به گزارش مشرق، با خواندن بخشی از یادداشتها و نوشتههای محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) در کتاب «بیعت با بیداری» (جشننامه سرشار) بود که دریافتم همراه با سفرهای مقام معظم رهبری، یک یا دو نویسنده برای نوشتن سفرنامه و ثبت آنچه میگذرد، همراه معظمله میروند، و همواره یکی از طرفهای مشورت دفتر و نشر آثار رهبر انقلاب، آقای محمدرضا سرشار بوده و هست.
رضا سرشار یک بار گویا برای یکی از سفرهای رهبری رضا امیرخانی را انتخاب کرده بود و حالا با محمدرضا بایرامی در سفر ۳ روزه رهبری به استان زنجان، نویسنده همراه و حتی دعوتکننده او به این سفر، خود رضا امیرخانی شده است.
محمدرضا بایرامی در مقدمه کتاب از دعوت امیرخانی میگوید و از اینکه ابتدا نمیدانست دعوت او به کجا بوده، اما او چون رضا را میشناخته و با او دوست بوده، چشمبسته پذیرفته و پس از آنکه دریافته در معیت و مشایعت مقام معظم رهبری است، طبعا خوشحالتر هم شده است.
«سفرت به خیر اما...»، یادداشتهایی از محمدرضا بایرامی درباره سفر ۳ روزهای است که در استان زنجان همراه با رهبر بوده و گذران این چند روز را با قلم به تصویر کشیده است.
در یادداشتهای بایرامی، چگونگی سازماندهی شهر و شور مردم برای استقبال از رهبر شرح داده شده؛ ضمن اینکه نویسنده افکار شخصی و خاطرات گاه پراکنده خود را نیز در کنار آن سازماندهی کرده و شور مردم قرار و از این طریق بابی برای بحثهایی دیگر میگشاید.
اشارههای نویسنده به گفتوگوها و برخوردهای ظریف و شیرین و جالبی که در این سفر میان رهبر و مردم رخ داده، مجموعه این یادداشتها را خواندنیتر کرده است.
«سفرت به خیر اما...» نام کتابی است از نویسنده معاصر محمدرضا بایرامی. او این کتاب را در جریان سفر ۳ روزه رهبر معظم انقلاب به استان زنجان در سال ۱۳۸۲ فراهم آورده است.
یادداشتهای شخصی بایرامی در این مجموعه بسیار شیرین و جذاب است. بایرامی نویسندهای است ظریف و دقیق؛ او نویسندهای نیست که همه دیدهها و شنیدههای خود را با تمام جزئیات روایت نکند. «در مینو در» کتاب دیگری است از محمدرضا بایرامی که آن نیز شامل یادداشتهایی است که در همراهی ۴ روزه با رهبر در سفر به استان قزوین حاصل شده و شکل گرفته است.
مؤسسه انتشارات قدیانی ناشر این ۲ کتاب است.
اینک بخشی از کتاب «سفرت به خیر اما...»، اثر نویسنده معاصر محمدرضا بایرامی .
«خبر را رضا داد. بیمقدمه و ناگهانی و در میانه کار روزمره اداری. او داشت با سایت «لوح»اش ور میرفت و من نشسته بودم به رتق و فتق امور دفتر «ادبیات کودک و نوجوان»، مثلا. گفت: «راستی! فردا صبح زود باید برویم جایی. میآیی؟» بدون تامل و تفکر گفتم: «خودت که میدانی، من با تو به جهنم هم میآیم». و بعد یادم افتاد که بپرسم: «حالا کجا باید برویم؟» سرش را آورد بالا و یکی از همان لبخندهای زیبای همیشگیاش را تحویلم داد. هفته پیش با هم رفته بودیم اصفهان. به دعوت حوزه هنری آنجا، و مثلا برای صحبت کردن درباره «ادبیات دفاع مقدس»، چیزی که گویی کلا به فراموشی سپرده شده...» محمدرضا بایرامی، از جمله نویسندگان انقلاب است که بیشتر در ۲ حوزه رمان و داستان کار میکند. او اغلب داستانهایش را برای نوجوانان نوشته ولی آثاری برجسته نیز برای بزرگسالان دارد؛ نظیر «مردگان باغ سبز» و «لمیزرع».
«کوه مرا صدا زد» رمانی از بایرامی است که هم به زبان آلمانی ترجمه شد و هم توانسته جایزه «خرس طلایی» و جایزه «کبرای آبی» و نیز جایزه «کتاب سال» سوییس را از آن خود کند. سال۶۶ برای بایرامی، گاه خدمت است به نظام. تمام دوران سربازی را در مناطق عملیاتی دهلران به سر برد و حالوهوای آن میدان، بستری فراهم کرد تا با تمرکز بر ادبیات جنگ قلمفرسایی کند. او درونمایه داستانهایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش الهام میگیرد. وی در حال حاضر رئیس «خانه داستان ایران» است. بایرامی بابت نگارش رمان لمیزرع، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را نیز کسب کرده است. رضا امیرخانی «هر اثر او را تجربه جدیدی میداند».
سیدمهدی شجاعی معتقد است «یکی از دلایلی که بایرامی و تنها چند نفر از نویسندگان توانستند از جنگ، منحصربهفرد بنویسند، این است که آن را با هنر پیوند دادهاند، زیرا داستانهای جنگ که قالب هنری داشته باشد از عهده هر کسی برنمیآید». بررسی محتوای گفتوگوها و توصیفها و نیز شخصیتهای داستانهای محمدرضا بایرامی همگی ایجادکننده فضایی مساعد برای جذب طیف سنی خاص هستند. استفاده از زبانی ساده و با واژگانی متناسب مخاطب و همچنین استفاده از روایتی یکدست، توانسته جذابیت خاصی در خوانش آثارش ایجاد کند. استفاده از تجربیات شخصی نیز منبع اصلی کار اوست. آثار بایرامی دارای زبان بسیار قوی، محکم، جاافتاده و دارای پیامهای اخلاقی است.
*وطن امروز