به گزارش مشرق، زندگی مهمترین دارایی ماست. حیف از ما و عمر که با خواستنهای غیرضروری به مخاطره بیفتد. آیین مسلمانیما را به قناعت و سادهزیستی دعوت میکند. تبلیغات منفی و نامحسوس علیه این باورهای عمیق اما چنان قوی و مستمر است که این دعوت و قناعت را «خساست با خود» برداشت می کنیم. کوزه ی لبالب آبِ آموزههای ملّی و مذهبیمان را زمین میگذاریم و تشنهلب، مجذوب سبکهای بیگانه میشویم که ما را بهسادگی دعوت میکند.
از سادگی آنها تا سادگی ما
این روزها سبک زندگی «مینیمال» یا «کمینهگرایی» در جهان پرطرفدار است. بعضی اما عنوان قابلتأمل «سادگی شیک» و «سادگی طراحیشده» به آن دادهاند که در ادامه چراییاش بیان میشود. «جاشوا بکر»، نویسنده کتابهای«ساده کنید»، «بدون ریختوپاش با بچهها» جمله قابلتأملی دارد: «با کمتر داشتن، بیشتر زندگی کنید.» ساده گرایی آنها و سادهزیستی خودمان میخواهد بهجای آنکه با وسایل زیاد و نمایشِ داشتن، دیگران را جذب کنیم با سادگی، آرامش و رضایت به کمترینها زندگی جذابی را تجربه کنیم.برخی میخواهند، مینیمال را صرفاً به آمریکا منتسب کنند اما عده ای دیگر معتقدند خاستگاه این سبک را شاید بتوان ژاپن دانست.
بیشتر بخوانید:
نرگس آبیار: سعی کردم محافظهکار نباشم
خانههای ساده، کم وسیله، نظم در طراحی و حتی الفبای منطبق بر خطوطش را دلیل این مدعا میدانند. در ادبیات این کشور هم شعرها در قالب کلمه و اختصار به سبک«هایکو» پرطرفدار است. ضربالمثلهای ژاپنی هم ایجاز و کوتاه گویی دارند. مثلهایی که معمولاً بیش از 5 کلمه نیست. بااینحال اما با مرور پیشینههای هنری میتوان سبک هنری مینیمال یا کمینهگرایی را زادهٔ خلاقیت هنرمندان روس پس از انقلاب اکتبر دانست. این شیوه دهه 1950 و 1960 میلادی تأثیر قابلتوجهی روی هنرمندان آمریکایی و اروپایی داشت. بهمرور در آمریکا به جنبشی هنری تبدیل شد که دهه 1970 تا 1980 میلادی کاملتر شد.
آتشِ وینستون داغتر بود!
مینیمال میگوید که زوائد ظاهری فریبنده را باید پاک کرد. کیفیت، رنگ، فرم و پایه اصلی اهمیت دارد. با کمترین و ساده ترین بیشترین را خلق میکند. استفاده از فضای خالی در این سبک، اهمیت دارد و محتواها پیچیده نیست. در حوزه انتقال پیام و رسانه هم پیام باید بهسادگی و سریع منتقل شود. برای مخاطب کاملاً قابلفهم باشد. وضوح، انتقال روشن پیام، سادگی و جذابیت ماندگار از ویژگیهای این شیوه است. ایموجیها، نمادهای گرافیکی ساده بروشورهای راهنما و طراحی لوگوها نمونهای از مینیمالکاربردی است. یکی از جملات و شعارهای مهم در این زمینه مربوط به «رابرت براونینگ» است: «کمتر غنیتر است؛ less is more»
مینیمال در ادبیات جهان هم جذاب است و با این عنوان شناخته میشود؛ «داستان کوتاهِ کوتاهِ کوتاه.» البته این شیوه منتقدانی دارد که نویسندگان مینیمال را باغبانی فرض میکنند که قیچی تیزِ هرس به دست گرفته و تمام شاخهها را میزند. درحالیکه توصیف و خیال لازمه داستاننویسی است.
حتی عناوینی تندوتیز برای داستان مینیمال انتخاب کردهاند مانند، «واقعگرایی سوپرمارکتی»، «آدامس بادکنکی شیک» و «ساده گرایی پپسی کولایی». موافقان مینیمال اما معتقدند اگر مینیمال، مأموریتش را درست اجرا کند، شاهکار ماندگار میشود. برای مثال این نمونه وطنی، یکی از ماندگارترین مینیمالهای جنگ است؛ گفتم: «از دوران اسارت خاطرهای بگو!» گفت: «آتش وینستون از بقیه داغتر بود.»
بهایش را دادند، نه تاوان!
در سبک زندگی سادهزیستانه و قناعتپیشگی بومی و مذهبی ما زوج جوان یک زندگی مشترک را با کمترینها و باهم شروع میکردند و میساختند. خبری از مهریه سنگین، جهیزیه سنگین یا شرطهای عجیبوغریب اقتصادی برای موافقت با ازدواج دو جوان نبود. ملاک، سرمایههای معنوی، اخلاقی و مهارت طرفین بود. زندگی ای که به این شیوه تشکیل میشد و دو طرف برای آن زحمتکشیده بودند به این راحتی گسسته نمیشد.
فرزندان چنین خانوادهای طبیعتاً پا جای پای پدر و مادر خود میگذاشتند. در این شیوه زندگی، به دست آوردن بها داشت نه تاوان! واقعیت این است که این روزها میل مصرفگرایی و شوق بیشتر داشتن، بسیاری اوقات سبب میشود برای افزودن کالایی به فهرست داشتههایمان تا مدتها سختی و فشار قسط و یا بدتر؛ شرمندگیِ مقروض بودن را تجربه کنیم.
آمار زندانیان مهریه یا پرونده مجرمان کانونهای اصلاح و تربیت کم از این نمونه تاوانها ندارد. اخباری شوکه کننده که میگوید یک نوجوان برای داشتن فلان برند تلفن همراه، ضربوجرح خانگی راه انداخته و پایش به سرقت خیابانی بازشده است. بدهی یا وام برای خرید اتومبیل یا خانه منطقی است اما برای تشکیل پرونده علیه بانویی که به شوق داشتن سرویس طلا و جواهر، سفته دست دیگران دارد، دردناک و عجیب است.
بزه برای داشتنِ تلفن همراه
متأسفانه ما گاه واقعگرا نیستیم؛ طوری خرید میکنیم که بیش از آنکه با درآمد و معاش ما همخوانی داشته باشد، منطبق با رقابت طبقههای اجتماعی است. یک جامعهشناس در نقدی اجتماعی میگوید: «تلفن همراه برندی معروف و گرانقیمت را در دست میگیریم درحالیکه دندان خرابی در دهانداریم یا هنوز مستأجریم. طلایی در دست یا گردن داریم درحالیکه چند هفته برای انجام یک چکاپ پزشکی دست، دست میکنیم.
پول برای خرید حتی اجارهٔ لباس لوکس! یا برگزاری مهمانی به سبک آنطرف آبداریم که حتی از عهده تلفظ درست نامش برنمیآییم اما تعداد مهارتهای فردیمان به انگشتان یکدست هم نمیرسد. این فقر فرهنگی بدتر از فقر معاش است. نشاندهنده اینکه اولویتها در زندگی ما جابهجاشده.» شوربختی در این ماجرا درست جایی است که تربیت اجتماعی و خانوادگی، آموزش صبوری و قناعت را از ما دریغ کرده.
ما هم مقصریم!
«گلین قرهگوزلو» بانویی میانسال است که میگوید: «زندگی را با دوتخته پشتی، یک قالی، کمی ظرف، یک یخچال و گاز شروع کردیم. در خانه خیاطی میکردم و کمکخرج خانه بودم. بهمرور لوازم ما اضافه شد. مهریهام 5 سکه بهار آزادی بود و یک سفر مشهد. دو دخترم مثل من زندگی مشترکشان را شروع کردند اما حالا نوهام میخواهد اول زندگی، خانه و ماشین داشته باشد و مهریهاش کمتر از 300 سکه بهار آزادی و یک سفر اروپا نباشد.» صحبتهایش، نمایش سیرِ تغییر تفکردو نسل است. مادربزرگی که زندگی خودش را ساخته و حالا نوهای که میخواهد یک زندگی آماده داشته باشد. مادربزرگ میگوید: «ما بلد بودیم لباس بزرگ را اندازه بچه کوچک کنیم. خودمان لباس بدوزیم، رب، مربا و ترشی تهیه کنیم حالا اما نسل جدید زیر بار این کارها نمیرود. تقصیری ندارد. ما مقصریم که فکر کردیم هرچه خودمان در اوایل انقلاب و جنگ، سختی کشیدیم را رفاه می کنیم و به پایشان می ریزیم.»
وقتی آوار میخریم!
زندگی جذاب، زندگی آرامشبخش و آرامش در گروی سادگی است. اینکه حس کمبود و نداشتن شمارا آزار ندهد. نیاز به خانههای بزرگ نیست. یکی از معروفترین برندهای معماری و طراحی داخلی جهان، شعار عمیقی دارد: «در خانه کوچک، بزرگ زندگی کنید.» این یعنی لزوماً حس خوشبختی به داشتن بیشترینها و بزرگترینها ربط ندارد و محور، انسان است. بسیاری از ما کوچک بودن خانههایمان گلهداریم.
چه لزومی دارد برای یکخانه 40 متری آل.سی.دی 50 اینچ بخریم یا بکرترین و زیباترین دیوار خانه را با یک بوفه بزرگ محصور کنیم؟ این روزها شیوهای از معماری رایج شده که به آن «نورو معماری» میگویند. یعنی معماری که با علم عصبشناسی همخوانی داشته باشد. در این شیوه خانه باید پناهگاهی باشد برای آرامش تا دغدغههای یک روز را پشت در آن گذاشت و وارد خانه شد.
در باور ما، هویت هر خانه را افرادی که در آن زندگی میکنند، تشکیل میدهند نه لوازم،معماری و مصالح آن. تحقیق تفکر برانگیزی خواهد شد اگر بررسی کنیم که هنگام سیل، زلزله و بلایای طبیعی چند درصد افراد زیر بارِ آوار لوازم زندگی خودشان، جان شیرین یا سلامتیشان را ازدستدادهاند؟
نگه ندار؛ ببخش!
یکی از شیوههایی که میتواند به ساده گرایی ما کمک کند، این است که لوازم اضافهرا ببخشیم. به این شیوه از شر تکراریها خلاص شدهایم و دیگری، دقیقاً به آنچه نیاز دارد، میرسد. با این کار علاوه بر بارِ مثبت روانی و کمک به همنوع خواهیم دید که چقدر خانه دلباز میشود. در نگاه مینیمال افراطی برخی افراد حتی کتابها را از خانه خارج میکنند و تنها چند جلد معدود نگه میدارند.
معتقدند فقط باید کتابِ الکترونیک خواند. این ایده برای تبدیل سی دی و دیویدی به فایل و نگهداری آن در بانک الکترونیک، ایده بهتری است. دکور، بوفه و قفسهها بهویژه آن دسته که داخل دیوار تعبیهشده و فضای از محوطه داخل خانه را اشغال نمیکند، گزینه خوبی است. چون ظرفیتی برای نمایش وجود ندارد. وقت هم کمتر صرف نظافت میشود.
همسایه سهم داشت
این روزها صفحههای اینستاگرامی در حال ترویج سبک زندگی مینیمالند که کاش تکیهشان به سادهزیستی بود تا سهلانگاری. برای مثال تأکید میشود برای یک هفته فقط سه تا پنج نوع غذا در نظر بگیرید و فقط آن را تهیه کنید. اینکه زمان عزیزتر از این است که حیفِ طبخ غذا شود. بعضی حتی فقط غذاهای کنسروی و فریز شده تجویز میکنند. مینیمال به سبک فرهنگ ایرانی یعنی خوردن غذاهای سادهای که هضمش راحتتر است و برای بدن مفید.
آشپزی ساده اما با جان و دل برای عزیزان. طب سنتی میگوید: غذاهایی که مواد اولیه کمتری دارند، سلامت بدن را بهتر حفظ میکنند. ما عادت داشتیم یککاسه بزرگ کاهو و سکنجبین مهیا کنیم و عصر یک روز گرم تابستانی توی حیاط آبپاشی شده، کنار حوض و نزدیک حصیر بلند نمخورده کیفمان را با صدای خنده همسایهها در دورهمی صمیمیمان کوک. ما عادت نداشتیم از غذایمان عکس بگیریم. همغذا از خودِ غذا مهمتر بود. همسایه از غذای معطر خانه همسایه سهم داشت. چیزی که نصیب فالوئرها نمیشود.
این حساب را جدا کن
مینیمال شیوهای برای سادهتر زندگی کردن و بیشتر پسانداز کردن است. شیوهای که اندوه خرید ناکارآمد و اضافه را با شادمانیِ پسانداز پر میکند. برای برخی افراد که به فوتهای کوزهگری آن آشنا نباشند، البته می تواند آسیب باشد. جایگزینی پسانداز بهجای درآمد، فاکتوری مثبت، به شمار میرود. درحالیکه سادهزیستی و قناعت حتی برای پسانداز ما برنامهریزی دارد ما را به وقف، کار خیر و خدمت به خانواده تشویق میکند تا فقر اجتماعی کمرنگ شود.
معمولاً پیشنهاد میشود، پولِ حاصل از این نوع پسانداز را در حسابی دیگر بریزیم که کارت اعتباریاش همراه ما نیست و خرج نخواهد شد. البته نمونه مشابه این پساندازها را در فرهنگ خودمان سراغ داریم. پساندازهای مادر خانوادههای ایرانی که سرِ بزنگاه، گرهای باز و آبرویی را حفظ میکرد.
کارنامه اموال شما!
برای شروع زندگی سادهزیستانه فکر اینکه قرار است، ریاضت بکشید و مرتاض زندگی کنید را از ذهنتان دور بریزید. قدم اول این است؛ فهرستی از سرمایه و پساندازتان تهیه کنید. گام بعدی؛ فکر کنید قرار است برای زندگی به گوشهای دیگر از جهان مهاجرت کنید چه اقلامی را میتوانید داخل یک چمدان ببرید. برای یک شروع دوباره داشتن کدام کالا برایتان ضروریتر است؟
اقلامی که دو یا چند نمونه مشابه بیشتر دارد را هم در یک کاغذ بنویسید. ببینید کدامیک از این داشتههایتان قابلیت فروش و تبدیل به سرمایه و پسانداز دارد؟ درواقع کدام کالای اضافه را میتوان به چرخه مالی برگرداند، کدام را میتوان به دست دیگران رساند یا برای کدامشان چارهای ندارید، جز اینکه خودتان استفاده کنید؟ حالا تکلیف شما روشن است؛ ضروریها از غیر ضروریها تفکیک شدند.
آرزوها، انبار میشوند
نکته بسیار مهمی که اینجا پیشبینی میشود، حس سرخوردگی و افسوس برای از دست دادن سرمایهای است که با خرید لوازمهای غیرضروری ایجاد کردهایم. خود را سرزنش میکنیم که پولمان را برای خرید کالاهایی ازدستدادهایم که سالی یکبار هم از آنها استفاده نکردهایم. دردناکتر زمانی است که کار به محاسبهگری برسد. هزینه آن اقلام را با درآمد ساعات کاری مقایسه کنیم یا اینکه همه این ریز خرجها را جمع بزنیم و ناباورانه به عددی درشت برسیم که کاملاً بهاندازهای بوده که بتواند آرزویی که مدتهاست، حسرتش را داشتیم، برآورده کند.
«هادی صادقی» دانشجوست و دریکی از کتابفروشیهای خیابان انقلاب کار میکند. تجربه جالبی در این زمینه دارد: «مدتها دوست داشتم ایرانگردی بروم. فکر میکردم این آرزوبهدلم خواهد ماند چون هزینههای این سفر بالابود. مدتی قبل شرایطی برایم پیش آمد که به مبلغی پول نیاز داشتم.
اهل قرض گرفتن نیستم. کالاهای اضافهای که داشتم در یک کانال برای فروش گذاشتم. یک مجموعه کوچک پیپ، 2 مجموعه فیلم و موسیقی، کیف و کفش صنایعدستی و مجموعه آلات موسیقی که خریده بودم. کمی لباس در حد نو اضافه، یک قالیچه کوچک و چند خردهریز دیگر. فکر میکنید چه مبلغی شد؟ حدود 10 میلیون. درست همان مبلغی که میتوانست هزینه ایرانگردی جمعوجورم را تأمین کند.»
بهبه، پولم را دور میریزم!
اگر خانه را پر از اضافهها دیدید، حرص نخورید و دلسرد نشوید. به عقب برنگردید و چرتکه دست نگیرید. این فهرست فقط پیشِ رویتان باشد تا خطاها را در آینده تکرار نکنید. به این نکته دقت کنید، آنچه ترکش ساده نیست؛ عادت است. فقط صبر کافی نیست، خلاقیت و هوشمندی هم باید داشت. ناخودآگاهِ ما زودتر از ما از خواب بلند میشود. ذهن انسان ناخواسته منفیباف است.
قبل از اینکه عادتهای قدیمی مثل نقشه کشیدن برای رفتن به فلان مرکز خرید سراغتان بیاید، شما باشید که ضربه نهایی را میزنید. از خواب بلند شوید و بگویید بهبه! چه روز خوبی. من امروز میروم فلان مرکز خرید تا با درآمد 5 ساعت کارم، لباسهای ارزان بخرم که حتی طاقت دو بار شستشو ندارد. نتیجه روشن است؛ این شیوه را امتحان کنید. گاه شیرینی زندگی ما به خریدهایی گره میخورد که از آنها صرفنظر میکنیم؛ به همین راحتی! خواهناخواه شرایط بازار طوری است که اقلام فریبنده و تبلیغات، کلاه سرمان میگذارد.
پولمان صرف چیزی میشود که در رتبه سوم و چهارم احتیاج روزانه قرار دارد. یکی از ترفندهایی که این روزها جیب ما را خالی میکند، فروش کالاها بهویژه لباسهایی است که باکیفیت کم، تخفیف و حراج، وسوسه بیشتر داشتن و تنوعطلبی را در ما زنده میکند. اقلامی که پس از یک یا چند بار استفاده احتمال خراب شدن و دورریزشان وجود دارد. درواقع آنچه دور انداخته میشود و حتی ارزش تعمیر ندارد، آن کالا نیست؛ پول ماست که بهبهای ساعتها کار به دست آوردیم.
سادهتر؛ سازگارتر
وابسته نبودن به مادیات یکی از فایدههای قانع زندگی کردن است. در شیوه مینیمال هم اگر وارد افراطهای این سبک نشویم، آرامش بیشتری داریم چون طمعِ بیشتر داشتن خواب و خوراکمان را نمیگیرد. در سبک سادهزیستی خودمان یا مینیمال غربیها، هر دارایی جدید یک مسئولیت بیشتر بهحساب میآید و ترسهای خاص خود را دارد.
مثلاینکه اگر در خانه نباشید و دزد بیاید، اموال بیشتری از دست میدهید. بهخصوص حالا که تورم جنبه سرمایه به هر چیز داده و در صورت آسیب دیدن احساس خواهید کرد، بخشی از سرمایهتان نیست شده. اگر اما خانهٔ سادهای داشته باشید، میتوانید با خیال آسودهتر سفر بروید. این موضوع حتی روی حس رضایت شما از زندگی تأثیر دارد.
اگر به ساده زیستی خوکرده باشید، شانس اینکه از تغییرها استقبال کنید، از سفرها و تجربههای جدید لذت ببرید، بیشتر است. سادهزیستها، سازگارترند از اقامتگاهی که در مسافرت دارند، لذت میبرند به آن دل نمیبندند و بهانهجویی نمیکنند. همینکه استاندارد نظافت و لوازم ضروری را داشته باشد، کافی است. افرادی که اینطور نیستند اول ایرادها و کاستیها را میبینند و کامشان تلخ میشود. درصورتیکه اگر اینطور نبودند، فردی آرام و شادبودند. از شکست نمیترسیدند و اعتمادبهنفس بالاتری داشتند.
چراغ خاموش جلو میآیند
متأسفانه مصرفگرایی همچنان زنده است. سرمایهداران و سرمایه دوستان حتی از شیوههایی مانند مینیمالگرایی که رضایت به کمترینها و مقابله با مصرفگرایی است هم درآمد کسب میکنند. این شیوه را به شیوه افراطی، تبلیغ و ترویج میکنند. اینجاست که خلأ و نقصان سبکهای اینچنین در مقایسه بافرهنگ سادهزیستی و قناعت مشخص میشود. در مینیمال واقعی شما باید به کمترینها رضایت دهید این نقطه شکست اربابان سرمایه و مصرفگرایی است. آنها برنامهریزی دقیقی برای کسب سود از پیروان سبکهایی مانند مینیمال انجام دادهاند و اصطلاحاً «چراغ خاموش» جلو میروند.
نقشه کشیدن بهسادگی برای سادگی
اتفاقاً این سبک بیش از آنکه توسط پیروان آن تبلیغ شود، توسط سرمایهداران بازار مصرفگرایی تبلیغ و مطابق این تبلیغات کالای مصرفی تولید و روانه بازار میشود. مینیمالیستها معتقدند باید به تعداد کم لباس و لوازم داشت در طیفهای رنگی محدود اما ترجیحاً باکیفیت تا سالها بتوان استفاده کرد. صفحات مختلفی در فضای مجازی با عکسهای جذاب از چیدمانهای سادهٔ وسوسهانگیز در صفحات اینستاگرام به نمایش درآمده است. این صفحات غالباً خانوادههایی را به نمایش میگذارد که در چیدمان کم و شیک خانهشان، خوشحال و راضی به نظر میرسند.
فیلم، متن و تبلیغات هم جای خود دارد و تأثیر خود. اصول مینیمال از خانهتکانی اساسی میگوید. مخاطب این کار را انجام میدهد تا از شر اضافهها رها شود. در مرحله بعدی باهمان اقلام کم باقیمانده سعی میکند، مینیمالیست شدن خود را آغاز کند. بهاحتمال بسیار زیاد، عکسهایی هم از خود منتشر میکند. ناخودآگاه طیف شلوغ پالت رنگی چیدمان خانه خود را با عکسها، فیلم و تبلیغاتی که دیده مقایسه میکند.
او مثل آن خانوادهها شاد به نظر نمیرسد. بهمرور برای رفع این تفاوت اقدام میکند. با خود میگوید که شادی و آرامش، ارزشش را دارد که برایش هزینه کرد. ازآنجاکه تعداد اقلام موردنیاز به نظرش کم میرسد، شروع بهجایگزینی اقلام مطابق با عکسهایی که دیده با لوازم قدیمی خانه خود میکند.
از چاله به چاه افتادن
ازآنجاکه مینیمالیستها بهشدت کیفیت گرایند، اقلام موردنیازش قیمت بالا دارند. برای اینکه در این مرحله منصرف نشود، ترفندهایی مانند ضمانتنامه خرید، اختصاصی یا یونیک بودن محصولی که میخرند و البته باکلاس و سختپسندنمایی چنین مشتریانی به کار گرفته میشود. از سویی این مشتری خود را در قید و بند رعایت هماهنگی مدل و رنگ لباس و لوازم یا همان واژه آشنای ست کردن می بیند که تحمیلی پنهان است.
بعد از مدتی این سادگی برنامهریزیشده دل مخاطب را میزند. به خود میآید و میبیند خبری از پسانداز نبوده و احتمال برگشتش به چرخه مصرفگرایی یا تغییر چیدمان به سبکی دیگر از مینیمال وجود دارد. این همان از چاله درآمدن و به چاه افتادن است.
همان دامی که زیرکانه و خاموش، پهنشده. واقعیت این است که هیچکس بهاندازه ابر سرمایهداران، ارزش سرمایههای کوچک را نمیداند؛ بهمنِ سرمایه آنها از همین دانههای کوچک برفِ خرده سرمایهها به دست میآید. آنها با تکیهبر تنوعطلبی انسان، سبک، ذائقه و شیوه طراحی میکنند یا از سبکهایی که دخالتی در ایجاد آن نداشتهاند و ممکن است در اعتراض به سرمایهداری هم باشد، سود خود را به جیب میزنند. به عبارتی از آب گلآلود هم ماهی میگیرند.
نقشه بر آب کن
قناعت، شیوه ظریف اسلام است که فکر نقشهکش سرمایهدار را فلج و دستش را از سرمایهٔ مسلمانان کوتاه میکند. قناعت یعنی از کمترینهایی که برای آن زحمتکشیدهایم، بیشترین لذت را ببریم نه از کمترینهایی که به ما القا میشود. در جهانی که به آشفتگی مالی شدید دچار شده است، جنگ و درگیریها غالباً لباس اقتصاد پوشیدهاند. میانگین درآمد خانوادهها کاهشیافته، خط فقر جابهجاشده و پایینتر آمده است.
بنابراین خانوادهها ترجیح میدهند، خریدهایشان را بازبینی کنند. این همان فرصتی است که میتوان آن را از میانه و میدان بلای تهدیدها بیرون کشید و روی آن برنامهریزی کرد. پیش از آنکه ناخودآگاه، سبکهای لقمه گرفتهشده توسط سرمایهداران را برای سادهتر زندگی انتخاب کرد. «مهدی عاملی» کاسب است و میگوید: «هر وقت به پسرم میگویم قناعت کن، عصبانی میشود و میگوید: یکدفعه بگو از گرسنگی بمیرم، دیگه!» درصورتیکه منظور من این نیست که خرید نکن. به نظر شما لازم است از یک کاپشن 3 تا داشته باشد؟» فهوای حرف عاملی یعنی برخی کلمات ارزشمند در جامعه ما چنان استفاده دمدستی و اشتباه شده که مخاطب با دعوت شدن به این واژهها گارد میگیرد و پرخاش میکند.
در این زمینه نیازمندیم
ما به خلاقیت طراحان سبک زندگی مذهبی نیاز داریم. افرادی که بتوانند احادیث و سفارش معصومان(ع) را درباره اقتصاد اسلامی، قناعت، سادهزیستی، دوری از اسراف، افراطوتفریط در مخارج خانواده به شیوه روز و جذاب بیان کنند. فرهنگسازان سبک زندگی اسلامی اگر به جوانان مشتاق به حفظ محیطزیست بگویند، صنعت فشن و پوشاک بعد از نفت در دنیا بزرگترین آلاینده محیطزیست است.
بهطور متوسط هر خانواده دستکم 40 درصد لوازم غیرضروری دارد و بسیاری افراد فقط 20 درصد از لباسهایی که در کمد دارند میپوشند، کمکی عالی کرده است. بد است اگر جوانان ما بدانند کشورهای پیشتاز مد، اقتصادشان را به هر چیز دیگری مقدم میدانند؛ حتی مد و فشنی که مروج آن هستند؟ برای مثال فرانسه در جنگ جهانی دوم نیاز زیادی به پارچه داشت، استفاده از لباسهایی که برای تولیدشان پارچهٔ زیاد بکار میرفت، ممنوع شد.
حالا برندهای همین کشور روسری، شال، چادر، روبند، ساق دست با چاپ نشانوارهی خود برای کشورهای اسلامی تولید میکنند. درواقع سود لباسهای اسلامی هم به جیب تولیدکنندگان خارجی و غیرمسلمان میرود. همان کشوری که ماجرای منع استفاده از حجاب در مدارسش مدتی بهشدت خبرساز بود. این مثالها قوه درک مخاطب را بهخوبی قانع و او را همراه میکنند.
مشکل حل نشد؛ جابهجا شد!
این روزها بسیاری از کشورهای جهان سوم مانند بنگلادش سفارشهای کشورهای داعیهدار برند و مد را در ناایمنترین ساختمانها با نیروی کار ارزان و شبکه زیستمحیطی روبه تخریب انجام میدهند. کشورهای سفارشدهندهای که این صنعت آلاینده را خارج از مرزهای خود جابهجا میکنند تا کشورشان جزو کشورهای سبز و مطلوب ازنظر زیستمحیطی باقی بماند.
چه ایرادی دارد، آماری از آوار، سقوط و آتشسوزی کارخانههای پوشاک بنگلادش بدانیم که درآمد کارگران از این چرخه در برابر سود کلان کشورهای سفارشدهنده چنان کم است که بناها فرصت و امکان ایمنسازی ندارند و چوبِ تولیدِ هرچه بیشتر، بالای سر نیروی کار است. 60 درصد لباسهای دنیا در کشورهای درحالتوسعه تولید میشود و محیطزیست این کشورها و کشورهای همسایهشان را به چالش میکشد.
این گنج مالِ ماست!
نفس انسان، زیادهخواه است. مهار آن رضایت به کم، حسن تدبیر در معاش و حس خشنودی از کمترینهاست؛ این جانمایه و معنی کلمه قناعت است. در فرهنگ لغت «ویکی شیعه» هم قناعت را به راضی بودن به آنچه قسمت و روزی است، معنا کرده. اما کلام معصومان(ع) دراینباره چیست؟ امام علی(ع) درباره قناعت، فرمایشهای متعدد دارند: عزت و سربلندی نتیجه قناعت است یا قناعت رأس بینیازی و ثروت است.
حتی این جمله که: هیچ گنجی غنیتر از قناعت نیست یا این کلام که: زیبایی زندگی قناعت است. رسول خدا(ص) هم میفرمایند: خداوند متعال میفرمایند: من بینیازی را در قناعت قرار دادهام ولی مردم آن را در زیادی مال و ثروت جستجو میکنند و آن را نمیبینند. امام صادق (ع) هم به اجر اخروی قناعت اشاره میکنند: هرکس به معاش اندک از خدا راضی شود، خدا هم به عمل اندک او راضی میشود.
تعریف موفقیت، کاملاً نسبی است اما آرامش، کیمیای این زمانه است و موفقیتی اصیل. اگر تشویش، دلهره و اضطراب را تجربه کرده باشیم، میدانیم که آرامش چه گنجی است. این کلام معصوم که میفرماید قناعت گنج است، حجت کاملی بر این گفته است. فرد مشوش خوب میداند، موفقیت، رهاورد داراییها و صفرهای حساب بانکی نیست. قلب، ذهن و چشم سیریناپذیر، پیوسته ناآرام است.
هیچکس بیجان نشد
واژه اقتصاد هممعنای جالبی دارد. از ریشه قصد گرفتهشده که یکی از معانی آن بهاعتدال خرج کردن است. پیامبر(ص) میفرمایند: هرکه میانهروی کند، محتاج نشود. حالا اگر اقتصادی منطبق بر قناعت باشد که قابلتأمل است. کلام غنی و عزیز پیامبر درونمایهٔ این شعر سعدی علیه الرحمة است.
قناعت توانگر کند مرد را/ خبر کن حریص جهانگرد را
چو سیراب خواهی شد از آب جوی/ چرا ریزی ازبهر برف آبروی
قناعت کن ای نفسبر اندکی/ که سلطان و درویش بینی یکی
این شعر مولانا هم پاسخ شیرین و ادیبانهای است به تفکری که سعی میکند، قناعت را بهاشتباه گرسنگی و ریاضت ترجمه کند. راستی چرا ما آنقدر سرمان شلوغ بوده که یادمان رفته قناعت را مثل کلام امیر(ع)، زیبایی، عزت و بینیازی معنا کنیم؟!
از قناعت هیچکس بیجان نشد/ از حریصی هیچکس سلطان نشد