«نیم دانگِ پیونگ‌یانگ» اتفاقا روایت کامل و شش دانگی از زندگی در کره شمالی است که بارها و بارها در کتاب‌های مختلف خوانده‌ایم و در فیلم‌ها و مستندهای مختلف دیده‌ایم.

به گزارش مشرق، آنچه در ادامه می خوانید، یادداشتی بر کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ» نوشته رضا امیرخانی است. این یادداشت را مهدی خانعلی‌زاده از فعالان فرهنگی نوشته است.

سفر به کره شمالی از آن دست رویاهایی است که به محال نزدیک‌تر است تا تحقق؛ رویایی که حالا برای نویسنده‌ی معروف این سال‌های کشورمان دست‌یافتنی شده و نه یک بار، بلکه دوبار!

همین دست یافتن به این رویای دست‌نیافتنی باعث شده تا انتظارات از «نیم دانگِ پیونگ‌یانگ» خیلی بالا باشد و بتواند روایتی جدید و ناب از واقعیت‌های جامعه‌ی کره شمالی به مخاطب ارائه کند؛ روایتی فراتر از آنچه فراوان درباره‌ی این کشور در سال‌های اخیر خوانده و شنیده‌ایم.

مشکل اصلی کتاب جدید رضا امیرخانی دقیقا همینجاست؛ یعنی یک کتاب خنثی و معمولی است که هیچ چیز نو و جدیدی برای عرضه ندارد.

«نیم دانگِ پیونگ‌یانگ» اتفاقا روایت کامل و شش دانگی از زندگی در کره شمالی است که بارها و بارها در کتاب‌های مختلف خوانده‌ایم و در فیلم‌ها و مستندهای مختلف دیده‌ایم. مثلا سه کتابِ «رهبر عزیز»، «روح گریان من» و «فرار از اردوگاه ۱۴» در سال‌های اخیر در بازار کتاب ایران خیلی معروف شده که خواندنشان تقریبا همان فضایی را درباره این کشور در ذهن ایجاد می‌کند که خواندن کتاب امیرخانی.

این مساله وقتی آزاردهنده‌تر می‌شود که با لحن و قلم تکراری و خسته‌کننده‌ی امیرخانی مواجه می‌شویم. آقای نویسنده انگار از ۱۰ سال پیش تاکنون هیچ تغییری در نحوه‌ی نگارش و حتی قالب‌بندی یادداشت‌هایش ایجاد نکرده و همین مساله برای مخاطبانی که با آثار رضا امیرخانی آشنا هستند، بسیار اذیت‌کننده است. مدعای این مثال، مقدمه‌ی کتاب است که حقیقتا برای ناامید شدن و کتاب را به گوشه‌ای نهادن، کافیست!

آن چیزی که «نیم دانگ پیونگ یانگ» را از سفرنامه‌های قبلی امیرخانی – مثل «جانستان کابلستان» و حتی «داستان سیستان» - متفاوت می‌کند، شخصی‌نویسی بیشتر این کتاب در مقایسه با آنهاست؛ یعنی نویسنده که در سفرنامه‌های قبلی معمولا دست به تحلیل‌های بسیار زیاد درباره مشاهداتش می‌زد و حتی نتیجه‌گیری‌های سیاسی – اجتماعی می‌کرد، در این سفرنامه بیشتر به توصیف شخصی از سفر پرداخته است.

علتِ این اقدام آقای نویسنده، شاید انتقادات زیادی باشد که به همان تحلیل‌ها وارد شده بود اما هر چه هست، امیرخانی نتوانسته میانِ تحلیل و روایت سفر، تعادل برقرار کند و این کتاب اخیر بیشتر از یک سفرنامه‌ی عمومی، تبدیل به دفترچه یادداشت شخصی او شده است؛ هر چند در بخش‌هایی از کتاب، تحلیل‌هایی هم وجود دارد و البته باز هم جای انتقاداتِ بسیار هست.

در مجموع باید گفت سفرنامه‌ی کره شمالیِ رضا امیرخانی که می‌توانست بعد از رمان ناامیدکننده‌ی «رهش»، یک اوج مجدد برای این نویسنده باشد، حالا تبدیل به سندِ اثبات افول او شده است؛ افولی که انگار خودخواسته و بر اساس لجبازیِ او با مخاطبان است.

رضا امیرخانی به زور می‌خواهد مخاطب را به پذیرشِ درستیِ قطعیِ روایت‌ها و توصیفاتش وادار کند و حاضر نیست حداقل در این زمینه، کمی انعطاف نشان دهد؛ چه تعریف از ترکیه‌ی اردوغان به عنوان الگوی مطلوب اسلام انقلابی باشد و چه تحقیر دستاوردهای فنی و علمی کشورمان در حوزه صنعت هسته‌ای.

انگار نرم‌افزارِ آقای نویسنده بعد از ۸۸ هنوز «Update» نشده است...