سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
برگی از رمزهای عاشورا
سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:
دیروز یکبار دیگر عاشورا را پشتسر گذاشتیم، هزار و سیصدو هشتادمین آن را. اما حکایت عاشورا همچنان باقی است. همین دیروز یک روزنامه آمریکایی به دونالد ترامپ توصیه کرد ماجرای عاشورا را بخواند تا درباره ایران دچار خطای فاحش نگردد. در فاصله عاشورای سال قبل تا عاشورای امسال باز هم کتابهایی به زبانهای مختلف درباره نهضت ابیعبداللهالحسین علیهالسلام و بازهم صدها مقاله در این باب نوشته شده است و مسلماً بازهم و باز هم نوشته خواهد شد چرا که کربلا و ماجرای سال 61 هجری آن یک «حادثه» نیست یک «واقعه معیار» است که «عیار» هر جریان و فردی با آن سنجیده میشود از اینرو هر انسان در فطرت الهی خویش، دوست دارد به عاشورا نزدیک باشد. امام حسین علیهالسلام از این باب یک استثناء در بشریت است و از این روست که در میان تمام مناسکی که از ابتدای خلقت وضع و رسم شده و جریان یافته، مراسم عاشورا و نام و یاد امام حسین علیهالسلام در ابهت و تأثیر از همه برتر است و نیز از این رو در لسان معصومین علیهمالسلام گفته شده «کشتی امام حسین(ع) سریعترین کشتی نجات است» و میتوان گفت در ابعاد مکانی و زمانی، در هیچ ماجرا و رویداد دیگری، به اندازه ماجرای امام حسین علیهالسلام، خداوند عبادت نشده و کمتر پیامبری به اندازه امام حسین(ع)- با آنکه پیامبر نبود- بشریت را با خدا آشتی داده است. در این خصوص گفتنیهای زیادی وجود دارد اما در این مجال کم تنها ذکر مواردی ممکن میباشد:
1- امام حسین و یاران باوفای آن حضرت- علیهم صلواتالله- در نیم روز عاشورای محرم، کاری کردهاند که برای بیان هر جزء آن پیامبرانی آمدهاند و خداوند آنان را مثل اعلی آن برشمرده است، بندگی، معرفت، صبوری، علم، فداکاری، حکمت، درایت، ایمان، مجاهدت، بصیرت، رشادت، پایمردی، دلدادگی، عشق. اما در کربلا همه اینها به منصه ظهور رسیدهاند. گویا در کربلا و در روز عاشورای محرم 61، یکبار تمام ماجرای انبیای الهی از خاتم تا آدم مرور شده و هر جزء آن پررنگتر از هر خصلتی که پیامبری به آن شهره بوده نشان داده شده است.
2- در کل ماجرای کربلا و عاشورا، در اردوی حسینی(ع) هیچ نقطه ضعفی وجود ندارد. امام حسین علیهالسلام هیچکس را به ماندن یا رفتن مجبور نکرده است. بلکه کسانی را بهطور فردی یا جمعی دعوت کرده و از کسانی هم درخواست کرده تا برگردند ولی در هیچکدام «اجباری» وجود نداشته است. بر این اساس در کل ماجرای کربلا که ورود امام و یارانش به کربلا در روز دوم محرم است، هیچکدام از همراهان امام حسین علیهالسلام به اردوی دشمن نرفتهاند و این در حالی است که تعداد قابلتوجهی از اردوی دشمن- از سرلشکری مانند حربن یزید ریاحی تا عناصر دیگر- به اردوی امام حسین(ع) پیوستهاند و تا پای جان هم از امام دفاع کرده و امروز در زمره 72 شهید کربلا بهحساب میآیند. این در حالی است که در ماجراهایی که برای انبیاء و حتی نبیخاتم سلامالله علیهم اجمعین پیش آمد، تاریخ شاهد پیوستن افرادی از جبهه آنان به جبهه دیگر بوده است. بر این اساس میتوان گفت در مصاف تاریخی و پر تکرار حق و باطل، ماجرای کربلا یک استثناء و سرآمد هر ماجرای انبیاء میباشد. شاید از این روست که از آدم ابوالبشر علیهالسلام تا عیسیبن مریم سلامالله علیه مأمور بودهاند که برای رفع گرفتاری به نام امام حسین علیهالسلام تمسک جویند.
3- کربلا و عاشورا یک «معیار» است که باید سرمشق حرکت بشریت باشد یک سنجه مهم به حساب میآید که اگر نبود آنچه پس از سال شصتم هجری پیش آمد نه بهعنوان یک گرایش از دین بلکه بهعنوان اصل و اساس دین رسمیت مییافت. این وضعیت فقط با حادثهای در اندازه عاشورا دگرگون میشد و دین راه خود را از بین سنگلاخ خلافت پیدا میکرد و از اینرو امام فرمودند: «اگر دین جدم جز با کشتهشدن من برجای نمیماند پس ای شمشیرها، درمیانم گیرید». در واقع اگرچه پس از ماجرای امام حسین(ع) در عاشورا و کربلا، دین کماکان در فشار حکومتها و علمای دروغین و جریانات انحرافی قرار داشت و تا امروز هم در اکثر ممالک اسلامی قرار دارد اما هیچکدام از حوادث پس از حادثه کربلا دیگر قادر به محو و به حاشیه راندن دین نبودند و پس از امام حسین علیهالسلام، هیچ حکومت باطلی نتوانست خود را در «جایگاه» حق نشان دهد هرچند برای آن هم سعی بلیغی داشتند. بر این اساس عبدالملک مروان آنگاه که به خلافت رسید با صراحت خطاب به قرآن کریم گفت «هذا فراق بینی و بینک». باید گفت حادثه کربلا پس از این روز- عاشورای سال 61 هجری- تکرار نشد و ائمه معصومین علیهمالسلام نیازی به تکرار آن ندیدند اما جزء جزء آن همواره سرمشق بود و به مبارزان راه حق اعتماد به نفس و امید میداد و این بود که بزرگداشت هر ساله ماجرای کربلا موضوعیت پیدا کرد و تا آخر موضوعیت خواهد داشت.
4- کربلا و عاشورا، ماجرای «بصیرت» است وجه ساده بصیرت، قیاس دو طرف در این ماجراست که این کار بسیار آسانی بود و هست. بالاخره هر کس امام حسین علیهالسلام را با یزید مقایسه کند میتواند حقیقت را بفهمد، هرکس زهیر بن قین را با عمر بن سعد مقایسه کند، میتواند حقیقت را به راحتی درک کند. وقتی یک طرف جبهه خاندان پیامبر(ص) و طرف دیگر جبهه خاندان ابوسفیان باشد، شناخت حق از باطل کار بسیار آسانی است و لذا از این حیث بسیار بعید است که کسی در کربلا به دلیل ضعف تشخیص در جبهه یزید بن معاویه ابن ابوسفیان قرار گرفته باشد. این وجه ساده بصیرت است. اما مهمتر از این، قرار گرفتن در جبهه حق و استقامت در آن است. در اینجا مردم زمانه امام حسین علیهالسلام دچار بیبصیرتی شدند. این است که وقتی آیه «فاستقم کما امرت و من تاب معک» نازل گردید پیامبر(ص) فرمود: «سوره هود مرا پیر کرد» پرسیدند چرا؟ فرمود به خاطر «من تاب معک». در کربلا خط و ربطها معلوم بود آن کس که اندک یا زیادی پول گرفته بود تا به جنگ با امام حسین علیهالسلام بیاید، میدانست برای چه به او این پول داده شده است اما دل کندن از آن و از دنیایی که یزیدیان وعده میدادند و ظاهرا دنیایی آرامتر از دنیای امام حسین(ع) بود، سخت بود و این «تا آخر با حق بودن» بصیرت دینی خاصی میخواست. در ماجرای جنگ احد و آنگاه که کفار پس از پیروزی در این جنگ، یک بار دیگر تصمیم گرفتند به مدینه یورش برده و کار ناتمام خویش- در از بین بردن اسلام و پیامبر- را تمام کنند، پیامبر(ص) مجروحان جنگ احد را برای مقابله فراخواند و مانع پیوستن آنان که در مرحله قبل مؤمنین را همراهی نکرده بودند، گردید. در واقع پیامبر در اینجا برای غلبه بر توطئه جدید دشمن «مانور استقامت» را چاره کار دید و اینگونه هم شد و فرماندهان سپاه مکه- خالد بن ولید و...- وقتی دیدند مجروحین آرایش نظامی گرفتهاند بدون درگیری صحنه را ترک کردند. در واقع صحنه کربلا، صحنه استقامت بود و کسانی که استقامت کردند اگرچه به شهادت رسیدند، پیروز ماجرا به حساب آمدهاند.
5- ماجرای کربلا، ستارگان درخشانی دارد که گویا برای معنی خاصی در این صحنه حضور دارند؛ حر بن یزید ریاحی، زهیر بن قین بجلی، وهب ابن عبدالله کلبی نصرانی و دو تن از خوارج نهروان، یکی فرمانده سپاه کفر است، دیگری در جبهه مقابل آلعلی قرار دارد سومی جوانی تازه مسلمان است و آخری از به انحراف افتادگانی که حالا به اردوی امام حسین علیهالسلام پیوسته و به شهادت رسیدهاند. حر بن یزید اولین فرمانده کوفی است که به دستور ابن زیاد با حدود سه هزار نیروی جنگی به مصاف گروه اندک امام حسین(ع) آمده ولی اقامه نماز پشت سر امام در روز اول محرم - در منزل قصر بنی مقاتل- نشان میدهد دچار تردید است و از این رو ده روز بعد به اردوی امام حسین علیهالسلام میآید و اولین شهید کربلا میشود. زهیر بن قین اساسا در فکرهای دیگری است امام فردی را نزد او میفرستد و او با اکراه نزد امام میآید و با اندکی درنگ به اردوی حسین میپیوندد طی فاصله میان صفین تا کربلا در چند دقیقه روی میدهد. وهب ابن عبدالله کلبی نصرانی هیچ سابقهای ندارد و در هیچکدام از جنگهایی که پیش از این روی داده مشارکت نداشته است اما به سادگی به شهیدی نامدار در کربلا تبدیل میشود و دو خوارج نهروان به صف امام حسین میپیوندند. بیآنکه پیش از زیارت امام از تابلو خویش - لا حکم الالله- جدا شده باشند! این چه رازهایی است؟ شاید بتوان گفت خداوند اراده فرموده تا کربلا و عاشورا در جایگاه تام انسانیت بنشیند تا همه انسانها را در بر بگیرد و از این طریق همه دعواها حول محور امام حسین(ع) حل و فصل شوند. بله حر و زهیر و وهب و آن دو خارجی با هویت جدید وارد صحنه شدهاند و مسئلهشان فدا شدن در راه امام حسین و یا برای امام حسین علیهالسلام است و ما امروز همان خط را در بین همه فرق دینی و مذاهب اسلامی مشاهده میکنیم، مسیحی، مسلمان، حنفی، زیدی، مالکی، اسماعیلی، شافعی، علوی، جعفری و حنبلی همه وقتی به امام حسین علیهالسلام میرسند، یکی میشوند و تو گویی این حسین است که انسانیت را به توحید میرساند و پس از آن به «نبوت» رهنمونشان میگرداند و شاید از این روست که رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود «انا من حسین» یعنی من وامدار حسینم. آیا این به دلیل نقشی که امام حسین در انتقال انسانها از پراکندگی به توحید و از توحید به نبوت داشت، نیست؟
مچگیری با هدف پروندهسازی
مسعود پزشکیان در روزنامه ایران نوشت:
حمله یکی از سخنرانان مشهور در روضه اباعبدالله (ع) به مجلس به عنوان یکی از ارکان نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران صدر خبرهای کشور را در روزهای عزاداری به خود اختصاص داد. درباره این سخنان میتوان از زوایای گوناگون به موضعگیری و اظهار نظر پرداخت اما قطعاً مقدم بر هر موضعی ذکر این سخن ضروری است که ادبیات استفاده شده توسط این سخنران نه در شأن نمایندگان ملت و مردم عزیز ایران است و نه در شأن مجلس سیدالشهدا. کاش آن سخنران محترم که اصرار بر سیاسی کردن مجلس امام حسین (ع) داشت، حداقل در گفتار خود ادب و معرفت اهل بیت را در سخن گفتن با مخالف و خطاب قرار دادن اغیار، الگو قرار میداد. از آن خطیب مشهور جای سؤال دارد که کجای الفاظ و ادبیات اهل بیت ما جملهای چون «شما در مجلس چه غلطی میکنید»، حتی در برابر دشمنان و کفار میتوان یافت؟
اما درباره اصل موضوعی که مورد ادعا قرار گرفته، یعنی بحث «شفافیت» باید به نکته مهمی اشاره کرد. در اینکه مجلس ما میتوانست و میبایست شفافتر از وضعیت فعلی باشد، شکی نیست اما این اتفاق هیچ گاه رخ نخواهد داد تا زمانی که یک تفکر سیاسی خاص نگاه خود را به این موضوع تغییر دهد. در واقع جریان سیاسی مشخصی که خطیب یاد شده نیز منسوب به آن است در موضوع «شفافیت» به دنبال بهرهبرداریهای سیاسی است و به مثابه یک چماق علیه رقبای خود به آن مینگرد. نشانههای تأیید این ادعا در اطراف ما و سابقه این جناح کم نیستند. به طور مثال تفکری که امروز به شکلی که شاهد آن هستیم در حال طرح موضوع شفافیت در مجلس است همان تفکری است که سال قبل از دو نماینده مجلس یعنی خانم پروانه سلحشوری و آقای غلامرضا حیدری بابت نطق میان دستورشان شکایت کرد. در حالی که اصل ٨۶ قانون اساسی ما به صراحت بر آزادی کامل نماینده مجلس برای اظهار نظر درباره تمام شئون کشور تأکید کرده، همین تفکر بود که در مقاطع مختلفی نه اظهار نظر فعالان سیاسی، بلکه موضعگیری آزادانه نمایندگان مجلس را هم برخلاف این اصل قانون اساسی تاب نیاورد و اتفاقاتی نظیر نطق نا تمام آقای مطهری در مجلس نهم را رقم زد؟ با این پیشینه آیا نمیتوان شک کرد که این جریان در پی مطالبه شفافیت صرفاً به دنبال یافتن راهی آسانتر و سهلتر برای تخریب رقیب است؟ عقل سلیم در مطالبه شفافیت توسط جریانی که با کوچکترین اختلاف نظری دیگران را به «خیانت» و «جاسوسی» و اتهامات دیگری از این دست متهم میکند، باید شک کرد.
جریانی که دو سال تمام مهمترین ارکان دولت و قوه مجریه را متهم به اتهامات بیاساس و بدون سندی چون داشتن تابعیت مضاعف کرد و بابت آن شبهههای فراوانی در ذهن شهروندان و بهانههای روشنی برای حمله دشمنان نظام ایجاد نمود، نمیتواند اکنون مطالبهگر شفافیت باشد و اساساً چنین صلاحیتی ندارد. چرا که اگر این شفافیت دارای فوریت هم باشد اول خود این جریان باید پاسخ بسیاری از سؤالات را بدهد.
اما از منظر دیگر برای اینکه مشخص شود که این شفافیت فقط یک بهانه سیاسی است که مجلس اباعبدالله را هم آلوده سیاسی بازی کرده، باید به نکته دیگری اشاره کرد و آن هم اینکه آیا در این کشور فقط مجلس و احیاناً دولت هستند که نیاز به شفافیت دارند؟ تا جایی که ما میدانیم و میبینم اگر در کشور ما دو نهاد باشند که حداقل هوایی از شفافیت را بشود در آنها یافت همین مجلس و دولت هستند که البته این سخن ناظر به اصل این نهادها است نه اینکه چه کسانی در آنها حاکم هستند. برای نمونه همین دو هفته پیش بود که وزیر اقتصاد اعلام کرد که به جز مجلس و دولت هنوز هیچ کدام از نهادهای دیگر، از قوه قضائیه و بنیادهای مختلف گرفته تا صدا و سیما و قرارگاه خاتم حتی یک برگه از اسناد خود را به جهت شفافیت در سامانه حقوق و مزایای مدیران و کارکنان دستگاهها پیدا نکردهاند. این موضوع برای همین جریان که ماهها بر طبل حقوقهای نجومی کوبید ارزش پیگیری و انتقاد نداشت یا اینکه اساساً از نظر آنها ربطی به شفافیت ندارد؟ یا اگر مطالبهای برای شفافیت رأی وجود دارد چرا شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام و نهادهایی از این دست شامل این شفافیت نشوند؟ مگر این دو نهاد هم وظیفه تکمیل فرآیند قانونگذاری توسط مجلس را ندارند و در این امر سهیم نیستند؟
براساس شواهد بسیاری بر این باور هستم که مسأله و دغدغه اصلی جریان سیاسی خاصی که در روزهای اخیر آن خطیب مشهور در مجلس عزای حسین زبان گویای آن شده، شفافیت نیست بلکه مچگیری با هدف پروندهسازی است. چه آنکه وقتی میبینم بابت موضوعاتی چون شفاف شدن پشت پرده مؤسسات مالی غیر مجاز که علاوه بر بلعیدن هزاران میلیارد تومان پول بیتالمال، امنیت کشور را نیز بر باد دادند در این جریان سابقه مطالبهای دیده نمیشود، جای شک جدی ایجاد میگردد. جریانی که طرفدار و مالک تریبونهای یک طرفهای چون صدا و سیما و تریبونهای نماز جمعه است و آزادی بیان و حتی فحاشی را در انحصار خود میخواهد، اساساً کاری با شفافیت ندارد و اگر مطالبهای در این راستا مطرح کرد، باید به دیده شک به آن نگریست. مگر اینکه همزمان با این مطالبه در مجموعه رفتارهای آن هم تغییراتی ایجاد شود که اولین آن پایان دادن به انحصار آزادی بیان است.
مذاکره ترامپ و طالبان در بن بست؟
صابر گل عنبری در روزنامه خراسان نوشت:
ترامپ نه گفتاری بلکه در عمل هم ثابت کرده است انسانی غیر قابل پیشبینی است. وقتی به مذاکره با طالبان روی آورد و به شکل جدی مذاکره کرد و تقریبا به توافقی هم دست یافتند، هیچ کس چنین چیزی را پیشبینی نمیکرد؛ امروز هم وقتی پس از 9 دور مذاکره و حصول یک توافق «غیر منتظره»، ترامپ با یک توئیت زیر میز مذاکره زده و همه چیز را بر هم میزند، باز کسی فکر نمیکرد چنین اتفاقی بیفتد.
این اتفاق هم روزی رخ داد که به گفته خود رئیس جمهور آمریکا، اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان و رهبران طالبان قرار بوده شب همان روز عازم آمریکا شوند تا با ترامپ در کمپ دیوید دیدار و گفت وگو و توافقی را امضا کنند.
ترامپ دلیل لغو مذاکرات صلح با طالبان را حمله پنج شنبه گذشته طالبان در کابل و کشته شدن یک نظامی آمریکایی اعلام کرده است اما این موضوع، دلیل منطقی به نظر نمیرسد. در طول ماههای گذشته نیز طالبان همپای مذاکرات با آمریکا چنین حملاتی را انجام داده بود و حتی در برخی از آنها نیروهای آمریکایی کشته شدند؛ به عنوان مثال در نوزدهم فروردین در یک عملیات طالبان در پایگاه هوایی بگرام نه یک نظامی بلکه سه نظامی آمریکایی کشته شدند.در واقع، طالبان درست همان شیوهای را در پیش گرفته که جبهه آزادیبخش ملی الجزایر در دهه 60 میلادی قرن گذشته در مذاکرات خود با فرانسه به کار گرفت؛ در حالی که شاخه سیاسی این جبهه در شهر ایوان فرانسه با دولت ژنرال دیگل مذاکره میکرد، شاخه نظامی آن مشغول انجام عملیات علیه نیروهای فرانسوی در خاک الجزایر بود.
به هر حال، دلیل لغو مذاکرات صلح نه کشته شدن نظامی آمریکایی، بلکه در وهله اول مزاج و تیپ شخصیتی خود ترامپ است که دوست دارد درست در لحظهای که همه تصور و گمان مشخصی دارند، برخلاف آن عمل و همگان را غافلگیر کند.البته دلایل دیگری نیز محتمل است که مهمترین آنها غلبه جان بولتون بر طرفداران توافق با طالبان در دولت آمریکاست. بولتون مخالف چنین توافقی است. اگر چنین دلیلی پشت قضیه باشد، نشان دهنده میزان تاثیرگذاری بولتون بر تصمیمات ترامپ است؛ هر چند به تازگی برخی منابع آمریکایی از کاهش نفوذ وی سخن گفتند و برکناری وی در روز گذشته توسط ترامپ این گمانه را ضعیف کرد.همچنین این احتمال نیز وجود دارد که این تصمیم ترامپ با هدف فشار آوردن بیشتر بر طالبان گرفته شده تا امتیازات بیشتری قبل از امضای توافق نهایی از این گروه بگیرد.
بر اساس توافق اولیه آمریکا و طالبان پس از 9 دور مذاکره در دوحه قطر قرار بر این است که آمریکا 5 هزار نفر از 14 هزار نظامی خود را از افغانستان خارج کند و در مقابل طالبان هم متعهد شده است که این کشور به پایگاهی برای گروههای تندرو به منظور حمله به آمریکا و هم پیمانان آن تبدیل نشود.
طالبان در حالی با آمریکا وارد مذاکره شد که از هر نوع گفت وگویی با دولت افغانستان خودداری میکند به این علت که آمریکا را همه کاره دولت میداند و ترجیح میدهد نخست با آمریکا توافق کند و دولت نیز مجری آن باشد.این مذاکرات در سایه تحولات میدانی قابل توجه در سه سال اخیر و گسترش سلطه سرزمینی طالبان در این کشور جنگ زده رخ داد؛ به نحوی که گزارش بازرس کل آمریکا در امور بازسازی افغانستان نشان میدهد که دولت اشرف غنی تا اکتبر 2018 تنها بر 53.8 درصد کل خاک افغانستان سیطره داشته در حالی که این میزان در سال 2015، 72 درصد بوده است. مطالعه روند تحولات میدانی افغانستان نشان میدهد که سلطه و نفوذ سرزمینی طالبان از سال 2015 تا امروز سیری صعودی داشته است و بنا به اعلام گروه بحرانهای بینالمللی از ژانویه 2016 تا پایان 2018 حدود 15 درصد رشد داشته و از 29 درصد به 44 درصد رسیده است. آمارها درباره میزان سیطره دو طرف بر این کشور ضد و نقیض است، اما بیشتر نظرها بر این است که این گروه بر حدود نیمی از مساحت این کشور کنترل و نفوذ دارد.
بی بی سی هم در ابتدای سال 2018 در گزارشی اعلام کرد که طالبان در 70 درصد مساحت افغانستان نفوذ و فعالیت دارد البته این به معنای سیطره بر این میزان از جغرافیای افغانستان نیست. در پایان ذکر این نکته ضروری است که به همان اندازه که پیشرفت در مذاکرات صلح میان آمریکا و طالبان و سپس توقف این مذاکرات از سوی ترامپ «غیر منتظره» بود، از سرگیری آن از سوی ترامپ غیر منتظره نیست.
به هر حال اگر این مذاکرات از سر گرفته شود و صلحی هم اتفاق بیفتد، هر چند پیامدهای ژئوپولیتیکی مهمی دارد، اما باز افغانستان به این زودی روی آرامش به خود نمیبیند. همچنین، داعش هم چند سالی است که بر مشکلات آن اضافه شده است.
زندگی نباتی جریاناصلاحات!
صادق زیباکلام در روزنامه آرمان نوشت:
آخرین انتقاد من نسبت به اصلاحطلبان در روزهای اخیر به ماجرای محکومیت سنگین فعالان کارگری بازمیگشت؛ احکامی باورنکردنی کهاصلاحطلبان عملا هیچ واکنش جدی به آن نشان ندادند. التماس کردم رئیس دولت اصلاحات در باره این مساله سخنی بگوید، اما اتفاقی رخ نداد. رئیس دولت اصلاحات باید توجه داشته باشد که بزرگترین و اصلیترین وظیفه و رسالت جریان اصلاحات دموکراسیخواهی است، با این وجود آنچه از رفتار و گفتار ایشان برمیآید حکایت از بیتفاوتی این جریان و به خصوص رهبری اصلاحات به مسائل اینچنینی دارد.
گویی جریان اصلاحات دچار ضربه مغزی شده و با کمک دستگاه به زندگی ادامه میدهد. زندگی نباتی جریان اصلاحات از این روست که این جریان عملا خود را درگیر بسیاری از مسائل حقیقی جامعه نمیکند. دولت نیز در این زمینه ضعف جدی دارد؛ اصل 113 قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید که رئیسجمهور مسئول اجرای قانون اساسی است، احکام صادر شده علیه چند فعال کارگری چندان با قانون اساسی سازگاری لازم را ندارد و رئیسجمهور در این خصوص سکوت کرده است. به رغم ضعف دولت اما از جریان اصلاحات که خود را واسطه کرد تا مردم از رئیسجمهور برای رسیدن به قدرت حمایت کنند، انتظار میرفت واکنش جدیتری نشان دهد. هم از دولت و هم از قوه قضائیه باید انتقاداتی صورت میگرفت اما رئیس دولت اصلاحات صرفا با بیان اینکه منافع ملی ایجاب میکند در انتخابات شرکت کنیم، از کنار دیگر مسائل میگذرد.
شرایط به گونهای است که انگار رهبران اصلاحات تمام اعتبار خود را بر طبق اخلاص گذاشتهاند تا از دست برود؛ اعتباری که باعث شد مردم با بیش از یک میلیون رأی به کاندیداهای اصلاحات در مجلس شورای اسلامی حماسه خلق کنند و قدرت خود را به رخ اصولگرایانی که نهایتا با 400 تا 500 هزار رأی راهی مجلس میشدند، نشان دهند. جریان اصلاحات با محافظهکاری و مماشات، باعث ریزش سرمایه اجتماعی ارزشمند اصلاحطلبان شده به طوری که در خوشبینانهترین حالت میتوان گفت 60 درصد رأی اصلاحطلبان ریزش داشته است. معتقدم رفتار سران این جریان به نحوی است که باقی مانده این سرمایه اجتماعی ارزشمند نیز از دست خواهد رفت.
کاش یکی از رهبری اصلاحات میپرسید که مگر شما در این کشور زندگی نمیکنید و نمیبینید که جوانان دهه 60 و 70 چگونه دیروز به اصولگرایان و امروز به اصولگرایان و اصلاحطلبان پشت کردهاند؟ آیا اصلاحطلبان نگران این وضعیت نیستند و نمیخواهند با معضل بزرگ ریزش سرمایه اجتماعی روبهرو شوند؟ اگر میخواهند باید برنامهای جامع برای آینده ایران و اصلاحات داشته باشند. این گونه مسائل باید توسط رسانهها مطرح شود و برای پاسخگو بودن رهبری اصلاحات مطالبهگری صورت گیرد.
متأسفانه اگر در گذشته این انتقاد وجود داشت که بخش انتصابی پاسخگوی عملکرد خود نیست، امروز این خصوصیت به اصلاحطلبان و بخش انتخابی نیز سرایت کرده و نهادهای انتخابی پاسخگویی مناسبی نسبت به عملکرد خود ندارند. جریان اصلاحات امروز از نداشتن برنامه و نقشه راه رنج میبرد. ادامه چنین وضعیتی جز آن که باعث ناامیدی جوانان و نسلهای بعد از انقلاب شود، هیچ فایدهای ندارد. در این شرایط اصلاحطلبان چگونه میتوانند به چشم مردمی که در سال 96 رأی دادهاند نگاه کنند و دوباره از آنها بخواهند تا پای صندوقهای رأی بروند؟
علاج «واقعه» قبل از وقوع باید کرد
سیدعبدالله متولیان در روزنامه جوان نوشت:
در باره واقعه در کربلا و کشتار وحشیانه و به بند اسارت کشیدن غیرانسانی خانواده و فرزندان پیامبر اعظم و غم انگیزترین، عظیمترین، ماندگارترین حادثه و مصیبت تاریخ بشری، همواره در طول تاریخ حداقل سه سؤال بسیار مهم ذهن شیعیان و سایر مذاهب اسلامی را به خود مشغول کرده است:
۱ - ببینیم چه شد که بعد از ۵۰ سال از درگذشت پیغمبر (ص) جامعه اسلامی به آن حدی (از انحطاط) رسید که کسی مثل امام حسین (ع) ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی چنین فداکاریای بکند؟
۲ - آیا تکرار چنین فاجعهای در اعصار مختلف و در زمان ما امکانپذیر است؟
۳ - تکلیف فردی و جمعی ما برای جلوگیری از تکرار این حادثه و واقعه تلخ و جانسوز چیست؟
مقام معظم رهبری در ۲۰ خردادماه ۱۳۷۵ (همان سالهایی که عدهای از خواص بساط اشرافیگری را با مدل لیبرال سرمایه داری غربی در کشور پهن میکردند) در جمع پاسداران لشکر ۲۷ حضرت رسول تهران، علت حادثه را این چنین بیان میکنند: «وقتی خواصِ طرفدارِ حق، یا اکثریت قاطعشان، در یک جامعه، چنان تغییر ماهیت میدهند که فقط دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا میکند؛ وقتی از ترس جان، از ترس تحلیل و تقلیل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر میشوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمیایستند و از حق طرفداری نمیکنند و جانشان را به خطر نمیاندازند؛ آنگاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسینبنعلی علیهالسّلام - با آن وضع - آغاز میشود».
علل وقوع حادثه کربلا بسیار است، اما با بازخوانی ۳۳ سال بیانات حضرت امام خامنهای در تبیین ابعاد واقعه کربلا و عاشورا میتوان این علل را به طور عمده در محورهای زیر خلاصه کرد:
۱- تبدیل امامت به خلافت و خلافت به سلطنت. آخرین ضربه کاری معاویه که به پیکر اسلام وارد شد این بود که خلافت اسلامی را به سلطنت موروثی تبدیل و پسر فاسق، فاجر، فاسد، بی دین، دائمالخمر و میمون باز خود را به جای خودش نشاند ولی صدای اعتراضی از خواص بلند نشد.
۲- تبدیل اسلام ناب محمدی و اسلام علوی به اسلام اموی و اسلام سازش و تسلیم.
۳- تبدیل فضائل و ارزشهای الهی به اشرافیگری و رفاهطلبی در جامعه اسلامی.
٤- آلوده کردن سفرههای مردم به لقمه حرام. (فرمایش امام پیش از ظهر عاشورا: «فَقَدْ مُلِئَت بُطُونِکم مِنَ الحَرام» بیشک شکمهای شما از حرام پر شده است)
۵ - لغزش خواص از هفت، هشت سال بعد از رحلت پیامبر و امتیازطلبی و دنیاگرایی خواص تا جایی که در دوران خلیفه سوم برجستگان صحابه پیامبر نظیر طلحه، زبیر، سعد ابی وقاص و امثال اینها جزو بزرگترین سرمایه دارهای زمان خودشان شدند و در زمان حادثه کربلا حدود ۵۰ سال از این اشرافیگری خواص و صحابه گذشته و همه مردم نیز به تبع زمامداران با این فرهنگ فاسد عجین شده بودند.
۶ - قبول حاکمیت باطل از سوی خواص برای امتیازطلبی، حفظ آبرو، از ترس جان و مال، ریاستطلبی و پیشگیری از منفور شدن و طرد شدن.
۷ - ترک جهاد کبیر و تبعیت از دشمن در میادین مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... (سوره فرقان آیه ۵۲)
۸ - تلاش گسترده بنی امیه برای امامت ستیزی، دین ستیزی، عدالت ستیزی و تقدس زدایی با بهره گیری از زر و زور و تزویر.
۹ - ضایع کردن نماز و معنویت و دور شدن از ذکر و یاد خدا از یکسو و دنیاطلبی و التذاذ به شهوات دنیوی از سوی دیگر (سوره مریم آیه ۵۹) بهویژه از سوی خواص جبهه حق.
۱۰ - ضعف بینش و بصیرت، نداشتن قدرت تحلیل و تشخیص حق از باطل و فقدان استقامت خواص جبهه حق.
۱۱ - فراموش کردن و رها کردن رکن کلیدی امر به معروف و نهی از منکر از سوی اکثریت خواص و مردم (اگر احیای امر به معروف بزرگترین هدف امام حسین علیهالسلام عنوان شده است پس فقدان این رکن کلیدی هم بزرگترین عامل وقوع حادثه کربلا بوده است)
سؤال دوم این است که آیا حادثه کربلا تکرار شدنی است؟ پاسخ این است که بیشک یکی از علل اصلی اقامه عزا برای سید و سالار شهیدان جلوگیری از تکرار حادثهای در مقیاس کوچکتر از عاشورا در زمان حاضر است. آنچه که این روزها و سالها به رغم دستاوردهای عظیم نظام اسلامی در حوزههای علمی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، نظامی و... کام مردم را به شدت تلخ کرده، کدها و علائمی است که به همه دغدغه داران و دلسوزان نظام و مردم بهعنوان صاحبان اصلی کشور گوشزد میکند که اگر نسبت به این علائم بیتفاوت باشیم بیشک تکرار حادثه کربلا دور از انتظار نخواهد بود. امروز در کشور اشرافیگری، رفاهطلبی، رانتخواری، کاخنشینی، غربگدایی، فاصله طبقاتی، آقازادگی، سوءمدیریت، مدیریتهای موروثی، ترجیح منافع حزبی بر منافع ملی و... سبب سلب اعتماد عمومی، کاهش مقبولیت اجتماعی نظام، گسترش نارضایتیها، گسترش دلمردگی و ناامیدی، تخریب باورهای ملی و دینی، پیدایش گسل در وحدت ملی و... شده و همین امر دستاویز دشمنان برای طراحی فتنهها و مدلهای براندازی نرم از طریق واگرایی مردم از نظام اسلامی شده است.
و، اما چه باید کرد؟ باید مجموعهای از اقدامات سلبی و ایجابی در دو حوزه سختافزاری و نرمافزاری صورت گیرد تا تمامی آنچه در بخش اول بهعنوان علل بروز حادثه عاشورا بیان شد مرتفع شود و امید، اعتماد و شجاعت به کانون اصلی انقلاب بازگشته و تقویت شود:
۱ - در درجه اول باید بر برگزاری هر چه باشکوهتر مجالس اقامه عزای حضرات ائمه هدی علیهمالسلام و بهویژه حضرت حسین علیهالسلام تأکید شود و بدانیم که به فرمایش حضرت امام خمینی سلامالله علیه، با بزرگداشت محرم و صفر اسلام زنده خواهد ماند و تلاشهای دشمنان نیز به جایی نخواهد رسید. بی دلیل نیست که امام سجاد و امام باقر علاوه بر مداومت بر اقامه عزاداری، مردم را به برگزاری اینگونه مجالس در طول تاریخ وصیت و سفارش نمودهاند.
۲ - اقدامات قاطعانه قوه قضائیه با قوت تمام تا اجرای دقیق فرمان هشت مادهای مبارزه با مفاسد در همه حوزههای اقتصادی فرهنگی و... صادره از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۰ استمرار یابد.
۳ - با سرعت هر چه تمامتر گام دوم انقلاب وارد فاز اجرایی شده و تمامی مسئولان و مدیران که در بین آنان افراد پیر، خسته، بیانگیزه، اشرافی، مرعوب دشمن، دلبسته به غرب، غافل از ظرفیتهای داخلی، بعضاً سستکمربند و دوتابعیتی حضور دارند با سرعت عرصه مسئولیت را ترک و جای خود را به مدیران تازه نفس، لایق، جوان، انقلابی، باانگیزه، خوش فکر، شجاع، توانمند، دشمن شناس و مورد اعتماد نظام بسپارند.
٤ - انتخابات مجلس شورای اسلامی در دوم اسفند سالجاری، بهترین فرصت برای مردم است تا با حضور آگاهانه و انقلابی پای صندوقهای رأی و با انتخاب نمایندگان متناسب با آنچه که مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم انقلاب فرموده اند، مجلسی باطراوت، باانگیزه، جوان و انقلابی شکل گیرد. بیتردید تشکیل مجلسی در تراز انقلاب اسلامی، زمینه را برای تشکیل دولت تراز انقلاب مهیا خواهد نمود.
نهضت حسینی، فرهنگ عاشورایی
جهانبخشمحبی نیا در روزنامه ابتکار نوشت:
واقعه کربلا در جهان اسلام ظرفیتی بس بزرگ خلق کرده است که هیچ نهاد مدنی یا سیاسی در کره زمین یارای رقابت و یا مقابله با آن را نداشته است. هرچند در جوامعی مثل ایران بخش اعظمی از آیین و گرامیداشت عاشورای حسینی از صورتبندی مذهبی خارج و به حوزه فرهنگ انتقال یافته است، اما جای دلهره و نگرانی ندارد، مگر اینکه روح و جان این نهضت با استحاله مواجه شود و حواشی بر متن سنگینی کند. در نتیجه هدف و مقصد مولا علیبنالحسین(ع) در لابهلای تکریم آیینها خاک خورد و سالانه میلیونها نفر از شیفتگان حضرت در جهان جمع شوند و با بزرگداشت صوری واقعه از درونی کردن ارزشهای الهی و انسانی سید و سالار شهیدان عاجز بمانند.
تا حال از علل عدم توفیق یاران امام حسین(ع) در رسیدن به کوفه سخن زیاد گفته شده است و شاید دلیل اولیه آن رویگردانی مردم آن دیار از عهد و پیمان الهی بوده است. بدون شک، استبداد، خفقان و قتل و غارت دارالعماره در این گسست نقش اول را ایفا کرده است. در طول تاریخ تخریب بنیانهای اجتماعی و مهیا کردن شرایط سخت سیاسی از اهداف بارز نظامهای ستمگر بوده است.
در بعضی از تحلیلهای تاریخی، متاسفانه بحث به انحراف کشیده شده است، از جمله پیکربندی مباحث مربوط به شهید آگاه و شهید جاوید که مولود همین شرایط بوده است. اما آنچه از منظر تحلیل اجتماعی و اندیشه سیاسی قابل ارائه است، اتکای برداشتها به بخش اول قیام حضرت ابیعبدالله است، اما در بدنه اصلی نهضت که انجام اصلاحات واقعی است و مشمول باورها، عقاید، قضاوت و نحوه حکمرانی بر مبنای سیره رسولالله است، پیشرفتی به چشم نمیخورد.
در بحبوبه بوق و کرنای مکاتب سیاسی جهان که به نام آزادی، وقیحترین اعمال بشری به عیان در ویترین بازارهای مکّاره به نمایش گذاشته میشود، شاید واجبتر از اقبال ایدههای درونی و معنوی نهضت کربلا تفکری نباشد.
رقابتهای منفی در هیئتهای عزاداری، جدال بر انجام عزاداری در جغرافیای خاصی از شهرها، نفوذ موسیقی خارج از عرف در هیئتها، قمهزنی که با تدبیر بسیار خاص آیتالله خامنهای به نحو زیبایی مهار شد، استفاده ابزاری بعضی از عناصر سیاسی از عزاداریها و توسل به مقاتل غیرموثق و صحنهسازیهای روانی برای رسیدن به گریه و بزک کردن مقتل از آسیبها و تهدیدهایی است که استقلال، خلوص و هویت واقعی تاسوعا و عاشورا را نشانه گرفته است.
متاسفانه در بعضی شهرستانها، پالایش سر و صورت جوانان در ایام عزاداری به ایام نوروز طعنه میزند و این نوع رفتارها بدون شک مطلوب و مراد نهضت عاشورا نمیتواند باشد. البته جمهوری اسلامی ایران هم در صورت و هم در سیرت بایسته و شایسته است با فرهنگ عاشورا هم آغوش شود و صد البته، بعد از انقلاب اسلامی، نهادهای فرهنگی به خوبی در گسترش کمّی نهضت عاشورا خدمات قابل توجهی انجام داده است و ایران به معنای واقعی مرکز و هسته اصلی گسترش و عمق بخشیدن به باورهای عاشورایی است، اما در عاشورایی کردن روابط اجتماعی، فرهنگی و دینی موفقیتها آبدار نبوده است. اکنون در اوضاع و احوال جهانی که مکاتبی چون لیبرالیسم، فاشیسم، آنارشیسم، نئولیبرالیسم، مارکسیسم و دولتهای ارتجاعی و مدعی اسلام، بشریت را بیشتر تشنه عدالت، آزادی، انصاف، اخلاق و عرفان کرده است، میتوان از نهضت حضرت ابیعبدالله در رنگ و رو بخشیدن واقعی اسلام و عدالت اجتماعی به شهرهای مکه و مدینه و دیاران اسلام و حتی جهان بهرهها رساند، به شرط اینکه حوزههای علمیه و دانشگاه ها در کشورهای اسلامی عمق فاجعه را در سطح جهانی باور کنند و خود را به دود و دم مسموم برخواسته از آنها نیالایند. واقعه کربلا در اعتراض به جهنمی کردن حیات مردم، فراغت از سنت رسولالله، شیفت خلافت به سلطنت و شورا به استبداد، دروغ، حیله و نیرنگ شکل گرفت و برای آراستن جهان به فضیلت و سعادت استمرار یافت. هم اینک گشودن بازفهم واقعه در تفسیر، تبیین و تکامل از ضروریترین گامهای دینی، سیاسی و جامعهشناختی است.
مذاکرات در تله فریب و بلوف
محمدکاظم انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:
آمریکا با «بلوف» پروژه جنگ ستارگان، گوباچف را به دالان یک گفتوگوی فریبآمیز کشید و با انگشت نهادن روی مشکلات اقتصادی شوروی سابق فاتحه یک امپراطوری ۷۰ ساله را خواند. بلوف جنگ ستارگان و زدن موشکها روی هوا امروز پس از گذشت ۳۰ سال از آن دوران در گنبد خیالی آهنین رژیم صهیونیستی رو شده است. آنها موشکهای شلیک شده به سوی خود را نمیتوانند مهار کنند. این در حالی است که روسها که فکر میکردند در نقطه ضعف از این بابت هستند با ۳۰۰ S و ۴۰۰ S در صنایع موشکی خیلی جلوتر از آمریکاییها هستند.
آمریکاییها در برجام با بلوف سایه جنگ و تهدید نظامی و فریب رفع تحریمها وارد معرکه مذاکره با ما شدند در حالیکه خود آنها بیش از ما از سایه جنگ هراس داشتند و گزارشات سیا و پنتاگون حکایت از آن دارد و ثابت میکند که تحمل ۱۰ روز جنگ در منطقه را هم ندارند. آنها با زدن زیر یک قراردادی که امضاء ۶ قدرت جهان پای آن است نشان دادند خست نشان میدهند و حاضر نیستند امتیازی بدهند و یک گام جلو بیایند. دستگاه دیپلماسی ما باید دست آنها را میخواند که متأسفانه تعجیل در رسیدن به توافق باعث شد میلیاردها دلار خسارت در سرمایهگذاریهای عظیم در صنعت هستهای به هدر رود.
هیچ نهاد مالی و محاسباتی و نظارتی در دولت و مجلس هنوز جرأت نکردهاند که بروند میزان خسارت توافق برجام و انجام تعهدات را با محاسبات دقیق تقویم کنند. چون در تیم مذاکرات نه کسی از دیوان محاسبات و سازمان حسابرسی و سازمان بازرسی کل کشور حضور داشته که در اینباره روایت خسارت را اعلام کند.
اما در طرف مقابل نماینده وزارت خزانهداری آمریکا حضور داشته و حساب و کتاب دادهها وستاندههایی که در این توافق بهعمل آمده دقیق دارند.
آمریکا که از توافق خارج شد و به هیچ تعهد برجامی عمل نکرد در عوض تحریمها را تشدید کرد. اروپا هم که به ظاهر از برجام خارج نشده به هیچ یک از تعهدات یازدهگانه عمل نکرده است. اما پیشنهاداتی را میآورد که نه با میزان تعهدات برجامی تناسب دارد و فریبکارانه میخواهد ایران همچنان در تداوم اجرای تعهدات بماند و بدون اینکه امتیازی بگیرد در مورد محدود کردن قدرت منطقهای و موشکی و نیز دائمی کردن تعهدات برجامی که در برخی موارد موقت است در مذاکرات جدید ایران همچنان امتیاز بدهد.
آمریکاییها در محاسبات خود میگویند؛ در برجام ایران را خلع تواناییهای هستهای کردیم.
باید در مذاکرات جدید خلع سلاح منطقهای و موشکی بکنیم و هیچ ابایی هم از این وقاحت سیاسی ندارند. این در حالی است که دست آمریکا در منطقه زیر ساطور موشکی و پهپادی مقاومت است و آنها هیچ ابزاری برای مقابله با آن ندارند.
بلوف گزینه نظامی با زدن پهپاد فوق پیشرفته آنها بر فراز خلیجفارس و نیز توقیف نفتکش انگلیسی در حالیکه در اسکورت ناوگان نظامی انگلیسیها بود نه تنها روی میز نیست بلکه زیر میز هم نیست.
اکنون رژیم صهیونیستی بهدلیل ماجراجویی در سوریه، عراق و لبنان فعلاً یک سیلی از حزبالله دریافت کرده و با رها کردن مرزهای خود منتظر دریافت سیلی دوم است. حشدالشعبی در عراق دنبال مقابله به مثل در برابر ماجراجویی رژیم صهیونیستی است و قطعاً به موقع پاسخ خواهد داد. در ایران هم میلیونها جوان عاشق شهادت و تربیت شده مکتب کربلا و عاشورا منتظر یک فرمان هستند تا پایگاههای آمریکا در منطقه و ناوگان آنها را در اقیانوس هند و خلیجفارس و دریای عمان را با خاک یکسان کنند یا به قعر امواج آبها بفرستند.
نمیدانم چرا دستگاه دیپلماسی از این ظرفیت عظیم استفاده نمیکند و هنوز امید به مذاکرات دارد.
آمریکا و اروپا طبق معاهده برجام که به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسیده باید کلیه تحریمهای نفتی، بانکی و … را بردارند.
لذا چانهزدن روی فروش صدهزار بشکه و واریز آن در سازوکار instex که یک «بلوف» و «فریب» بیش نیست آنهم برای تأمین غذا و دارو جز اهانت به مردم و ادعاها و وعدههایی که در این سال به ملت داده شده چیست؟
دولت باید گام سوم و چهارم را محکم بردارد تا به سرعت به نقطه صفر قبل از توافق برجام برگردیم. آمریکا و اروپا تمام خشابهای تحریمی و تهدیدی خود را خالی کردند و هیچ حرف جدیدی ندارند. دولت با نگاه دقیق و راهبردی به شرق و عملیاتی کردن اقتصاد مقاومتی و تکیه بر ظرفیتهای عظیم و پایان ناپذیر داخل هنوز حرفی برای گفتن و جبران خسارتها دارد.
دولت برای تنبیه غرب باید همان تهدید روحانی که گفت: اگر قرار باشد ما نفت نتوانیم بفروشیم هیچکس دیگری حق ندارد نفت بفروشد را عملیاتی کند. اروپا باید مزه این تهدید را بچشد و ایران این توانایی را دارد که خطر تهدید تحریمهای ظالمانه را با عملیاتی کردن این راهبرد دفع کند.
قدرت یعنی توانایی اثرگذاری روی ترجیحات حریف. آمریکاییها در اتاق جنگ اقتصادی با حربه تحریمها مدام روی ترجیحات ما اثرگذاری میکنند. چرا ما با ظرفیتهای عظیمی از قدرت ملی و قدرت منطقهای و حتی فرامنطقهای حاضر نیستیم روی ترجیحات دشمن اثرگذاری کنیم. «چماق» آمریکاییها را باید سر خودشان فرود آوردیم و «هویج» آنها را هم به سمت خودشان پرتاب کنیم. یک دستور کار بر روی میز فرماندهان جنگ اقتصادی آمریکا بگذاریم که هزینه آن به تریلیونها دلار میرسد. آنها اهل هزینه – فایده هستند. این هزینه با گامهای سست کاهش تعهدات برجامی و مذاکرات پاریس تولید نمیشود. کرکره مذاکرات با غرب را تا موقعی که تعهدات را از حرف به عمل در نیاوردهاند پایین بکشیم و به فکر چماقی باشیم که قرار بود به سر ما بزنند آن را محکم بر سر آنها فرود آوریم تا آنها را از توهم غلبه بر ملت ایران بیرون آورد.
امیدوارم در ایام محرم و صفر دستگاه دیپلماسی کشور شمر زمانه خود را بشناسد. و با زدن دست رد بر پیشنهادهای تحقیرآمیز و موهن در یک برخورد کربلایی و عاشورایی تکلیف خود را با دشمنان ملت ایران روشن کند.