به گزارش مشرق، 29 سال قبل در چنین روزی 35 دستگاه اتوبوس در مرز خسروی به خط شده بودند. مرز پر از آدم بود و مردم همه کشور، آنهایی که لب مرز نرفته بودند چشم دوخته بودند به صفحه تلویزیون یا گوش سپرده بودند به رادیو.
چشم همه پر از اشک بود. تنها روزی که همه گریه میکردند، از خوشحالی از غم. 26 مرداد که اسرای ایرانی، لب مرز خسروی منتظر ورود به وطن بودند، یکی از عجیبترین و فراموشنشدنیترین روزهای تاریخ ایران است.
هر محلهای چند تایی اسیر داشت که حالا منتظر بازگشتنشان بودند.
هر محلهای یک یا چند تا مفقودی داشت که چشم به راه بودند که شاید در میان اسرایی باشند که آزاد شدهاند.
بیشتر بخوانید:
بهترین مدرسه خصوصی دنیا
یک خلبان چگونه دست دیپلماسی را گرفت؟ + عکس
«بنت الخمینی»؛ ژنرال زن ایرانی که اسیر دشمن شد
روز 26 مرداد 69 یکی از دلهرهآورترین و در عین حال زیباترین روزهای تاریخ ایران بود. آنهایی که این روز را دیدهاند هرگز فراموشش نخواهند کرد و نسلهای بعد تصاویر این روز را خواهند دید و در بهت فرو خواهند رفت.
35 اتوبوس در مرز خسروی به خط شده بودند و مردانی را با خود آورده بودند که روزهای جنگ، لحظه اسارت و روزهای سخت اردوگاههای بعثی را تحملکردهبودند و حالا برگشته بودند. 26 مرداد 69 روز اشک بود، اشک شادی، اشک غم. بعدها مردان آن 35اتوبوس، آزاده نام گرفتند. دیگر اسیر نبودند.
عبدالله باکیده که سال 73 سریال نبردی دیگر را با موضوع زندگی اسرای ایرانی در اردوگاههای عراقی ساخت، در گفتوگو با جامجم به نکته ظریفی اشاره کرد. خیلی از آزادههایی که به وطن برگشتند تا مدتها شرمنده و غمگین بودند.
آنها شرمنده خانواده شهدا و مفقودین بودند، آنها شرمنده بودند که چرا شهید نشده، زنده مانده و دوباره کنار خانوادههایشان هستند! حس عجیبی است، شرمنده زنده ماندنت باشی، حتی اگر سالها در اردوگاههای عراقی طعم تلخ و زجرآور اسارت را چشیده باشی!
ردپای آن سید بزرگوار
عبدا... باکیده میگوید: برای ساخت سریال نبردی دیگر حدود شش ماه تحقیق کردیم. همکارم آقای هوشمند، مدیریت این تحقیقات را به عهده داشت. با اسرای زیادی گفتوگو کردیم و یاور و مشاورمان این در مسیر و زمان ساخت سریال شهید ابوترابی بود که خودش سالها اسیر دست بعثیها بود.
او بود که ما را راهنمایی کرد که درباره چه چیزهایی از اسرا بپرسیم. نکته جالب اینجاست به اسرایی که تمایلی به همکاری نداشتند، میگفت با گروه ما همکاری کنند. او بعد از آزادی هم در دل آزادگان جای داشت و آنها گوش به حرفش میدادند.
اوایل کارمان سراغ اسرا که میرفتیم آنها کمتر واقعیت را میگفتند، ترجیح میدادند از غمها و غصههایشان نگویند از شکنجهها و اذیتهایی که شدهاند کمتر میگفتند، اما بعد از این که ما از آقای ابوترابی کمک خواستیم، تقریبا این مشکل حل شد.
آن شهید بزرگوار در زمان تولید سریال هر هفته با سبدی از میوه به دیدار ما میآمد و از خاطراتش از اردوگاههای عراقی و اسرای ایرانی میگفت.
در آن سالهای اول اسارت، برخی از اسیران راضی نبودند که مثلا برای عید نوروز سفره هفتسین پهن شود، اما شهید ابوترابی خودش دست به کار میشود و سفره هفتسین پهن میکند برای روحیه دادن به اسرا.
شهید ابوترابی برای شادی اسرا و روحیه دادن به آنها هر کاری از دستش برمیآمده انجام داده، خودش برایم تعریف کرد حتی ترانههای کوچهبازاری را هم میخوانده تا همه اسرا با هر عقیده و رفتاری را کنار هم نگهدارد و اعتماد را بین اسرا نهادینه کند.
شهید ابوترابی با درایتی که داشته، بین اردوگاههای مختلف، شبکهای راهاندازی میکند تا اسرا از هم با خبر باشند، اگر کسی یا کسانی کم آوردند و میخواستند گرایشی به سمت دشمن داشته باشند، دیگران متوجه شوند.
اگر کسی بیمار بود یا روح و روانش کم آورده بود، بقیه متوجه شده و به او کمک کنند.
یونس در اردوگاه
شاهد احمدلو وقتی در سریال نبردی دیگر بازی کرد، 20 سال داشت، اما با گریم او را جوانتر کرده بودند. او در این سریال یونس نام داشت و نماینده همه نوجوانانی بود که در جنگ اسیر شده بودند.
نمایندهای برای آن 23 نفر که سال گذشته فیلمشان ساخته شد.
باکیده میگوید: قرار بود در سریال نبردی دیگر به 23 نفر بیشتر توجه کنیم، اما بعد به این نتیجه رسیدیم که سریال ما درباره همه گروههای سنی است که دوره اسارت را سپری کردهاند و فراگیری زیادی دارد برای همین فقط یونس را در جمع بقیه اسرا قرار دادیم. در زمان تحقیقات به ما گفتند که اسرای بزرگسال حواسشان به اسرای نوجوان بوده و بهشدت از آنها مراقبت میکردند که کمتر آسیب بینند.
حواسشان حتی به درس خواندن آنها هم بوده و کمیتهای تشکیل شده بوده که به بیسوادها یا کمسوادها درس بدهند و برای آنهایی که سواد داشتند کتاب فراهم میکردند و به آنها درس میدادند.
سانسور شدیم
شهید ابوترابی گاهی که به پشت صحنه سریال میآمدند، با خنده و شوخی به ما میگفتند شما سانسورچی هستید! چرا همه واقعیتهای اردوگاهها را به تصویر نمیکشید؟
برخی از صحنههایی را هم که ضبط کرده بودیم در زمان پخش حذف کردند. به ما گفتند وزارت خارجه وقت گفته سکانسهایی که خشونت زیاد بعثیها را نشان میدهد حذف کنیم.
در زمان تحقیق متوجه شدیم که برخی از اسرا با اثر فشارهای زیادی که تحمل کردهاند به بیماری اعصاب و روان مبتلا شدهاند.
برخی از خانوادهها که از رزمنده خود بیخبر بودند فکر کرده بودند که رزمندهشان شهید و مفقود شده و برخی از همسران آنها ازدواج مجدد کرده بودند و وقتی اسیر برگشته بود هم خودش و هم خانوادهاش با چالشی سهمگین مواجه شده بودند!
به باکیده میگویم، درباره اسرای جنگها وقتی فیلم یا سریالی ساخته میشود در جهان توزیع نمیشود تا مردم دنیا متوجه شوند که جنگ چه تبعاتی دارد. مثلا فیلمهای زیادی درباره اردوگاههای جنگ جهانی دوم ساخته شده که بیشتر مردم دنیا آنها را دیدهاند یا درباره اسرای ژاپنی و... چرا آثار سینمایی و تلویزیونی اسرای ایرانی دیده نشد و جهانیان کمتر به آنها توجه کردند.
این کارگردان میگوید: جهانیان و گردانندگان تلویزیونها و سینمای جهان تمایلی به دیدن اسرای ما و زندگی آنها در اردوگاههای صدام نداشتند.
کشورهایی که سینما و رسانههای جهان را مدیریت میکنند، خودشان حامی صدام بودند برای همین تمایل نداشتند به مردم دنیا بگویند که صدام در جنگ با ایران چه اقدامات شومی کرد و چه بلاهایی بر سرسرای ما آورد.
البته سریال نبردی دیگر را مردم کشورهای عربی و همسایه از طریق شبکههای الکوثر و سحر تماشا کردند و متوجه عمق فاجعه شدند.
زمانی که برای سریال اشغال به عراق رفتم و برخی از هنرمندان عراقی را دیدم و با آنها صحبت کردم آنها گفتند که نبردی دیگر را دیدهاند.
وقتی برای کار آنها را به خرمشهر و اهواز آوردیم با دیدن بخشی از فاجعهای که جنگ به بار آورده بود و جنایات بعثیها در اهواز و خرمشهر آنها روی زمین زانو زدند و گریه کردند.
سالها از جنگ گذشته، اما هنوز مردم جهان نمیدانند صدام در هشت سال جنگ با ایران چه کرد، نمیگذارند که جهانیان بدانند.