دیروز عصر در یک جاده بین شهری روستایی در استان زنجان بین بارش برف بودم. اونقدر زیبا بود اون دشت و برف که نگو. شدت برف زیاد شد و ما فقط تا دو سه متری خودمون رو می دیدیم. تنهای تنها بودیم. دختر کوچیک یک جمله گفت دلم ریخت. گفت بابا انگار ما توی دنیا تنها هستیم. هیچی دیده نمیشه. البته زیاد توی برف گیر نکردیم و با نیم ساعت تاخیر به مقصد رسیدیم ولی خیلی زیبا بود. فقط توی فیلمها دیده بودیم.