شده است به مجموعه ای از تیترها و موضوعات جنجالی برای جذب مخاطب به هر قیمتی، به سبک رسانه های به اصطلاح زرد، هر چند در برهوت فعلی سینمای اجتماعی و سیاسی نمونه به شدت متوسطی همچون "تلفن همراه رییس جمهور" هم قابل تامل است.

 
****************
یزدان سلحشور نیز  نقدی بر ضعف این فیلم نوشته است:نمی‌دانم عامه‌پسندی سینمای ایران تا کجا می‌خواهد پیشروی کند؟ «تلفن همراه رئیس جمهور» به رغم ایده درخشان اولیه و چند بازی درخشان، ازجمله بازی مثل همیشه غافلگیرکننده مهدی هاشمی، هم از کارگردانی علی عطشانی ضربه می‌خورد هم از فیلمنامه‌ای که از نبود ریتم و ایده‌های جانشین برای لحظات مرده روایت، در رنج است و می‌خواهد با اتکا به شوخی‌های نازل در حد جوک‌های عامه، مخاطب را پای پرده نگه دارد.
می‌شود پیش بینی کرد که فیلم عطشانی در گیشه بفروشد و مخاطبان هم در نبود تخمه در سالن‌های این سال‌ها، برای شوخی‌های عامه پسندش، سر و دست خود را بشکنند اما آیا فیلم سیاسی که نه، اصلاً فیلم سالمی که با مخاطب خود و البته با چیزی، ضعیفه‌ای به نام هنر روراست است، این طوری است؟
استفاده از زبان گیلکی در فیلم عطشانی، نقطه قوت آن است. در سال‌های اخیر، کمتر شاهد برخورد خلاقانه در دیالوگ‌ها با زبان‌های پرکاربرد ایرانی در سینمای ایران بوده‌ایم. می‌توانم برای این یک مورد کف بزنم اما مطمئن باشید برای کل فیلم کف نمی‌زنم و نزدم!
فیلم که تمام شد، پشت سرم توی سالن اصلی میلاد صدای کف می‌آمد؛ من قبلاً هم صدای کف را پشت سرم شنیده بودم؛‌‌ همان موقع که از تماشای دریایی کمابیش ساکن، به سمت خانه برمی گشتم!
 
**********
 
آریان گلصورت در کافه سینما این فیلم را بهترین فیلم عطشانی می داند اما جسارت لازم را در عطشانی نمی بیند و می نویسد:فیلم تلفن همراه آقای رئیس جمهور ایده اولیه کنجکاوی‌برانگیزی داشت. یک مرد ساده‌دل (مهدی هاشمی) اتفاقی سیم کارت سابق رئیس جمهور را می‌خرد و همین برایش ماجراهایی را درست می‌کند. اول این را بگویم که این فیلم بهترین فیلم علی عطشانی تا به امروز است و نسبت به فیلم قبلی او، در امتداد شهر، که گویی تلاشی بود از کوجی زادوری برای ساخت فیلمی با ساختار سه‌گانه ایناریتو/آریاگا (عشق سگی، 21 گرم، بابل)، بسیار منسجم‌تر است. این ایده که مردی بر اساس آن‌چه دیگران گمان می‌کنند هست، هویتی جعلی بدست می‌آورد که ظرفیت‌اش را ندارد می‌توانست فرصت مناسبی برای ساخت یک فیلم موفق و جذاب باشد. فرصتی که در کنار پرداختن آن، این امکان نیز فراهم بود که برخی از مسائل مهم اجتماعی و سیاسی ایران به نقد کشیده شود. متاسفانه بخش مهمی از پتانسیل این ایده در اجرا از دست رفته و فیلم تلفن همراه آقای رئیس جمهور کاملا در سطح مانده است. نتیجه فیلمی است که با هزار زور و زحمت داستانش را تا انتها پیش می‌برد و سعی می‌کند با تیکه انداختن به مسائل مختلف روز (از اختلاس سه هزار میلیاردی تا گشت ارشاد) جسور و جذاب به نظر برسد. البته حواسش هم هست که این وسط چند دیالوگ ارشاد پسند نیز بگنجاند تا مشکلی در اکران برایش پیش نیاید و خلاصه این‌که هم هوای نعل را داشته باشد و هم میخ را. گویا قرار بود این فیلم‌نامه را کمال تبریزی بسازد. اتفاقی که اگر رخ می‌داد می‌توانست به نتیجه مطلوبی ختم شود. این فیلم‌نامه‌ای بود که ساختن آن جسارت می‌خواست، جسارتی که در تبریزی هست و در عطشانی نه. در پایان از این بابت خوشحالم که عطشانی فیلم بهتری ساخته و در کنار آن افسوس می‌خورم که ظریفت بالای شخصیتی اصلی فیلم، با پرداختی سطحی، به راحتی از بین رفته است.
 
******************
یک سطر واقعیت
 
خلاصه داستان : کسری و فروغ زوجی هستند که فعالیت های آنها در زمینه فرهنگی و مطبوعاتی است این دو برای ادامه کارشان با مشکلات متعددی مواجه هستند که یکی از بزرگترین آنها مشکلات مالی است ...

بخشی از فیلم را از اینجا ببینید:

 
 
نقد نشست فیلم در برج میلاد:

مازیار فکری ارشاد منتقد فیلم در این نشست افزود: هر وقت حرف از معضلات سینما می شود، اولین مشکل را متوجه فیلمنامه و ممیزی می دانیم. اما فکر می کنم بزرگترین مشکل سینمای ایران، نسبت محتوای فیلم ها با واقعیت هایی است که ما به طور عینی می بینیم. این مسئله همان حلقه مفقوده در سینمای ایران است که به فراموشی سپرده شده است.

وی گفت: وزیریان به سوابق خود در مطبوعات اشاره کرد، اما تصویری که از حرفه روزنامه نگاری نشان داده منطبق با واقعیت نیست. این حجم از بلاهت که در روزنامه نگار در این فیلم نشان داده وجود ندارد. اگر یک روزنامه نگار این قدر ساده لوح باشد وای به حرفه های دیگر.

وی ادامه داد: به تصویر کشیدن موضوع وبلاگ نویسان در این فیلم به نظر من، مصداق بارز راهنما زدن به چپ و پیچیدن به راست است. متاسفانه طی دو سال اخیر فیلم های سیاسی را کاملا غیر آگاهانه به تصویر می کشند و همین مسئله سبب شده تا فیلم های شبه سیاسی ساخته شود.
 
*************
آریان گلصورت در ادامه نقدش بر فیلمهای روز اول در باره فیلم وزیریان در کافه سینما مینویسد:یک سطر واقعیت ؛ فیلمی که سازندگانش فکر می‌کردند مخاطبان نیز ضریب هوشی‌شان به اندازه شخصیت اصلی فیلم پایین است! یک سطر واقعیت می‌خواهد جامعه روشنفکری را نقد کند و نشان دهد که آن ور آب جز شکست خبری نیست. مشکل اما این است که شخصیت اصلی فیلم (حسین یاری) که مثلا یک روشنفکر و آدمی فرهنگی است، آن‌قدر ساده و احمق است که به راحتی فریب می‌خورد و زندگی‌اش را نابود می‌کند. آخر چطور می‌شود که انسان بالغی که سال‌ها تجربه کار در عرصه فرهنگ و مطبوعات را دارد به همین سادگی و مانند کودکی خام شود و دار و ندارش را بفروشد و بگذارد برود خارج که به آرامش برسد؟ باور کنید اگر این آدم تنها ذره‌ای شعور و هوش به خرج می‌داد، می‌توانست پی به اصل ماجرا ببرد و وقت ما و کارگردان فیلم را هم این‌قدر نگیرد. نقد یک پدیده با توهین به آن تفاوت دارد. نکته اساسی همین است. فیلم‌نامه یک سطر واقعیت حتی یک سطر خلاقانه هم ندارد. دیالوگ بی‌مزه‌ای در فیلم است که می‌گوید اوضاع ما این روزا ضخیم است! متاسفانه این فیلم هم خیلی اوضاعش ضخیم بود!
 
احتمالا با من هم عقیده‌اید که فیلم‌های بالا به هیچ عنوان نمی‌توانند شوقی در ما ایجاد کنند که به دیدن‌شان برویم. فیلم‌هایی که نه سابقه کارگردانان‌شان، نه بازیگران و خلاصه داستان‌هایشان و نه حتی نام‌شان (آخر مگر می‌شود فیلم‌هایی که نام‌شان آقای مدیر و پرواز بادبادک‌ها است آثار قابل توجهی از آب در بیایند؟) کوچک‌ترین رغبتی را در آدم ایجاد نمی‌کنند. جای تعجب دارد که مسئولین جشنواره چطور چنین برنامه‌ای را برای روز اول سالن برج میلاد در نظر گرفته‌ بودند.
 
اما هر چه بود تمام تلاشم را کردم که به دیدن فیلم‌های تلفن همراه آقای رئیس جمهور و یک سطر واقعیت بروم؛ فیلم‌هایی که به نظر می‌رسید نسبت به سه فیلم دیگر جذاب‌تر باشند.
 
*********
مهدی علیپور فیلم را " یک مشت عناصر رهاشده " می خواند و در سینما پرس می نویسد:یک سطر واقعیت فیلمی است بسیار ضعیف که به وضوح مشخص است سازنده آن نمی داند چه کار می خواهد بکند و چه می خواهد بگوید. فیلم حول محور زوجی فرهنگی بنام کسری و فروغ شکل گرفته که فعالیت های مطبوعاتی دارند اما چندی است با مشکل روبرو شده و فروش مجله یشان بسیارکم شده است. همین مسئله موجب شده است با مشکلات مالی بسیار زیادی روبرو شده تاجایی که نشریه رفته رفته رو به تعطیلی برود. در کش و قوس مشکلات کسری و فروغ است که زنی بنام قوامی با وی تماس گرفته و به او پیشنهاد کمک مالی می کند.

وزیریان در بیان مشکلات مطبوعات و قشر شاغل در آن نسبتا خوب عمل می کند. به عنوان مثال در اوایل فیلم وقتی کسری سراغ مجله خود را از دکه دار می گیرد ، فروشنده در حالیکه روی دسته ای از آن نشسته است از وجود چنین مجله ای ابراز بی اطلاعی می کند و یا مالک ساختمان مجله ، لفظ کاغذ باطله را در مورد مجله به کار برده و آن را کار فرهنگی نمی داند .

ولی متاسفانه بیان این مشکلات هیچ دردی را از فیلم دوا نمی کند چراکه وزیریان می توانست مشکلات دیگر اقشار جامعه ( از رفتگر گرفته تا دکتر و مهندس ) را نشان داده و این مطلب هیچ آسیبی به فیلم و رساندن مضمون ( فریب و کلاهبرداری ) به مخاطب نمی زد . با توجه به صحبت های وزیریان در نشست مطبوعاتی ، بیان این مشکلات را می توان درد و دل وی با بیننده دانست . ( که برای این درد و دل می توانست از یک برنامه زنده تلویزیونی استفاده کرده و ساخت فیلمی سینمایی هیچ ضرورتی نداشت )

شخصیت پردازی نیز در فیلم دیده نمی شود و همگی در حد تیپ باقی می مانند؛ تنها با اغماض فراوان می توان درباره کسری صحبت کرد که آن هم بسیار بد پرداخت شده است . لحظه ای آرام است و لحظه ای بی قرار ، لحظه ای با همسرش با لطف و مهربانی رفتار می کند و لحظه ای دیگر سر او فریاد کشیده و به وی پرخاش می کند . در صحنه های متعددی اصرار دارد با قوامی درباره پیشنهادش صحبت کند و از تماسهای او بسیار مسرور می شود و در نمایی بسیار عجیب تلفن قوامی را صرفا برای خوابیدن قطع می کند . گهگاهی باهوش ( ابتدای فیلم ) و در کلیت بسیار ساده لوح و دمدمی مزاج . که این مسئله با سابقه مطبوعاتی کسری کامل در تناقض است .

در مورد مسئله فریب کسری نیز بسیار بد عمل شده است . بجای آنکه در فیلم از عناصر متعددی برای فریب کسری استفاده شده تا باورپذیر شود ، صرفا به چند تلفن و وعده پول بسنده شده و گویا به عقیده وزیریان ، بیننده باید قبول کند که با چند تماس تلفنی و یک بررسی اینترنتی فردی فرهنگی همچون کسری بدین راحتی فریب خواهد خورد .

تلفن های مکرر قوامی به کسری را نیز بقدری زیاد است که قضیه کاملا لوث شده و از همین جاست که هدف قوامی نیز برای بیننده کاملا مشخص می شود ، چراکه قوامی فقط تلفن می کند ( و البته کسری ساده لوح هم باور )

مسئله کابوس فروغ در ترکیه نیز در راستای دیگر ضعفهای فیلم است و صحنه کابوس را می توان از بی ارزش ترین و دکوری ترین صحنه های فیلم دانست ( فروغ رقص سماع می بیند ، متوهم می شود ( احتمالا از دید سازنده فیلم حالتی عرفانی به وی دست می دهد ) ، بعد هم کابوس ؛ و کاربرد و تاثیرش در فیلم نامعلوم )

در انتها نیز بهترین نتیجه ای که می توان از این " یک سطر واقعیت " گرفت ، اینست که ایران پر از مشکلات است و خارج پر از کلاهبردار .
 
 
******************************
 
«پرواز بادبادک ها»
 
خلاصه داستان: واقعیت هایی از روزگار دشوار دانش اموزان یک دهکده دور افتاده و معلمی که با ورود به دنیای این دانش آموزان فراز و نشیب ها را به همراه آنها از سر می گذراند ...
 

بخشی از فیلم را از اینجا ببینید:

 
نقد نشست فیلم در برج میلاد:
 
علی اصغر کشانی، منتقد جلسه در ابتدای سخنان خود با اشاره به صحنه هایی از فیلم گفت: نوع روایت کمکی به داستان نمی کرد. همینطور به نظر می رسد که سوژه این داستان با نگاهی به فیلم های «انجمن شاعران مرده» و «روبان سفید» ایجاد شده است. به نظر می رسد بخش های مختلف فیلم در سوژه و پرداخت، به گونه ای مستقل عمل می کردند که بی هیچ شباهتی، می توان آن ها را از هم جدا کرد و به شیوه ای جداگانه مورد پرداخت قرار داد. همینطور ضعف شخصیت پردازی در صحنه‌های مختلف بی‌کمک گرفتن از دیالوگ و نماهای ویژه و موسیقی بیشتر مشخص می شود.
کشانی با اشاره به حرکت های دوربین که متناسب با صحنه‌ها اتفاق نمی افتاد، گفت: به نظر می رسد کارگردان برای فیلم خود آن چه را از توانایی لازم بوده، نگذاشته است.
علی قوی تن که با اعتراضات خود به مجری کارشناس به جایی نرسیده بود، حرف منتقد جلسه را قطع کرد و گفت: قرار نبود این جلسه نقد باشد. بر اساس گفته های دبیر جشنواره فکر می کردم که قرار است تنها پرسش و پاسخ میان عوامل فیلم و حضار انجام شود. قرار نبود فیلمی را که هنوز به اکران عمومی درنیامده نقد کنند. من برای پاسخ گویی به این دست نقدها آمادگی ندارم. بهتر است به پرسش و پاسخی که حرفش را زده بودند، بپردازیم.
در ادامه اهالی رسانه با قرار گرفتن پشت تریبون، با تذکرهای مداوم کارگردان «پرواز بادبادک ها» تلاش کردند سوال هایشان را جدای از فضای نقد بپرسند، گرچه جز یک مورد این اتفاق حاصل نشد.
علی قوی تن در باب توضیحی از فضای کلی فیلم با اشاره به کارکردی که شخصیت ها در موقعیت های مختلف نشان می دهند افزود: نریشن ها بودند که داستان را مشخص کردند. گرچه در ابتدا قصد نداشتم فضای شاعرانه ای ایجاد کنم اما این قصه بود که فضا را بدون برداشت از هیچ فیلم مشخصی برایم ترسیم کرد. تمام عوامل درگیر فیلم از همین قصه می آید.
قوی تن در پایان با اشاره به این که افراد زیادی به شباهت قیافه من به زنده یاد سهراب سپهری توجه داشته اند، گفت: در این فیلم هیچ تعمدی برای استفاده از این شباهت نبوده است. هرچند با پیشنهاداتی به این فکر افتاده بودم که فیلمی در مورد سهراب سپهری انجام بدهم و تحقیق 8 ماهه ای هم انجام دادم. این اتفاق زمان فیلم «نسکافه داغ داغ» بود و خسرو شکیبایی نیز قول همکاری را به من داده بود. حیف که عمر او برای ساخت این فیلم قد نداد.

شاید در جشنواره کارمان به پیشگو و فالگیر هم بکشد

نزهت بادی در خبر آنلاین نیز فیلمهای روز اول را ضعیف و ناامیدکننده خواند و نوشت:

متاسفم که اصلا خبرهای خوبی از روز اول جشنواره برایتان ندارم. هرچند امسال بر خلاف سال گذشته توقع زیادی از فیلم‌ها ندارم و اگر چند فیلم خوب و به یاد ماندنی نصیبم شود، خدا را شکر می‌کنم اما راستش را بخواهید، دیگر فکر نمی‌کردم این‌قدر شروع ناامیدکننده‌ای داشته باشم.
امیدوارم شما فیلم‌های بهتری دیده باشید، اما هیچ کدام از سه فیلمی که من در کاخ جشنواره دیدم، تعریفی نداشت. در همه جای دنیا جشنواره‌ها با فیلمهای مهم و درست و حسابی افتتاح می‌شوند که حداقل از‌‌ همان اول توی ذوق کسی نخورد ولی داشتن چنین توقعی از جشنواره‌ای که معاونت سینمایی با افتخار آن را به بسته‌های شانسی دوران بچگیمان تشبیه می‌کند، خنده‌دار به نظر می‌رسد. خدا عاقبتمان را با جشنواره امسال به خیر کند که برای پیدا کردن فیلمهای خوب کارمان به پیشگو و فالگیر و فال قهوه و جادو و جنبل نکشد.
مضمون اولیه فیلم «سلام بر فرشتگان» حرف ندارد. هم جای کار برای بازیگوشی‌های فانتزی و تخیلی دارد، هم مجال برخورداری از لحن شاد و طنزآمیز و هم قابلیت بیان حرف‌های مهم در دل یک قصه ساده و کودکانه.
اما همانطور که می‌توانید حدس بزنید، مضمون در‌‌ همان مرحله ایده متوقف مانده و بسط و گسترش درست و مناسبی نیافته است. یعنی از جایی که قرار است تبعات ناشی از آرزوی دختربچه مبنی بر حذف مرگ از جهان را ببینیم، فیلم دچار خلا می‌شود و نمی‌تواند جذاب و قانع کننده به نظر برسد.
مهم‌ترین دلیلش نیز این است که پشت چنین مضمون هیچ جهان بینی، فلسفه و نگرش عمیقی وجود ندارد و خود فیلمساز هم نمی‌داند که اگر مرگ نباشد، چهان چه شکلی می‌شود. با دیدن چنین فیلمی که اتفاقا برای جلوه‌های ویژه آن زحمت زیادی هم کشیده شده، مطمئن می‌شویم که مشکل اصلی سینمای کودک ما، فقدان تخیلی خلاق است.
فیلم «تلفن همراه رئیس جمهور» نیز بر خلاف ظاهر پر سر و صدا و جنجالی‌اش که ادعای پرداختن به یک موضوع حساس اجتماعی و سیاسی را دارد، فقط یک فیلم معمولی است که ضربه اصلی‌اش را از همین رویکرد محافظه‌کارانه در پرداختن به یک موضوع داغ و جنجالی می‌خورد.
نمی‌توان یک موضع ملتهب را دستمایه اثر خود قرار داد ولی با یک روند خنثی و بی‌خاصیت از کنار آن گذشت وبه جای ایجاد چالش و بحث‌های انتقادی، به چند کنایه و طعنه‌ای که عادت کرده‌ایم از زبان مردم در کوچه و خیابان بشنویم، اکتفا کرد.
کسی باید سراغ چنین مضمونی برود که جسارت لازم برای موضع گیری را داشته باشد، راه‌های گریز از ممیزی را بداند و بتواند از سطح ظاهری موضوع بگذرد و به عمق آن نفوذ کند وگرنه فیلم به یک اثر توخالی تبدیل می‌شود که مدام مواظب است حرفی نزند که به کسی بر بخورد یا جایی را به هم بریزد، درحالی که اساسا کارکرد چنین فیلم‌هایی این است که تلنگری بزند، تکانی بدهد و جریانی به راه بیندازد.
فیلم «یک سطر واقعیت» هم یک فیلم تلویزیونی است که معلوم نیست در جشنواره چه می‌کند. فیلمی که از‌‌ همان ابتدا بتوان دست فیلمسازش را خواند، داستانش را حدس زد و جلو‌تر از فیلم حرکت کرد، عملا چیزی جز یک فیلم از دست‌رفته نیست که باید فاتحه آن را خواند.
شاید اگر فیلمساز برای لحظاتی خودش را جای تماشاگر می‌گذاشت، متوجه می‌شد سر درآوردن از توطئه‌ای که کل فیلم بر مبنای آن استوار شده، اصلا کار سختی نیست و هوش زیادی نمی‌خواهد.
آن وقت بجای ارائه جزئیات افراطی درباره نقشه‌ای که از اول لو رفته، فکری به حال موقعیت مرکزی فیلمش می‌کرد که از اول پا در هواست و قابلیت این را ندارد که یک فیلم را حول محور آن بنا کرد. شاید هم کلا از ساختن چنین فیلمی منصرف می‌شد.
ببخشید که ناامیدتان کردم و اولین یادداشتم را با آه و ناله شروع کردم، اما باور کنید که اصلا روز خوبی را پشت سر نگذاشتم. واقعا از جشنواره‌ای که ‌شان خود را با پخش فوتبال پایین می‌آورد و سالن مقدس سینما را تا حد یک استادیوم ورزشی تقلیل می‌دهد، بیشتر از این هم نمی‌توان انتظار داشت.

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس