-
از افغانستان تا لندنستان/ ۱۵
فرانسویها میخواستند بدانند در ترکیه چه خبر است/ ۵ روزه ویزای پاکستان را گرفتم/ ناسلامتی من تروریستم!
گفتم دوست دارم به ریشۀ این شبکههای تروریستی در پاکستان و افغانستان برسم، میخواهم به اردوگاههای آموزشی نفوذ کنم. چشمهایش را داخل حدقه چرخاند و گفت: «این محاله.»
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۱۴
ماموریت من هم سلول شدن با تکفیری ها برای کسب اطلاعات بود/ مادرم به گریه گفت همه را بُردند
پول را گرفتم. پرسید شب را کجا میمانم. گفتم: «یه فاحشه پیدا میکنم [شبو پیش اون میمونم].» میدانستم اگر بگویم میخواهم پیش کدام یک از دوستانم بمانم، میتواند کاری کند که آنها هم دستگیر شوند.
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۱۳
بالاخره به آنها گفتم که من یک جاسوس هستم/ سرویس امنیتی فرانسه به من خیانت کرد
ناگهان این کلمات، از دهانم پرتاب شد بیرون: «من مدتیه با دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه، DGSE کار میکنم.»
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۱۲
نمی خواستم پیرمرد چیزی از «ملیکه» بفهمد/ هرطور شده باید از شّر ماشین خلاص میشدم
همان روز صبح ماشین را با کمک بعضی از بچههای همسایه هل داده و از پارکینگ آورده بودیم بیرون. نمیخواستم پیرمرد یا کسانی که با او هستند چیزی دربارۀ من یا دربارۀ دخترعمویم ملیکه بدانند.
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۱۱
مجبور شدم بروم چند روزی با دخترعمویم باشم/ با دیدن آن همه پلیس رنگم سفید شده بود
وقتی رسیدم به قسمت گمرک، از صحنهای که میدیدم خشکم زد. همه جا پر بود از پلیس. پلیسها مسلح بودند و تکتک ماشینها را میگشتند.
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۱۰
به جای نماز خواندن سیگار میکشیدم/ ریش تو بیشتر از نیروهای امنیتی من را نگران میکند!
تمام راه مضطرب رانندگی میکرد. گذشته از زمانهایی که برای خنک کردن ماشین میایستادیم، جمال روزی ۵ بار هم برای نماز خواندن میایستاد. هر بار هم من به جای نماز خواندن سیگار میکشیدم.
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۹
اگر ماشین مواد منفجره را جابهجا نمیکردم به توبهام شک میکردند / هواپیماربایی به سبک «به وقت شام»!
برنامۀ هواپیمارباها این بوده که هواپیما را در آسمان پاریس منفجر کنند:یک بمب آتشین بزرگ که همۀ دنیا میتوانست آن را ببیند.
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۸
زنان، کودکان و حتی گاو و گوسفندها را میکشتند/ روایتی از قتل ۵ کارمند سفارت فرانسه
هواپیمارباها موفق شده بودند چند قبضه کلاشینکوف را مخفیانه به داخل هواپیما ببرند. چند ساعت بعد، جسد یکی از مسافرها را روی باند فرودگاه انداختند. مقتول، افسر پلیس الجزایر بود، به سرش شلیک کرده بودند.
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۷
رسما جاسوس دستگاه اطلاعاتی فرانسه شدم/ بابت اطلاعاتم پول خوبی دادند
من تبدیل شدم به جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه. بالاخره من هم در تله افتادم. حالا آنها مرا میشناختند، خانوادهام را میشناختند، محل اقامتم را میدانستند.
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۶
به خاطر ۲۵ هزار فرانک حکم قتلم را دادند/ یک زن مو بور با ماشین آئودی سیاه دنبالم بود
میخواست ببیند کسی مرا تعقیب میکند یا نه، ویا کسی همراه خودم آوردهام یا نه. بعد از هر چند صد متر، یک ماشینِ مشخص به چشمم میخورد. یک ماشین آئودی سیاه که یک زن موبور پشت فرمانش نشسته بود.
-
از افغانستان تا لندنستان/ ۵
آنقدر تسلیحات در خانه بود که میشد یک ارتش کوچک را تجهیز کرد/ روزها در فکر آدمکشی و شبها در حال نماز بودند/ دارم کار «انصار» را تمام میکنم
جماعت اسلامی مسلح، نیروهای پلیس و معلمها و خصوصاً اعضای گروههای رقیبش در بین مخالفین دولت را میکشت. به غیرنظامیها هم حمله میکرد، به هر کس که حاضر نبود قرائت او از اسلام را بپذیرد.