به گزارش مشرق، حسین شرفخانلو، نویسنده و زائر بیت الله الحرام در یادداشتی نوشت:
امروز که یکشنبه باشد، در ایران روز عرفه است و در عربستان یک روز بعدترش؛ یعنی عید قربان و من ماندهام که این ریشدرازهای دستار خالخالیِ قرمز به سرِ وهابی با این همه تکنولوژی که ارباب دراختیارشان گذاشته و میگذارد، چطور است که شعور استفاده از ابزارهای رصد هلال را ندارند و با فتوای چند پیر خرفت، تصمیم میگیرند کِی اول ماه باشد و کِی آخرش!
نمیدانم کِی ریشه این اختلافات حاشیهساز و دامنهدار از دامن عالَم اسلام زدوده خواهد شد و آیا زدوده خواهد شد یا باید منتظر ظهور منجی باشیم که از دست این دوگانگیها و عصبیتها نجات یابیم؟ صدالبته بودن یا نبودنِ این اختلافها مهم نیست و مهم منتظربودن و منتظرماندن ماست. بگذریم.
چند سالی است که دیگر چادرهای پارچهایِ کوتاه عرفات که نه برق داشتند و نه میشد زیرشان با قد راست راه رفت، جمع شدهاند و نه مثل چادرهای مرتفع و فراخِ منی که کمی کوچکتر و چابکتر از آنها، اما مجهز به کولرهای گازی ایستاده و امکاناتی قابلقبولتر در صحرای عرفات دایر شدهاند و سه شب پیش برای شناسایی و نصب علائم کاروانها و انبارکردن آب شرب رفتیم عرفات.
سابق بر این، وقتی وقت کوچه به عرفات میشد، اولِ اضطراب و تشویش مدیر قافله و اعوان و انصارش بود و تا دو روز بعدش، یعنی تا غروب عید قربان که حاجیها سنگ به شیطان زده و قربانی کرده و سر تراشیده نمینشستند در چادرهای منی، سیروسرکه در دل مدیر از جوشش نمیافتاد و این سالها بهکمک تجربههای قبلی و استفاده از برنامهریزی هوشمند و ارتباطات موبایلی و اینترنتی، ضریب خطای کوچ و گمشدن زائر و زیر دستوپا ماندنش به صفر میل کرده؛ اما صفر نشده و این دوسه روز را تا بیتوته در منا تمام شود، دل مدیر و معاون و عوامل و خدموحشم همچنان چون سیروسرکه در جوشش است و آنچنان که وقتی سوار وانت داشتیم میرفتیم عرفات برای تجهیز چادرها، ناخودآگاه یکی از معاونها دست برد در جیب و مبلغ درشتی به ریال سعودی صدقه کنار گذاشت از عوض جمع به این نیت که «سالم و بیبلا و گرفتاری از منا به مکه برگردیم روز ۱۲ ذیالحجه؛ انشاءالله» و قضا را شب بعدش یکی از مدیر کاروانها که مریض برده بود بیمارستان سعودی، وقت برگشتن پایش پیچ میخورد و مچ پایش از ۶ جا مو برمیدارد و نرفته برمیگردد به همان مریضخانه اینبار بهجهت گچگرفتن پای از چندجاشکستهاش.
الغرض، چادر گروه ما درست در بَرِ خیابان ۶۰۰ مابین جبلالرحمه و مسجد معروف ۶منارهای قرار دارد و این ضریب خطای گمشدن را بین حجاج کاهش میدهد. اگرچه اهل دل در کتابهای عرفانی زیاد خواندهاند از احوال و عاقبتِ خوشِ کسی که در عرفات گم شود و گفتهاند گمشده عرفات، جا در دامن خدا پیدا میکند.
از شما چه پنهان، جوانتر که بودم، در حج اولی که میهمان خدا شدم، زور زیادی زدم و تلاش بسیاری کردم که بین چادرها گم شوم و راه برگشتنم به چادرهای ایرانی را پیدا نکنم؛ اما مگر این عقلِ دنیادیده نافرمانِ همهچیزبلد گذاشت؟
گفتهاند عصاره حج در عرفات است و راست گفتهاند. حاجیان روز هشتم ذیالحجه در مکه احرام حجشان را که بستند، راهی عرفات میشوند و عمل واجب که رکن حج هم بهشمار میرود، ماندن در عرفات است مابین اذانهای ظهر تا مغربِ روز نهم که روز عرفه باشد و نه عرفه در مرداد که من عرفه آبانماهی را هم تجربه کردهام و بسیاربسیار داغ و سوزان است و انگار خدا از عرفه کورهای ساخته مذاب که هر پلشتی و ناخالصی و پلیدی را از روح و جسم انسان بزداید و خالصش کند. نمیدانم. عقلِ دنیادیده نافرمان من قدش به این چیزها نمیرسد و دارم شنیدهها را لقلقه میکنم و اگر از من بپرسند شیرینترین لحظه حج کدام است، بلاشک میگویم: صبح روز عرفه. وقتیکه خنکای نسیم صبح میپیچد توی چادرها و تو مضطرب و مشتاق و مهیا از خواب نصفه و نیمه دیشب بیدار میشوی و صبحانه خورده و نخورده میروی سمت جبلالرحمه که تپهمانندی است پشت چادرهای حجاج ایرانی و صخره و سنگ خالص است بیذرهای خاک و شن و ماسه و بالای بالایش یک ستون سفید کار گذاشتهاند که نشان باشد و همه دامنه و یال و قله پر از حاجیِ احرامپوشیده است و هیچ دستی خالی نیست. یکی تسبیح دانهدرشتش را میچرخاند به ذکرِ سبوحٌ قدوس. آن دیگری کتاب دعای جیبیاش را درآورده و دارد صفحهبهصفحه با خدا حرف میزند. آنسوتر یکی که سیهچرده است و تو فکر میکنی یکی از فرزندان بلالِ سیهچُرده حبشی است، دارد با چشمهای سرخ و زبان خشک و دستهای پینه بستهاش با سقف آسمان حرف میزند با خدا و هنوز آفتاب نزده انگار که در دهکده جهان باشی: هر رنگ و نژاد و طایفهای را دور جبلالرحمه میبینی و ناخودآگاهِ صدای امام شهید میپیچد توی صحرا. وقتی طُرههای اشک از محاسن مبارکش جاری است و دارد برایت عرفه میخواند: «اَلْحَمْدُلله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِع…»
اصلا عرفه، یعنی امامِ شهید. یعنی مناجاتی که سرخی اجابتش تا هنوز و تا قیامت، دلها را به وجدِ شهادت بیاورد... . اصلا شاید سر همین است که هر عرفهای که عرفات بودهام، از خدا برات پرملاتِ کربلا خواستهام...
*صبح نو