به گزارش مشرق، «محمد ایمانی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
۱-دولت روحانی تا چند هفته دیگر وارد هفتمین سال فعالیت خود میشود. حامیان و منتقدان اتفاق نظر دارند که آقای روحانی و دولت او، به جز مذاکرات منتهی به برجام، هیچ برنامه و ایده دیگری نداشته است. اکنون که این مسیر به بنبست خورده و خلاف تصورات اولیه از آب درآمده، چه باید کرد؟ باید در رودربایستی ماند و در این مدار بسته دور خود چرخید؟ یا اینکه به گزینهها و فرصتها برای رونق اقتصاد ملی تنوع بخشید؟
بیشتر بخوانید:
مهمترین موضوعات نشست کمیسیون برجام
آقای روحانی! یادتان هست گفتید مگر کشورها دیوانهاند با آمریکا مذاکره کنند؟
۲- دولت و تیم آقای روحانی، بیش از حد اعتدال، به برجام و مذاکرات پیرامونی آن عادت کردهاند. اما مصلحت در این است که از این عادت فاصله بگیرند و رویه جدیدی در حوزه دیپلماسی و سیاستگذاری اقتصادی اتخاذ کنند. و گرنه، میشود حکایت دانشآموزی که فقط مختصات کشور افغانستان را بلد بود و اگر درباره پاکستان یا آرژانتین و برزیل از او میپرسیدند، میگفت فلان کشور همسایه افغانستان هست یا نیست؛ و اما افغانستان...! نگاه تک بعدی به مدیریت، موجب سلب اراده، ناتوانی روحی و معطلی مدیریت اجرایی میشود و به تلنبار شدن مشکلات قابل حل میانجامد. بدعهدی و خباثت طرفهای غربی با همه زحمتها و مضیقههایش، فرصت بسیج ظرفیتهای مغفول است، مشروط بر اینکه از برخی عادتهای عقیم دست بشوییم و به جای نقطههای خیالی، به نقطههای واقعی دل ببندیم.
۳- آقای روحانی در آخرین جلسه هیئت دولت گفت «مذاکراتی که در طول ۸ سال قبل از دولت یازدهم جریان داشت، از گشایش چندانی برخوردار نبود و به نتیجه ملموسی نمیرسید. اولین اقدام دولت، شکستن بنبست سیاسی در عرصه بینالمللی بود... اولین ثمره و برکت توافق این بود که صادرات نفت ما از یک میلیون بشکه و یا حتی کمتر از آن به ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار با میعانات افزایش یابد... همه بدانند که هرگز فرصت مذاکره را از دست نخواهیم داد. کاملاً برای مذاکره عادلانه و عزتمندانه آمادگی داریم، اما حاضر نیستیم به اسم مذاکره کنار میز تسلیم قرار بگیریم».
آیا برجام، واقعا یک دستاورد بود یا در جمعبندی نهایی، واجد خسارتهایی بزرگ محسوب میشود؟ به چه قیمتی به دست آمد و سرانجام آنچه شد؟ چرا قابل نقض و به هم زدن توسط طرف مقابل بود اما برای دولت ما، نه؟
۴- آقایان واعظی و ظریف و دیگران بارها اذعان کردهاند که هرگز پیشبینی نمیکردند آمریکا از توافق خارج شود. خود همین حرف، قصور و تقصیر بزرگی است، به ویژه اینکه صاحب نظران، بارها پیشبینی کرده بودند. توافق چنان نامتوازن و فاقد ضمانت تنظیم شد که آمریکاییها، هم از روز اول به نقض آن پرداختند؛ و هم از آن خارج شدند بدون اینکه هزینهای بپردازند. اروپاییها نیز بدون اعلام خروج، همین روند را در پیش گرفتند اما تفاوتشان این است که دولت ما را مجاب به انجام تعهدات خود به شکل یکطرفه کردهاند؛ همه تحریمهای نفتی و مالی و بانکی نیز شدیدتر از دوره ماقبل برجام در حال اجراست.
۵- اینکه آقای روحانی میگوید آماده مذاکره هستیم و فرصت مذاکره را هرگز از دست نخواهیم داد، مذاکره با کدام دولت؟ دولت آمریکا یا دولتهای پیمانشکن انگلیس و فرانسه و آلمان؟ مذاکره درباره کدام موضوع ممکن است، در حالی که جای زخم خیانت در مذاکره و توافق قبلی هنوز تازه است؟ آیا روحانی میخواهد درباره توافقی که هزینه آن را پرداختهایم، دوباره مذاکره کند؟ کدام قرارداد را که ثمن آن را پرداخته اند، دوباره به مذاکره میگذارند و میپذیرند چند باره هزینه بدهند و وعده بگیرند؟ از توافق سعدآباد و بروکسل و پاریس در اوایل دهه ۸۰ تا عبرت برجام در سال ۹۸، شانزده سال تجربه تلخ در کولهبار ماست. اکنون برای چندمین بار، برجام را تبدیل به ملعبه مذاکره کنیم یا بالای سر جنازه آن، برای تولید جنازههای جدید بساط مذاکره بچینیم؟!
۶-دولت با وجود نفی مذاکره جدید و دیوانگی توصیف کردن آن، عملا باب مذاکره را (ولو غیر مستقیم و با واسطه) باز نگه داشته و از همین کانال -از طریق کشورهایی مانند فرانسه- پیغام تهدید و تطمیع دریافت میکند. شاید همین مشی است که موجب میشود عهدشکنی مانند ترامپ بگوید «آنچه میتوانم بگویم این است که ایران خواستار یک توافق است». به فاصله ده روز، مشاور رئیسجمهور فرانسه، پیام ماکرون را به تهران آورد؛ و معاون وزیر خارجه، پیغام آقای روحانی را به پاریس برد. فرانسه مدعی میانجیگری است اما چند تناقض در این میان وجود دارد که موجب میشود عنوان «میانجیگری»، از معنا تهی شود. نخست اینکه ما در مرحله پسا مذاکره و پسا توافق قرار داریم و آمریکا با قلدرمآبی، به تعهد خود با ما - و حتی کشورهای دیگر- عمل نمیکند. بنابراین وساطت برای مذاکره، مبنائا بیهوده و منتفی است. چرا که مذاکره مجدد با چنین دولتی به تصریح آقای روحانی، دیوانگی محسوب میشود.
۷- نکته دوم، اعتبار میانجی نزد ترامپ است. ترامپ دیروز به بهانه یک درگیری اقتصادی با فرانسه، رفتار ماکرون را حماقت نامید و تعبیر اقدام احمقانه را علیه رئیسجمهور فرانسه به کار گرفت. او نگاه محترمانه به همین واسطهای هم که خود تراشیده ندارد و اهانت روا میدارد. ترامپ، حداکثر به چشم نوچه به دلال فرانسوی مینگرد که باید خواستههای آمریکا را دیکته کند. موضوع سوم، اعتبار میانجی نزد ماست. فرانسه در مذاکرات برجام به عنوان پلیس بد (حتی سختگیرتر از آمریکا) عمل کرد و در عین حال چند قرارداد پرسود با ایران نصیبش شد. اما نتیجه چه بود؟ آنها قراردادهای توتال و پژو و ایرباس را زیر پا گذاشتند، بیآنکه خسارتی بپردازند. فرانسویها در عهدشکنی اقتصادی، سابقه دارند و در برجام هم پیمانشکنی کردند. بنابراین، غیر قابل اعتماد و خود، طرف دعوای ما هستند. ضمن اینکه دولت آمریکا اساسا در پی تفاهم و تعامل نیست؛ بلکه میخواهد مطالبات جدیدی را دیکته کند. بنابراین، پذیرش وساطت فرانسه یا قبیل آن، به معنای رسمیت بخشیدن به نقض برجام و عبور از آن است. بله اگر دولت ما تمام تعهدات برجامی خود را متوقف میکرد و آن گاه صرفا درباره زمان از سرگیری همزمان تعهدات طرفین مذاکره میکرد، این رفتار قابل فهم بود. اما مذاکره در شرایط انجام یکطرفه تعهدات آن هم درباره تعهدات جدید، سمّ مضاعف و خیانت به خود دولت است.
۸- دولت امروز آمریکا، نماینده چهره بدون روتوش سیاست غرب است. مایک پمپئو اخیرا در گفتوگو با بلومبرگ و در پاسخ این سؤال که آیا علاقمند است به تهران سفر کند، گفت: «قطعا. اگر این تماس باشد، با خوشحالی به آنجا میروم. من از فرصت گفتوگوی مستقیم با مردم ایران استقبال میکنم؛ نه برای تبلیغات، بلکه برای گفتن حقیقت به ایرانیها». اما حقیقت کدام است؟ همین آقای پمپئو اوایل اردیبهشت امسال در دانشگاه «ایاند ام» تگزاس اعتراف کرد «زمانی که رئیسCIA بودم، در سازمان دروغ میگفتیم و تقلب و دزدی هم میکردیم. این کارها یادآور افتخارات تجربه آمریکایی است». او از یک تجربه تمدنی حرف میزند و نه یک اتفاق خاص. او با این عبارت، شجرهنامه تمدن غرب در نسبت با دیگران را بازگو میکند. همچنان که تعبیر او درباره دولت اوباما و رژیمهای انگلیس و فرانسه و آلمان صادق است.
۹- برجام با اقتصاد ما چه کرد؟ قطعا قرار نبود به خام فروشی نفت وابستهتر و معتادتر شویم؛ بلکه باید تولید و صادرات غیر نفتی رونق میگرفت. اما روند شش سال گذشته -با صورت بندی معطلی و انتظار و حداکثر خام فروشی نفت- موجب تحلیل رفتن بنیه تولید و کارآفرینی در اقتصاد (و به تبع آن، کوچک شدن سفره مردم) شد. اقتصاد شرطی شده، ابتدا دچار هیجان و توهم شد و این تصور القا گردید که وضع اقتصاد بدون تدارک و زحمت، در حال توپ شدن است. اما روند اعتیاد و شرطی شدن در فرآیند زمانی، مانند یک تحلیل برنده قوی توانمندیهای اقتصادی عمل کرد؛ به ویژه اینکه روند واردات افسار گسیخته شدت گرفته و عرصه را بر تولید تنگ کرده بود. طبق آمارهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، اقتصاد ایران در اوج تحریمها در سالهای ۹۱ و ۹۲، هفدهمین اقتصاد بزرگ دنیا بود. اما طبق آمارهای جدید، همین رتبه ما در پی تحولات شش سال گذشته به رتبه ۲۷ تنزل یافته است. این تنزل ۱۰ پلهای، افتخار دارد یا شرمندگی؟ یقینا اقتصاد ما با وجود کاهش صادرات نفت میتواند، به رتبهای بهتر از رتبه شش هفت سال قبل ارتقا یابد، مشروط بر اینکه مطلقا از غرب ناامید شویم و به بسیج همهجانبه ظرفیتهای داخلی و منطقهای بپردازیم.
۱۰- تدبیر برای برخی چالشهای مهم به ویژه گرانی مصنوعی، ارتباطی به برجام و مذاکره ندارد. به عنوان مثال، میدانیم که قیمتها با افزایش نرخ دلار تا ۱۸ هزار تومان و بیشتر، بالا رفت و بعضا تورم بالای ۱۰۰ درصد را در حوزه خودرو و مسکن و اجاره بها و سکه و طلا و... تجربه کردیم. اما اکنون با وجود کاهش ۶ هزار تومانی نرخ دلار -که اتفاقا در دوره نقض برجام از سوی دشمن و واکنش متقابل ما رخ داده- قیمتهای مصنوعی، همان بالا متوقف شده و کاهش نمییابد. روشن است که نه آن چهار برابر شدن (افزایش ۴۰۰درصدی) نرخ دلار، طبیعی بود و نه این ماندگاری گرانی با وجود کاهش ۳۵ درصدی نرخ ارز. ما در اینجا نه با «تنظیم بازار»، بلکه روند «ضد تنظیم» و در واقع دستکاری و اخلالگری رو به رو هستیم. وزارتخانهها و سازمانهای اقتصادی دولت نمیتوانند بگویند نباید دخالت کرد تا بازار خود به خود تنظیم شود.
چرا که بازار در معرض دستکاری است؛ چه از سوی عناصر سودجو و چه از جانب تروریستهای اقتصادی با انگیزههای سیاسی و امنیتی. اقتصاد و معیشت مردم در معرض دست درازی است و دولتمردان نمیتوانند در مقابل، تماشاچی باشند، گرانیها را توجیه کنند و یا حداکثر بگویند «مردم نخرند تا ارزان شود». مسئولیت مهم و بر زمین مانده دولت در آستانه هفتمین سال فعالیت، در همین حوزه است و نه در حوزه مذاکره با اروپا و آمریکا که به حد اشباع و انسداد رسیده است.