کد خبر 1116665
تاریخ انتشار: ۲۰ شهریور ۱۳۹۹ - ۰۰:۱۰

بازیگران اروپایی که از مواهب سایکس-‌پیکو در یک‌سده اخیر بهره برده‌اند، تلاش دارند از بقایای خلأهژمونی امریکا در غرب آسیا ارتزاق کنند و سقفی بالاتر از این برایشان متصور نیست.

به گزارش مشرق، «هادی محمدی» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:

غرب آسیا که از مؤلفه‌های گرانبهای ژئوپلتیکی و ثروت‌های معدنی و انرژی و مواصلاتی فوق‌العاده‌ای برخوردار است، حتماً یکی از پارامترهای مؤثر برای هژمونی‌سازی در نظام بین‌الملل محسوب می‌شود. بازیگران اصلی و فرعی در میدان رقابت و همکاری، چه منطقه‌ای و چه بین‌المللی، به مرحله حساس دوره انتقالی فعلی در نظم بین‌الملل به خوبی واقفند و برای عقب‌نماندن از کسب ظرفیت‌های ملی و منطقه‌ای و جهانی و اتحاد و ائتلاف‌های راهبردی و تعیین اولویت‌های سیاست خارجی و امنیت خود، در ارزیابی دائمی به سر می‌برند. امریکا که از چالش‌های مزمن درونی و منطقه‌ای و بین‌المللی رنج می‌برد، در تنگنای گزینه‌های خود در قبال فوریت‌های گوناگون به‌سر می‌برد و نمی‌تواند همه آرزوها و خواسته هایش را قابل دسترسی بداند؛ لذا از یک سو باید ثقل پتانسیل‌های خود را برای مهار چین و روسیه مصروف کرده و ناظر و شاهد واگرایی تدریجی متحدان اروپایی خود باشد و با اینکه غرب آسیا را برای تکمیل ابزارهای هژمونی جهانی، حیاتی می‌داند، ولی به شکل آشکاری باید به حداقل‌های تسلط بر غرب آسیا اکتفا کند و رویکرد خارج شدن یا کاهش و فرسایش حضور پایگاهی و نفوذ را به‌رغم تلخی آن به اجرا بگذارد، ولی اطمینان ندارد که برای حضور و نفوذ حداقلی در غرب آسیا، هزینه‌های پر آسیب و غیرقابل تحمل، کارساز باشد و شاید یکی از دلایل شتاب در عادی‌سازی روابط صهیونیست‌ها و حکومت‌های وابسته عربی، به این عنصر مهم مرتبط باشد تا صهیونیسم جهانی در نقطه‌ای دیگر بتواند این خسارت راهبردی در غرب آسیا را جبران نماید. البته هم امریکا و هم صهیونیست‌ها به خوبی می‌دانند که پیوندهای نمایشی با کشورهای عربی، قابلیت پایداری و ماندگاری نداشته و معلوم نیست فواید آن از خسارت‌های راهبردی در میان‌مدت و بلندمدت بیشتر باشد.

ترکیه که رؤیای گسترش سرزمینی در محورهای جنوبی را برای احیای شبه امپراتوری عثمانی در یک دهه گذشته در اولویت داشت، امروز شرق مدیترانه و منابع انرژی آن را برای واردشدن به یک سطح ایده‌آل از نقش‌آفرینی منطقه‌ای و جهانی در اولویت گذاشته و در حال خروج از جنوب ادلب است‌که حداقل در ماه‌های پیش‌رو، نیمی از ظرفیت‌های تروریست‌های موجود را از دست خواهد داد و حضور امریکا در شرق فرات، همانند سرافکندگی امریکایی‌ها در عراق و پیام شروع عقب‌نشینی و کاهش نیرو در عراق یا آنچه با طالبان به توافق رسیده‌اند را، ناچار است تحمل کند.

حال آنکه در جغرافیای افغانستان تا سوریه سایه بی‌اعتمادی برای حفظ ظرفیت‌های حضور و نفوذ کاملاً موجود و مشهود است و این مناطق، بازیگران مسلط جدیدی را شاهد خواهند بود که پایان امریکا را نوید می‌دهند؛ لذا اولویت امریکا در غرب آسیا بر حوزه آبراهی باب‌المندب و اقیانوس هند و دریای سرخ و سپس حفظ متحدان عرب است که چشم‌انداز بی‌ثباتی حاکمیتی در آن‌ها کاملاً آشکار است.

بازیگران اروپایی که از مواهب سایکس-‌پیکو در یک‌سده اخیر بهره برده‌اند، تلاش دارند از بقایای خلأهژمونی امریکا در غرب آسیا ارتزاق کنند و سقفی بالاتر از این برایشان متصور نیست. بازیگران اصلی غرب آسیا، ایران، روسیه، چین و احتمالاً ترکیه هستند که در چشم‌انداز غرب آسیا، می‌توان روی آن‌ها حساب کرد و رژیم صهیونیستی به میزان فرار و کاهش هژمونی امریکایی در غرب آسیا، به زوال در موجودیت و حضور در منطقه فکر می‌کند و نمی‌تواند بقای خود را به روابط با کشورهای عربی گره زده و تضمین نماید. اگر ترامپ با شگفتی اکتبر خود، ریاست دور دوم در امریکا را کسب نماید، تحولات غرب آسیا با شتاب بیشتری به تصویر فوق نزدیک می‌شود و صدای خردشدن استخوان‌های این ابرقدرت که در ۷۳ سال گذشته، نظام جهانی را در قبضه داشته شنیده خواهد شد، ولی با آمدن بایدن این زمان و تحقق رخدادهای راهبردی غرب آسیا با تأخیر کوتاه همراه می‌شود.