به گزارش مشرق، نهی از منکر برای آن کسی که با اوباشگری و قدارهبندی برای نوامیس مردم مزاحمت درست میکند، قابل تحمل نیست. او میخواهد جامعه را بیخیالی و بیاعتنایی مرگباری فرا گرفته باشد تا این رفتار ناهنجار را دائماً تکرار کند.
بیشتر بخوانید:
عاملان ضرب و شتم طلبه ناهی منکر بازداشت شدند
اما در شهری که مردم آن چشم خود را به روی خطا و گناه دیگران میبندند و دنبال دردسر نمیگردند، کسانی هستند که غیرت را فدای عافیتطلبی نکردهاند و اجازه ندادهاند، متن جامعه از آن چه میبینیم، آلودهتر و پرگناهتر شود. روحانیون، همان حاضران در صحنه هستند که غیرتمندانه در برابر این اوباشگری و قدارهبندی ایستادهاند و این ایستادگی را با تقدیم جان شیرین خود تداوم بخشیدهاند. آنچه در ادامه میآید تنها گوشهای از این حضور مسؤولانه در اجتماع است که با جانفشانی توأم بوده است. بعضی از آنها در این راه مقدس، طعم شیرین شهید را چشیدهاند و بعضی به افتخار جانبازی نائل شدهاند.
روحانی شهید امر به معروف
علی خلیلی: جان من و هزاران چون من فدای غربتت
شهید علی خلیلی طلبه جوان، تیرماه ۱۳۹۰ در یکی از خیابانهای تهرانپارس در جریان نجات یک دختر از مزاحمت به نوامیس مردم توسط چند شرور خیابانی مورد سوء قصد قرار گرفته و به شدت از ناحیه شاهرگ صدمه دید. او در نهایت به علت عوارض ناشی از این مجروحیت به لقاء الله پیوست.
خلیلی پیش از شهادت در قسمتی از نامهای که به رهبر انقلاب اسلامی نوشته بود، آورده بود: آقاجان! به خدا دردهایی که میکشم به اندازه این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم، مرا اذیت نمیکند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین (ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟ مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟ یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابیگری دارند، حرف شما را نمیفهمند؟ یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟ رهبرم! جان من و هزاران چون من فدای غربتت.
جانبازان روحانی امر به معروف
حجتالاسلام مصطفوی منتظری: اکنون از چشم مصنوعی استفاده میکنم
حجتالاسلام سیدمحمود مصطفوی منتظری، یک روضهخوان ساده است. او پای پیاده به روضههای خانگی میرود و هنگام نماز، امامت جماعت مسجد انصار الحسین (ع) تهران را بر عهده دارد. او درباره جریان جانبازیاش در واقعه امر به معروف میگوید: روز دهم اردیبهشت ماه سال ۹۰ در محدوده خیابان ۳۰ متری نیروی هوایی، دختر و پسری را دیدم که پس از نهی از منکر به آنها، پسر جوان به من فحاشی کرد. اهمیتی ندادم و به راهم ادامه دادم، ولی پسر جوان به سمتم حملهور شد و با مشت به صورتم زد.
وی می افزاید: ضربه به حدی بود که دیگر متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد و فقط فریاد میزدم که چشمم کور شد. پس از این حادثه به بیمارستان لبافینژاد منتقل شدم و روز یازدهم اردیبهشت ماه به دلیل شدت ضربه و جراحت، پزشکان چشم چپم را تخلیه کردند. اکنون از چشم مصنوعی استفاده میکنم.
این روضهخوان اهلبیت (ع) همچنان در کوچه پسکوچههای شرق تهران با پای پیاده به روضههای خانگی میرود و مشغول ذکر مصیبت ائمه طاهرین (س) است.
خردههای شیشه نوشابه را بر چشم راستم فرو کرد
حجتالاسلام فرزاد فروزش امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران، ۱۶ خرداد سال ۹۰ به دلیل اقدام برای نجات یک دختر جوان از چنگ اراذل و اوباش در خیابان شریعتی تهران در آستانه نابینایی چشم راست خود قرار گرفته بود، اما با عمل جراحی چشم در بیمارستان رسول اکرم (ص) خطر تخلیه چشم او برطرف شد.
وی درباره این واقعه ابراز میدارد: ساعت ۲۲ در خیابان شریعتی، پائینتر از خیابان ملک به همراه ۲ نفر همراه داخل خودروی خود در حال عبور بودیم که ناگهان صدای فریادهای دختر جوان را شنیدیم. با مشاهده این صحنه برای نجات دختر به سمت اراذل و اوباش مهاجم یورش بردیم، اما با مقاومت این مهاجمان روبهرو شده و درگیر شدیم. هنگام درگیری، یکی از آنها که شیشه نوشابهای در دست داشت، این شیشه را با زدن به بدنه موتور شکست و سپس با آن چند ضربه به چشم راست من وارد کرد.
محترمانه تذکر دادم: خانم خودت را بپوشان، اما...
روز ۳۱ مرداد سال ۹۱ حجت الاسلام سیدعلی بهشتی، روحانی آمر به معروف و پیشنماز مسجد جامع شهمیرزاد در استان سمنان مورد ضرب و شتم دو دختر جوان قرار گرفت. او میگوید: خیلی قادر به راه رفتن نیستم، اما از آنجایی که دوست نداشتم بعد از ماه مبارک رمضان نیز درب مسجد به روی مؤمنان بسته شود، برای اقامه نماز ظهر عازم مسجد شدم. ۲ دختر جوان در حال گذر بودند که یکی از آنها بدحجاب بود. محترمانه تذکر دادم: خانم خودت را بپوشان که در جوابم گفت: تو چشماهایت را ببند.
حجتالاسلام بهشتی تصریح میکند: در آن لحظه متأسف شدم که بدحجابها خواسته باشند به افراد متدین امر کنند چشمهایتان را ببندید. دوباره تذکر دادم اما نه تنها خودش را نپوشاند، بلکه به من توهین هم کرد. از او خواستم دیگر توهین نکند اما شروع به فریاد زدن و تهدید کردن کرد. مرا هل داد و به زمین انداخت. با کمر به زمین افتادم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. فقط ضربات لگد این دختر که به جانم افتاده بود و توهین میکرد را حس میکردم.
بعد از امر به معروف، سرزنش شدم!
حجتالاسلام حسین خادم الخمسه، استاد حوزه علمیه مشهد که ۱۱ دی ماه سال ۹۴ جانباز نهی از منکر شده است، بیان میکند: با مشاهده صحنه مزاحمت افرادی برای یک خانم جوان ، به قصد نجات دادن وی به سمت اراذل و اوباش رفتم ، اما با مقاومت این مهاجمان رو به رو شدم و یکی از آنها با چاقویی که در دست داشت ، از پشت سر چند ضربه به کتف و دستم وارد کرد. هر چند برخی افراد بعد از مجروحیتم مرا سرزنش کردند، اما این کار را وظیفه خود میدانم و آن را برای رضای خدا انجام دادم.
تنها کاری که میتوانستم انجام دهم، بستن گاردم بود
حجتالاسلام محسن فراهانی دیگر روحانی اسلامشهری آمر به معروف که مورد حمله یک بوکسور در جریان نهی از منکر قرار میگیرد، درباره علت حادثه ابراز میدارد: یک خانم به همراه سه مرد جوان در کوچههای شهرک جانبازان قائمیه حرکات زننده میکردند. من به داروخانه رفتم و برای فرزندم شربت گرفتم و برگشتم. با این حال دیدم این افراد همچنان در حال تکرار کارهای خود هستند. به آنها گفتم حتی اگر شما زن و شوهر هم باشید خیابان جای این کارها نیست که با گفتن این جمله آن خانم فرار کرد و یکی از آن ۳ نفر به یک باره با مشت به گیجگاه من زد.
وی ادامه میدهد: پیشانی، سمت چپ و راست گردن، روی گونهها و چشمان من در این درگیری آسیب دید و در آن میان تنها کاری که من انجام دادم، بستن گاردم بود تا با چاقو به من ضربه نزند. هنگام درگیری ۲ نفر از آنها به عقب رفتند و یک نفرشان مرا مورد ضرب و شتم قرار داد که پس از تحقیقات ما مشخص شده این فرد از بوکسورهای این منطقه بوده است.
دخترم همراهم بود/ دیدم که دستم تکان نمیخورد
حجتالاسلام والمسلمین حسین محمودی ۴۷ ساله روز ۲۶ مهر ماه سال گذشته در شهر قم نیز با احساس وظیفه و انجام نهی از منکر نام خود را در زمره جانبازان این عرصه ثبت کرد. وی که استاد دانشگاه و حوزه است، در عرصه رسانه نیز فعالیت داشته و روانشناس و مشاور خانواده است. وی با بیان اینکه به خاطر تظلمخواهی یک خانم در برابر تهاجم یک مرد جوان به دفاع از خانم محجبه پرداخته، در حالی که دختر کوچکش هم همراهاش بوده است، درباره این واقعه بیان میکند: من هم برای کمک به این خانم جلو رفتم و با عتاب گفتم که آقا چکار میکنی و چرا مزاحم این خانم میشوی؟ فاصله کم شد و با وجود اینکه احتمال نمیدادم فرد جسارتی کند، دستش را بلند کرد و سیلی محکمی به من زد. زمین خوردم و تا به خودم آمدم که بلند شوم، دیدم از داخل جوی آب کنار زمین چوب قطوری را برداشت و دو دستی به من حمله کرد و به دستم کوبید.
حجتالاسلام محمودی میگوید: چون ظهر بود، کسی اطراف آنجا نبود و یکی دو نفر به سمت ما آمدند و تا به خودم آمدم که به سمت این فرد حرکت کنم، فرار کرد. به خودم آمدم که دخترم را آرام کنم، دیدم که دستم لمس شده و تکان نمیخورد. به بیمارستان مراجعه کردم و عکسبرداری شد و اعلام کردند که دستم شکسته و گچ گرفتند.
تذکر زبانی مرا تاب نیاوردند/ با پرتاب صندلی به سمت من درگیری را آغاز کردند
در چند روز گذشته نیز امیر دهقان حسنزاده، طلبه سطح یک حوزه علمیه امام رضا (ع) که با صحنه رفتارهای نامتعارف چند پسر و دختر که حالت عادی نداشتهاند، مواجه میشود، تلاش میکند تا با تذکر لسانی آنها را متوجه اشتباهشان کند.
وی درباره اتفاقاتی که برایش رخ داد، اظهار میدارد: این تذکر من، با واکنش تند یکی از پسران که حالت عادی نداشت، مواجه شد و با پرتاب کردن صندلی به سمت من درگیری را آغاز کردند و با چوب و قمه به شدت سر، پهلو و کمرم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. با وجود اینکه پس از درگیری، مصدوم شدم، به بیمارستان شهید مدنی کرج منتقل شدم و درمانهای اولیه، بخیه سر و سونوگرافی داخلی از من صورت گرفت؛ وضعیت جسمانی من رو به بهبود است.
روحانیت جور دیگران را در امر به معروف میکشد
این در حالی است که اصل هشتم قانون اساسی به امر به معروف و نهی از منکر اختصاص داشته و بیان میدارد: «در جمهوری اسلامی ایران، دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی و متقابل که بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت است و شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین میکند.»
بنابراین اگر همه مردم نسبت به ناهنجاریهای جامعه احساس مسؤولیت کنند و به عمل امر به معروف اهتمام داشته باشند، دیگر جایی برای عرضه بزهکاری و منکر وجود نخواهد داشت. هر چند که انتظار جامعه از دولتمردان، مسؤولان و از ضابطان قوه قضائیه این است که نگذارند عرصه تاخت و تاز برای بزهکاری به گونهای باشد که لازم باشد روحانیت فقط احساس وظیفه میکند و پای این کار بماند تا این اتفاقهای ناگوار برایش بیفتد.