سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
قورباغه چشمزرد و کرکس مصری یا...؟!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
دیروز هشتگ «چطور رویتان میشود؟» در شبکههای اجتماعی جهانی «ترند» (کلمه یا عبارتی که در فضای مجازی بیشترین تکرار و توجه را در یک بازه زمانی کوتاه به خود اختصاص میدهد و در واقع مد میشود) شد. این عبارت را گرتا تونبرگ نوجوان سوئدی در سخنرانی خود در اجلاس تغییرات اقلیمی سازمان ملل در نیویورک که با حضور سران 60 کشور دنیا برگزار شد، به کار برد. او که برای فعالیت در زمینه تغییرات آب و هوایی ترک تحصیل کرده و به چهرهای جهانی تبدیل شده، در سخنان خود گفت: «هیچ چیز سر جایش نیست. من نباید اینجا باشم. من باید آن طرف اقیانوس الان در مدرسه باشم. در مقابل شما به ما جوانها چشم امید دوختهاید. چطور رویتان میشود؟»
رسانههای جهانی پر شده است از تصاویر این دخترک که معصومانه به جهانیان درباره ضربهای که به محیط زیست میزنند، هشدار میدهد. جهان چه جای زیبا و عادلانهای است! دخترکی میتواند در برابر سران یک سوم کشورهای دنیا سخنرانی کرده و آنها را بازخواست کند و بگوید «چطور رویتان میشود؟» این سؤال خوبی است. اما گویا فقط دخترک چشم آبی سوئدی حق دارد آن را بپرسد و رسانههای جهان نیز آن را تکرار کنند.
سال گذشته همین روزها بود که اتوبوس حامل دانشآموزان مدرسهای در شهر ضحیان استان صعده یمن، از اردویی تفریحی بازمیگشتند. این اردو، جشن پایان دوره حفظ قرآن آنان بود. ساعت 8 و 20 دقیقه صبح، راننده اتوبوس را در بازاری شلوغ متوقف کرد تا بچهها خوراکی بخرند. چند دقیقه بعد یک جنگنده سعودی بمبی لیزری به وزن 227 کیلوگرم را به سوی اتوبوس شلیک کرد. در این حمله 54 نفر کشته شدند. 45 تن از قربانیان، کودکان این اتوبوس مرگ بودند که اغلب آنان زیر 10 سال سن داشتند و کولهپشتیهایی با آرم یونیسف به آنها داده شده بود.
اما کولهپشتیهای آبی رنگ یونیسف که با عنوان کمکهای بشردوستانه به آن کودکان داده شده بود، حریف معامله تسلیحاتی آلسعود و وزارت خارجه آمریکا نبودند. معاملهای که یکی از اقلام آن بمب MK82 ساخت شرکت لاکهید مارتین بود. حسین الاجری 11 ساله تنها بازمانده این حمله وحشیانه بود. پدر حسین دو سال پیش در حمله هوایی دیگری جان خود را از دست داده بود. رژیم آلسعود تا آن زمان 18 هزار حمله هوایی به یمن کرده بود.
سازمانهای به اصطلاح بینالمللی برای گرم شدن زمین و تغییرات آب و هوایی هزار و یک خیمهشببازی به راه میاندازند و از خرج کردن معصومیت چهره دخترکی ابا ندارند اما نه در رسانهها و نه در سازمان ملل و یونیسف و پارلمان اروپا و کنگره آمریکا و امثال این سالنهای خیمهشببازی، جایی برای حسین نیست که بگوید جهان متمدن غرب، این حامی حقوق بشر، مدافع حقوق کودکان و زنان و حتی سگها و گربهها چگونه همکلاسیهای او را به معنای واقعی کلمه سلاخی کردند. اگر اندکی صداقت و شرافت وجود داشت این حسین الاجری بود که باید در برابر سران کشورهای دنیا قرار میگرفت و میپرسید؛ شمایی که حتی نگران انقراض مرغ مگسخوار، کرکس کالیفرنیا، گوریل کوهستان، سمندر اندرسون، میمون سیاه کاکلدار، کرگدن جاوهای، تیزشاخ عربی، قورباغه درختی چشمزرد، لاکپشت ماداگاسکار، کرکس مصری، پلنگ برفی و یک دوجین دیگر پرنده و چرنده و خزنده هستید، «چطور رویتان میشود» چشم خود را به روی کشتار دوستان من ببندید؟ وقتی هر 10 دقیقه یک کودک یمنی جان میدهد، چطور رویتان میشود که از حقوق بشر و کودکان بگویید؟
اما جهان بیعارتر و سران آن گستاختر از این حرفها هستند. نفت سیاه عربستان رنگینتر از خون سرخ کودکان یمنی است. آنها میتوانند کودکان یمنی را بکشند اما یمنیها حق ندارند و نباید به تاسیسات نفتی عربستان نگاه چپ کنند. کارشناسان غربی گفتهاند حمله به آرامکو آلودگی زیست محیطی داشته است! ریختن خون یمنیها البته مشکلی برای محیط زیست ندارد. فروردین سال گذشته وقتی فلسطینیها در غزه برای در امان ماندن از گلوله تکتیراندازان رژیم وحشی و کودککش اسرائیل، لاستیک آتش میزدند، سخنگوی دولت نتانیاهو گفت: سوزاندن لاستیکها باعث انتشار سموم و آلایندهها شده و باعث فاجعه محیطزیستی میشود!
آقای ظریف وزیر امورخارجه کشورمان در نیویورک گفته است شاخه زیتون روی میز است. آقای ظریف! ترامپ و ماکرون و جانسون زبان شاخه زیتون را میفهمند؟! سه کشور اروپایی طرف قرارداد ایران در برجام بیانیه رسمی داده و در قضیه حمله به آرامکو، ایران را متهم کردهاند. طبق کدام سند و مدرک؟ هیچ! همانهایی که در جنایت جنگی یمن دست دارند و دستشان که نه، کل هیکلشان آغشته به خون یمنیهاست، با کمال وقاحت میگویند ایران باید درباره ثبات در منطقه مذاکره کند. از نظر آنها ثبات یعنی مردم مظلوم منطقه دست خود را بالا ببرند و پذیرای بمبهای اهدایی آنان باشند. این یعنی ثبات! اما اگر کسی در برابر تجاوز از خود دفاع کرد و زیر بار حرف مفت و زور نرفت، عامل بیثباتی است و باید محاکمه شود.
امروز قرار است رئیسجمهور کشورمان در سازمان ملل سخنرانی کند. آقای روحانی باید بپرسد شمایی که حتی به یک مورد از تعهدات قبلی خود عمل نکردید، چطور رویتان میشود از مذاکره و توافق جدید حرف بزنید؟ شمایی که عامل اصلی جنایت و ناامنی در منطقه هستید، چطور رویتان میشود از امنیت و ثبات دم بزنید؟ این روزها سالروز آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله است. هنوز زندهاند پدران و مادرانی که چشم انتظار خبری، پلاکی، تکه استخوانی از جگرگوشه خود هستند. مردم ایران فراموش نکردهاند چه کسی صدام را تا بن دندان مسلح کرد و به جان ملت ایران انداختند. اگر آن روز هم چشم امید ملت ایران به کمک و پادرمیانی شما بود که نه از تاک نشان میماند نه از تاکنشان.
مشکل غرب آن است که جمهوری اسلامی به طرز شگفتانگیزی قواعد بازی را تغییر داده است. اگر تا چند دهه پیش این آمریکاییها بودند که به راحتی تصمیم میگرفتند چه بلایی سر کدامین سرزمین و مردمانش بیاورند و هزینهای ندهند، اینک باید شاهد انهدام پهپاد پیشرفته خود باشند و کاری از دستشان ساخته نیست. گمان میکردند یمن ضعیفترین حلقه محور مقاومت است و از همین حلقه چنان سیلی خوردهاند که هنوز از گیجی آن درنیامدهاند. فهم و هضم این تحولات برای دستگاه محاسباتی غرب که همه چیز را با دلار و بشکه نفت حساب و کتاب میکند، ناممکن است.
تجاوز، وحشیگری و استعمار میراث و شیوه غرب است. ترامپ، ماکرون، جانسون و مرکل فرزندان همان کسانی هستند که تا یک قرن پیش، سیاه پوستان آفریقایی را در باغ وحشهای انسانی به نمایش میگذاشتند. استعمار و بردهداری تنها پوستاندازی کرده و تغییر شکل داده است. اینجاست که ملتهای مستضعف و تحت ستم جهان، به دنبال روزنهای برای رهایی و نقطهای به سوی روشنایی میگردند. این نقطه که میرود تا مرکز جهان شود کربلاست. چهکسی فکرش را میکرد در عاشورای سال 2019 میلادی در کشور غنا در غرب آفریقا و ساحل اقیانوس اطلس که تا نیمه قرن بیستم تحت استعمار انگلستان بود و زبان رسمی آن نیز امروز انگلیسی است، مردمی با سربند یا حسین(ع) و «هیهات منا الذله» در حالی که به زبان بومی خود (هوسایی) نوحه میخوانند و سینه میزنند، ترجیعبند نوحهشان بندی از نوای حاج صادق آهنگران در دوران دفاع مقدس باشد که؛ سوی دیار عاشقان به کربلا میرویم، آن هم با زبان فارسی شیرین!
چرا باید بهدنبال فضای باز شهری در تهران بود...
زهرا نژادبهرام در ایران نوشت:
دانش شهرسازی یکی ازعلوم و دانشهای مطرح در سطح دنیا برای کاهش آسیب در زمان بحران است که با توجه به نقش زیرساختی در فرآیند توسعه کالبدی شهر و شکل دهی به ابعاد کمی و کیفی توسعه میتواند در مقیاس کلان عامل مؤثری بهمنظور تجهیز و توانمندسازی سکونتگاههای شهری در برابر شرایط ناشی از بحرانهای طبیعی و انسان ساخت به حساب آید.
با توجه بهگونههای متعدد بحران طبیعی و تهدیدهای مصنوع، یکی از دغدغههای مهم کلانشهر تهران، کمبود فضاهای باز قابل استفاده در مواقع بحران است، بهگونهای که تناسب لازم میان سطح فضای ساخته شده، تراکم ساختمانی و فضاهای باز قابل استفاده در مواقع بحران وجود ندارد.
از سوی دیگر توزیع نامتوازن عرصههای باز و فضاهای بالقوه برای اسکان اضطراری شهروندان یکی دیگر از مسائل پایتخت به حساب میآید. بهعنوان مثال بخش غالب عرصههای باز و بوستانهای فرامنطقهای در شمال محورخیابان انقلاب توزیع شده است.
این در حالی است که در بخش جنوبی خیابان انقلاب که بیش از 80 درصد از محدودههای ناپایدار و فرسوده پایتخت را در خود جای داده است، مدیریت شهری با فشردگی جمعیت و فقرفضاهای مدیریتی در مواقع بحران مواجه است که ضرورت دارد مسأله بهرهبرداری چندگانه از عرصههای عمومی و تعدیل بارگذاری ساختمانی در دستور کار مدیریت شهری قرار گیرد. تجربیات جهانی نشان می دهد فضاهایی مانند بوستانها، میادین و گسترههای باز شهری علاوه بر بهرهبرداری تفریحی و فراغتی که موجب تقویت حس همبستگی، ارتقای تعاملات اجتماعی و نشاط شهری می شود، در مواقع بحرانی میتواند برای اسکانهای بزرگ و اضطراری مورد بهره برداری قرار بگیرد.
بررسی چند دهه گذشته نشان میدهد، ازدیاد تدریجی شمار شهرهای بزرگ جهان و گسترش شهرنشینی در طول دهههای پیشین موجب تشدید تراکم جمعیتی، افزایش فشارهای محیطی و اقتصادی و پذیرش عملکردهای متعدد توسط شهرها شده است.
یکی از مسائلی که کلانشهرهای جهان با آن مواجه هستند معضل بحرانهای طبیعی و مصنوع است. بهطور مثال آمارها حاکی از آن است که در طول سه دهه گذشته قریب به 4 میلیون نفر بر اثرحوادث طبیعی جان باختهاند. یکی از زیرساختهای اساسی که کشوهای توسعه یافته در فرآیند مدیریت بحران و اقدام مداخلاتی پس از وقوع سانحه (زلزله، آتشفشان، سیل و...) فراهم کردند توسعه عرصههای عمومی و فضاهای باز شهری است تا از چنین فضاهایی در زمان بحران بهعنوان پایگاههای امدادرسانی، مکانهای تخلیه در مرحله امداد و نجات و نیز اسکان موقت بهرهبرداری نمایند.
کلانشهر تهران با مساحت 615 کیلومترمربعی و با جمعیت ساکن قریب به 9 میلیونی در حال حاضر شانزدهمین شهر پرتراکم جهان با تراکم 14 هزار نفر در هر هکتار است، به این مفهوم که در هر 10 مترمربع این شهر 14 نفر زندگی میکنند. این تراکم جمعیت برای کلانشهری مثل تهران که بحرانهای متعدد طبیعی را در سابقه خود دارد، میتواند موجب پدید آمدن یک فاجعه بزرگ شود.
این در حالی است که نیویورک بهعنوان ابرشهر جهان دارای 7900 کیلومترمربع مساحت با جمعیتی کمتر از 20 میلیون نفر است. تراکم جمعیت این ابرشهر جهان در هرکیلومترمربع 2هزار و 500 نفر است. به عبارت دیگر در هر 10مترمربع این شهر تنها 2.5 نفر سکنی گزیدهاند که نشان میدهد تراکم جمعیتی در شهر تهران بیش از 5 برابر نیویورک است.
از سوی دیگر بررسیها نشان میدهد بیش از 160 میلیون مترمربع واحد مسکونی خالص بهکل زیربنای واحدهای مسکونی تهران اضافه شده است. این در حالی است که طبق اسناد فرادست (طرحهای تفصیلی و جامع) حجم زیربنای مورد نیاز طی سالهای 1404-1387برابر 170میلیون مترمربع است. بدین ترتیب طی سالهای 1395-1387 حجم مسکن مورد نیاز تا 10 سال آتی تولید شده که حاکی از تراکم انباشته و بارگذاری خارج از ضوابط در محدوده شهر تهران است و میتواند تهدیدی برای شهروندان در زمانهای وقوع بحران قلمداد شود.
یکی از نمونه فضاهای بالقوه منطقه 12 که میتواند کارکرد چند بعدی در بحث مدیریت بحران ایفا نماید محدوده 7.5 هکتاری شمال میدان امام خمینی و اراضی قورخانه است که طبق مصوبه 565 کمیسیون ماده پنج مورخ 95/8/3، مصوب شد در قالب «طرح ساماندهی و طراحی شهری میدان امام خمینی» که طبق طرح پیشنهادی مشاور تخصصی، مقرر شده ساختمان خانه شهر با 80 درصد سطح اشغال و 280 درصد تراکم در محدوده مذکور احداث شود. در طرح مذکور یک مجموعه شامل سالن اجتماعات 400 نفره، کافه کتاب و مجموعههای خدماتی با هدف بازگردانی نقش سابق میدان توپخانه و احیای خانه بلدیه تعبیه شده است. اما دغدغه اساسی که وجود دارد این است که آیا در شرایط کنونی ضرورت دارد بنا مجدداً به شکل سابق احداث شود؟ بررسیهای تطبیقی نشان می دهد، تراکم انباشته شده انسانی، کالبدی و خودرو در عصرحاضر در محدوده منطقه 12 بسیار متفاوت از 5دهه گذشته است و محدوده مرکزی شهر تهران در حال حاضر با فقر عرصههای باز و خالی از بارگذاری برای مدیریت بحران و ارتقای تابآوری شهری مواجه است. درنهایت پیشنهاد میشود مدیریت شهری در راستای تقویت تابآوری شهری در مواجهه با بحران، از تشدید بارگذاری در محور جنوب انقلاب خودداری کرده و با تبدیل عرصههای باز و خالی به میدانگاهها و بوستانها، بهره برداری چندگانه از فضاهای عمومی شهری داشته باشد.
تاکتیک مرگ و تب!
امید ادیب در خراسان نوشت:
بیانیه سه کشور اروپایی علیه ایران و توافق هستهای که شامگاه دوشنبه منتشر شد و از مذاکرات جدید «هسته ای»، موشکی و منطقه ای سخن گفت و ایران را به دست داشتن در انفجارهای آرامکو متهم کرد را می توان چرخشی ناگهانی در مواضع تروئیکا دانست. البته توفان تند خبرهایی که از آمریکا و حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل می رسد، اجازه تحلیل همه جانبه این بیانیه را نمی دهد، اما درک چرایی این بیانیه در فهم تبعات بعدی آن بسیار مهم است.
قبل از هر چیز باید اذعان کرد که این بیانیه تفاوتهای آشکاری با مواضع پیشین سه کشور اروپایی دارد. اولاً سه کشور اروپایی تا امروز هر بار درباره ایران سخن می گفتند، بر «ادامه برجام» تأکید می کردند و هر گونه مذاکره جدید درباره مسائل هسته ای را به بعد از پایان توافق هسته ای موکول می کردند، اما در این بیانیه از ایران خواسته شده به مذاکرات جدید هسته ای و موشکی تن دهد. ثانیاً همین کشورها تا دیروز از اتهام زنی به ایران در ماجرای آرامکو خودداری می کردند و حتی در آخرین موضع گیری امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه ظهر دوشنبه در واکنش به اتهام زنی نخست وزیر انگلیس تأکید کرد که نباید برای پیدا کردن مقصر حادثه آرامکو عجله کرد. این که چه اتفاقی رخ داده که موضع فرانسه از ظهر دوشنبه تا دوشنبه شب تغییر می یابد، چندان روشن نیست.
اما این تغییر موضع ناگهانی را باید در دو عرصه تحولات داخلی این کشورها و سیاست بین المللی آن ها جست وجو کرد.
علت رفتار انگلیس چندان پنهان نیست؛ بوریس جانسون نخست وزیر انگلیس که به شدت در ماجرای برگزیت در مخمصه گرفتار شده است، سعی دارد طرح خود را برای برگزیت سخت اجرایی کند و باانعقاد یک توافق تجاری با آمریکا ازتبعات وخیم اقتصادی و سیاسی آن برای بریتانیا بکاهد بنابراین برای جلب نظر ترامپ حاضر است بر سر مواضع قبلی لندن درباره برجام معامله کند . این توافق اقتصادی در سخنرانی ترامپ هم مورد اشاره قرار گرفت و مشخص است که بوریس جانسون مجبور است برای رسیدن به این توافق، امتیازاتی به ترامپ بدهد .ضمن این که انگلیس همواره در سیاست خارجی خود نوعی همگرایی با آمریکا داشته و به نظر می رسد این همگرایی که در مواردی همچون برجام وجود نداشت، در حال بازگشت به حالت اولیه است. اما درباره فرانسه و آلمان نمیتوان به این صراحت قضاوت کرد.
چند فرض را می توان درخصوص این چرخش متصور بود :
نخست این که سه کشور اروپایی از بازگشت ایران به قبل از مرحله کاهش تعهدات، مأیوس شدهاند و در یک «تصمیم راهبردی» بنا دارند روند به اصطلاح مماشات با ایران را پایان دهند و از این به بعد به طور علنی و کامل در زمین آمریکا بازی کنند. مطابق این فرضیه آن ها برای تصمیم خود نیویورک را انتخاب کرده اند که برد رسانه ای بیشتری دارد و می توانند روایت خود را در بوق و کرنا کنند. موضع گیری های بعدی اروپایی ها و میزان همراهی آن ها با اتهام زنی های ضدایرانی محور «سعودی – آمریکایی – صهیونیستی» درستی یا نادرستی این تحلیل را روشن می کند. اما در یک تحلیل دیگر می توان این تصمیم اروپایی ها را «تاکتیکی» ارزیابی کرد. وزیران خارجه 1+4 و ظریف امروز چهارشنبه در نیویورک با یکدیگر دیدار و درباره کاهش تعهدات هستهای ایران و وضعیت اسفبار رفع تحریم های قبلی و تحریم های جدید آمریکا گفت و گو می کنند. براساس این تحلیل سه کشور اروپایی با این بیانیه شدیداللحن علیه ایران، سعی دارند دست خود را در این گفت و گوها پر کنند. به عبارت دیگر آن ها به این نتیجه رسیده اند که رویکرد تند تری را در مقابل کاهش تعهدات برجامی ایران اتخاذ کنند و به تعبیر عامیانه آن ها می خواهند «به مرگ بگیرند که ایران به تب راضی شود». حتی علاوه
بر این ها فرضیه بدبینانه تر درباره اقدامات آینده آن ها، برگرداندن تحریم ها به شورای امنیت و استفاده از سازوکار ماشه است که هر چند با وجود ساختار معیوب برجام در این بخش، ممانعت چین و روسیه نمی تواند اثری داشته باشد و تحریم ها به صورت خودکار باز می گردد، اما در عمل به دلیل اثرگذاری حداکثری این تحریم ها و اشباع فضای جهانی، تغییر چندانی رخ نمی دهد.
به هر صورت بیانیه جدید سه کشور اروپایی را باید نقطه عطف جدیدی در روند تحولات سیاسی و دیپلماتیک چند ماه اخیر دانست، این که ایران در برابر تصمیم اروپا باید چه کند، مجال بیشتری می طلبد و البته نیازمند روشن شدن زوایای بحث است، اما اجمالاً آن چه مسلم است این است که ایران نباید در برابر این زیاده خواهی جدید جا بزند. چرا که برجام نتوانسته است شرایط تحریمی ایران را چندان بهبود بخشد و با وجود ماندن اروپایی ها در این توافق آن ها عملا اقدامی برای بهره مندی اقتصادی ایران از برجام انجام نداده بودند بنابراین افزوده شدن آن ها به آمریکا تغییر چندانی در وضعیت تحریم ها پدید نخواهد آورد ضمن این که آمریکا تا جایی که می توانسته ایران را تحریم کرده است و به تازگی برای چندمین بار بانک مرکزی را تحریم کرد. علاوه بر این حتی در صورت کشیده شدن مسئله به وضعیت بحرانی ایران کارت های بازی بسیاری برای مقابله با حریف دارد.
امید به «ابتکار صلح هرمز»
صادق زیباکلام در آرمان نوشت:
رئیسجمهور هر سال در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرده و به اعلام مواضع جمهوری اسلامی و راهکارهایی برای صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی میپردازد، اما این بار با توجه به شرایط داخلی و بینالمللی شرایط دگرگونه بوده و مثل سابق نیست. مشکل اساسی این است که اگر روحانی تا پیش از این برای کشورهای دیگر سخن میگفت، این بار مخاطب نطق رئیسجمهور پایگاه رای خود در ایران، آمریکاییها، اروپاییها و... نیستند، بلکه مقصود سخن آقای روحانی جریانات دلواپس داخلی هستند که بتواند با بیان نکاتی آنها را از سخنرانی خود در سازمان ملل راضی و خشنود کند. دست کم اگر خیلی منصفانه بخواهیم درباره آقای روحانی قضاوت کنیم میتوان گفت ایشان تلاش خواهد کرد تا به گونهای در سازمان ملل سخن بگوید که باعث خشم، غیظ، غضب و ناراحتی تندروها در کشور نشود. هدف آقای روحانی در نطق سالیانه خود در سازمان ملل این است که منافع ملی ایران و آینده کشور تضمین شود، یا کشور از بحران خارج شود و با اظهاراتش تهدید نظامی را از سر کشور بردارد. از طرف دیگر آقای روحانی با سخنان خود میخواهد رضایت جریانات داخلی را نیز فراهم آورد. البته این نه فقط در مورد آقای روحانی که آقای احمدینژاد نیز همین طور بود.
او نیز وقتی پشت تریبون سازمان ملل قرار میگرفت و سخنرانی میکرد، نطقش به گونهای نبود که افکار عمومی را قانع کند و دستاورد خاصی از سخنرانیاش حاصل نمیشد. اکنون آقای روحانی تحت فشار جریانات تندرو در داخل است و این مساله اظهارات او برای تاثیرگذاری بیشتر بر جامعه آمریکا و نظام بینالملل را با دشواری مواجه کرده است. آقای روحانی احتمالا به نحوی صحبت نخواهد کرد که مردم آمریکا ترامپ را به دلیل خشونت و اقدامات خصمانه علیه ایران تحت فشار قرار دهند. برای اینکه اگر آقای روحانی صحبتی کند که بوی سازش، تنشزدایی و تعامل با دنیا از آن استشمام شود، دلواپسان داخلی آن را دال بر کوتاه آمدن تلقی خواهند کرد. البته رئیسجمهور قبل از عزیمت به نیویورک از طرح «ابتکار صلح هرمز» سخن گفت که در نوع خود امیدوار کننده بود، اما بهنظر میرسد با این شرایط طرحهایی چون ابتکار صلح هرمز در صورت اقبال در مجمع عمومی سازمان ملل میتواند به عنوان یک برگ تاریخی در تقویت صلح جهانی ثبت شود. میتوان به دنیا پیشنهاد ائتلاف امید و صلح هرمز داد، اما در برابر خواسته برحق کشور نیز ایستادگی کرد.
البته اینکه یکی از روزنامههای رسمی کشور به نقل از یمنیها بنویسد که در چند ساعت میتوانیم امارات را با خاک یکسان کنیم یا این بار قلب دوبی را هدف بگیریم، این موضع گیری نامنطبق با ایده ارائه شده از سوی رئیسجمهور است. چرا که چنین رویکردی نشان از پارادوکس در عرصه سیاست بینالمللی تعبیر خواهد شد. حسن روحانی نشان داده که میتواند با دیپلماسی موفق و مذاکره اصولی، شرایط را به نفع ایران تغییر دهد. مثل زمان توافق هستهای که با وجود اینکه بسیاری از بهوجود آمدن توافقی بینالمللی ناامید بودند، اما ظریف و مردانش توانستند با هنر مذاکره خود برجام را رقم بزنند. روحانی نیز میتواند با طرح ابتکار صلح هرمز شرایط را تغییر دهد به شراط اینکه از داخل تخریب نشود.
نمایش مسخره گرتا تونبرگ!
غلامرضا صادقیان در سرمقاله جوان نوشت:
«گرتا تونبرگ» از آن بازیگران بازیهای لیبرالدموکراسی است که هر ازگاهی یکی از آنها در غرب رو میشود. کشورهای صنعتی غرب بزرگترین خسارتهای زیست محیطی را به کره خاکی وارد میکنند و با هیچ قیمتی حاضر به کوتاه آمدن مقابل طبیعت نیستند. اما در برابر طبیعت آنقدرها هم بی رحم نیستند که به یک دختربچه سوئدی اجازه ندهند برای این طبیعت زیبا مقابل سران جهان اشک بریزد و خطابههای شورانگیز را از روی نوشته بخواند!
صنایعی برای جنگافروزی، صنایعی برای رفاه حداکثری یک گروه حداقلی در جهان و صنایعی برای کنترل گروه حداکثری به دست گروه حداقلی! این صنایع در نظام سرمایهداری غرب، چیز زشتی است و با اصول نظام لیبرالدموکراسی جور در نمیآید؛ اصولی که اصالت را به فرد، به عقل، به آزادی، به تساهل و به عدالت میدهد. پس باید یک نمایشی برای سرگرمی مخاطبان به راه انداخت، نمایش یک دختربچه سوئدی که همه جا برود(راهش بدهند) از جمله در سازمان ملل و به ترامپ با خشم نگاه کند و سخنرانیهای محیطزیستی بکند!
لیبرالدموکراسی امریکا با دوسوم جهان از چین و روسیه گرفته تا ایران و برخی امریکای لاتینیها در حال جنگ است و بقیه جهان را هم به شدت زیر نظر دارد یا زیر تحریم یا زیر استثمار. این دوسوم جهان از منظر لیبرال دموکراسی امریکایی نه فردشان اصالتی دارد، نه عقلشان، نه آزادیشان، نه عدالتشان، و نه لزومی به تساهل در برابر آنها دیده میشود!
اما طبیعت! خیلی برای امریکا و اروپا مهم است، آن قدر که در تصمیمگیریهای جدی در نشست سران با هم میجنگند تا سهم کمتری از مقابله با آلودهسازی را بر عهده بگیرند و امریکا نیز خود را از شر هرچه تعهدات زیست محیطی جهان است با خروج از معاهدهها خلاص میکند اما یک دختربچه کوچولو؟ چه اشکالی دارد؟! بگذارید نفس بکشد! و هرچه میخواهد بگوید! غرب محفل آزادی بیان و آزادی گفتمان و اندیشه است، اجازه بدهید دختربچهها برای گلها و سنبلها و بلبلها، برای دلفینها و پنگوئنها، برای درختها و سبزهها، برای سوسن و نسترن، و بالاخره برای روباهها و خرگوشها در گوش خرها آواز بخوانند. ما اصالت را به فرد و به آزادی دادهایم!
میدان سخت نیویورک
محمدرضا ستاری در سرمقاله ابتکار نوشت:
حسن روحانی رئیسجمهوری ایران در حالی امروز سخنرانی خود را در هفتادوچهارمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد ایراد میکند که تحولات دیپلماتیک پیچیدهای حول محور ایران در نیویورک در حال رقم خوردن است. روحانی با طرح ابتکار صلح در خلیج فارس به سازمان ملل رفته؛ جایی که به واسطه حملات انصارالله یمن به آرامکو و ادعای مسئولیت ایران در این حملات از سوی آمریکا و اروپا، سبب شده تا علاوه بر تنشهای قبلی، اکنون چالش جدیدی پیشروی هیئت دیپلماتیک ایران قرار بگیرد.
از هفته پیش تاکنون، آمریکا با مانورهای گسترده بر روی حملات انصارالله یمن به آرامکو تا آنجا پیش رفت که بانک مرکزی ایران را مجدداً تحت تحریم قرار داده و سعی در ایجاد ائتلافی علیه ایران در این خصوص داشته است. در همین راستا شاهد بودیم که شامگاه دوشنبه سه کشور اروپایی انگلیس، آلمان و فرانسه نیز مدعی مسئولیت ایران در این حملات شدند؛ امری که با وجود تاکید انصارالله مبنی بر انجام این حملات، همچنان طرفهای غربی بر روی این مسئله پافشاری میکنند.
در چنین شرایطی که تنشها میان ایران و آمریکا بار دیگر و اینبار به صورت کمسابقهای افزایش یافته است، موضوع دیگری به نام برجام نیز از جمله چالشهایی است که نیاز فوری به توجه و حل و فصل شدن نهایی دارد. اکنون توافق هستهای تنها بر روی کاغذ وجود دارد و شرکای آن در طول 16 ماه گذشته نشان دادهاند که توانایی یا میل ایستادگی در مقابل آمریکا را ندارند. در بحبوحه این مسئله، اکنون موضوع حملات به آرامکو هم در دستور کار قرار گرفته و آوردگاهی مانند سازمان ملل که میتواند به صورت بالقوه تریبونی برای ایران جهت رساندن صدای تنشزدایی و مقابله با ایرانهراسی شود، امروز با تلاش طرفهای غربی میرود تا به صحنه محاکمه بینالمللی ایران بدل شود.
در این میان رویکرد روسیه و چین به واسطه تمایلشان به حفظ وضع موجود مشخص است. اروپا نیز خواهان حفظ وضع موجود است، با این تفاوت که چند بازی تاکتیکی را نیز در دستور کار خود دارد؛ نخست ژست تلاش برای خروج از سیطره آمریکا و حفظ برجام به عنوان میراث چندجانبهگرایی دیپلماتیک خود و دوم پیوندزدن سایر مسائل به موضوع برجام جهت شانه خالی کردن از تعهداتش. این موضوع سه بار در طول یکسال گذشته تکرار شده؛ بهطوریکه تابستان سال قبل و در هنگام تحت فشار قرار گرفتن اروپا جهت مشخص کردن رویکردش در قبال برجام، بهانه حملات تروریستی ایران به خاک اروپا مطرح و چند ماه پس از این گیرودار، اروپاییها از مکانیسم مالی SPV به ناگهان به اینستکسی رسیدند که هنوز هم نخستین تراکنش مالی در آن محل ابهام است. امسال هم کمیسیون مشترک برجام تحت شعاع توقیف کشتی گریس 1 و نفتکش انگلیسی قرار گرفت و حالا همزمان با ابتکار عمل اروپا به رهبری فرانسه جهت گشایش یک خط اعتباری 15 میلیارد دلاری و صدور معافیت فروش نفت برای ایران که با مخالفت آمریکا در آخر کار روبهرو شد، موضوع حملات به آرامکو گزینه مطلوب اروپا جهت شانه خالی کردن از تعهدات برجامی را در اختیار آنها قرار داده است.
از سوی دیگر، ایالات متحده آمریکا نیز قدم به قدم در راستای راهبرد فشار حداکثری و جنگ اقتصادی علیه ایران حرکت کرده و از هر گزینهای جهت ایجاد یک ائتلاف جهانی و ایرانهراسی بهره میگیرد. آمریکاییها بیش از یکسال و نیم است که تلاش بیوقفهای را جهت انداختن هزینههای شکست برجام بر دوش ایران و تبرئه خود برای خروج از یک توافق بینالمللی را صورت داده و اکنون هم تحرکات معنادار چند ماه اخیر در منطقه را فرصت مناسبی در جهت نیل به این خواسته میدانند. به همین دلیل در قبال راهبرد مشخص روسیه و چین، اکنون اروپا و آمریکا هر کدام به فراخور حال خود، قصد بهرهبرداری از شرایط موجود را دارند که برآیند آن تبدیل شدن موضوع به یک کارزار سخت دیپلماتیک برای ایران است. لذا در چنین وضعیتی است که شاید مجمع عمومی امسال مهمترین و دشوارترین صحنه نبرد دیپلماتیک برای ایران است، عملکرد روحانی و تیم همراهش در این صحنه میتواند به میزان زیادی در تحولات هفتهها و ماههای آینده از منظر روابط خارجی تاثیرگذار باشد.
برد ترامپ، برد ما نیست
در سر مقاله صبح نو آمده است
حرکت اول از جانب روحانی در راستای سفر نیویورک، اعلام آمادگی برای دیدار با هر مقام سیاسی بود. استنباطی که از این سخن شده بود، اشتیاق برای دیدار با ترامپ بود. گرچه او روز بعد سخنش را وارونه کرد ولی حرف اول، حرف اصلی بود. سخن او پاسخ مثبتی به نقشهراه مکرون بود که با دیدار ترامپ- روحانی آغاز میشود. سخن او موازی با مذاکرات پشت پرده برای افتتاح خط اعتباری و مذاکرات منطقهای و برجام بیان شد. این شاید از معدود فرصتهای روحانی برای احیای برجام و تبدیل سیاست خارجی به سرمایهای برای سیاست داخلی است. از همین رو مأموریت ظریف پیچیده و دشوار است. در این میان اما رویکرد سه کشور اروپایی منافقانه و غیرمسوولانه است. اکنون که ایران گامبهگام از تعهدات برجامی میکاهد و در منطقه قدرتمند است و از شوک اقتصادی عبور کرده، اعتماد به ترامپ و مکرون منطقی نیست. ترامپ آن کسی نیست که در برد خود، بردی هم برای ایران قائل باشد. او از برد خود باخت ایران را میخواهد. اعتماد به چنین فردی با توجه به شرایط امروز ایران، منطقی نیست و فقط زمانی میتوان وارد یک مذاکره شد که ترامپ به برجام بازگردد و تحریمهای هستهای را لغو کند.