به گزارش مشرق، اصلاح جامعه اسلامی و پیشبرد جامعه به سوی تمدن نوین اسلامی در گروی تربیت افراد صالحی است که هسته اولیه آن در خانواده شکل میگیرد، به همین دلیلنقش والدین به خصوص مادران در درجه اول و بعد نقش مسئولان امر فرهنگ و تربیت جامعه بسیار حایز اهمیت است. از این منظر توجه به شاخصهها و معیارهای تربیت فرزند صالح بر اساس منابع قرآنی و روایی جایگاه بالایی پیدا میکند.
بنابراین، آن زمان که والدین به خصوص مادران با این شاخصههای تربیتی آشناتر باشند و توانایی پیادهسازی آنها را در محیط خانواده داشته باشند، امید میرود که در چنین خانوادهای فرزندانی صالح پرورش یابند، در این صورت این فرزندان صالح در آینده، مدیرانی در فکر اصلاح خود و جامعه خواهند بود و توانایی این را دارند که جامعه اسلامی را در مواقع حساس به طرز بسیار شایستهای مدیریت و در بزنگاهها و شرایط خطرناک جان خود را نثار اسلام کنند.
بیشتر بخوانید:
به مناسبت ایام عزای سید و سالار شهیدان در گفتوگویی با حجتالاسلام حسن شریعتزاده، کارشناس مذهبی به برخی از گزارههای تربیتی عاشورایی پرداخته شد.
وی در بخشهایی از این گفتوگو میگوید: حضرت زینب(س) به گونهای فرزندان خویش را تربیت کرد که به یقین میتوان گفت تا ابد نمونهای از برترین الگوهای تربیتی محسوب میشود؛ فرزندانی که در یکی از حساسترین مقاطع بشری به دعوت امام عصر خویش لبیک گفتند و به یاری او شتافتند و در این مسیر جان خویش را تقدیم کردند.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
* اکنون در عصری زندگی میکنیم که به واسطه رسانهها و فضای مجازی فرهنگ و تربیت جامعه با مخاطره مواجه شده است و در چنین شرایطی فهم گزارههای مهم تربیتی ضروری مینماید؛ عوامل مؤثر در تربیت را در چه گزارههایی میدانید؟
به نظرم چهار عامل تربیت انسان را شکل میدهد:
عامل اول و دوم، پدر و مادرند؛ قرآن این گزاره را یکی از عوامل اصلی تربیت میداند؛ در آیات سوره لقمان شاهد موعظه این حکیم بزرگوار به فرزندش هستیم؛ بر این اساس، احادیث فراوانی درباره نوع تربیت فرزند وجود دارد؛ از نظر احادیث، مسئله تربیتی حداقل قبل از انعقاد نطفه آغاز میشود و در این زمینه توصیههای بهداشتی و تربیتی متعددی وجود دارد.
عامل سوم، مراقبت نسبت به همنشین است؛ ائمه(ع) در احادیثی ما را از همنشینی با اشرار و احمقان برحذر داشتهاند و در عین حال به شاخصههای همنشین خوب اشاره کردهاند؛ مثلاً امیرالمؤمنین(ع) در روایتی فرمود «همنشین بیخرد نباش که او کار (نابخردانه) خود را برای تو آرایش میدهد و دوست دارد تو را چون خود کند؛ لا تَصحَب المائِق فَاِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ فِعلَه وَ یَوَدُّ اَن تَکُونَ مِثلَه» و در روایتی دیگر فرمود «همنشینی با حکیمان، مایه حیات خرد و شفای جانها است؛ مُجالَسَةُ الحُکَماءِ حَیاةُ العُقُولِ و شِفاءُ النُّفُوسِ» حتی خداوند در آیهای از قرآن همنشین و دوست ناباب را یکی از عوامل انحراف ظالمان معرفی کرده و از زبان آنها میفرماید «یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا؛ ای وای کاش من فلانی را [ که سبب بدبختی من شد ] به دوستی نمیگرفتم.»
رزق حرام و صفبندی دشمن مقابل امام حسین(ع)
عامل چهارمیکه شاید خیلیها به آن توجه ندارند، رزق است و چه بسا پایه عوامل تربیتی شمرده میشود؛ بر اساس آموزههای دینی، اموال و ارزاق دارای اثر وضعی و معنوی هستند و بر روح و جان افراد اثرات مثبت و منفی میگذارند، تا حدی که سعادت و شقاوت افراد در میزان توجه آنها به کیفیت کسب درآمد بستگی دارد؛ اگر سرپرست یک خانواده توجه به رزق خود و اهل منزل نداشته باشد و از هر راه شبههناکی برای خانواده تأمین معاش کند، آن خانواده قطعاً روی سعادت و رستگاری را نخواهند دید و به شقاوت سوق مییابند؛ همچنان که در ماجرای عاشورای حسینی، نقش مال حرام در دشمنی با امامحسین(ع) در بیانات آن حضرت واضح است؛ آنگاه که دشمنان بین سخنان ایشان همهمه میکردند، خطاب به آنها فرمود «شکمهای شما از حرام پر شده است؛ فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُم مِنَ الحَرَامِ.»
اصلاً یکی از بروزات مال حرام اثرگذاری بر خانواده و اولاد است؛ امام جعفر صادق(ع) در روایتی فرمود «اثر درآمد حرام و نامشروع، در نسل و اولاد ظاهر میشود؛ کَسْبُ الحَرامِ یَبینُ فی الذُّرِّیَّةِ» و امام هادی(ع) در روایتی دیگر کسب حرام را توشه جهنم معرفی کرده و فرمود «اموال حرام، رشد و نموّ ندارد و اگر هم احیاناً رشد کند و زیاد شود برکتی نخواهد داشت و با خوشی مصرف نمیشود و آنچه را از اموال حرام انفاق و کمک کرده باشد، اجر و پاداشی برایش نیست و هرچه باقی بگذارد نیز توشه او برای رفتن به آتش دوزخ است؛ إِنَّ الْحَرَامَ لَا یَنْمِی وَ إِنْ نَمَی لَا یُبَارَکُ لَهُ فِیهِ وَ مَا أَنْفَقَهُ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهِ وَ مَا خَلَّفَهُ کَانَ زَادَهُ إِلَی النَّارِ.»
برعکس این مسئله نیز صادق است؛ رزق حلال باعث جلای روح و دخول نور در قلب انسان میشود؛ از این روست که خداوند در آیات متعددی از قرآن به رزق حلال دعوت میکند؛ در یکی از این آیات میخوانیم «یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ؛ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِین؛ ای مردم، از آنچه در زمین حلال پاکیزه است، بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید؛ زیرا او دشمن آشکار شماست.» (بقره 168)
اهمیت انتخاب نام نیکو بر فرزند
* در ماجرای قیام اباعبدالله(ع) کودکان و نوجوانانی حضور داشتند که تا پای جان با امام(ع) همراه بودند؛ آیا میتوان در این ماجرا الگوهای تربیتی یافت؟
متأسفانه سبک زندگی عاشورایی، آن هم در ابعاد تربیتی آنچنان مورد توجه قرار نگرفته است؛ اشک و روضه بسیار خوب است و ثواب دارد، اما این مسئله نباید ما را از ابعاد مختلف عاشورایی از جمله اصلاح سبک زندگی باز دارد، زیرا ماجرای عاشورا، بستهای از عالیترین ارزشهای انسانی و تربیتی است که درسهای آن تا قیامت تداوم دارد؛ در کربلا شاهد رشادت و جانفشانی کودکان و نوجوانانی هستیم که دارای خانوادهای شریف بودند و در دامان مادرانی پاک رشد یافتند؛ فرزندان حضرت زینب(س) از نمونههای بارز آن هستند؛ در نقلهای تاریخی آمده است حضرت زینب دارای 5 فرزند به نامهای علی، عباس، محمد، عون و جعفر بود؛ در اینجا این نکته ضروری است که باید ابتدا نام نیکو برای فرزند انتخاب کرد.
حضرت زینب(س) به گونهای فرزندان خویش را تربیت کرد که به یقین میتوان گفت تا ابد نمونهای از برترین الگوهای تربیتی شناخته میشوند، فرزندانی که در یکی از حساسترین مقاطع بشری به دعوت امام عصر خویش لبیک گفتند و به یاری او شتافتند و در این مسیر جان خویش را تقدیم کردند؛ زینب(س) به فرزندانش آموخت که در سختترین شرایط باید تا پای جان یار و یاور امام زمان و ولیّ زمانشان باشند و خواست خود را هر اندازه هم دقیق باشد، بر خواست امام(ع) ترجیح دهند و راه صلاح خود و جامعه را در اطاعت و تبعیت از هادی زمانه بدانند.
از این مسئله، این نکته حاصل میشود که دقت در انتخاب همسر در واقع دقت در انتخاب مادر یا پدری خوب برای فرزندان آینده شماست؛ رسول خدا(ص) میفرمود «در انتخاب همسر یا مادر دقت کنید إیاکمْ وَ خَضْراءَ الدَّمَنْ؛ مراقب باشید از سبزی روی لجن بپرهیزید. به حضرت گفتند سبزی روی لجن چیست؟ ایشان فرمود: دختر خوشسیمایی است که جایگاه و اصالت بلندی ندارد. اَلْمَرْأَةُ اَلْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ اَلسَّوْءِ.»
* حضرت زینب(س) دارای چه شاخصههای بارزی است. خیلیها تصور میکنند از آنجایی که ایشان در مکتب وحی پرورش یافت، به این مقامات دست یافت؟
رشد حضرت زینب(س) صرفاً منحصر در ارتباط خویشاوندی با خاندان وحی نیست؛ چه بسا افرادی را در تاریخ میبینیم با وجود آنکه در خاندان عترت(ع) بودند، مسیر انحراف پیش گرفتند و یا امام خویش را به طور بایسته و شایسته همراهی نکردند و بلکه امام معصوم را نصیحت میکردند؛ زینب(س) کسی است که تمام لحظههای تلخ و شیرین خاندان وحی را تجربه کرد، چه آن زمان که حق پدرش را غصب کردند و چه آن زمان که مادرش فاطمه زهرا (س) در دفاع از امام خویش به پا خواست و در این مسیر جانش را تقدیم کرد؛ زینب(س) در چنین مکتبی رشد یافت.
به طور خلاصه بخواهم بگویم: تمام برنامه شیعه باید به سوی اطاعت و تبعیت امام ختم شود و رضای خدا را در اطاعت امام بداند؛ زینب کبری(س) از آنجا که تربیت الهی داشت، به این مقام والا رسید؛ او در کربلا مطیع محض امام خویش بود و به فرزندانش آموخت اینچنین باشند، اما از آن سو میبینیم که نزدیکترین اقوام امامحسین(ع) با ایشان همراهی نکردند؛ امیداورم اخلاق و منش زینب(س) در زندگی ما پیدا باشد و صرفاً به گریه و زاری مشغول نشویم، بلکه به سیره این بزرگواران نیز توجه داشته باشیم؛ ما نیاز داریم از این شیعیان بزرگوار تأثیر بگیریم و تأثیر برسانیم.
* همان طور که میدانیم والدین، اولین مربیان فرزند هستند؛ درباره جایگاه عبدالله بن جعفر به عنوان همسر حضرت زینب(س) مقداری توضیح دهید؛ زیرا تصور عموم به این شکل است که عدم همراهی او با کاروان حسینی نشانه ضعف عبدالله است.
هرچند همسر زینب(س) یعنی عبدالله بن جعفر طیار توفیق همراهی با کاروان امام حسین(ع) را نیافت، اما مورخان او را فرد فاضل و کریم معرفی کردهاند؛ در یک نقل تاریخی میخوانیم شخصی نزد عبدالله بن جعفر آمد و خطاب به ایشان گفت تو کریمترین انسان روزگاری؛ گفت نه به خدا قسم؛ کریمترین انسانهای روزگار حسن و حسین هستند.
او در ابتدا ثروتمند نبود، اما بعداً اوضاع اقتصادیاش بهتر شد؛ حبیب بن ابی ثابت نقل میکند «عبدالله بن جعفر ابن ابی طالب (پسر برادر و داماد امیرالمؤمنین) خدمتش رسید و عرض کرد «یا امیرالمؤمنین دستور بدهید در معونه زندگی به من کمک شود، به خداسوگند برای هزینه زندگی اصلاً چیزی نمانده است و چارهای جز فروختن علوفه شترم ندارم.» علی علیهالسلام در جواب فرمود «به خدا سوگند نمیتوانم چیزی به تو بدهم، مگر این که به عمویت امر کنی چیزی سرقت کند و به تو بدهد.» این جمله امیرالمؤمنین(ع) برای عبدالله عامل تلنگر شد؛ حضرت اینگونه فرزند برادرش را تربیت کرد و به طور قطع چنین فردی اثر تربیتی خوبی از امیرالمؤمنین(ع) به ارث برد.
پاسخ دندانشکن عبدالله بن جعفر به مکرهای معاویه
همچنین نقل است هنگامی که معاویه در سال 50 به منظور گرفتن بیعت برای یزید به مدینه سفر کرد و با بزرگان قبایل، از جمله عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر به طور خصوصی دیدار کرد و آنها را به بیعت با یزید دعوت کرد، عبدالله بن جعفر با سخنانی نقشههای معاویه را نقش بر آب کرد و به بیعت با یزید پاسخ منفی داد و بر حقانیت اهلبیت و خاندان رسول خدا و بر ولایت و خلافت ایشان تأکید کرد؛ این روایت را "دینوری" در جلد یکم کتاب الإمامة و السیاسةنقل میکند.
یا معاویه در برخی مناظرهها و گفتوگوها میگفت: ای عبدالله چقدر حسن و حسین را بزرگ میشماری! در حالی که آنان بهتر از تو نیستند، پدرشان نیز از پدر تو بهتر نیست و اگر فاطمه دختر پیامبر نبود میگفتم مادرت اسماء دختر عمیس از او کمتر نیست. عبدالله در پاسخ گفت: به خدا این دو و پدر و مادرشان بهتر از من هستند؛ بنابراین مواضع سیاسی عبدالله و مخالفتهای او با بنیامیه دلیل روشنی بر اعتقاد راسخ او به مبارزه با امویان است.
واکنش عبدالله بن جعفر نسبت به شهادت فرزندانش
از دیگر سو واکنش عبدالله بن جعفر پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین و فرزندانش عون و محمد گویای ایمان و اعتقاد او به قیام امام حسین است؛ شیخ مفید در کتاب «الإرشاد» خود نقل میکند «پس از بازگشت بازماندگان امام حسین به مدینه، یکی از غلامهای عبدالله بن جعفر به نام ابوا لسلاسل نزد او رفت و شهادت پسرانش را به او تسلیت گفت؛ عبدالله کلمه استرجاع بر زبان آورد؛ غلام گفت این مصیبتی است که از حسین بن علی به ما رسیده است؛ عبدالله بن جعفر او را با کفش خود راند و گفت: ای کثیفزاده ( یا ابن اللخناء). آیا به حسین چنین چیزی را میگویی؟ به خدا سوگند اگر نزدش بودم دوست داشتم که تا کشته نشوم از او جدا نشوم؛ به خدا سوگند من آنها را سخاوتمندانه در راه حسین دادهام و مصیبت آنها برمن گران نیست، زیرا آنان در راه برادرم و پسرعمویم به شهادت رسیدند و همراهش شکیبایی ورزیدند؛ آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: الحمدالله با اینکه مصیبت حسین بر من گران است، اما اگر نتوانستم او را یاری دهم، فرزندانم او را یاری دادند.
رسانه ملی باید فرهنگ حسینی را در طول سال تداوم دهد
* در عصر حاضر تربیت اسلامی با اندیشههای نوین التقاط یافته است به گونهای که انسان موفق را در گزارههای غیر دینی معرفی میکنند؛ فرد موفق را شخصی میدانند که دارای عالیترین موقعیت اجتماعی یا تحصیلی است و در نهایت کسی که توانایی اداره زندگی با بهترین امکانات مادی را داراست؛ نظرتان در این باره چیست؟
متأسفانه هرگاه دیانت در یک جامعه رشد کرد، برنامههایی هدفمند جهت تخریب این نوع رویکرد در جوامع ایجاد شد که نمونه آن را در اروپای عصر مدرن شاهدیم؛ در آن زمان کلیسا را به انزوا کشاندند و حجاب را از سر زنان به اسم تساوی حقوق و آزادی جنسی برداشتند؛ برخی روشنفکران دینی نیز در این میان نقش مهمی در رشد این نوع رویکردها ایفا کردند؛ محوریت مدرنیته انسان بود نه خدا، دنیاگرایی بود نه آخرتگرایی، یعنی همه چیز فدای دنیا و مطامع دنیا، این نوع تفکر متأسفانه در جوامع اسلامی رشد کرد.
حال در چنین شرایطی وظیفه رسانه ملی سنگین است؛ در حالی که از رسانههای خود و سیمای اسلامی انتظار ترویج فرهنگ اصیل اسلامی و تبلیغ آموزههای دین و آموزههای عترت را داریم، شاهد برنامههایی هستیم که بر خلاف این موج حرکت میکنند؛ اکنون در ماه محرم، فضای رسانه ملی دعوت به ارزشهای حسینی است؛ رسانه ملی باید فرهنگ حسینی را در طول سال تداوم دهد.
اساس رسالت رسانه ملی باید تربیت دینی باشد نه دعوت به شهرتطلبی
برخی مسابقات تلویزیونی، هرچند ظواهر خوبی دارد و باعث سرگرمی است، اما تبعه منفی آن در لایههای زیرین فرهنگ جامعه به مرور زمان دیده میشود، چرا که این مسئله برای ما عیان است که شهرتطلبی و دعوت به آن، دارای آفتهای زیادی است؛ اصل شهرتطلبی دعوت به دنیاست؛ کسی که تفکر معنوی او ضعیف باشد در او دنیاگرایی رشد میکند و اولین بروزات آن شهوتپرستی و شهرتطلبی است؛ کمتر کسی را میشناسیم که در پی شهرت باشد اما دارای زندگی کمحاشیهای نباشد؛ اصلاً مقوله شهرتطلبی در تضاد با اندیشه معنوی و دینی است؛ بنابراین، اساس رسالت رسانه ملی باید تربیت دینی و نه دعوت به شهرتطلبی باشد.
فرهنگی که در برخی مسابقات تلویزیونی القاء میشود در تضاد با اندیشه دینی است
باید پرسید این مدل برنامهها چقدر با فرهنگ دینی ما سازگار است؟ چقدر توجه انسانها را معطوف به مسائل معنوی میکند؟ چقدر حس ما را نسبت به مقولات دینی و اهلبیتی تحریک میکند؟ مردمی که در باطنشان عشق اهلبیت(ع) نهفته است، مردمی که در طول سال در انتظار اربعین حسینیاند تا روح خود را تسویه کنند، چه به خوردشان میدهیم؟ چرا فرهنگ جامعه را به سمت فرهنگ خدامحوری و آخرتگرایی سوق نمیدهیم؟ برنامه خدا رشد شیعیان ما است، اما برنامههای ما سوق دادن آنها به سوی دنیاگرایی و شهرتطلبی است؛ اوج تفکر مردم را در این نوع بینش قرار میدهیم، از این رو باید در قیامت پاسخگوی مردم باشیم.
در فرهنگ اسلامی این مسئله نهفته است که ابتدا آبادانی آخرت و رشد معنوی و بعد در این راستا آباد کردن دنیا و زندگی؛ ما در قرآن آموختیم باید مردان الهی را الگوی خود قرار دهیم و زندگی خود را بر این اساس سامان دهیم، در این مدل برنامهها چه کسانی را به عنوان الگو به جامعه دینیمان معرفی میکنیم؟
بله، به ظاهر در چنین برنامههایی دو تا کار خداپسندانه میکنیم، اما چرا به فکر فرهنگی که این مدل برنامهها در نهاد انسانها میکارند، توجه نمیکنیم؟ فرهنگ امامحسین(ع) و فرهنگ عاشورا دعوت به ولایت اهلبیت(ع) و معنویتگرایی است، اما فرهنگ رسانه ما که اسم تشیع را یدک میکشد، دعوت به دنیا و شهرتطلبی! چرا متولیان فرهنگی ما مقداری فکر نمیکنند؟ چرا برای چنین برنامههایی مسئولان رده اول فرهنگی کشور باید پیام همراهی و شادباش بدهند؟ پس باید به این مسئولان و نوع فرهنگشان تبریک گفت و نگران فرهنگ آینده کشور بود.