به گزارش مشرق، زمانی اصطلاح «دهه هفتادی» به کسانی که در جامعه هنوز کوچک به حساب میآمدند و دوران مدرسه را طی میکردند، اطلاق میشد. خیلیها هنوز هم این اصطلاح را به همین معنی به کار میبرند اما حتما یادشان رفته دهه هفتادیهای این روزها آنهایی هستند که به مدارج بالای علمی و تحصیلی رسیدهاند، ازدواج کردهاند و حتی خیلی از آنها هم صاحب فرزند شدهاند.
بیشتر بخوانید:
روایتی شنیدنی از دیدار نخبههای جوان والیبالیستها با رهبرانقلاب
مصداق بارز یک دهه هفتادی موفق زهرا هدایتی متین است که این روزها با 23سال سن دو مدال طلای المپیاد ادبیات در کارنامهاش دارد. خانم هدایتی یکی از این مدالها را در کنار همسرش و درحالی که منتظر تولد دخترش بوده کسب کرده است.
این روزها که عکس این زوج به همراه نوزاد دخترشان در دیدار با رهبری به یکی از عکسهای پربازدید و پربازنشر در خبرها تبدیل شده است، در یک بعد از ظهر شهریوری مهمان خانم هدایتی متین، همسرش محمدمرتضی انبارلویی و دختر کوچکشان کوثر هستیم. دیداری پر از حرفهای تازه برای دخترانی که میخواهند هم همسری و مادری را تجربه کنند و هم به آرزوهایی که در سرشان دارند برسند. این گفت و گوی دوستانه با چاشنی صدای کوثر نه ماهه و شیرینکاریهای او را اینجا بخوانید.
خانم هدایتی: من زهرا هدایتی متین متولد 1374 و دانشجوی ادبیات فارسی و ادبیات عرب دانشگاه تهران و فارغالتحصیل ادبیات فارسی از دانشگاه تهران هستم. تا به حال دوبار در رشته ادبیات مدال طلای المپیاد کسب کردهام. یک بار دانشآموزی و یک بار هم دانشجویی. این توفیق را هم داشتم که هر دو مدال را به رهبری اهدا کنم.
مادر شده بودم اما میخواستم ارشد بخوانم
آقای انبارلویی: من هم محمدمرتضی انبارلویی متولد 1370 و در حال حاضر دانشجوی دکتری رشته هوافضا در دانشگاه خواجه نصیر هستم.
خانم هدایتی: المپیاد دانشآموزی دو مرحله تشریحی دارد. در مرحله اول یک امتحان گرفته میشود و آنهایی که در امتحان قبول میشوند به مرحله بعد میروند. در این مرحله کسانی که امتحان را قبول شدهاند با برگزیدگان کنکور رقابت میکنند. به جز مدالهای بنز، نقره و طلا که به نفرات اول تا سوم اهدا میشود، 15نفر اول میتوانند بدون کنکور وارد رشته کارشناسی ارشد ادبیات بشوند. زمانی که در المپیاد دانشجویی شرکت کردم، کوثر را باردار بودم و اگر بخواهم راستش را بگویم هدفم این بود که بدون کنکور وارد دانشگاه بشوم(میخندد). در واقع چون میدانستم وقتی دخترم به دنیا بیاید احتمالا نمیتوانم برای کنکور وقت زیادی بگذارم تصمیم گرفتم در المپیاد شرکت کنم و جزء 15نفر اول بشوم. اصلا نیت نداشتم که مدال طلا بیاورم. ولی خدا کمک کرد و توانستم نفر اول این المپیاد بشوم.
مادرم حامی من برای تغییر رشته بود
خانم هدایتی: من به ادبیات خیلی علاقه داشتم. رشته تحصیلیام در دبیرستان ریاضی بود. اما دوست داشتم تغییر رشته بدهم و ادبیات بخوانم. متاسفانه هنوز هم در مدارس و بین خانوادهها این تفکر اشتباه وجود دارد که رشتههای ادبیات یا هنر از رشتههای ریاضی و تجربی پایینتر هستند. به همین خاطر خیلیها با من مخالفت کردند. اما مادرم با اینکه در ابتدا نظر مساعدی نداشت من را حمایت کرد و گفت باید بروم دنبال چیزی که دوست دارم. واقعا اگر مادرم و حمایتهای او نبود من نمیتوانستم هیچکدام از این موفقیتها را به دست بیاورم. حتی الان که گاهی تدریس میکنم شاگردانی دارم دوست دارند در رشته علوم انسانی با هنر درس بخوانند اما خانواده مخالف هستند و اینها هم بابت این موضوع خیلی غصه میخورند.
با دخترم به دانشگاه رفتیم
خانم هدایتی: دو ترم پیش که در دانشگاه امتحان داشتم کوثر یک ماهه و نیمه بود. در این سن بچه برای تغذیه به مادر نیاز مداوم و فوری دارد. من هم با دو رشتهای که همزمان میخوانم در روز، چند امتحان داشتم. به همین خاطر با مادرم به دانشگاه میرفتم. مادرم در بخش آموزش، کوثر را نگه میداشت و من امتحان میدادم. هرچند وقت یکبار هم به آنها سر میزدم و اگر دخترم نیاز به شیردهی داشت، شیر میدادم.
قبل از آن وقتی به آموزش دانشگاه گفتم که اجازه بدهند مادر و دخترم اینجا بنشینند و من امتحان بدهم ، خیلی تعجب کردند. نه از این جهت که بخواهند این اجازه را ندهند بلکه به این خاطر که برایشان عجیب بود. واکنش دانشجویان دیگر و اساتید هم همین بود. ولی همه خیلی خوب حمایت کردند و واقعیتش این است که هیچ حرف بد یا سرزنشی درباره اینکه با دخترم به دانشگاه میروم نشنیدم.
درحالی که در خیلی از مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا به خصوص در رشتههای فنی، از دانشجویان حتی مرد، تعهد ضمنی گرفته میشود که ازدواج نکنند و یا بچهدار نشوند و در کل فقط فکر و ذکرشان درس خواندن باشد.
درس میخوانم تا مادر بهتری باشم
خانم هدایتی: شاید خیلی از خانمها بعد از ازدواج یا بعد از بچهدار شدن عقیده داشته باشند که ادامه تحصیل کار بیهودهای است. مثلا میگویند من قرار است مادر باشم و خانهداری کنم پس چه فرقی میکند کارشناسی ارشد و دکترا داشته باشم یا نه. اما واقعیت این است که فقط مدرک مهم نیست. علم است که مهم است و این علم در همه حوزههای زندگی به کار میآید.
من دوست دارم چیزی که به آن خیلی علاقه دارم یعنی «ادبیات» در زندگیام جاری باشد. من فکر میکنم این تحصیلات حتی به درد مادر بودن و تربیت فرزند هم میخورد. مثلا گلستان و بوستان سعدی پر از نکات تربیتی و درس زندگی و حتی آموزههای روانشناسی است. حتی بدون بچه هم ادبیات ما، جدای از غنا و لذتی که خواندن آن دارد پر از نکاتی است که با آن میشود زندگی بهتری ساخت.
نظر من این است که بهتر است هر زنی به جز خانهداری و بچهداری دغدغه دیگری هم داشته باشد. من که فکر میکنم فقط خانهداری کردن حوصلهام را سر ببرد{ میخندد}. برای نوع این دغدغه نمیشود یک یا دو مورد خاص را مشخص کرد. مثلا بگوییم همه خانمها یا باید حتما درس بخوانند یا کار کنند. اما دغدغه دیگرغیر از خانه و خانواده حتما باعث میشود استعدادهای یک خانم شکوفا بشود و خودش هم نشاط و شادابی یبیشتری داشته باشد.
به عنوان یک مرد از شادی همسرم لذت میبرم
آقای انبارلویی: همسر من واقعا به ادبیات علاقه دارد. وقتی نزدیک زمان المپیاد میشدیم من از دیگران میشنیدم که به شدت در حال درس خواندن و مرور منابع مختلف هستند. من هم به خانمم میگفتم کمی بیشتر بخواند اما ایشان همیشه میگفت من مطالعات و اندوخته قبلی دارم و در همین حد هم که خواندم کافیست. و رفتند و مدال طلا هم آوردند. یعنی در واقع ایشان در زمینه ادبیات نخبه هستند و مدال طلا چیزی نیست که با یک مطالعه فشرده و مقطعی آن را به دست آورده باشند.
من درباره این علاقه از زمان آشنایی و قبل ازدواج میدانستم و بعد از آن هم میدیدم که ایشان وقتی در زمینه ادبیات مطالعه میکند یا درس میخواند لذت میبرد. من هم به عنوان همسرش لذت میبردم وقتی ایشان را شاد و راضی میدیدم. پس دلیلی نداشت که بخواهم جلوی این کار ایشان بگیرم. ادبیات از ارکان زندگی همسر من است و اگر این رکن را او بگیرم قطعا در زندگی خودش که به زندگی من و دخترم متصل است اثر منفی خواهد گذاشت. حتی من حس میکنم پرداختن به این علاقه به زندگی ما کمک کرده است. چون شادابی ایشان را حفظ میکند. در واقع ادبیات خواندن یا المپیاد خواندن یک کار استرسزا و پردردسر برای ایشان نیست. کاری است که از انجام آن لذت میبرد و به همین خاطر خیلی هم خوب آن را انجام میدهد. البته اینکه با وجود مسئولیتهای دیگر باز هم درس میخوانند ارزشمندتر است. حتی در این حد که شاید من الان بیشتر از همسرم برای درس خواندن وقت میگذارم ولی توفیقات ایشان بیشتر است.
مردهای دهه هفتادی زندگی را راحتتر میگیرند
خانم هدایتی: خیلیها از من میپرسند حتما قبل از ازدواج درباره حق تحصیل یا کار کردن از شوهرت تعهد گرفتهای که توانستهای دنبال درس خواندن بروی. اما واقعیت این است که اصلا تعهد خاصی در این زمینه بین ما ردوبدل نشد. آشنایی ما از طریق معرفی دوستان مشترک بود و بعد از آن مدتی با نظارت خانوادهها با هم رفتوآمد و صحبت کردیم تا به توافق برای ازدواج رسیدیم. و در همین صحبتها وقتی متوجه شدیم که هردوی ما به درس خواندن علاقه داریم و میخواهیم بعد از ازدواج هم ادامه تحصیل بدهیم کافی بود و نیازی به تعهد محضری و این بحثها نداشت. صادقانه بخواهم بگویم این فاکتور که آقامرتضی خودش تحصیلکرده بود و با درس خواندن من هم مشکلی نداشت برای انتخابم فاکتور مهمی بود اما برای شروع زندگی مشترک همین که میدانستم به علائق هم احترام خواهیم گذاشت کفایت میکرد.
در کل فکر میکنم مردهای امروزی و پسرهای دهه هفتادی وقتی ازدواج میکنند زندگی را راحتتر از مردان سنتی میگیرند. من اگر یک شب فرصت نکنم شام درست کنم میدانم که آقامرتضی درک میکند. یا خودش غذا درست میکند یا میگوید حالا عیب ندارد اگر غذای سادهتر که سریع حاضر بشود، بخوریم.
حدیثی از پیامبر(ص) به این مضمون داریم که زن و شوهر باید کفو هم باشند و معیار این کفویت «ایمان» است. به نظر من اگر زن یا مرد مومن باشند، فرقی نمیکند علاقه طرف مقابل چه چیزی باشد، چون ایمان باعث میشود مانع طرف مقابل خود نشوند.
حمایت خانوادهها خیلی به ما کمک کرده است
خانم هدایتی: این را هم باید اضافه کنم که خانوادههای ما از اول پشت ما بودهاند و به انواع مختلف ما را حمایت کردهاند. بیشتر از کمک فیزیکی، کمک روانی موثر است. خدا را شکر من همیشه این حمایت را داشتم که اگر در مسیر درس خواندنم مشکلی پیش آمد روی کمک خانوادهی خودم یا همسرم حساب کنم. به همین خاطر هم بود که تقریبا سه سال بعد از ازدواج ما کوثر به دنیا آمد. یعنی وقتی این حمایتها را داشتیم دلیلی نبود که برای رسیدن به علائقمان، بچهدار شدن را به تعویق بیاندازیم.
همانطور که گفتم کمک روانی خیلی بیشتر موثر است. یعنی اینطور نبوده که بعد از به دنیا آمدن کوثر، من همه بار بچهداری را روی دوش خانوادهها بیاندازم. حتی گاهی اوقات پیش آمده که بچه را به والدینمان سپردهام که درس بخوانم. اما همینکه لای کتاب را باز کردهام همه فکر و ذهنم پیش کوثر رفته است. یعنی در آن لحظه فقط دوست داشتم با دخترم وقت سپری کنم.
اما اوقاتی هم بوده که کوثر را پیش والدینمان گذاشته باشیم. که البته نهایتا سه الی چهار ساعت طول کشیده است. آن هم بعد از شش ماهگی که دیگر کوثر میتوانست به جز شیرمادر، غذا هم بخورد. مطالعات روانشناسی میگوید که مادر و فرزند باید در هفته 35ساعت را کنار هم به صورت مفید سپری کنند. این 35ساعت جدا از زمان خواب کودک است و باید مفید هم باشد. یعنی با بچه بازی کنیم و توجه خودمان را کامل به او بدهیم. خب برای من با تمام مشغله درس و دانشگاه، زمانی که با کوثر سپری میکنم خیلی بیشتر از 35ساعت مفید در هفته است. به همین خاطر خدا را شکر از نظر رابطه احساسی و تربیت دخترم نگرانی ندارم.
از آن طرف چون من همیشه سعی کردهام دانشجوی خوبی باشم و چون اساتیدم از من ذهنیت خوبی دارند آنها هم از من خیلی حمایت کردند و خیلی وقتها به من سخت نگرفتند.
آقای انبارلویی: روز دیدار با رهبری نمیدانستیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. حتی تصورمان این بود که یک دیدار عمومی است و نه یک دیدار خصوصی که حتی بشود رفت با آقا از نزدیک صحبت کرد. حتی در جریان بحث رسانهای آن هم نبودیم. چون ایشان یکبار هم مدال دانشآموزی خود را به رهبری اهدا کرده بودند و موضوع اصلا رسانهای نشده بود.
هرجا طرف خانوادهام را گرفتم، ضرر نکردم
آقای انبارلویی: من روز دیدار یک جلسه بسیار مهم کاری داشتم که حتما باید در آن حضور پیدا میکردم. شب قبل از دیدار با هم رایزنی میکردیم که من نروم و مادر ایشان به عنوان همراه بروند. اما بالاخره تصمیم گرفتم که بروم. بعد از دیدار گوشیام را نگاه کردم و با اینکه انتظار داشتم از محل کار تماسی برای علت عدم حضورم داشته باشم ولی هیچ تماس و پیغامی نداشتم. بعدا متوجه شدم که آن جلسه لغو شده بود. یعنی ممکن بود من به جلسهای که قرار بود لغو بشود بروم و دیدار با آقا را هم از دست بدهم.
من این خاطره را برای کسانی که میپرسند حاضری به خاطر همسرت از کارهای خودت بزنی و یا به جای او بچه را نگهداری کنی، تعریف میکنم. این موضوع کاملا دوطرفه است. این از خودگذشتگی ها حتما درباره دوطرف در زندگی مشترک اتفاق میافتد اما چیزی که من میدانم و تجربه کردهام این است که هرجا طرف کوثر یا همسرم را گرفتهام، ضرر نکردهام.
خانم هدایتی: المپیاد دانشآموزی خیلی بیشتر از المپیاد دانشجویی هیجان دارد. هم اینکه عدهای زیادی از دوستان در یک مدرسه هستیم که با هم درس میخوانیم هم به هرحال شوق و ذوق این مسائل در سنین مدرسه بیشتر است. من وقتی طلای المپیاد ادبیات دانشآموزی را آوردم آنقدر خوشحال بودم که تصور نمیکردم شادی بیشتر از این در دنیا وجود داشته باشد. در واقع تا آن سن این اتفاق هیجانانگیزترین و خاصترین اتفاق زندگی من بود.
همه افتخارات علمی در برابر مادر شدن برایم هیچ است
ولی وقتی کوثر به دنیا آمد، تازه فهمیدم که آن المپیاد در برابر این تولد، اصلا چیزی نبوده است. حتی روزهای که دخترم میخواست به دنیا بیاد، آن انتظار یک حس فوقالعاده و غیرقابل توصیف بود. بعد از به دنیا آمدن بچه هم عقیده دارم که این حجم از عشق و علاقه را آدم با هیچ اتفاق دیگری نمیتواند تجربه کند.
آقای انبارلویی: شاهد مثال این که همسرم میگویند همه آن افتخارات علمی در برابر بچهداری برایش کمرنگ شده را من هم دیدهام. ایشان تقدیرنامههای علمی زیادی به علاوه آن دو مدال دارند. اگر بخواهیم همه تقدیرنامهها را به دیوار بزنیم باید یک دیوار کامل به آن اختصاص بدهیم. اما من خودم به شخصه همه آنها را دو یا سه بار بیشتر ندیدهام. هیچکدام جلوی چشم نیستند و کاملا مشخص است که این عناوین برایش اهمیت زیادی ندارد.
اگر آسان بگیریم زندگی هم آسان میشود
خانم هدایتی: حافظ میگوید: «گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع/ سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش»
من واقعا تصور میکنم که اگر زندگی را آسان بگیریم، زندگی راحتتری داریم. همیشه به خودم میگویم که من دارم زندگیام را میکنم و طبق برنامهای که فکر میکنم مناسب است در حال پیش بردن آن هستم. برای آینده هم زیاد وسواس ندارم. برنامه کلی وجود دارد اما راجع به جزئیات آن میگویم که برویم جلو ببینیم چه میشود و خدا چه میخواهد. وقتی همسرم گفت من دوست دارم دکتری بخوانم با اینکه ممکن بود سختیهای زیادی در زندگیمان پیش بیاید، دل را به دریا زدیم و قرار شد بخواند. شکر خدا همه چیز هم خیلی خوب پیش رفت. میخواهم بگویم اگر واقعا سخت نگیریم، منعطف فکر کنیم و منعطف عمل کنیم، خدا هم کمک میکند.
شاید خیلیها بگویند که وضعیت دانشجویانی مثل دانشجویان پزشکی که دروس سختی دارند متفاوت است و آنها شاید نتوانند همه ارکان زندگی را همزمان با هم پیش ببرند. اما کم نبودند کسانی که در حین تحصیل یا کار، بچه هم آوردهاند و زندگی زناشویی موفقی هم دارند و البته پزشک موفقی هم شدهاند. هرکس باید با توجه به سبک زندگی خودش برای خودش برنامه بریزد اما به نظر من سخت نگرفتن کلید حل بسیاری از مشکلاتی است که ممکن است سر راه ما پیش بیاید.
آقای انبارلویی: در دیدار دانشجویی سال 1396 خیلی از خانمهایی که در حضور رهبری صحبت کردند این گله را داشتند که علیرغم همه توصیههای حضرت آقا به حضور اجتماعی یا درس خواندن خانمها، بعضی از آقایان و مخصوصا از قشر مذهبی این مسئله را درباره همسران خود نمیپذیرند.
سلیقه شخصی را به اسم دین جا نزنیم
آقای انبارلویی: به نظر من اگر فردی واقعا مذهبی و متشرع باشد باید همه چیز را با متر و معیار همین مذهب بسنجد. اگر فعالیت اجتماعی و درس خواندن خانم مغایر شرع نباشد چرا باید جلوی آن با اختیارات همسری گرفته بشود؟ اگر هم مردی این کار بکند کار او نباید به اسلام و مذهب مرتبط بشود. این سلیقه شخصی آن مرد است و چون برفرض فرد مشترعی است کار او نباید به اسم شرع تمام بشود.
حتی اگر مردی میخواهد طبق شرع همسرش را از کاری منع کند، این منع کردن باید با صحبت و استدلال باشد. به نظر من کار کسی که متشرع است در همه زمینهها راحت است. چون یک متر و معیار دارد و این متر و معیار درست و غلط را به او نشان میدهد.
همه جا این پیام را به شما میدهد که «اینجا جای بچه نیست»
خانم هدایتی: متاسفانه قوانین حمایتی از دانشجویان متاهل یا مادران در کشور ما خیلی کم است. ابتداییترین مسئله برای هرکس در سن دانشجویی که دوست دارد متاهل و مادر بشود این است که دانشگاهش یک مهدکودک داشته باشد. مادر نهایتا یک ساعت الی یکساعتونیم کلاس دارد و اگر بتواند فرزندش را به خودش به دانشگاه ببرد هم مسافت رفت و برگشت را پیش هم هستند هم در خلال ساعات درسی میتواند به فرزندش سر بزند. اما خب دانشگاههای ما طوری اداره میشوند که همه قسمتهای آن به شما این پیام را میدهد که اینجا جای بچه نیست.
آقای انبارلویی: شاید یکی از دلایلی که خیلیها ازدواج را به بعد از دوران دانشجویی و بچهدار شدن را به سال نامعلومی بعد از شروع زندگی مشترک موکول میکنند همین نبود قوانین حمایتی است. من الان دانشجوی دانشگاه خواجه نصیر هستم. در مقطع دکتری هوافضا فقط دونفر دانشجوی متاهل هستیم و از بین متاهلها هم فقط من فرزند دارم. جالبتر این است که کم سنترین فرد دوره هم من هستیم.
با کوثر به دیدار آقا رفتیم
خانم هدایتی: من با سختی رشته تحصیلیام را عوض کردم چون دوست داشتم کنکور ادبیات شرکت کنم و در دانشگاه ادبیات بخوانم. اما از همان سال تغییر رشته خیلی اتفاقی در مسیر المپیاد افتادم.
از همان ابتدا که شروع به درس خواندن برای المپیاد ادبیات کردم با اینکه فکر نمیکردم حتما مدال طلا بیاورم، اما نیت داشتم اگر مدالی آوردم آن را به رهبری تقدیم کنم. در واقع این یک ارادت شخصی بود و با خودم میگفتم دوست دارم یکی از چیزهایی که برایم خیلی ارزشمند است را به عنوان عرض ارادت به ایشان تقدیم کنم. و البته به این بهانه ایشان را ببینم و در فضایی نفس بکشم که ایشان نفس میکشند.
چون اهدای مدال دانشآموزی من رسانهای نشد و فقط یک دیدار کوتاه داشتیم، تصورم از اهدای مدال دانشجویی هم همین بود. یعنی باز هم دوست داشتم این مدال را به رهبری اهدا کنم و به این بهانه ایشان را ببینم اما فکر نمیکردم هم برای دیدار دعوت بشویم، هم این دیدار عمومی نباشد و هم من امکان سخنرانی داشته باشم.
آن موقع کوثر را باردار بودم و توی ذهنم بود که در یک دیدار عمومی فقط چندثانیه با آقا صحبت کنم و به ایشان بگویم برای عاقبت به خیری دخترم دعا کنند. ولی خوشبختانه روند دیدار آنقدر طول کشید که کوثر به دنیا آمد و با خودش به دیدار آقا رفتیم (میخندد). خیلیها به من میگفتند که چرا نوزاد هشت ماهه را با خودت به دیدار بردی؟ هم بچه اذیت شد و هم خودتان. اما من اصلا نیست داشتم که کوثرهم همراه ما در این دیدار معنوی حضور داشته باشد.
لطف رهبر انقلاب از صد مدال برایم ارزشمندتر بود
خانم هدایتی: روند دیدار خیلی ناگهانی اتفاق افتاد. البته اکثر دیدارهای رهبری به همین شکل است. چند روز قبل از دیدار به ما گفتند آنهایی که میخواهند مدالشان را برای اقا بفرستند تا غروب آن روز بفرستند. ما هم با عجله این کار را کردیم. شب قبل از دیدار حوالی ساعت 11 با من تماس گرفتند و گفتند شما سخنرانی هم دارید. من هیچ متنی آماده نکرده بودم. تقریبا تا چهار و پنج صبح بیدار ماندم و متن سخنرانی را نوشتم. واقعیتش این است که خیلی استرس داشتم کوثر روز دیدار با من همکاری نکند. ولی خدا را شکر خیلی همکاری کرد و حتی مدت طولانی خوابید(میخندد)
بعد از سخنرانی من حضرت آقا آن جملهای که خیلی خبری شد را فرمودند که :« حضور این خانم محترم به همراه همسر و فرزند خود، نشان میدهد خانمها با داشتن همسر و فرزند نیز میتوانند به موفقیتهای بزرگ دست یابند.» این جمله و این لطفی که حضرت آقا به من داشتند از صد مدال برایم با ارزشتر بود.
در بیت رهبری، همه آمادگی حضور یک نوزاد را داشتند
آقای انبارلویی: این دیدار برای ما خیلی حاشیههای خوشایند داشت. ولی نکتهای که برای من خیلی جالب بود این بود که برخلاف بقیه مکانهایی که تا به حال با بچه رفتهایم، انگار بیت رهبری و خادمین آنجا کاملا آمادگی حضور یک بچه را داشتند. خیلی مکانها هستند که از ابتدا میگویند بچه را نیاورید یا بچه بیرون باشد ولی در بیت رهبری انگار همه آمادگی حضور بچه حتی یک نوزاد هشت ماهه را داشتند. وقتی کوثر سروصدا میکرد و من دستپاچه میشدم یا میخواستم سریع او را آرام کنم، یکی از محافظین که کنار من نشسته بود من را آرام میکرد و مرتب میگفت نگران نباش. بگذار هر کاری دوست دارد بکند (میخندد). حتی وقتی آقا صحبت میکنند، صدای کوثر دقیقا زیرصدای ایشان مشخص است.
این یک دیدار رسمی با شخص اول کشور بود که حتی یکی دونفر از وزیران هم در آن حضور داشتند. اما همه خیلی خوب با حضور کوثر برخورد کردند و حتی بعضی از دستورالعملهای امنیتی خاصی که باید وجود داشته باشد هم برای ما که با فرزندمان آمده بودیم نادیده گرفته شد تا ما راحتتر باشیم.
در طول مراسم با همسرم نوبتی از کوثر نگهداری کردیم. چندبار او را به پشت صحنه مراسم بردیم تا آرام شود و مابقی مراسم و زمانی که مادرش سخنرانی میکرد من با چند اسباببازی سرش را گرم کرده بودم. در کل سخت بود اما ارزشش را داشت و البته کوثر هم بیش از چیزی که انتظار داشتیم با ما همکاری کرد که حتما تاثیر نیت و فضایی بود که در آن قرار داشتیم.
واکنش بقیه مدوعین هم به حضور کوثر متفاوت بود. بعضیها تشویق کردند و البته بعضیها هم گفتند شما وقتی با بچه آمدید همه نگاهها به سمت شما معطوف شد و ما به حاشیه رفتیم! اما خدا را شکر اکثر واکنشها مثبت بود.