به گزارش مشرق، «محمد صرفی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
«اسفندیار» یکی از پهلوانان بزرگ در کهنترین اسطورههای ایرانی است که از جنگآوریها و رشادتهای وی داستانهای زیادی نقل شده است. یکی از جذابترین و خواندنیترین بخشهای شاهنامه فردوسی، به نبرد طولانی رستم و اسفندیار اختصاص دارد. اگرچه در شاهنامه به رویینتن بودن اسفندیار اشارهای نشده؛ اما برخی دیگر از راویان افسانههای اسفندیار به این موضوع اشاره کردهاند. در این افسانهها آمده است، اسفندیار در رودخانهای جادویی به نام «داهیتی» فرو رفته و به واسطه آن رویینتن میشود، بهگونهای که دیگر هیچ شمشیر و نیزه و تیری بر او کارگر نبوده است. رستم که از پس این حریف رویینتن برنمیآید، نزد سیمرغ رفته و مسئله را با او مطرح میکند. سیمرغ به رستم میگوید تنها چاره غلبه بر اسفندیار آن است که تیری از درخت گز بسازی و به چشم او بزنی؛ چرا که تنها نقطه ضعف او چشمانش است.
تهمتن گز اندر کمان راند زود بران سان که سیمرغ فرموده بود
بزد تیر بر چشم اسفندیار سیه شد جهان پیش آن نامدار
خم آورد بالای سرو سهی ازو دور شد دانش و فرهی
چنین گفت رستم به اسفندیار؛
تو آنی که گفتی که رویینتنم بلند آسمان بر زمین بر زنم
به یک تیر برگشتی از کارزار بخفتی بران باره نامدار
ماجرا از آن قرار بود که اسفندیار هنگام فرو رفتن در رود جادویی، چشمان خود را میبندد و همین سبب میشود چشمانش به نقطه ضعف او تبدیل شوند. نقطه ضعف قهرمانان اسطورهای، یک نماد جهانی است. آشیل قهرمان یونان باستان نیز داستانی مشابه داشت. وقتی او را در کودکی در آب جادویی فرو میکنند تا رویینتن شود، آب به محل چسبیدن پای او با دست نمیرسد و همین نقطه میشود «پاشنه آشیل» که با اصابت تیری او را از پای درمیآورد.
بیشتر بخوانید:
مذاکره با آمریکا منافع ملی را تضمین میکند؟
فیلم/ هشدار صریح رهبر انقلاب به روحانی و ظریف
داستان تراژیک سیاست خارجی دولت «تدبیر و امید» بیشباهت به افسانه اسفندیار نیست. همه ناظران در این موضوع متفقالقول هستند که سیاست خارجی، اصلیترین و محوریترین سیاست و راهبرد دولت روحانی بوده است. راهبردی که بر مذاکره با آمریکا برای حل مسئله پرونده هستهای و رفع تحریمها بنا شده بود. پیروزی آقای روحانی در انتخابات نیز بر اساس همین راهبرد و با شعار «باید هم چرخ سانتریفیوژ بچرخد هم چرخ زندگی مردم» محقق شد.
با همین رویکرد بود که پرونده هستهای از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه سپرده شد و دولت وارد مذاکراتی فشرده و سریع با پنج کشور عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل و آلمان شد. ظرف چند ماه توافق موقت ژنو شکل گرفت و دور بعدی مذاکرات به سرعت آغاز شد. راهبرد دولت در طول دوران مذاکرات «رسیدن توافق به هر قیمتی» بود؛ از این رو در نگاه دولت هر توافقی بهتر از بیتوافقی بود. همین نگاه و راهبرد سبب شد برخی از خطوط قرمز مهم مذاکراتی رعایت نشود. بالاخره در تیر ماه سال 1394 توافق هستهای، موسوم به برجام امضا شد.
امضای برجام چنان جوی را در کشور به راه انداخت که عدهای در خیابانها به رقص و پایکوبی دست زدند، رسانهها از ظریف قهرمان تاریخی و اساطیری ساختند و او را در نقش آرش کمانگیر تصویر کردند و برجام را به عرش بردند و از دسترس هرگونه نقد و نظری دور داشتند. برجام آن طاووس علّیین شدهای بود که سیل تبریکها و تقدیرها از هر سو روانه دستاندرکارانش بود و اگر کسی میگفت ابرویی هم بالای چشم دارد، به پیوند با رژیم صهیونیستی متهم میشد و کاسب تحریم و بیسواد و بیشناسنامه و یک دوجین فحش دیگر نصیبش شده و در نهایت به جهنم حواله میشد.
دولت چنان غرق برجام بود و آن را آفتاب تابان و فتحالفتوح میدانست که بیدرنگ اسب برجامهای دوم و سوم را هم زین کرد و گفت برجام الگویی برای کشور و جهان است و اگر اجازه بدهند دیگر تحریمها را نیز با مذاکره رفع میکنیم؛ اما دولت اوباما که از برجام توقعاتی دیگر داشت و آن را سرآغازی برای تغییر سیرت جمهوری اسلامی میدید و نام آن را «روح برجام» گذاشته بود، سنگاندازی و بدعهدی را آغاز کرد. تحریمها برداشته شده بود؛ اما روی کاغذ. شرکتهای خارجی و بانکها از کار کردن با ایران برحذر داشته میشدند و وقتی ایران اعتراض میکرد، میگفتند این شرکتها و بانکها خصوصی هستند و ما نمیتوانیم آنها را به معامله و مراوده با شما مجبور کنیم!
دولت اوبامای دموکرات کجدار و مریز به پایان رسید و ترامپ جمهوریخواه جای او را گرفت. ترامپ بیش از یک سال با برجام سر کرد و در این مدت به یک نتیجه راهبردی و بسیار خطرناک برای ایران رسید؛ اینکه دولت تهران چنان وابسته و شیفته برجام است که نه تنها واکنشی به نقض آن نشان نمیدهد؛ بلکه در صورت خروج آمریکا از آن، اتفاق خاصی رخ نداده و همچنان به تعهدات خود عمل خواهد کرد. اینگونه بود که در اردیبهشت سال 1397 ترامپ شلیک نهایی به برجام را انجام داد و در برابر چشم حیرتزده دولت تدبیر، از آن خارج شد.
چرخ سانتریفیوژ ایستاده بود و چرخ زندگی مردم از مدتها پیش در دستانداز افتاده بود. برجام قرار بود کشور را گلستان کرده و سیل سرمایههای خارجی را روان و حتی مشکل آبخوردن مردم را حل کند؛ اما واقعیتها و آمار جیب مردم چیز دیگری میگفت. نظرسنجیها نشان میداد، بیشتر مردم معتقدند توافق هستهای هیچ تأثیری در زندگی آنها نگذاشته است. هفته گذشته هم «علی شمخانی» دبیر شورای عالی امنیت ملی در گفتوگو با شبکه آمریکایی «انبیسی نیوز» به صراحت توافق هستهای را اشتباهی خواند که نباید امضا میشد.
چشم اسفندیار نماد و نشانهای از ندیدن حقیقت است. دولت نیز اگرچه پس از فرو رفتن در رودخانه توافق خود را رویینتن میدید؛ اما چشم خود را به روی یک واقعیت مهم اساسی بسته بود و آن، اینکه تحریم تنها سلاح دشمن است و آن را هرگز با مذاکره و امتیاز دادن کنار نخواهد گذاشت؛ همین شد چشم اسفندیار دولت تدبیر و امید. دولتمردان و حامیانش برای فرار از تلخی واقعیت و توجیه بنبست خودساخته، وضعیت امروز را ناشی از بدشانسی و روی کار آمدن ترامپ میدانند. آقای روحانی چندی پیش در هیئت دولت گفت: «اعتراف میکنم این 98 آن نود و هشتی که ما میخواستیم نیست.»
این بیت فردوسی را شاید بتوان زبان حال این روزهای دولت برجامزده دانست؛
به پیروزی اندر غم آمد مرا به سور اندرون ماتم آمد مرا