سرویس جهان مشرق- وقتی در مناظرات انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ میلادی هیلاری کلینتون از دانلد ترامپ پرسید که در صورتِ رأیآوردن هیلاری، نتایج انتخابات را قبول میکند یا نه، پاسخی نشنید. به همین صراحت و وقاحت. ترامپ حتی جای دیگر تهدید کرد که طرفدارانش را برای مقابله با دولت هیلاری به کار خواهد گرفت. اما در این دو سه سال مشخص شده که نه تنها ترامپ، بلکه هیلاری هم نتایج انتخابات را اگر به ضرر خودش باشد قبول ندارد.
این موضوع دستمایه یادداشتی تحلیلی شده است از آبراهام میلر که با این عبارت آغاز میشود: «همه امپراتوریها و جوامع بزرگ، روزی به پایان خط میرسند». وی که استاد علوم سیاسی دانشگاه سنسیناتی در آمریکا است، مینویسد وقتی «مشروعیت دموکراسی» در نگاه حاکمان آمریکا از بین رفته است، یعنی چیزی از امپراتوری غربی آمریکا باقی نمانده است.
پادشاهان فرانسه و سزارهای روس، دههها و قرنها بر مردم جامعه خود حکم راندند، چون فارغ از میزان ناکارآمدی و حتی فساد، توانسته بودند مشروعیت خود را در باور مردمشان حفظ کنند. قدرت دموکراسی نیز مدیون مشروعیت آن است. این را خود هیلاری در مناظرات انتخاباتی به ترامپ یادآور شد اما بعد از انتخابات و علیرغم بیانیه صوری پذیرش نتایج، تلویحاً اعلام کرد رأیهایش را روسها دزدیدهاند! استیسی آبرامز نیز شکست هیلاری را به شورای الکترال نسبت داد و عملاً آنها را به خیانت به آرای مردم متهم کرد.
این ماجرا ادامه یافت تا اینکه بازرس مولر را مسئول بررسی صحت و سقم روابط روسیه با ترامپ کردند. گزارش مولر بعد از چند صد روز تحقیق منتشر شد و نشان داد روسها با ستاد انتخاباتی ترامپ ارتباطی نداشتهاند. اما هیلاری باز هم نپذیرفت و عدهای از دموکراتها باز به راه افتادند و مولر را متهم به لاپوشانی حقیقت کردند. این ماجرا تمام نمیشود چون در اصل، هیلاری نمیخواهد نتایج انتخابات را بپذیرد.
تازه به نظر آبراهام میلر گزارش کنونی بازرس مولر یکطرفه و به نفع هیلاری تنظیم شده است. وی میپرسد چگونه الیگارشی اوکراین را به عنوان یک منبع اطلاعاتی در نظر گرفتهاید در حالی که متهم به کودتای نافرجام هستند؟
برگردیم به سخنان هیلاری در مناظره سومش با دانلد ترامپ. هیلاری در مورد عدم پذیرش نتایج از سوی ترامپ میگوید «خیلی وحشتناک است. ترامپ همیشه فکر می کند که روند امور آنطور که او می خواهد پیش نمی رود. او ادعا می کند که نتایج انتخابات هرچه که باشد، تقلب شده است. اف بی آی درباره ایمیل های من یکسال تحقیق کرد و سرانجام به این نتیجه رسید که جرم حادث نشده است. او می گوید اف بی آی تقلب کرده است. ترامپ در ایالت آیووا باخت. او در ویسکانسین باخت و گفت علیه او تقلب شد». جالب است که حالا هیلاری هم نتایج تحقیق در مورد انتخابات را نمیپذیرد با اینکه خودش در آن مناظره گفته بود:
«ما از حدود ۲۴۰ سال پیش دموکراسی داشته ایم. انتخابات ما آزاد و عادلانه بوده است. ما نتایج انتخابات را پذیرفته ایم حتی زمانی که به مذاق ما خوش نمی آمد. این همان چیزی است که ما از هر کس که در انتخابات و مناظره شرکت می کند، انتظار داریم.» اینک بر خلاف گفتهاش نشان میدهد مانند ترامپ به دموکراسی پایبند نیست و در نزد او روندهای دموکراتیک مشروعیت ندارند.
استاد علوم سیاسی دانشگاه سنسیناتی به نتیجه جالبی میرسد: «یک دولت پنهان و غیرقانونی در آمریکا وجود دارد که نسبت به روسها بسیار خطرناکتر و مضرتر برای روندهای دموکراتیک است». در واقع ایالات متحده به جای اینکه در بیرون دنبال تهدید نسبت به دموکراسی و دزدیدهشدن رأی مردم بگردد، بهتر است درون الیگارشی حاکم بر این کشور به دنبال دشمنِ دموکراسی باشد. آن دشمن، تعصب حزبی است.
دموکراتها هم مانند جمهوریخواهان بلکه بیشتر از آن در مورد اهمیت قانون و اینکه ترامپ، خودرأی و قانونشکن است تأکید میکنند، اما وقتی به موضوع مهاجران غیرقانونی میرسد رفتار ترامپ را سرزنش میکنند چون میتوانند با احساسیکردن موضوع از محبوبیت ترامپ بکاهند. آنچه از قانون مهمتر است، افزایش قدرت حزبی آنها است.
میلر مینویسد «در جامعه سکولار، سیاست جای دین مینشیند و تعصب سیاسی، جای تعصب دینی را میگیرد. در نتیجه مخالفان سیاسی به عنوان شیاطینی که باید جامعه مدنی از لوث وجودشان پاک شود، دیده میشوند». عجیب نیست اگر در چنین جامعهای و برخلاف ادعای آزادکردن ذهن مردم از خرافات دینی، باز هم ذهن مردم را اسیر ببینید، اسیر میلیاردرهای فناوری و خدایان اینترنت که «سخن قابل قبول» را تعیین میکنند و نهادهای قانونی را به دنبال خود میکشند.
«کنترل فکر» همچنان در جامعه آمریکا وجود دارد. این را میلر مینویسد و برایش از دانشگاههایی مثال میآورد که امضای بیانیههای سیاسی را عملاً به شرط استخدام و ارتقا تبدیل کردهاند؛ دانشگاههایی که بنگاه سودآوری تبدیل شدهاند نه مرکز مباحث اصلیِ جامعه. این مباحث جای دیگری برگزار میشود، در رسانهها و میان سیاستمداران؛ تصمیمگیری در مورد آنها نیز بعضاً به دور از دانش و تجربه انجام میشود، مانند سیاستهای اقتصادی که خواهناخواه به دور دیگری از تورم میانجامد. وی به علاقمندان تحصیل در آمریکا هشدار میدهد اگر قصد تحصیل در علوم انسانی را دارند، آمریکا را انتخاب نکنند.
به نظر او افزایش بدهی و بحرانهای اقتصادی در مسیر آمریکا قرار دارد که مانند اکسیژن برای جنبشهای برانداز عمل میکند. کسانی که در جریان حاکم سیاسی، بیگانه تلقی میشوند، آن روز در جنبشهای اعتراضی مورد استقبال قرار میگیرند. از آن مهمتر، ساختار طبقاتی در چنین بحرانهایی از هم میپاشد و در نتیجه یک جامعه تودهای شکل میگیرد که گرد افراد دیکتاتور به عنوان منجی جمع میشوند. هیتلر و ناپلئون به همین صورت به حکومت رسیدند. آیا آینده آمریکا به دست چنین افرادی میافتد؟
اگر کسی از او بپرسد که پیش از این نیز آمریکا ۹۰ سال پیش دچار بحران اقتصادی شد و چنین پیشبینیهایی جواب نداد، پاسخ او روشن است: پیش از این دموکراسی آمریکایی در جامعه آمریکا مشروعیت داشت.
منابع
کتاب ریشههای توتالیتاریسم، نوشته هانا آرنت
https://spectator.org/the-end-of-legitimacy-and-the-collapse-of-democracy
http://www.iribnews.ir/fa/news/1342670