سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
قناری نیست گنجشک رنگ شده است!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
این روزها، در حالی که طشت رسوایی برجام با سر و صدای زیاد از بام فریب آمریکا به زیر افتاده و کمتر کسی است که از فاجعهآمیز بودن برجام با خبر نشده باشد، یک جریان واداده - اگر نگوییم وابسته- برای سرپوش نهادن بر خسارت کلانی که به نظام و مردم تحمیل کرده است، ساز جدیدی کوک کرده و با ادبیاتی عوامانه ادعا میکند که بیفایده بودن برجام و خسارتهای ناشی از آن تقصیر منتقدان بوده است! و یا بر این توهم دم دستی اصرار میورزد که برجام دستاوردهای فراوانی داشته ولی منتقدان مانع بهرهگیری از این دستاوردها شدهاند!
اگرچه این ادعا سخیفتر از آن است که نیازی به پاسخ داشته باشد ولی از آنجا که احتمال میرود تحمیلکنندگان برجام با سرپوش نهادن بر فاجعهای که به مردم و نظام تحمیل کردهاند درپی زمینهسازی برای فاجعهای دیگر باشند، اشارهای گذرا به چند نکته درباره این دروغ بزرگ ضروری به نظر میرسد و مخصوصاً با توجه به اظهارات امروز رئیسجمهور محترم در سفر به خراسان شمالی (که به آن اشاره خواهیم کرد) بیم آن میرود که مشاورههای غلط دیگری به ایشان در میان باشد!
۱- اعتراف سینهچاکان برجام به فاجعهبار بودن آن، نکته درخور توجه و عبرتآموزی است، چرا که تاکنون برجام را «فتحالفتوح!»، «بزرگترین دستاورد تاریخ ایران!»، «نشانه تسلیم قدرتهای بزرگ جهان در مقابل مردم ایران!»، «معجزه قرن!» و... مینامیدند ولی اکنون به صراحت اعتراف میکنند که در مقابل برباد دادن شش ساله ظرفیتها و امکانات کشور و بودجه کلانی که در این راه هزینه کردهاند و از بین بردن تاسیسات هستهای که با خون دل و همت فرزندان دانشمند این مرز و بوم به دست آمده بود و... نه فقط «هیچ» دستاوردی به دست نیاوردهاند بلکه خسارتهای فراوان و غیرقابل جبرانی هم به مردم و نظام تحمیل کردهاند. آیا این اعتراف درخور توجه و عبرتانگیز نیست؟! اگر مانند گذشته برجام را دستاورد میدانستند که باز هم به آن افتخار میکردند و فاجعهبار بودن آن را به منتقدان نسبت نمیدادند!
۲- دیروز ۲۳ تیرماه و سالگرد تصویب برجام بود ولی حامیان سینهچاک برجام که همه ساله در روزنامهها و سایتهای خود با تیترهای درشت و عکسهای تمام صفحه به استقبال این روز میرفتند، دیروز لام تا کام درباره برجام و سالگرد آن سخنی نگفته و خبر و گزارشی نداشتند! یعنی به وضوح و با صراحت اعلام میکردند که برجام نه فقط هیچ نقطه مثبت و درخور افتخاری ندارد بلکه سخن گفتن از آن را خجالتآور نیز میدانند! و از این روی ترجیح دادهاند از کنار این فاجعه با شرمساری عبور کنند!
گفتنی است که روز تصویب برجام- سهشنبه ۲۳ تیرماه ۹۴- آقای روحانی در گفتوگوی زنده تلویزیونی با افتخار! اعلام کرده بود: «امروز به ملت شریف ایران اعلام میکنم تمام تحریمها حتی تحریمهای موشکی، تسلیحاتی و اشاعهای به صورتی که در قطعنامه بوده لغو میشود، تمام تحریمهای بانکی، بیمهای، مالی، حمل و نقل، پتروشیمی، فلزات سنگین و تحریمهای اقتصادی به طور کامل لغو خواهد شد و نه تعلیق و حتی تحریم تسلیحاتی نیز کنار گذاشته میشود و برای ۵ سال نوعی محدودیت ایجاد شده و سپس لغو میشود»!
و فردای آن روز- ۲۴ تیرماه ۹۴- روزنامههای تحت فرمان دولت، صفحات اول خود را به تیترهای درشت و تصاویر تمام صفحه در تعریف و تمجیدهای آنچنانی از برجام و لافهای گزاف درباره آن اختصاص داده بودند. «کلید چرخید، ایران خندید!»، «دنیا به احترام ایران ایستاد!»، «فتحالفتوح دیپلماسی ایران!»، «جهان تغییر کرد!»، «حصر ایران شکست!»، «ایران بر قله توافق!»، «ظریف گل زد، ایران خندید!»، «خجسته باد این پیروزی!»، «غروب تحریم، ساحل توافق!»، «مهر تدبیر بر پیشانی تحریم!» «خورشید درخشان شد!» و... حالا لافهای گزاف آن روزها را با سکوت برخاسته از خجالتزدگی امروز حامیان برجام مقایسه کنید! اگر برجام دستاوردی داشت چرا از بیان آن شرم دارند و اگر دستاوردی نداشته است -که نداشته- چرا ناکارآمدی و ناتوانی خود را به حساب منتقدان فاکتور میکنند؟!
۳- برای پی بردن به دروغ بزرگ این جماعت نیازی به محاسبات پیچیده نیست بلکه فقط با یک فرمول علمی و محاسبه ساده و همه فهم میتوان به واقعیت ماجرا پی برد و آن فرمول علمی و ساده، تهیه دو فهرست و مقایسه آنها با یکدیگر است. اول؛ فهرستی از وعدههای پُر آب و رنگ درباره برجام و لافهای گزافی که در خصوص دستاوردهای آن به ملت تحویل دادهاند و دوم؛ فهرستی از موارد نقد و هشدارها و پیشبینیهای منتقدان درباره سرانجام فاجعهآفرین و خسارتبار برجام.
حالا به این دو فهرست نگاه کنید! چه میبینید؟ در فهرست نظرات منتقدان با نقدهای علمی و پیشبینیهایی روبرو میشوید که تماما و بدون کم وکاست صحت داشته و به حقیقت پیوسته است و در فهرست حامیان برجام شاهد انواع لافهای گزاف، دروغهای شاخدار و تحلیلهای آبکی خواهید بود که با آب و تاب از سوی آنان مطرح شده و به خورد ملت دادهاند. آیا غیر از این است؟! حالا کلاه خود را قاضی کنید و ببینید چه کسانی کلاه گشاد برجام را بر سر ملت گذاردهاند؟! منتقدان که نسبت به عواقب شوم آن هشدار میدادند؟ یا کسانی که زمین و زمان را برای دفاع از آن به هم میدوختند؟!
۴- جماعت یاد شده به ترفند «حرکت از پله دوم» متوسل شدهاند. ادعا میکنند برجام دستاوردهای فراوانی برای کشورمان داشته است ولی منتقدان اجازه ندادهاند که مردم و نظام از این دستاوردها بهرهمند شوند! به بیان دیگر پله اول را سانسور میکنند و حال آنکه ابتدا باید اعلام کنند برجام چه دستاوردی داشته است و سپس توضیح بدهند که منتقدان مانع کدامیک از دستاوردهای مورد ادعای آنها شدهاند. فقط نیمنگاهی به روند طی شده به وضوح نشان میدهد حضرات درباره دستاوردهای برجام غیر از یک مشت لاف و بلوف و گندهگوییهای بیاساس، هیچ نمونه و نشانه دیگری ارائه ندادهاند و آنچه در این خصوص وعده داده بودند هم سراسر پوچ و خالی از واقعیت بوده است. اگر غیر از این است، بفرمایند!
این پرسش اساسی نیز در میان است که آیا ادعای عوامانه - و البته سؤالبرانگیز و مشکوک- این جریان و هدف نهایی کسانی که فاجعه برجام را به گردن منتقدان میاندازند، تبرئه آمریکا و ترامپ نیست؟!
۵- دیروز آقای رئیسجمهور در سفر به استان خراسان شمالی و در جلسه شورای اداری این استان گفتهاند؛ اگر برجام به نفع آمریکا بود چرا از آن خارج شده است؟! که باید گفت؛ اولاً و با عرض پوزش، ترامپ هنگامی از برجام خارج شد که جناب روحانی تضمین داد که با خروج آمریکا از برجام، ایران از برجام خارج نخواهد شد! این واقعیت تلخ و گزنده را خانم موگرینی در کنفرانس خبری خود در میلان ایتالیا به صراحت اعلام کرده و گفته بود آقای روحانی تضمین داد که ایران از برجام خارج نخواهد شد -که نشده است!- و دولت محترم نیز هرگز آن را تکذیب نکرده و نمیکند بنابراین خروج ترامپ به مفهوم نفی برجام نیست بلکه از نیمچه تعهدات آمریکا نیز شانه خالی کرده است! ثانیاً؛ ترامپ خواستار آن بود که موضوعاتی نظیر محدودیت صنایع موشکی ایران و ممنوعیت حضور کشورمان در منطقه هم به برجام افزوده شود و یکی از خواستههای رسما اعلام شده وی نیز مادامالعمر شدن برجام بود و سؤال این است که اگر برجام به زیان آمریکا بود چرا خواستار مادامالعمر شدن آن بوده و هستند؟!
۶- جناب روحانی در همان جلسه فرمودهاند که در اجلاس شانگهای دو تن از سران کشورها به ایشان گفتهاند شما در این ماجرا پیروز اخلاقی بودهاید! که باید گفت مذاکرات برای لغو تحریمها بود که لغو نشد، نه برای دریافت «کاپ اخلاق»!
۷- و بالاخره باید گفت، برجام گنجشک رنگ شدهای است که به جای قناری به کشورمان قالب کردهاند و دقیقاً به همین علت است که نوای خوش الحان قناری از آن شنیده نمیشود و به جای چهچهه، جیکجیک میکند!
شکاف عینیت و ذهنیت
در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:
آیا تا کنون توجه کردهایم که در توصیف وضعیت هوای یک محل، در برخی از موارد دو درجه حرارت را اعلام میکنند. مثلاً میگویند، درجه حرارت واقعی 10- درجه و درجه حرارت احساس شده 20- درجه. یا درجه حرارت واقعی 35 درجه و درجهای که احساس میشود 42 درجه است. در واقع دماسنج همان درجه حرارت واقعی را نشان میدهد، ولی برای ما به عنوان یک موجود که در آن محیط هستیم، در برخی موارد درجهای که احساس میکنیم یا سردتر است یا گرمتر. علت این وضعیت، وجود شرایط ویژه است.
مثلاً با وزش باد، درجه حرارت سرد را سردتر حس میکنیم یا شرجی بودن موجب میشود که درجه حرارت گرم را گرمتر حس کنیم.مشابه این وضعیت در جامعه نیز هست. برای مثال ممکن است در یک جامعه دروغگویی و فساد و ریا و خشونت به اندازهای وجود داشته باشد ولی اینکه مردم از شدت وجود این موارد چه درکی دارند، مسأله دیگری است.
فراموش نکنیم درک ما از واقعیت حتی مهمتر از خود واقعیت است. اگر درجه حرارت ۳۵ است ولی به هر دلیلی ما آن را ۴۵ حس میکنیم، به این معناست که برحسب این احساس کلافه میشویم و نمیتوانیم آرامشی را که در دمای ۳۵ درجه داریم، داشته باشیم. مطالعات و پژوهشها نشان داده است که درک ما از واقعیتها و ناهنجاریهای جامعه به نسبت شدید است. ارزیابی ما از وجود دروغگویی، ریا، تقلب، جرم، فساد و... به نسبت منفی است، برخی از صاحبنظران معتقدند که واقعیت اجتماعی به این شدت منفی نیست، بنابراین میتوان تمهیداتی اندیشید که فهم عمومی را به واقعیت اجتماعی نزدیکتر کند. یکی از وظایفی که آقای رئیس جمهوری برای سخنگوی دولت در پیوست ارتباطات اجتماعی تعیین کرده، کاهش همین شکاف است. شکاف میان عینیت و ذهنیت.
چرا چنین شکافی ایجاد میشود؟ و چگونه میتوان آن را کاهش داد؟ بخشی از این شکاف محصول فرآیندهای تبلیغی است که در رسانههای غیررسمی و حتی رسمی وجود دارد. در فضای مجازی و غیررسمی وضع روشن است ولی در فضای رسمی نیز سریالی چون گاندو، بیش از آنکه علیه گروه و جناح خاصی باشد، کلیت نظام سیاسی و اجتماعی را نشانه رفته و فاقد اعتبار میکند. برداشت بیننده عادی لزوماً با برداشت کارگردان و تولیدکنندگان یکسان نیست.بخشی از این شکاف نیز ناشی از تجربه منفی شخصی خودمان است که مواجه با دروغ، پیشنهاد رشوه، ریاکاری و تقلب میشویم و آن را به همه جامعه تعمیم میدهیم، ولی بخش اصلی ماجرا به فضای عمومی جامعه برمیگردد.
برای متوجه شدن از یک تمثیل استفاده میکنیم. اگر روی دوچرخه بنشینیم و حرکت نکنیم به زمین میافتیم، ولی هنگامی که حرکت میکنیم تعادل خودمان را حفظ میکنیم. هرچه سرعت دوچرخه بیشتر شود، امکان حفظ تعادل بیشتر میشود، به طوری که در سرعتهای بالا میتوانیم حتی خم و کج شویم ولی همچنان تعادل خود را حفظ کنیم. جامعه نیز همین طور است، هرچه جامعه در حال حرکت باشد، چشمانداز به جلو و آینده آن امیدبخشتر باشد، عوامل فرعی قادر به انداختن ما و خارج کردن ما از مسیر خود نیستند، اصولاً به این عوامل اهمیت چندانی نمیدهیم ولی به محض اینکه جامعه به حالت ایستایی درآید، حتی قادر نخواهد بود که کوچکترین عدم تعادلها را نیز حفظ کند و بدبینی نسبت به امور و هر چیزی جانشین امید و حسن ظن به خود و دیگران میشود.
تنها راه برای حل این بحران بدبینی، ایجاد چشمانداز مثبت و امیدبخش نسبت به آینده و حرکت دادن جامعه به آن سو است، در غیر این صورت با کارهای مقطعی و یا تبلیغی و نیز برخوردهای موردی با ناهنجاریها نمیتوان شکاف میان بدبینی ذهنیت اجتماعی را از واقعیت اجتماعی از میان برد.
خطر اصلاحات بودجه ای دور از دسترس
مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
دو روز پیش، شورای هماهنگی سران قوا، کلیات طرح اصلاح ساختار بودجه را تصویب کرد و دیروز سرفصل های 9 بسته اجرایی در این زمینه منتشر شد. 9 بسته ای که اصلاح نظام یارانه ای کشور، اصلاح نظام بانکی، مولد سازی دارایی های دولت و اصلاحات در شرکت های دولتی از مهم ترین محورهای آن است. به این ترتیب بحث مبنایی اصلاح ساختار بودجه که فراتر از بودجه، نحوه مواجهه با مهم ترین چالش های اقتصادی کشور را مشخص می کند، در مسیر اجرایی شدن قرار گرفته است و با تصویب جزئیات آن در شورای هماهنگی سران قوا در هفته های آینده باید منتظر اجرای تدریجی آن بود. پیش از این سازمان برنامه، بازه دو ساله برای اجرای این بسته ها در نظر گرفته بود.
خراسان پیش از این در قالب یادداشتی که در تاریخ سه شنبه، 31 خرداد امسال تیتر یک روزنامه خراسان شده بود، بسته پیشنهادی سازمان برنامه برای اصلاح ساختار بودجه را نقد کرده و آن را به جای برنامه فوری، فهرست آرزوها نامیده بود. اکنون با انتشار سرفصل های 9 گانه برنامه اصلاح ساختار بودجه مشخص است که همچنان نگاه بسیار کلان و کلی گویی بر برنامه ای که از جنس اقدام فوری است، سنگینی می کند. واقعیت این است که ما در شرایط سخت تحریم ها و با احتمال کاهش 100 هزار میلیارد تومانی درآمدهای نفتی امسال، باید به دنبال دو اقدام مشخص باشیم؛ نخست، تصمیمات کوتاه مدت برای جبران کاهش درآمد نفتی امسال و تراز شدن بودجه و دوم، اصلاحات بلند مدت در ساختار بودجه تا علاوه بر مواجهه با چالش های اساسی اقتصاد ایران از جمله چالش های نظام یارانه ای و بانکی، بودجه کشور به طور متوازن، از درآمد نفت مستقل شود.
فهرست منتشر شده توسط سازمان برنامه نشان می دهد که نگاه این سازمان بر اقدامات بلند مدت است و حداقل تاکنون، خروجی عملیاتی در این برنامه ها دیده نشده است. این در حالی است که چندی پیش مرکز پژوهش های مجلس با انتشار برنامه ای 10 بندی، نسخه اداره کشور بدون نفت را تشریح کرد. برنامه ای که به صورت ریز و جزئی مشخص کرده بود که کاهش 100 هزار میلیارد تومانی درآمد نفتی امسال با افزایش درآمد و کاهش هزینه از چه محل هایی قابل جبران است.
اکنون با وجود طراحی چنین برنامه عملیاتی (فارغ از این که ممکن است بخشی از جزئیات آن قابل نقد و در عین حال قابل تغییر باشد) به نظر می رسد، شورای هماهنگی سران قوا باید درباره معضلات فوری بودجه ای نیز تصمیم بگیرد. قطعا خواسته رهبر انقلاب برای اصلاح ساختار بودجه، صرفا ناظر به بلند مدت نبوده و معضل جاری پیش رو نیز مدنظر بوده است. تصمیمات فوری در زمینه مالیات بر سوداگری، اصلاح یارانه انرژی و شفافیت و کاهش ریخت و پاش های فراوان در شرکت های دولتی، ضرورت هایی است که نباید صرفا در قالب تصمیمات بلند مدت قرار گیرد و در فرایند طولانی تصمیم گیری بماند. باید برای این اصلاحات بودجه ای در دسترس، سریع و قاطع در نظر گرفت.
سرعت یا دقت در دادرسی مسأله این است
علی نجفی توانا در آرمان نوشت:
در هر حادثه جنایی رسیدن به حقیقت اولیه همیشه آسان نیست فلذا قضات بهویژه در پروندههای کیفری باید پیجوی حقیقت ثانویه باشند. زیرا حاصل جمع پیام اصحاب دعوا، وکلا، کارشناسان و گزارشات ضابطین همیشه تجانس لازم را در اطلاعات متخذه از حادثه جنایی نمینماید. زیرا انسان قطع نظر از منافعی که در این نوع حوادث دارد از لحاظ اعتماد به حواس دیداری، شنیداری، با توجه به شرایط جسمی، جنسی و سایر پارامترها، به گونهای که بتواند نمودار یکسانی از حادثه را ترسیم کند، با نقصان و چالش روبهروست.
در پرونده آقای محمدعلی نجفی وجود چند موضوع پیچیدگی خاصی به آن بخشیده به گونهای که دوسیه امر تحت تاثیر دادههایی مانند دخالت احتمالی برخی بخشها یا اشخاص، تنظیم یک سناریوی از قبل تعیین شده برای هدایت آقای دکتر نجفی و خانم استاد به این ازدواج، نقش احتمالی اشخاص دیگر در وقوع این حادثه، بحث مهدورالدم بودن مرحومه استاد و چند اما و اگر دیگر، شفافیت لازم را در این برهه از زمان و در این مرحله از فرآیند دادرسی ایجاد نمیکند. چراکه هر یک از این مولفهها میتواند سرنوشت کیفری پرونده امر را دگرگون کند.
به عبارت روشنتر، این حادثه متضمن مجموعهای از شائبههای سیاسی، خانوادگی، اجتماعی و حتی مرتبط با فعالیتهای آقای دکتر نجفی در طول مدت مدیریت در شهرداری است. بحثی که آقای دکتر نجفی در رابطه با همسر متوفای خود موضوع مهدورالدم بودن مشارالیها را مطرح میکند و تا میتوانستند آن را اثبات کنند و یا حداقل اعتماد به این امر را ثابت نمایند، دیگر پرونده اتهام منتسبه از قتل عمد به قتل شبه عمد یا خطای عمد یا اصولا یک اقدام مشروع حَسَب مورد میتوانست تلقی شود و اینکه بعد از اعلام این مطلب، ایشان از این اتهام صرفنظر میکنند و بحث مهدورالدم خانم استاد را مسترد مینمایند، حکایت از این دارد که در طی این اعلام و انکار، انگیزه، اطلاعات و مسائلی وجود دارد که نیاز به شفاف سازی، انجام تحقیقات و کشف حقایق دارد.
از منظر دیگر اگر موضوع مداخله افراد حقیقی یا حقوقی در چنین دام گستری و ایجاد رابطه بین این دو نفر که مدتها نقل مجالس جناحهای مختلف بود، درست باشد با توجه به فعالیتهای مستمر دکتر نجفی به عنوان یک استاد دانشگاه و مردی که در زمان مدیریت خود فاقد شائبههای مالی و اخلاقی حَسَب ظواهر امر بوده است، ایجاب میکند که تحقیقات کاملی در این خصوص به عمل آید. از دریچهای دیگر حَسَب آنچه گفته شده است، ظاهرا مرحومه میترا استاد با ادعای این که مطالبی علیه آقای دکتر نجفی دارد، تهدید به افشای آن نموده و حتی در این راستا با انصاف نیوز نیز مکالماتی برقرار میکند.
مسلما در رسیدگی به یک پرونده جنایی برای کشف انگیزه حادثه، ضروری است که این نوع اطلاعات، مورد تحقیق بیشتری قرار گیرد بهویژه آنکه خبرنگار انصاف نیوز برقراری این رابطه را تایید نموده است. و یا از دیدگاه دیگری وقتی بحث مربوط به انجام ارتکاب این حادثه توسط اشخاص دیگر مطرح میشود که آقای نجفی بنا بر ملاحظاتی مسئولیت کیفری آن را پذیرفته است، مسلما عدالت قضایی ایجاب میکند که در این مورد تحقیقات مستوفی و جامعی به عمل آید.
با وجود تمامی این ابهامات به نظر میرسد هرچند سرعت در دادرسی، امر پسندیدهای است اما دقت در آن از اوجب واجبات است فلذا چون شرایط دادرسی در مرحله تحکیم و فقدان سازوکارهای لازم برای انجام تحقیقات جز بیان چند پرسش و اخذ چند پاسخ یا دفاع توسط وکلا و اصحاب دعوا وجود ندارد و از این جهت که برخی از این مولفهها با لحاظ ابهامی که دارند، مستلزم شفافیت بیشتر، تحقیقات فنیتر و تجهیزات و پرسنل متخصص دارد، شاید قبل از هرگونه اتخاذ تصمیم راجع به ماهیت پرونده و تعیین سرنوشت کیفری آن، اصلح این باشد که پرونده امر برای انجام تحقیقات کاملتر به دادسرا ارجاع و بعد از تکمیل به دادگاه اعاده شود.
در غیر اینصورت هر حکمی دایر بر محکومیت، برائت با هر کیفری که صادر شود، وجود ابهامات در کنه و زوایای پرونده امر جای پرسش را برای افکار عمومی باقی میگذارد. بنابراین اصلح این است که حول محور این مولفهها ریاست محترم دادگاه و سایر قضات عضو، بازنگری و بازاندیشی کنند.
رؤیای خطرناک اسرائیل برای کرانه باختری
محمد مرادی در جوان نوشت:
در ماههای اخیر خبرهای زیادی در مورد تلاش رژیم صهیونیستی برای الحاق کرانه باختری به اسرائیل منتشر شده است. ابتدا بهمنماه ۹۷ دهها تن از وزرای صهیونیستی و اعضای پارلمان رژیم صهیونیستی از حزب لیکود با امضای طوماری متعهد شدند برای ۲ میلیون یهودی در کرانه باختری خانه احداث کنند.
پس از آن بنیامین نتانیاهو با هدف پیروزی در انتخابات پارلمانی از تلاش برای الحاق کرانه باختری به اسرائیل خبر داد و در ادامه دیوید فریدمن، سفیر امریکا در فلسطین اشغالی در مصاحبهای اعلام کرد که اسرائیل حق الحاق بخشهایی از کرانه باختری را دارد. در نهایت نیز مایکل لینک، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور فلسطین ابراز نگرانی کرد و گفت اسرائیل به دنبال اشغال اراضی بیشتری است. اما این مسئله به چه معناست و اهداف اسرائیل از الحاق کرانه باختری چیست؟
برای تحلیل این اقدام باید سیاستهای گام به گام امریکا و اسرائیل را در این زمینه بررسی کرد. از زمانی که دونالد ترامپ در امریکا به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد سیاستهای واشنگتن بر حمایت بی حد و حصر از اسرائیل متمرکز شد. ترامپ سعی کرده با طرح معامله قرن پرونده فلسطین را در راستای منافع اسرائیل به سرانجام برساند. او ابتدا دستور انتقال سفارت امریکا از تلآویو به قدس را داد تا به این ترتیب حاکمیت اسرائیل بر قدس را به رسمیت بشناسد. علاوه بر آن دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین در واشنگتن تعطیل شد.
در شهریورماه ۹۷ نیز وزارت خارجه امریکا اعلام کرد که این کشور کمکهای خود را به آژانس امداد و کاریابی آوارگان فلسطینی (آنروا) قطع میکند. در نهایت نیز در فروردین ۹۸ ترامپ طی فرمانی بلندیهای اشغالی جولان سوریه را تحت حاکمیت اسرائیل قرار داد. در شرایط کنونی نیز الحاق کرانه باختری به اسرائیل مهمترین هدف در راستای اجرای معامله قرن است.
سیاست شهرکسازی در رژیم صهیونیستی براساس دلایلی چند استوار شده و به صورت مستمر پیگیری میشود؛ پس از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸، به دلیل محدودیت سرزمینی این رژیم همواره از فقدان عمق استراتژیک رنج میبرد؛ بنابراین در طراحی استراتژیهای امنیتی رژیم صهیونیستی، تلاش بر این بوده که راهی برای جبران این ضعف و در نتیجه غلبه بر احساس ناامنی پیدا شود. اسرائیل «شهرکسازی» را به عنوان استراتژی خود انتخاب کرد و برای عملی کردن آن کوشید. هدف بعدی اسرائیل از تصرف اراضی و شهرکسازی، ممانعت از تشکیل کشور فلسطینی در آینده است. با احداث شهرکهای مختلف و همچنین ایجاد مقرهای نظامی در این مناطق بسیاری از اراضی فلسطینیها را مصادره نموده و ارتباط و پیوستگی جغرافیایی مناطق فلسطینی را از میان میبرد.
این اقدامات موجب شده بخشهای وسیعی از کرانه باختری به واحدهایی پراکنده تبدیل شوند که فاقد هرگونه ارتباط جغرافیایی با یکدیگر باشند، زیرا در صورت تشکیل دولت فلسطینی نیاز به سرزمین یکپارچه وجود دارد. به طور کلی دولتهای اسرائیل تعداد شهرکنشینان در کرانه باختری را در راستای همین سیاست افزایش دادهاند. از سوی دیگر رژیم صهیونیستی همواره سعی کرده بر منابع آبی زیرزمینی کرانه باختری تسلط پیدا کند که این هدف را با توسعه شهرکنشینی دنبال کرده است.
براساس قوانین بینالمللی، کرانه باختری شامل شرق قدس به عنوان «اراضی اشغالی» شناخته میشود و تمامی فعالیتهای شهرکسازی یهودی در آنجا غیرقانونی است. برآورد میشود که ۶۴۰هزار یهودی شهرکنشین اکنون در ۱۹۶ شهرک مختلف که با تأیید دولت اسرائیل ساخته شده است و بیش از ۲۰۰ شهرک هم که بدون تأیید آن در سراسر کرانه باختری ساخته شده است، ساکن هستند.
گزارشها حاکی است که از آغاز نخستوزیری بنیامین نتانیاهو در سال ۲۰۰۹ تاکنون دستکم ۲۰ هزار واحد مسکونی برای صهیونیستها در کرانه باختری احداث شده است. با مطرح شدن معامله قرن، مسئله الحاق کرانه باختری به اسرائیل نیز بسیار جدیتر از قبل مطرح میشود. ترامپ سعی دارد در قالب معامله قرن به نوعی شهرکهای ساخته شده اسرائیل در کرانه باختری را به رسمیت بشناسد. «استفان والت» استاد امریکایی دانشگاه هاروارد نیز معتقد است که هدف از «معامله قرن»، دائمی کردن کنترل رژیم صهیونیستی بر کرانه باختری است.
در واقع زمانی که از الحاق کرانه باختری به اسرائیل سخن به میان میآید، منظور الحاق شهرکهای ساخته شده در این منطقه است، چرا که طبق قوانین بینالمللی این شهرکها اشغالی بوده و باید ویران شوند؛ بنابراین مراد از این مسئله الحاق تمام کرانه باختری به اسرائیل نیست. اینکه اخیراً موشه یعلون، وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی و یکی از رهبران ائتلاف «آبی سفید» تأکید کرده که حزب متبوعش به دنبال سیطره کامل بر کرانه باختری به ویژه شهرکهای صهیونیستنشین در این منطقه است، مراد سیطره کامل امنیتی بر کرانه باختری است، چرا که از لحاظ میدانی و سیاسی امکان الحاق کامل کرانه باختری به اسرائیل وجود ندارد.
تلاش اسرائیل در شرایط کنونی این است که با الحاق شهرکهای غیرقانونی در کرانه باختری به خاک اسرائیل در درجه اول امکان تشکیل کشور فلسطین یکپارچه را از بین ببرند و از سوی دیگر زمینه را برای سیطره کامل امنیتی بر کرانه باختری فراهم کنند، چرا که مشکلات و چالشهای درونی اسرائیل باعث هراس مقامات این رژیم شده است. در کنفرانس اخیر هرتزلیا چالشهای داخلی به عنوان مشکل اصلی اسرائیل مطرح شد. مقامات صهیونیستی تأکید کردند که اسرائیل در حالتی از هرج و مرج بیسابقه به سر میبرد که تأثیرات منفی خود را در تمام جبههها اعم از داخلی و خارجی به جا خواهد گذاشت.
همچنین در این کنفرانس مطرح شد که آنچه امروز در نوار غزه جریان دارد، ممکن است به کرانه باختری منتقل شود. علاوه بر این، مقامات اسرائیل تأکید کردند که ۲ میلیون انسان در نوار غزه و ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر در کرانه باختری زندگی میکنند و همگی آنها، حملات مسلحانه (مقاومت مسلحانه) را شیوه و راه اساسی برای تحقق حقوق سیاسی، دینی و اجتماعی خود قلمداد میکنند که سبب شده اسرائیل با یک چالش بسیار پیچیده روبهرو شود. این مسائل به معنای این است که تلاشهای اسرائیل با هدف سیطره امنیتی کامل بر کرانه باختری از سوی تل آویو تشدید خواهد شد. الحاق شهرکهای صهیونیستی کرانه باختری به اسرائیل مهمترین اقدام این رژیم است که البته یک رؤیا و طرح خطرناک بوده و میتواند همانند تظاهراتهای بازگشت، اسرائیل را وارد یک بحران امنیتی جدید کند.
الزامات جراحی درونجناحی
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
دیرزمانی است که فعالان و جریانهای سیاسی در سال پایانی مجلس شورای اسلامی یا هر سالی که انتخاباتی پیش رو دارد، حال و هوای دیگری پیدا میکنند و تکاپوهایشان برای جذب آراء حداکثری آغاز میشود. این تکاپوها را البته در تمامی جوامع متکی بر آراء عمومی میتوان سراغ گرفت و منحصر به سیاستپیشگان ایرانی نیست.
اما در جوامع تودهواری چون جامعه ایران، شکل، رنگ، مختصات و جنس این تلاشها با کشورهای دیگر تفاوتهایی آشکار دارد.
انتخاب شعارهای انتخاباتی و سخنگفتن از ایدهها و برنامههای مربوط به آینده، جزئی جدانشدنی از برنامههای انتخاباتی جریانهای سیاسی است. برنامههایی که طبیعی بوده و هیچ نقدی بر آنها وارد نیست. اما ماجرای اصلی بر سر میزان کارکرد و اثربخشی چنین کنشهایی در امر انتخابات و بهویژه انتخابات پیشرو است.
مجموعه رخدادها و اتفاقاتی که طی سالهای گذشته به وقوع پیوسته، تصویری از غم عمومی و افسردگی اجتماعی را در صحنه جامعه ایران روایت میکند. همین روایت موجب شده تا بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی بر این باور باشند که انتخابات اسفندماه 98 گذرگاهی سخت و صعب برای یکی از اصلیترین ارکان نهادهای دموکراتیک جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
میزان مشارکت، حجم رایدهندگان، آشتی یا قهر آحاد جامعه با صندوق آراء و میزان اثرگذاری جریانهای سیاسی بر جذب مشارکتهای مردمی، همهوهمه در زمره مولفههایی هستند که تردیدهایی جدی نسبت به آنها وجود دارد. با این اوصاف اما هیچیک از جریانهای سیاسی پاسخی روشن و دقیق در مورد چه باید کرد ندارند. هیچکدام به طور روشن و صریح و شفاف مواضعشان را در خصوص بسیاری مسائل روشن نمیکنند. همین رویکرد موجب شده تا هیچ تصویر دقیقی از کنش احتمالی رایدهندگان نداشته باشند.
با این همه، به نظر میرسد جامعه امروز بیش از هر چیز نیازمند «شفافسازی» و نه «افشاگری» است. شفافسازیهایی که با اهداف «ایجابی» و نه «سلبی» صورت بگیرد. این شفافسازیها نباید در راستای تخریب جریان رقیب باشد. خواه این جریان رقیب از هر گروه یا دسته یا نحله سیاسی و اجتماعی که میخواهد باشد. به دیگر بیان، این شفافسازی نوعی اعلام موضع رسمی جریانهای سیاسی در مواجهه با پدیدههای روزآمد اجتماعی و سیاسی است.
جناحها و جریانهای سیاسی باید بیش از زمان دیگری راهبردها و راهکارهای خود را در حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، دیپلماتیک و... روشن کنند. این جریانها ناچارند که در نخستین انتخابات پنجمین دهه جمهوری اسلامی، دکترینهایشان در حوزههای مختلف را به صورت روشن و آشکار اعلام کنند.
تبیین این رویکردها برای نخستینبار سیاسیون را از پرداختن به «مدلول»ها جدا کرده و آنها ـ و رایدهندگان به آنها ـ را وادار میکند که به «دال»ها و بلکه «دال» مرکزی بپردازند. آنها باید یکبار برای همیشه موضعشان را درخصوص بسیاری از مسائل روشن کنند. شاید این تنها راهی باشد که بدنه اجتماعی ایران نسبت به این انتخابات دلگرم شود و حرفهایی تازه مبتنی بر انگارههایی عملگرایانه بشنود.
در چرایی الزام و ضرورت این مسئله باید گفته شود که خروج از بنبستها و مقابله با دشمنان بزرگ و کوچک منطقهای و بینالمللی کشور، نیازمند مشارکت حداکثری و حضور چشمگیر آحاد جامعه در فرآیندهای انتخاباتی است. به طور قطع این دوره، دوره «تکرار کردن»ها نیست. سرمایه «تکرار کردن» هزینه انتخابات گذشته شد. حالا باید اتفاقی تازه رخ دهد و این اتفاق تازه تنها در گرو «تغییر گفتمان» از «مدلول» به «دال» و تبیین مواضع و موقعیتها است.
یقینا لازمه چنین تغییری پوستاندازی، چابکسازی و جسارتبخشی در جریانهای سیاسی کشور است. تحقق این هدف هم با روح محافظهکاری و حفظ و حضور در قدرت به هر قیمتی در تنافر است. لذا به عنوان امر مقدماتی، جریانهای سیاسی باید با واکاوی رفتارها و کنشها، دست به یک جراحی بزرگ درونساختاری بزنند. در حقیقت جریانها و جناحهای سیاسی بیش از هر زمان دیگری نیازمند این جراحی عمیق و صد البته دردناک هستند. اما این جراحی میتواند و باید ضامن بقا و حفظ آنها در عرصه سیاستورزی کشور شود.
عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس:
معاون اجرایی رئیس پیشین قوه قضاییه بازداشت شده است عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی اعلام میکند که معاون اجرایی حوزه ریاستِ رئیس پیشین قوه قضاییه بازداشت شده است.
حسن نوروزی، نماینده بهارستان و عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی با اعلام این خبر به ایرناپلاس گفته: چند روز پیش آقای طبری بازداشت شده است. او از بیان علت بازداشت خودداری کرد.
اکبر طبری در زمان ریاست آیتالله صادق آملیلاریجانی بر دستگاه قضا، معاونت اجرایی حوزه ریاست قوه قضاییه را بر عهده داشت.
چندی پیش علیرضا زاکانی، نماینده اصولگرای مجلس نهم، اکبر طبری را عنصر فاسدی در قوه قضاییه خواند و ادعا کرد که دو رئیس قوه را بیچاره کرده است.
محمدعلی پورمختار، نماینده اصولگرای مجلس دهم نیز پیش از این خبر داده بود که بر اساس اطلاعات او، اکبر طبری همراه صادق آملیلاریجانی به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفته است. بعد از انتشار این گزارش در خبرگزاری ایرنا، دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با انتشار جوابیهای از این خبرگزاری و همچنین این دو فعال سیاسی اصولگرا انتقاد کرده و آنان را متهم به تخریب آملیلاریجانی کرد. همچنین در این جوابیه از اکبر طبری دفاع شده و تاکید شده بود: «برخی از اتهامات مطرح در مورد معاون اجرایی حوزه ریاست قبلاً در دادسرا بررسی شده و کذب بودن آن محرز شده بود. رئیس قوه قضاییه پیشین هم خود مستقلاً آنها را بررسی و خلاف بودن آنها برای وی محرز شده بود.» همچنین در این جوابیه حضور طبری را در مجمع تشخیص مصلحت نظام تکذیب کرده بودند.
سیدابراهیم رئیسی هفت روز پس از اینکه بر مسند ریاست قوه قضاییه نشست، طبری را برکنار و یوسف باقری را بهجای او، بهعنوان سرپرست معاونت اجرایی حوزه ریاست قوه قضاییه منصوب کرد.
دستاوردسازی از «هیچ» ممنوع!
سید محمد بحرینیان در رسالت نوشت:
برخی مواضع و کنش های سیاسی اخیر دولتمردان، به ویژه پس از اجرایی شدن تصمیم کاهش گام به گام تعهدات برجامی، قابل تقدیر است، اما همچنان گویا رئیس جمهور و برخی وزرا اصرار دارند که فاصله خود را با مواضع مستحکم و انقلابی امام و رهبری حفظ کنند. از میان گفته های حجت الاسلام روحانی در سفر اخیرشان به خراسان شمالی، دو جمله به تیتر دو رسانه دولتی ایرنا و ایسنا تبدیل شده است. دو جمله «برجام پیروزی بزرگ سیاسی و اخلاقی ملت ایران بود» و «ناکارآمدی دولت، ادعایی نارواست»، یادآور مواضع به غایت اشتباه رئیس قوه مجریه در 6 سال گذشته است و با وجود آن که در ظاهر، این دو سخن ارتباطی با هم ندارند، اما در واقع، دو روی یک سکه هستند.
برجام، همان زمان که در اوج بود و هواداران دولت برایش جشن میگرفتند و مسئولان تیم مذاکرهکننده بابت آن، نشان افتخار و ده ها سکه طلا جایزه دریافت کردند، به گفته رئیس بانک مرکزی خودشان «تقریبا هیچ» بود، امروز که دیگر از برجام جز کاغذپاره ای نمانده، چرا همچنان از آن به صورت افتخارآمیز یاد می شود؟ یک کشور عضو برجام حدود ۱۴ ماه است که رسما از این توافق خارج شده و عضو دیگر آن، کشتی نفتکش ما را در جبل الطارق توقیف کرده است، تمام تحریم های پیشین و بلکه شدیدتر از آن تحریم ها، ظرف مدت کمتر از 6 ماه بازگشته و بر اقتصاد ایران تحمیل شده است و تروئیکای اروپایی که قرار بود ساز و کار مالی جایگزینی برای برجام در نظر بگیرد، تا به حال جز بازی دادن دولت، کار دیگری نکرده است.
از رئیس جمهور و وزیر خارجه اش که می گفتند به برجام و مذاکره با آمریکا خوش بینند گرفته تا امیدوارترین افراد نسبت به این توافق بی فرجام، امروز همه می دانند که برجام نه تنها «پیروزی» نیست بلکه «عبرت» است و عبرت ها معمولا در ادوار مختلف تاریخ، نتیجه شکست ها بوده اند . از سوی دیگر، مگر ما چند سال عمده فعالیت های هسته ای کشور را تعلیق و با چند کشور مذاکره کردیم که آمریکا را رسوا کرده و اخلاقا پیروز شویم؟! کیست که نپذیرد ما آن زمان که خون دانشمندان هسته ای شهیدمان به ناحق بر زمین ریخته شد، برای همیشه تاریخ، در عرصه اخلاق و منطق و استدلال پیروز گشتیم؟ مذاکره با 6 کشور، قرار بود از عرصه اقتصاد و مشکلات تحریمی کشور گره گشایی کند و حال که به آن مقصود نرسیده، دستاورد سازی برای برجام در دستور کار قرار گرفته است.
چندی پیش هم آقای رئیس جمهور در ادامه همین دستاوردسازی ها برای برجام، مدعی شده بودند که این توافق، سایه جنگ را از سر کشور دور کرده است، حال آن که نزدیک شدن به دشمن برای دفع دشمنی او، نه تنها به مقصد نمی رسد بلکه نتایجی زیان بار در پی دارد. تاریخ پنجاه ساله حملات آمریکا به کشورهای مورد هجوم، نشان می دهد که این کشور، تقریبا در تمام موارد، تا چند ماه پیش از آغاز تهاجم، با کشور هدف در حال مذاکره بوده است. از سوی دیگر، ادعای مذاکره و توافق با آمریکا برای دور کردن سایه جنگ، با منطق صریح قرآن در تعارض آشکار است. «میبینی کسانی که در دلهایشان بیماری است، در دوستی با آنان(یهود و نصارا) شتاب میورزند. میگویند: میترسیم به ما حادثه ناگواری برسد. امید است خدا از جانب خود فتح یا امر دیگری را پیش آورد، تا آنان از آنچه در دل خود نهفته داشتهاند پشیمان گردند/مائده ۵۲». سایه جنگ را مردم سالاری اسلامی، اتکا به قدرت و اراده مردم، منطق مقاومت، ایستادگی در برابر دشمن و قدرت منطقه ای از سر کشور دور کرده است و نه مذاکره با بیگانگان.
اما آنچه باعث می شود رئیس دولت و سایر دولتمردان بخواهند همچنان برای برجام، دستاورد بسازند، آن است که دولت در حوزه های دیگر، متاسفانه چندان دستاوردی ندارد و در اشتغال و تورم و معیشت مردم، به هیچ وجه کارنامه قابل قبولی ندارد.
از همین روست که می گوییم دستاوردسازی برای برجام و رد ناکارآمدی دولت، دو روی یک سکه اند و دقیقا باید گفت، متاسفانه خلاف آنچه جناب رئیس جمهور گفته اند، ناکارآمدی دولت، ادعایی رواست!