-
چند دقیقه با کتاب «گردان سیاهپوش» / ۲۲۸
راهاندازی سفارت قم در قزوین!
گفتم: ناصر کجا بودی؟ خیلی به نظر خسته میآی ناصر... مثل همیشه با لبخند گفت: چیزیم نیست فقط دو روزه نخوابیدم. گفتم: «چرا؟ کجا بودی؟» ناصر گفت: داشتم توی سفارت قم کار میکردم...
-
چند دقیقه با کتاب «عایده» / ۲۲۴
جوان لبنانی و درخواست کفن مشهدی!
میدانست که من هم مثل خودش بستنی دوست دارم. یک دفعه بالحن جدی گفت: «عایده، با این پول برای من کفن هم بگیر و به ضریح امام رضا تبرکش کن!»... گفتم: ان شاء الله...
-
«دختران ایران» کتابی از انتشارات راه یار؛
داستانهایی از زنان تاریخساز ایرانی منتشر شد
کتاب «دختران ایران»؛ اولین جلد از مجموعه روایت زن ایرانی به قلم جمعی از نویسندگان و به کوشش مجموعه «خانه هم بازی» و از سوی انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد.
-
چند دقیقه با کتاب «هوای این روزهای من» / ۲۱۷
خدایا! چقدر جان کندن سخت است
منتظر رفتن بودم. اولش به ذهنم رسید با بیسیم خبر کنم آمبولانس بیاید و بعد آب پاکی را خودم ریختم روی دست خودم. خیال خودم را تخت کردم که نمیشود. کسی نمیتواند بیاید. چشمهایم را بستم...
-
در دومین حضور بینالمللی گروه هنر مقدس؛
نمایش فاطمه (س) در بغداد
نمایش لکچر پرفورمنس (خطابهاجرای) فاطمه(س) کاری از گروه هنر مقدس در عراق روی صحنه میرود.
-
شوهرش را در لباس ارتش عراق تصور کردم!
یک لحظه تصویر شوهرش را در لباس ارتش عراق تصور کردم. شبیه عراقیهای ترسناک فیلمها بود. با خودم فکر کردم شاید هم کلی ایرانی کشته باشد.
-
چند دقیقه با کتاب «سهگاه ابوهادی» / ۱۹۶
عمامهاش را روی میز رئیس دادگاه کوبید!
بارها در همین کرج از آبرویش خرج کرد برای کاهش درد دیگران. یک بار برای دفاع از طلبهای که در دادگاه محکوم شده بود و میدانست بیگناه است رفت و عمامهاش را محکم روی میز رئیس دادگاه کوبید که: خجالت بکشید!
-
چند خرده روایت از مادرانههایی که نسل هیأتی تربیت کرد؛
روایت یک «روضهبازی» دخترانه
نوبت روضهبازی که رسید سایه بزرگ و چاق زنی روی سر ما افتاد. این زن چادرش با چادر مامانهای ما تفاوت داشت. میگفتند عبای عربی است که در آن ایام بانوان عرب جنوبی که مهمان شهر ما بودند...
-
چند دقیقه با کتاب «بلوک یاس» / ۱۸۶
خبر مشاور عالی حاجقاسم برای خانم مرادی چه بود؟!
به استقبال مهمانها که سردار مسجدی (مشاور عالی شهید حاج قاسم) و حجت الاسلام شیرازی (نماینده سابق ولی فقیه در نیروی قدس سپاه) همراه همسران شان بودند رفتم. چند مرد دیگر هم آنها را همراهی میکردند...
-
چند دقیقه با کتاب «پروانه سوم» / ۱۸۵
چادرت رابپوش؛ به فضای مجازی اعتمادی نیست!
صدای زنگ همراه با اسم و تصویر بابا جیغم را به حیاط میرساند. اسم بابا در گوشی مامان «عشقم» است. تصویر مردی با لباس پلنگی نمایان شده. جا میخورم! حمیدرضا و طوبا هم مات و مبهوت نگاه میکنند....
-
چند دقیقه با کتاب «دلبافته» / ۱۸۳
بوسه بر پیشانی مادرزن در سردخانه!
من خیلی کمتر دیده بودم این جوری داماد توی سردخانه بیاید مادرزنش را ببوسد. حتی حسین تمام خرج مادرم را هم خودش داد. گفت: نگاه کن من مادرت را عین مادرم دوست دارم. میخواهم خودم از دل و جان خرجش کنم...
-
«ستاره خلصه» در نشر ۲۷ بعثت منتشر شد؛
تعزیه «سیدذاکر» دل سنگ را آب میکرد + عکس
کتاب «ستاره خلصه» روایت زندگی شهید مهدی ذاکر حسینی با پژوهش و گردآوری محبوبه معظمی در انتشارات ۲۷ بعثت به چاپ رسید.
-
توسط دبیرخانه رویداد انجام شد؛
معرفی نامزدهای بخش نهایی نهمین جشنواره خاتم
نامزدهای بخش نهایی نهمین دوره جشنواره خاتم توسط دبیرخانه این رویداد معرفی شدند.
-
چند دقیقه با کتاب «پری خانه ما» / ۱۷۹
دروغ نگویید؛ بچهام سر ندارد! + عکس
از همان شب دلشوره افتاد به جانم تا امروز چند روز بعدش، پاسداری آمد جلوی در حیاط و گفت: «ایرج زخمی شده.» گفتم: «دروغ میگین. ایرج شهید شده. بچهم سر نداره.» پاسدار بهت زده نگاهم میکرد.
-
بوی پیراهن خونین کسی میآید؛
در سومین اجلاس نخبگان منابر شیعه در کربلا چه گذشت؟
سه روز قبل از شهادت حضرت صدیقه کبری (س)، ایشان پیراهنی را به حضرت زینب کبری (س) به ودیعه دادند و فرمودند آنروز که حسین (ع) از تو پیراهن را طلب کرد، بدان که ساعتی بیشتر زنده نخواهد ماند.
-
رئیسی:
رهنمودهای مراجع و علما را چراغ راه دولت مردمی میدانیم
رییسجمهور کشورمان در پیامی از استقبال گرم و پُر شور مردم آگاه، انقلابی و با بصیرت استان قم قدردانی کرد.
-
چند دقیقه با کتاب «قابهای روی دیوار» / ۱۶۹
ناامیدی پزشکان از پرونده پزشکی آقامسعود!
پرونده پزشکی مسعود را به هر دکتری که نشان میدهیم ناامیدمان میکند. در کورهای از دلهره میسوزم و هیچ کاری از دستم برنمیآید. نه اشک آرامم میکند و نه دلداریها. برعکس مسعود بریده بریده نفس میکشد.
-
چند دقیقه با کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند» / ۱۵۸
بابای شهید رفته بود استخر!
گردن کج میکنم. پدر کمی آنطرفتر از ما تکیه داده به ستون. زانوها را بغل گرفته و به جایی نا معلوم خیره شده است. مادر رد نگاهم را میگیرد. روزی که خبر شهادت بابکم رو آوردن، باباش رفته بود استخر... ر.
-
معصومه رامهرمزی در نشست نقد و بررسی کتاب «خانواده ابدی»:
علاقه ندارم درباره سرداران بنویسم!
وقتی کار نویسندگی در حوزه جنگ را شروع کردم، آرزویم این بود درباره گمنامترینها بنویسم. دوست داشتم درباره آدمهای معمولی جنگ بنویسم و علاقهای نداشتم درباره فرماندهان، سرداران و آدمهای شاخص بنویسم.
-
چاپ دهم «عقیق» به همت انتشارات شهید کاظمی منتشر شد؛
کتاب شهید خرازی در سالگرد شهادتش آمد +عکس
کتاب «عقیق»؛ زندگینامه داستانی شهید حسین خرازی به قلم نصرتالله محمودزاده، همزمان با سالرزو شهادت این سردار همیشهخندان جبههها، برای دهمینبار توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
-
گفتوگو با همسر و دختر سردار شهید نورعلی شوشتری؛
مسئولیم؛ پس خواب بر ما حرام است!
بابا در تمام سالهای خدمتش مشتاقانه به دنبال شهادت بود. وقتی پدرم از بازنشستگیاش صحبت میکرد غمی در چهرهاش نمایان میشد. دوست داشت این همه دویدن برای یک هدف والا باشد و اینکه آخرش ختم به خیر شود.
-
چند دقیقه با کتاب «دخترها باباییاند» / ۱۵۳
نفربر داعشی از روی پیکر جواد رد شد؟!
نمیدانم چه میشود که سر قرار نمیآیند. همان جا جنازهها را خاک میکنند تا سر فرصت بتوانند تبادل کنند. بچههای قرارگاه هم سر فرصت عملیات میکنند و آنجا را طی پنج شش روز آزاد میکنند. یک اسیر میگیرند.
-
چند دقیقه با کتاب «آرام بیسر» / ۱۴۹
جای خالی عکس محسن حججی روی دیوار پادگان!
در نمازخانه پادگان، عکس شهدا را نصب کرده بودند. در بین عکسهای شهدا محلی خالی و بدون عکس بوده است. محسن چندین بار به سربازی که مسئول نصب عکسها بوده است میگوید این قسمت که خالی است عکسی نصب کن!
-
از سوی انتشارات بینالملل؛
۵ عنوان کتاب خواندنی، تجدید چاپ شد
۵ عنوان کتاب در حوزههای اهل بیت(ع)، زندگی زناشویی و همسرداری از سوی انتشارات چاپ و نشر بینالملل تجدید چاپ شد.