*قتل باجناق در پي اختلافات خانوادگي
به گزارش گروه خواندنی های مشرق، مردي كه متهم است باجناقش را با ضربه چاقو به قتل رسانده براي دومين بار در برابر هيات قضات دادگاه كيفري استان تهران از خودش دفاع خواهد كرد.
نهم بهمن سه سال قبل زني به ماموران پليس شكايت كرد و گفت سعيد شوهرخواهرش، وحيد شوهرش را به قتل رسانده است.
اين زن در توضيح آنچه اتفاق افتاده بود به ماموران كلانتري اسلامآباد كرج گفت: وحيد به خانه آمد و گفت سعيد خواسته است به خانهاش برويم. وحيد خيلي اصرار كرد به آنجا برويم. من لباسهايم را پوشيدم و به سمت خانه شوهرخواهرم رفتيم. وقتي رسيديم من داشتم با خواهرم صحبت ميكردم كه يكدفعه متوجه شدم وحيد و سعيد باهم جروبحث ميكنند. هاشم شوهرخواهر ديگرم هم آنجا بود. او سعي ميكرد آنها را آرام كند اما وحيد و سعيد خيلي به هم فحش ميدادند. سعيد به شوهر من ميگفت چرا پشت سرم حرف زدي و گفتي من معتاد هستم. هرچه شوهرم ميگفت چنين چيزي نگفته است سعيد قبول نميكرد. بعد يكدفعه ديدم سعيد با چاقو ضربهاي به وحيد زد و شوهرم غرق در خون روي زمين افتاد.
اين زن ادامه داد: هاشم همسرم را سوار ماشين كرد و به بيمارستان رساند اما وحيد فوت شد.
با شكايت زن جوان تحقيقات ماموران آغاز شد. آنها در ابتدا به همراه بازپرس پرونده به بيمارستان رفتند و جسد را مورد بررسي قرار دادند. با انتقال جسد به پزشكي قانوني ماموران راهي خانه سعيد شدند و او را بازداشت كردند.
سعيد بلافاصله بعد از بازداشت به قتل باجناقش اعتراف كرد و گفت: از وقتي داماد اين خانواده شدم وحيد با من بد شد. او مرتب من را اذيت ميكرد و حرفهايي ميزد كه زندگيام نابود شود. همسرم خيلي اذيت ميشد و ميگفت خانوادهاش او را تحقير ميكنند. آنها حرفهاي وحيد را باور كرده بودند و مرتب به زنم سركوفت ميزدند. قبل از اين اتفاق از همسرم خواسته بودم برايم تعريف كند تا بدانم وحيد چه گفته است. ميخواستم در اين باره با وحيد صحبت كنم. زنم خيلي ناراحت بود، ميگفت: وحيد به پدرزنم گفته من موادفروش هستم و زنان فاسد را سوار ماشينم ميكنم و مواد هم ميكشم. خانواده همسرم باور كرده بودند من اين كارها را كردم
به همين دليل با من بدرفتاري ميكردند و به زنم سركوفت ميزدند.
به همين دليل با من بدرفتاري ميكردند و به زنم سركوفت ميزدند.
متهم در ادامه گفت: براي اينكه از زندگي مشتركم محافظت كنم از وحيد خواستم به خانهام بيايد تا با او صحبت كنم. وقتي وارد خانه شد، پرسيدم چرا اين حرفها را در مورد من زده است. دعواي ما بالا گرفت. وحيد روي من چاقو كشيد. هاشم باجناق ديگرم هم بود. او سعي كرد ما را جدا كند. وحيد را گرفت كه با چاقو به من حمله نكند. من هم چاقويم را درآورده بودم تا اگر وحيد به من حمله كرد جلويش را بگيرم. همينطور كه وحيد داشت دستوپا ميزد خواستم او را به عقب هل دهم كه چاقو وارد بدنش شد.
با پايان يافتن تحقيقات در دادسراي كرج پرونده با صدور كيفرخواست به شعبه 80 دادگاه كيفري استان تهران فرستاده و سعيد محاكمه شد.
متهم در جريان محاكمه هم ادعا كرد قصدي در قتل نداشت. او همچنين از اوليايدم درخواست بخشش كرد.
با توجه به درخواست قصاص از سوي پدر مقتول متهم به مرگ محكوم شد. با اعتراض سعيد پرونده به ديوانعالي كشور فرستاده شد. ديوانعالي كشور بعد از بررسي پرونده راي صادره را نقض كرد. شعبه رسيدگيكننده در مورد علت نقض راي متذكر شد از آنجايي كه پزشكي قانوني دقيقا اعلام نكرده علت دقيق مرگ آسيب به كدام اندام داخلي بدن است به نظر ميرسد براي مشخص شدن علت دقيق مرگ بايد اين پرسش از سوي دادگاه رسيدگيكننده انجام شود. ضمن اينكه مقتول كودك صغيري دارد كه دادگاه درخصوص سهم صغير از وليدمي كه قصد قصاص دارد سوال نكرده است.
با توجه به ايرادات واردهشده، پرونده به شعبه 79 دادگاه كيفرياستان تهران فرستاده شد. روز گذشته قرار بود سعيد يكبار ديگر پاي ميز محاكمه برود كه به دليل اعزام نشدن متهم از زندان رسيدگي به اين پرونده به وقت ديگري موكول شد.
*كلاهبرداري يك ميليارد توماني داماد قلابي مرجع تقليد
*كلاهبرداري يك ميليارد توماني داماد قلابي مرجع تقليد
مردي با معرفي خود به عنوان داماد يكي از مراجع تقليد و فردي صاحب نفوذ در قوهقضاييه، دست به كلاهبرداري يك ميلياردتوماني زد.
مرد 53 سالهاي اواخر سال گذشته با حضور در شعبه هشتم دادسراي ناحيه 4 تهران طي شكايتي گفت: «سال 87 به اتهام آدمربايي به هفت سال حبس محكوم شدم. در اين مدت خانوادهام با يك نفر آشنا شدند كه خود را از كاركنان قوهقضاييه معرفي كرده و گفته بود با مسوولان عاليرتبه مرتبط است.
او كه خود را داماد يكي از مراجع بزرگ تقليد نيز معرفي كرده، مدعي شده بود؛ ميتواند برايم كاري انجام دهد. خانوادهام مبلغ 15 ميليون تومان به اين فرد به نام «مهدي» دادند تا پروندهام را درست كند. او پس از مدتي با گرفتن اين مبلغ متواري شد. پس از آن خانوادهام به فرد واسطه به نام «داوود» كه مهدي را معرفي كرده بود، مراجعه كردند و قرار شد تا شهريور پول را از مهدي بگيرد و به خانوادهام برگرداند اما بعد از آن «داوود» هم فراري شد.»
چند روز بعد فرد ديگري كه داراي پرونده اتهامي بود و در زندان به سر ميبرد، طي شكايت مشابهي اعلام كرد مهدي با معرفي خود به عنوان كارمند قوهقضاييه مبلغ 400ميليون تومان از وي گرفته تا او را آزاد كند اما متواري شده است.
به اين ترتيب با دستور بازپرس، شناسايي و دستگيري متهم به كارآگاهان پايگاه چهارم پليس آگاهي محول شد. در اين زمان يكي ديگر از شاكيان پرونده به كارآگاهان گفت: «حدود دو سال پيش در پي بروز اختلاف مالي بين من و يكي از همكارانم، شكايتي عليه من در مرجع قضايي مطرح شد كه در طول مدت رسيدگي به پرونده، با مهدي آشنا شدم و او ادعا كرد ارتباط بسيار نزديكي با مسوولان قضايي دارد و ميتواند با استفاده از موقعيت شغلي خود نتيجه پرونده را به سود من تغيير دهد. من طي دو مرحله مبلغ 150 ميليون تومان را به وي پرداخت كردم اما به يكباره ناپديد شد.»
در روزهاي بعد نيز تعداد ديگري از شهروندان كه اغلب خود يا يكي از اعضاي خانوادهشان پرونده قضايي داشتند، ضمن طرح شكايت توضيح دادند مبالغ زيادي از پنج تا صدها ميليون تومان به مهدي پرداخت كردهاند. اظهارات اين افراد فاش كرد متهم هميشه به دستبند، بيسيم، اسپري، باتوم، گاز اشكآور، اسلحه، كارتهايمتعدد بازرسي قوهقضاييه، ناجا و... مجهز است و طوري ظاهرسازي ميكرد كه اين اقلام در خودرو وي رويت شود.
كارآگاهان در ادامه فهميدند اين مرد 35ساله در سال 86 نيز دستگير و روانه زندان شده بود. آنها با مراجعه به چند شعبه بانك محل وصول چكهاي مالباختگان و بهرهگيري از تصاوير دوربينهاي مداربسته موفق به شناسايي چهره متهم شدند.
تحقيقات براي دستگيري مهدي در حالي ادامه داشت كه همچنان بر تعداد شاكيان وي افزوده ميشد و جمع مبلغ كلاهبرداريشده از يك ميليارد تومان فراتر رفته بود. سرانجام مخفيگاه متهم چند روز قبل شناسايي و او دستگير شد.
متهم در ابتداي دستگيري قصد داشت خود را از اتهامات وارده تبرئه كند اما با توجه به مدارك و مستندات بهدستآمده از جمله تصاوير دوربين مداربسته بانكها و... و نيز دعوت مالباختگان به پليس آگاهي به كلاهبرداريهاي متعدد اعتراف كرد.
*محاکمه رمال شياد به اتهام فريب و کلاهبرداري از دختران جوان
مرد شيادي که با ادعاي رابطه با اجنه دختران جوان را فريب مي داد و اموالشان را تصاحب مي کرد در دادگاه جزايي تهران مورد محاکمه قرار گرفت.
اين مرد با فريب يکي از طعمه هايش ضمن تصاحب خانه پدري او، کاري کرد تا پدر و مادرش پس از ۲۵سال زندگي مشترک از همديگر جدا شوند.
تحقيقات پليس در اين باره زماني آغاز شد که زن و مردي به پايگاه ششم پليس آگاهي رفتند و اعلام کردند نسترن دختر۲۳ ساله شان ناپديد شده است.
پدردختر جوان به ماموران گفت: نسترن صبح ديروز مثل هميشه به دانشگاه رفت اما هر چقدر صبر کرديم به خانه برنگشت. مادرش با او تماس گرفت اما گوشي اش خاموش بود. با خودمان فکر کرديم شايد به خانه دوستانش رفته است اما خبري از او نشد تا اين که صبح امروز وقتي فهميديم جواهرات او نيز ناپديد شده است بيشتر نگران شديم و تصميم گرفتيم براي پيدا کردن او از پليس کمک بگيريم.
اظهارات پدر و مادر نسترن در حالي بود که هيچ يک از دوستانش از او اطلاعي نداشتند. اين ماجرا وقتي بغرنج شد که بررسي حساب بانکي نسترن نشان داد ۵ ميليون تومان از حساب وي برداشت شده است. از اين رو کارآگاهان آگاهي در قالب چند گروه تخصصي و در شاخه هاي گوناگون تجسس هاي وسيعي را براي يافتن دختر گم شده آغاز کردند. چند روز از مفقود شدن دختر جوان مي گذشت و هيچ کس از سرنوشت او اطلاعي نداشت.
افسران آگاهي در اين مدت فرضيه هاي متعددي از جمله فرار دختر جوان از خانه، آدم ربايي و حتي قتل او را بررسي کردند اما نتوانستند به نتيجه مشخصي دست پيدا کنند. با گذشت چند روز از گشوده شدن اين پرونده پدر نسترن نزد ماموران رفت و اطلاعات تازه اي را در اختيار آنان گذاشت.
او گفت مدتي قبل طي وکالتنامه اي خانه اش را به نام دخترش کرده بود و چند روز قبل فهميده که نسترن خانه را فروخته است. اين موضوع نشان مي داد نسترن زنده است و به احتمال زياد از سوي فرد يا افرادي تحت فشار قرار دارد. اين در حالي بود که هنوز هيچ ردي از وي به دست نيامده بود.
پاي اجنه در ميان است
فروش خانه پدري نسترن، سرنخ خوبي براي حل اين معماي پليسي بود. زماني که ماموران از فردي که خانه را خريده بود تحقيق کردند او گفت هنگام انجام معامله مردي جوان که ظاهر موجهي داشت همراه دخترجوان بود. اين اطلاعات، تحقيقات پليس را وارد مرحله تازه اي کرد.
چند روز پيش از ناپديد شدن دخترجوان چند نفر او را همراه مردي به نام حمزه ديده بودند. بررسي دقيق پرونده نشان مي داد حمزه شاه کليد اين ماجراست. بنابراين ماموران پس از چند روز تلاش وي را دستگير کردند. او که ظاهري موجه و مذهبي براي خودش ساخته بود ادعا کرد نسترن را نمي شناسد. انکارهاي اين مرد زمان زيادي طول نکشيد و او سرانجام اعتراف کرد دختر جوان را در خانه اي واقع در جنوب تهران مخفي کرده است. به اين ترتيب ماموران به محل اختفاي نسترن رفتند و وي را به پليس آگاهي منتقل کردند. دخترجوان که فريب حمزه را خورده بود و خود را مريد او مي دانست وقتي فهميد فريب خورده است گفت اين کارها را به خاطر پدر و مادرش کرده است. او گفت حمزه به او دستور داده است تا از خانه فرار کند و خانه پدري اش را بفروشد.
در پي اظهارات دخترجوان، مرد شياد تحت بازجويي قرار گرفت و معلوم شد او علاوه بر نسترن با ادعاي رابطه با اجنه ۶ دختر ديگر را نيز فريب داده و از آن ها کلاهبرداري هاي ميليوني کرده است.
به اين ترتيب پرونده اتهامي وي با صدور قرار مجرميت و کيفرخواست به شعبه ۱۱۵۶ مجتمع قضايي بعثت ارسال شد.
پايان زندگي ۲۵ ساله به خواست اجنه
در جلسه دادگاه که به رياست قاضي محمدرضا گيوکي برگزار شد، شاکيان يک به يک شکايتشان را مطرح کردند. متهم ادعا کرده بود با اجنه در ارتباط است و اجنه به او کمک مي کنند تا آينده را پيش بيني کند.
وقتي نوبت به نسترن رسيد او شکايتش را اين طور مطرح کرد: مدتي قبل به طور اتفاقي با حمزه آشنا شدم. او وانمود مي کرد مرد مومن و مذهبي است و مي تواند کارهاي خارق العاده اي انجام دهد. به اين ترتيب من مجذوب او شدم.
مدتي از آشنايي ام با حمزه گذشته بود که او گفت اموالم ناپاک است و براي پاک شدن بايد آن ها را در اختيار فردي به نام آقاجان بگذارم. او کليد خانه اي را در اختيارم گذاشت و گفت بايد به آن جا بروم و طلاها را در آن جا بگذارم تا آقاجان آن ها را بردارد. من هم که به حمزه اطمينان پيدا کرده بودم کاري که خواسته بود انجام دادم و طلاهايم را که حدود ۴ ميليون تومان ارزش داشت داخل خانه اي که گفته بود گذاشتم. با اين که هيچ کس در خانه نبود اما حمزه به من گفته بود آقاجان آن جاست و من را مي بيند.
دخترجوان ادامه داد: اين ماجرا ادامه داشت و حمزه که مي دانست پدرم وضعيت مالي خوبي دارد مدام از من پول و طلا مي گرفت. مدتي گذشت تا اين که او گفت پدرم بايد خانه اش را به نام من کند. آن زمان متوجه نقشه او نشدم و با اصرار از پدرم خواستم به من وکالت بدهد. او هم که خيلي من را دوست داشت اين کار را انجام داد. اين ماجرا مدتي ادامه داشت تا اين که حمزه اين بار کار عجيب تري را از من خواست. او گفت پدر و مادرم در زندگيشان مرتکب گناه شده اند و به خاطر اين که گناهشان پاک شود بايد از يکديگر طلاق بگيرند. وقتي اين موضوع را با پدر و مادرم در ميان گذاشتم آن ها تعجب کردند اما سرانجام تسليم خواسته ام که همان خواسته مرد رمال بود، شدند و بعد از ۲۵ سال زندگي مشترک به خاطر حرف هاي من از هم جدا شدند.
سپس او از من خواست همراه طلاها و مدارکم از خانه فرار کنم و به خانه او بروم. من هم به دليل اعتماد بي جايي که به او داشتم اين کار را انجام دادم. در مدتي که با حمزه بودم او از من خواست با وکالتنامه اي که از خانه پدرم داشتم آن جا را بفروشم. آن خانه ارزش زيادي داشت اما حمزه من را مجبور کرد آن را خيلي پايين تر از قيمت واقعي اش بفروشم. او همه پول ها را براي خودش برداشت و گفت صرف کارهاي خير مي کند. آن زمان حمزه همه وجودم را تسخير کرده بود و من بدون اين که اختياري از خود داشته باشم فقط دستورهاي او را اجرا مي کردم.
با پايان اظهارات دختر جوان، قاضي ختم جلسه را اعلام و ادامه رسيدگي به اين ماجرا را به وقت ديگري موکول کرد.
*قتل مرموز دختر مجرد در خانه اش
کارآگاهان جنایی تهران از صبح دیروز برای کشف راز قتل دختر جوانی تحقیقات ویژه را آغاز کردند.
ساعت 8 صبح روز دوشنبه 24 بهمن ماه سالجاری، مرد سرایدار هنگامی که دید زن صاحبخانه با صدای زنگ در از خواب بیدار نمیشود، طبق روال همیشگی کلید یدک را به داخل قفل در انداخت و وارد شد و چندبار وی را صدا زد، فکر کرد که «ستاره» در خانه نیست و ابتدا خواست نظافت را از اتاق خواب شروع کند ولی زمانی که پا به اتاق گذاشت با جسد صاحبخانه در حالی که از ناحیه صورت کبود شده بود روبهرو شد.
با اطلاع پلیس از مرگ مشکوک زن جوان، تیمی از کلانتری 104 عباسآباد خود را به خیابان شریعتی، کوچه اشراقی رساندند و با اتاق به همریخته و جسد ستاره روبهرو شدند. مأموران در تحقیقات نخستین دریافتند که وی مدت 3 سال است به صورت مجردی در این ساختمان زندگی میکرده است.
با تأیید کشف جسد زن جوان، بازپرس روشن از دادسرای امور جنایی تهران و تیمهایی از اداره دهم ویژه قتل و کارشناسان تشخیص هویت پلیس آگاهی تهران برای رسیدگی به این موضوع پای در قتلگاه زن جوان گذاشتند.
کارآگاهان اداره دهم برای کشف سرنخی از ماجرای مرگ مشکوک «ستاره» دست به تجسسهای میدانی زدند و مرد سرایدار را مورد بازجویی قرار دادند که وی نیز به آنان گفت: مدت 4 سال است که «ستاره» را میشناسم و هفتهای یک بار خانهاش را نظافت میکنم. وی به تنهایی زندگی میکرد و گهگاهی مادرش از شهرستان به تهران میآمد و سری به وی میزد.
«ستاره» بسیار آرام بود و رفت و آمدهایش نیز حساب شده بود و هر کسی را به خانهاش راه نمیداد.
در ادامه تیمی از کارشناسان تشخیص هویت نیز اتاق خواب «ستاره» را مورد بازبینی موشکافانه قرار دادند و چندین تار مو و آثار انگشتهای متعددی را کشف کردند و برای آزمایش به همراه خود بردند.
کارآگاهان با شواهد و مدارکی که به دست آوردهاند احتمال میدهند «ستاره» در یک تسویه حساب شخصی به پرتگاه مرگ کشانده شده است ولی آنان تا نتایج آزمایشهای کارشناسان تشخیص هویت در حال بررسی ابعاد دیگر این موضوع هستند.