سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
آمریکا با خودش مناظره کرد!
سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:
مناظره دونالد ترامپ و جو بایدن در واقع مناظره آمریکا بود با خودش. از این رو نتیجه این مناظره «هواداران آمریکا» را ناراحت کرد تا جایی که خود گرداننده مناظره (کریس والاس) هم یک روز پس از انجام و زمانی که با سیل انتقادات هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه مواجه گردید، طی گفتوگویی این مناظره را بد و یأسآور دانست. بعضی از رسانههای آمریکا هم دست به کار شده و به دو طرف مناظره نمرههایی دادند ولی همانها هم نوشتند این مناظره، آمریکا را نزد دوستدارانش تحقیر کرد.
بعضی هم فقط به عبارتهای تند و خارج از نزاکتی که -البته با نگاه ما ایرانیها و ما شرقیها- در لابلای اظهارات دو طرف و به خصوص اظهارات ترامپ بیان شده بود، پرداختند و وزن هر دو را سبک دانستند و این در حالی است که مسئله اصلی «ادبیات» رد و بدل شده میان این دو نبود. کما اینکه آنچه آمریکاییها را هم ناراحت کرد، ادبیات این دو نبود؛ چرا که از قضا در مقایسه با مناظرات قبلی میان کاندیداهای نهایی انتخابات آمریکا در ۲۰۱۲، ۲۰۱۶ و قبل از آن از نزاکت بیشتری هم برخوردار بود. مهم این نبود که ترامپ اصرار داشت بایدن را کاندیدای «چپهای افراطی» معرفی کند و متقابلاً او ترامپ را کاندیدای «نژادپرستهای سفید برترپندار» بخواند.
مهم این نبود که این دو به جای پاسخ به سؤالات مجری فاکسنیوز، یقهگیری میکردند و هر کدام حرفهای خود را میزدند. این مناظره از آن حیث اهمیت داشت که دو کاندیدای ریاستجمهوری ناگزیر بودند حقایق آمریکا را روی پرده بیاورند. حقیقتی که رأیدهندگان آمریکایی را ناراحت میکند، ناتوانی آمریکاست و آنچه سبب نگرانی عمیق آنان میشود فقدان راهحلهایی است که این ناتوانی را علاج نماید. زمان برگزاری انتخابات، فرصتی برای بیان راهحلهاست و این در حالی است که «خروجی» این مناظره ناامیدی بیشتر مردم آمریکا بود که مجری هم به آن اشاره کرد. او گفت وی و همکارانش بیش از 100 ساعت روی مناظره کار کردهاند تا به نتایج مناسبی برسد، اما اینطور نشد و شهروندانی که برای شرکت در انتخابات مردد بودند را برای عدم شرکت در انتخابات متقاعد کرد. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- واقعیت این است که آمریکا به کشوری بدهکار تبدیل شده است. سال 2020 برای آمریکا اولین سالی بود که میزان بدهیهایش از تولید ناخالص ملیاش فراتر رفت و این در حالی است که هر دو کاندیدا اذعان کردند که فقط برای اصلاح وضعیت محیطزیست و مقابله با پدیده متوالی آتشسوزی جنگلها -حجم این آتشسوزی در سال 2020؛ بیش از 1000 هکتار بوده است- به دستکم 1000 میلیارد دلار نیاز میباشد که خود این عدد یک سوم بودجه سالانه آمریکا است. بر این اساس ترامپ از بایدن پرسید این پول را از کجا میخواهی بیاوری؟ و او پاسخ داد من کاری میکنم که این پول از طریق ایجاد اشتغال حل شود به این معنا که پول آن را خود شهروندان بپردازند. باز ترامپ پرسید چرا در این 37 سال که در مناصب مختلف بودهای این کار را نکردهای؟ و بایدن پاسخ داد: من الان معاون رئیسجمهور سابقم. این یک واقعیت برجسته از اقتصاد آمریکاست. بنابراین اولین چیزی که از این مناظره به اذهان شهروندان آمریکایی منعکس شد این بود که راهحلی وجود ندارد و وضع به هیچ وجه بهتر نخواهد شد.
2- در این مناظره یک آمریکای فاقد برنامه به تصویر کشیده شد. علیرغم آنکه مجری تلاش زیادی کرد تا دو کاندیدای ریاستجمهوری حرفهایی از برنامههای خود بزنند، اما مخاطب آمریکایی چیزی جز یکسری کلیات دریافت نکرد که آن هم ناظر به مشکلات بزرگ اقتصادی و به راهحلها نبود. آمریکاییها همیشه به اینکه کشورشان برنامههای 100 ساله، 50 ساله، 30 ساله، 20 ساله، 5 ساله و یکساله برای اداره خود و دیگران دارد، به دیگران فخر میفروختند و بسیاری از کشورهای دنیا هم به این موضوع به عنوان «الگویی مناسب» مینگریستند. البته مناظره جای ارائه کامل برنامه یا ارائه برنامههای جامع نیست در مناظرات به اصول یک برنامه اشاره میشود تا رأیدهندگان دریابند که در صورت انتخاب فرد خاص به نتایج مهمی دست پیدا میکنند. در انتخاباتهای تا سال 2016 نوعاً اینگونه بود اما در این انتخابات نه بایدن و نه ترامپ به برنامهای اشاره نکردند و همه سؤالات مجری را بیپاسخ گذاشتند. آمریکاییها در این مناظره متوجه شدند اگرچه مقامات آمریکایی برای مداخله در جاهای مختلف دنیا اقدامات زیادی انجام میدهند و هزینههای فراوانی که رقم سالیانه آن لااقل یک تریلیون دلار است خرج میکنند اما در ارتباط با اداره بهتر خود آمریکا هیچ برنامهای ندارند. در این مناظره مردم متوجه شدند مقامات دو حزب آمریکا از حل معادله دومجهولی «علاج کرونا» و «باز بودن کسب و کار» عاجز هستند و هر کدام میخواهد یکی از این دو واجب را کنار بگذارد یعنی یکی میگوید راهحل مقابله با «کرونای مهاجم» تعطیلی چندماهه کسب و کارهاست و دیگری میگوید مردم خواهان باز بودن همه فعالیتها از مراکز تولید و مراکز خرید تا مراکز آموزشی هستند و ما هر کاری که میتوانستیم و شدنی بود برای مهار کرونا انجام دادهایم.
3- نکته دیگر این مناظره، فقدان استراتژی بود. آمریکاییها لااقل از سال 2000 در انتخاباتها شعار محوری داشته و براساس آن ساز و کارهایی را تنظیم میکردند. بوش در انتخابات 2000 شعار بازگشت اقتدار آمریکا را مطرح کرد و بر این اساس نئوکانها جنگهای بزرگی را علیه منطقه ما طراحی کردند -که البته فرجامی نداشت- و اوباما در انتخابات 2008 شعار «تغییر» داد و یک سلسله اصلاحاتی را در سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا طراحی کرد -هر چند به جایی نرسید- ترامپ در انتخابات 2016 شعار «آمریکای بهتر» را مطرح کرد ولی در این انتخابات، گویا اصولی وجود ندارد و لذا دیگر سخنی از تغییر یا اقتدار هم نیست. آنجا که در این مناظره به مطالبات داخلی آمریکا اشاره میشود، هم رنگ و بوی حل و فصل مسایل جاری میدهد و حرف کلانی که بتوانیم آن را استراتژی آینده این کشور بدانیم، شنیده نمیشود.
4- در این انتخابات پدیدهای وجود ندارد، ترامپ رئیسجمهوری است که ذهنیت خاصی از او در فضای داخلی آمریکا وجود دارد و مردم توقع ندارند او در دوره دوم خود کار خارقالعادهای انجام دهد. ترامپ در داخل به شخصیتی اختلافبرانگیز شناخته میشود و در حوزه سیاست خارجی -به غیر از مورد رژیم صهیونیستی- برنامهای نداشته و موفقیتی به دست نیاورده است او البته تلاش کرده است تا با یکسری اقدامات نمادین مدعی نوعی اقتدار در محیط بینالمللی باشد ولی این ژست چندان جایی در افکار عمومی شهروندان آمریکایی باز نکرده است او هم قادر نیست با تکرار به اجرا گذاشتن روشهای مرحله اول، جای ویژهای در انتخابات پیدا کند. در عین حال ترامپ در این مناظره تلاش زیادی کرد تا با دوقطبیسازی چپ و راست به فضای انتخابات جان بدهد و آرای نیمی از شهروندان را به نام خود ثبت نماید.
جو بایدن نیز نمیتواند پدیده باشد چرا که پیش از این سالها در مصدر قدرت بوده و به قول ترامپ در این 37 سال کاری نکرده است. بایدن روی «اشتباهات ترامپ» و ریزش آرای او به سبب این اشتباهات حساب باز کرده است اما در عین حال کاهش قطعی مشارکت شهروندان، این زمینه موفقیت را نیز از او گرفته است. بایدن اگرچه این شانس را دارد که حتی عدهای از جمهوریخواهان به او رأی دهند اما این آنقدر نیست که خیال او را از نتایج انتخابات نوامبر که حالا به دلیل برگزاری توأمان حضوری و پستی، اعلام نتایج آن ممکن است به هفتهها بینجامد، راحت نماید. انتخابات آتی آمریکا خود یک پدیده است از نظر کاهش مشارکت و سردرگمی دو حزب قدیمی حاکم بر آن.
5- در متن مباحث این مناظره به خوبی این مطلب آمده بود که آمریکا برای جبران عقبافتادگی خود به هزاران میلیارد دلار احتیاج دارد و این در حالی است که بعضی از محافل اقتصادی میزان بدهی آمریکا را بیش از سه هزار میلیارد (3 تریلیون دلار) ذکر کردهاند. بنابراین کاملاً پیداست که دست زدن به اصلاحات اقتصادی در آمریکا، حداقل طی دو دهه آینده قطعاً منتفی است و فقط کاندیداها در موسم انتخابات میتوانند از آن حرف بزنند و در مقابل این سؤال رقیب هم سکوت کنند که این مبلغ را از کجا میآوری؟ کما اینکه این سؤال را ترامپ از بایدن پرسید و او ناگزیر به دادن آدرس مجهول شد. آمریکا در این وانفسا برای اینکه نشان دهد همه باید برای احیای قدرت اقتصادی آمریکا فکری بکنند، روابط عادی با کشورهای قدرتمند جهان را دگرگون کرد. آمریکا در این دوره از تعدادی از معاهدات مثل معاهده آب و هوایی پاریس خارج شد تا به بقیه بگوید فروپاشی آمریکا فروپاشی نظام جهانی را در پی میآورد و دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود.
آمریکا به خصوص در دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ به کشورهای جنوب خلیجفارس و عراق به عنوان کانونهای اضطراری آمریکا برای برونرفت از وضع بحرانی فعلی ایالات متحده نگاه کرده است. «گاو شیرده» و «بانک آمریکا» دو تعبیری هستند که مقامات مالی دولت ترامپ درباره عربستان و امارات بهکار بردهاند و از این طریق طی سه سال گذشته لااقل 500 میلیارد دلار از این دو کشور تلکه کردهاند. آمریکا گمان میکند میتواند بر عراق سیطره پیدا کند. از نظر آمریکا، هفت کشور عرب منطقه خلیجفارس میتوانند راههای مطمئن در حل و فصل مسایل اقتصادی آمریکا باشند. اما واقعیت این است که حالا دیگر اگر آلسعود و آل نهیان بخواهند هم نمیتوانند کمک عمده مالی به آمریکا بنمایند چرا که دیگر چنین پولی وجود ندارد. آمریکا درباره عراق هم اشتباه فاحشی میکند. آمریکا نمیتواند بر عراق سیطره پیدا کند چرا که در عراق مرجعیت تقلید به شدت با چنین چیزی مخالف است. بعد از سقوط صدام هم یک جنبش استقلالطلبی و سیادتطلبی در عراق از جوانان شکل گرفته و به مناسبت تحولات، نامهایی پیدا کردهاند و در طول این مدت، در «میدان عمل» هم بروز و ظهور پیروزمندانه داشتهاند از جنگ پیروزمندانه با داعش تا حضور پیروزمندانه در عرصه سیاسی (انتخابات 1397). اینها اجازه نمیدهند آمریکا بر عراق مسلط شود، کما اینکه جمهوری اسلامی هم اجازه سیطره آمریکا بر عراق را نمیدهد.
ایران برای استقلال و سیادت عراق شهدای بزرگی نثار کرده که در رأس آنان سپهبد شهید قاسم سلیمانی است.
حجاب راهکار فرهنگی میطلبد
ابوالحسن نواب در روزنامه ایران نوشت:
حدود صد سال پیش در کشور ترکیه، کمال آتاتورک حرکتی برای ملغی کردن حجاب آغاز نمود که حتی مرزهای این کشور را درنوردید و به ممالک اسلامی دیگر همچون ایران نیز رسید. در حدود این یک قرن، کشور ترکیه بر پایه حکومتی که بر مبنای قانون اساسی لائیک که مسأله دین جایی در آن ندارد اداره شده. قانونی که قرار بود موضوع دین و نمود و دخالت اجتماعی آن را در این کشور به حداقل برساند. در عین حال از دهه 50 میلادی به بعد هم امواج مختلف و قدرتمند تبلیغات سبک زندگی غربی روز به روز بیشتر زندگی را در اقصی نقاط دنیا تحت تأثیر خود قرار داد و در قرن جدید نیز این امواج بشدت تقویت شدهاند. اما حاصل در کشور ترکیه با یک قانون لائیک چه بوده؟ آمارها امروز از رشد فزاینده گرایش به حجاب در این کشور سخن میگویند. یعنی در کشوری که مطلقاً هیچ گونه اجبار و یا امتیازی در پذیرش پوشش حجاب وجود ندارد.
واقعیت این است که اولین پیشنیاز نگاه به حوزه حجاب این است که بپذیریم این مسأله یک مسأله فرهنگی است. تجربه یاد شده از کشور ترکیه و تجربهای که خود ما در ایران از حجاب در 40 سال اخیر و حتی در دوره کشف حجاب رضاخان داریم به وضوح ثابت میکند که سیاستهای سلبی و غیرفرهنگی الزاماً تأثیری در این حوزه ندارند و اگر هم تأثیری باشد، بلندمدت نیست. چرا که اقناع افراد در چنین فرآیندی یک حلقه مفقوده مهم است که در نهایت با تجمیع آن باعث میشود بعد از چندی با جامعه آماری بزرگی در میان مردم مواجه شویم که نسبت به انجام یا ترک یک رفتار فرهنگی، اقناع نشدهاند. چنین جامعه آماری اندک اندک یکدیگر را در محیط اجتماعی پیدا میکنند و وقتی با اقدامات سلبی مواجه میشوند و خود را نیز زیاد میبینند، احساس میکنند که نیازمند یک رفتار متقابل و متضاد نیرویی هستند که آنها را مجبور به انجام کاری میکند. این درست آغاز تولد یک دو قطبی اجتماعی بر سر یک مسأله فرهنگی است که میتواند ابعادی خشن نیز پیدا کند.
اگر بپذیریم که جامعه ما نیازمند اتفاقی در حوزه حجاب و پوشش اسلامی است، باید ضرورت مشارکت جامعه در این برنامه را هم قبول کنیم و این همانجایی است که روشن میشود اقدامات غیرفرهنگی دارای کارآمدی لازم نیستند. در حوزه حجاب بسیار شنیده میشود که برخی از دلسوزان از «کم کاری» سخن گفته و تأکید دارند که باید کوشش بیشتری در این زمینه صورت بگیرد. اما تجربه 4 دهه اخیر به ما میگوید که مسأله فقط «کم کاری» نیست، بلکه تشخیص اشتباه در جنس این موضوع و در ادامه پیریزی برنامههای اجرایی بر اساس همین تشخیص اشتباه، بخش زیادی از مشکل را ایجاد کردهاند. با این توصیف اگر بر تشخیص و برنامهریزی اشتباه خود اصرار کنیم، هیچ نوع پرکاری و صرف هزینه و وقت هم نمیتواند راهگشا باشد. چرا که قدمهای نخست سیاستگذاری در این حوزه دچار اشکال بودهاند.
به طور کلی باید گفت که درخصوص مسأله حجاب دو اشتباه بزرگ در سیاستگذاری ما صورت گرفته؛ اول اینکه مسأله به معنای واقعی کلمه یک مسأله فرهنگی دیده نشده و بنابراین راهحل آن نیز در موارد زیادی غیر فرهنگی و مبتنی بر رفتارهای پلیسی و برخوردهای قضایی است که قدرت اقناعکنندگی ندارند. اما مسأله دوم این است که در منظومه قواعد زندگی اجتماعی بر اساس چارچوبهای دینی، دچار نوعی عدم تعادل و توازن شدهایم. به طوری که جامعه از خود میپرسد آیا منکراتی مانند دروغ، ریا، حق خوری، مفاسد اجتماعی، خویشاوندسالاری و... ضرورت بیشتری برای برخورد و توجه دارند یا مسأله حجاب؟ این سؤال برای جامعهای که روز به روز بیشتر مسأله تبعیض را احساس میکند و با مشکلات اقتصادی و معیشتی و منزلتی دست و پا میزند، یک سؤال حیاتی و مهم است. به عبارتی اگر راهکارهای مقابله با بدحجابی را کاملاً بر اساس مبانی فرهنگی تنظیم و تدوین کنیم اما باز برای این سؤال پاسخی نداشته باشیم، بعید است که به موفقیتی برای بهبود اوضاع در این حوزه برسیم. سخن کوتاه این است که باید بپذیریم تجربه ما خصوصاً در برخورد قهری با مسأله حجاب و تشدید آن به هیچ عنوان تجربه موفقی نبوده و حتی در بسیاری از موارد نتیجه عکس داده و باعث دین گریزی شهروندان شده. به همین اعتبار هیچ زمان دیگری نیز این مسیر پاسخ نخواهد داد و باید به فکر تغییر این مسیر و همین طور اصلاح دیدگاهمان درخصوص مسأله حجاب باشیم.
شوخی بهموقعی نبود آقای رئیسجمهور!
محمدحسین مهدویزادگان در روزنامه وطن امروز نوشت:
رئیسجمهور در تازهترین سخنان خود در جلسه ستاد ملی مبارزه با کرونا تاکید کرد:
«امروز آمار وضع اقتصادی آلمان نشان میدهد اقتصادشان منفی 2/5 درصد کوچکتر شده است، اقتصاد ما شرایط بهتری دارد و رشد اقتصادی بدون نفت ما تا پایان سال، مثبت خواهد شد».
باید به استحضار آقای روحانی و دولت محترم برسانیم متوسط نرخ تورم آلمان در سالهای ۱۹۵۰ تا ۲۰۱۹ برابر با 37/2 درصد بوده است. آخرین نرخ تورم در آلمان نیز 35/1 درصد است. هر چند اقتصاد آلمان در سال 2020 میلادی تحت تاثیر شیوع ویروس کرونا کوچکتر شده است اما دولت غیریکدست و ائتلافی آلمان (متشکل از ۲ حزب سنتی مخالف دموکرات- مسیحی و سوسیال- دموکرات) توانسته است مانع افزایش افسارگسیخته قیمتها، به سبک و سیاق کشور ما شود!
یک: متأسفانه بر اساس گزارش رسمی بانک مرکزی، شهریورماه سال جاری قیمت هر مترمربع مسکن در تهران با بیش از 91 درصد افزایش نسبت به شهریورماه سال گذشته مواجه شده است.
از سوی دیگر، اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان و تحلیلگران حوزه بازار بورس نیز معتقدند افت اخیر بازار سهام، آن هم به دلیل دخالت دولت در تعیین شاخص بورس، با تحلیلها و محاسبات تکنیکال تناسب نداشته است. بهتر است از بازارهای ارز، سکه و خودرو نیز سخنی به میان نیاوریم، زیرا افزایش ثانیهای قیمتها در این بازارها، نیازی به مصداقیابی و اثبات ندارد!
دو: قطعا آقای روحانی و همراهان ایشان بخوبی میدانند «پذیرش روشهای مبنایی خطا»، نخستین گام برای «گذار از بحران» محسوب میشود. اگر چه لعن و نفرین ملت ایران بر ترامپ کرونایی و بازیگران عهدشکن اروپایی به قوت خود باقی است اما این موضوع دلیلی موجه برای ارسال نشانههای نادرست از سوی دولتمردان ما نیست!
صورتمساله کاملا مشخص است: دولت محترم بین سالهای 92 تا 94، اقتصاد کشور را معطل مؤلفهای به نام «برجام» کرد. متعاقبا، توافقی که «قابلیت ابطالپذیری فوری» آن کاملا محرز و مشخص بود، به سنگ بنا و «نقطه ثقل» معادلات اقتصادی- سیاسی کشور تبدیل شد. در آن زمان، هر اندازه دلسوزان و منتقدان به دولت درباره عواقب و تبعات این «محاسبه خطرناک» هشدار دادند، هیچکس پاسخگو نبود. حتی منتقدان با بدترین الفاظ و کلمات، از سوی رئیس دولت و دیگر اعضای کابینه مورد اهانت و شماتت قرار گرفتند. آنها (منتقدان) متهم شدند خواستار «حصر ایران» و تحمیل دلار 5 هزار تومانی(!) به مردم هستند!
در هر حال، آمریکا با یک حرکت ساده از برجام خارج شد و تحریمهای یکجانبه را علیه ایران وضع کرد. حتی پس از خروج واشنگتن از برجام، دولت به جای عبرتگیری از گذشته، روی مؤلفهای به نام «برجام اروپایی» سرمایهگذاری کرد و استراتژی «بازگشت به گذشته» را جایگزین استراتژی «تغییر قواعد اساسی بازی» کرد! اکنون، در آستانه برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، باز هم همان آدرسهای غلط به شهروندان مخابره میشود؛ اینکه اساسا دولت و سوءتدبیر و مدیریت نهادهای اجرایی کشور تاثیری در ایجاد و شیوع بحران اقتصادی نداشته و هر گونه بحران اقتصادی و اعتباری در کشور، مرهون تحریمهای یکجانبه آمریکاست!
سه: خیر آقای روحانی! دیگر زمان پذیرش این «نشانههای نادرست» گذشته است! امروز هم کلیدواژگان «احیای برجام» و «توافق جامع» بار دیگر ذهن و ضمیر برخی سیاستمداران را در کشورمان به خود مشغول ساخته است. حتی در این مسیر، مسؤولان ارشد اجرایی کشور حاضرند «شرایط اقتصادی کشور» را «خوب» و در مقایسه با کشورهایی مانند آلمان مطلوب جلوه دهند، بدون آنکه در عمل زمینهای برای پذیرش این استدلال از سوی افکار عمومی و حتی تحلیلگران اقتصادی نزدیک به دولت وجود داشته باشد! افزایش بیش از 90 درصدی قیمت مسکن در طول یک سال، آن هم در حالی که تحریم جدیدتری علیه ایران (از جمله تحریمهای چندجانبه شورای امنیت) اعمال نشده، معنایی جز بیتدبیری و سوءمدیریت اقتصادی در کشور ندارد. کاهش ارزش پول ملی، بیش از آنکه متغیری وابسته به تحریمهای یکجانبه آمریکا باشد، متأثر از رهاشدگی اقتصاد و معیشت عمومی از سوی دولت است. عطش دولت درباره احیای برجام از دست رفته، به اندازهای در طول ۲ سال و نیم اخیر زیاد بوده است که حتی مؤلفههای «تطبیق اقتصاد با تحریم» یا «گذار از اقتصاد تحریممحور» را نادیده انگاشت و «اقتصاد تولیدمحور» را به جای یک «چارچوب عملیاتی» تقریبا به یک «شعار» تبدیل کرد.
البته شاید آقای رئیسجمهور در جملات اخیر خود، قصد داشتهاند با ملت ایران در این اوضاع بحرانزده و بیسابقه اقتصادی، شوخی کنند! اگر اینگونه باشد، ایشان زمان مناسبی را برای شوخی با مردم در نظر نگرفتهاند، زیرا نگرانی از تورم لحظهای و افسارگسیخته، جایی را برای نشاندن لبخند بر لبان مردم باقی نگذاشته است.
استمرار رمز موفقیت پرسپولیس
بهمن فروتن در روزنامه آرمان ملی نوشت:
آنچه در دو، سه ماه گذشته در فوتبال ایران و نمایندههای باشگاههای کشور در جام باشگاههای آسیا اتفاق افتاد و واقعا مهمتر از هر چیز دیگری به چشم میخورد، استمرار در کار پرسپولیسیها بود. برای اولینبار در طول چند دهه گذشته مدیریت قابل تحسینی در جریان هدایت یک باشگاه اتفاق افتاد. پرسپولیس در طول این دو، سه ماه گذشته، باشگاه و تیم دیگری بود و به شکل دیگری ظاهر شد. اگر سه تیم دیگر را در نظر بگیریم، میبینیم که برای بازیهای آسیایی هر کدام سریعالسیر مربیهای جدیدی انتخاب کردند که سابقه زیادی در هدایت تیمهای لیگ برتری نداشتند.
بالا و پایینهای زیادی اتفاق افتاد و تغییر و تحولات زیادی در سه باشگاه دیگر رخ داد. اولین کاری که پرسپولیسیها کردند، چون صحبت از بسته شدن پنجره نقل و انتقالات برای این باشگاه بود، خیلی سریعالسیر بازیکنان فصل آینده را انتخاب کردند و به این شکل به یحیی گلمحمدی، سرمربی این تیم و کادر فنی اجازه دادند که تیمشان را قبل از این بازیها بسازند و به آنچه در فوتبال واقعا مشکل است- به مساله مهم تیمسازیشان- برسند. درواقع تیم ساختن مشکلتر از هر مساله دیگری در کار باشگاههای فوتبال است. گلمحمدی توانست با خیال آسوده به ساختن و پرداختن تیمش از نظر فنی بپردازد. آنهایی که فوتبال را خوب میشناسند از ابتدا متوجه شدند که تیم پرسپولیس روی ریل جداگانهای حرکت میکند. فعل «خواستن» در این تیم کاملا مشهود بود؛ مشکلات کمتری داشتند و بازیکنان از رضایت خاطر بیشتری برخوردار بودند.
مسائل مهم در تیمداری در وهله اول رضایت بازیکنان است. مساله بعدی هماهنگ بودن کادر فنی، بازیکنان، هیاتمدیره و فهمیدن و درک یکدیگر است و پرسپولیس به این مهم به خاطر استمراری که در پایان فصل گذشته به کار تیمی بخشیده بود، دست پیدا کرده بود. در پایان هر فصل در فوتبال ایران مرسوم است که برای خوشایند و کیسه دلالها، 10، 12 بازیکن هر تیمی را ترک میکنند و 10، 12 بازیکن جدید میآیند و کلا کار تیمسازی را بههم میزنند.
اکثرا مربیها میروند و مربیان دیگری میآیند ولی ما دیدیم بعد از رفتن کالدرون و آمدن یحیی گلمحمدی وضعیت پرسپولیس کلا تغییر کرد. حتی میتوانم بگویم در زمان کالدرون، پرسپولیس پرحاشیهتر از زمان یحیی گلمحمدی بود.
یحیی گلمحمدی دیگر کارش را خوب یاد گرفته و یکی از شخصیتهای مهم این تیم و یکی از شخصیتهایی که به استمرار کار تیمی اهمیت زیاد میدهد، همین یحیی گلمحمدی است. طبیعتا پرسپولیس مجموعه قدرتمندی شد و نشان داد اگر در فوتبال ما آدمهای درست سر کار باشند، میتوانند پول و سرمایه هنگفت تیمها و باشگاههای دیگر را تحقیر و کوچک کنند. همانطور که میبینیم کشورهای دیگر با چه سرمایههایی-مثل یکی از بازیکنان النصر که یازده میلیون دلار ارزشگذاری شده- که اگر همه بازیکنان پرسپولیس را جمع کنیم، قیمتشان به اندازه این یک بازیکن نشود. البته قیمتشان چون ارزششان به مراتب خیلی بیشتر از همه تیمهایی هست که در جام باشگاههای آسیا در غرب آسیا شرکت کرده بودند. واقعا جای تبریک دارد و ما به این نتیجه میرسیم که تواناییها و استعدادها در کشور ما چقدر زیاد هستند ولی عدم رسیدگی و مدیریت صحیح اکثرا جلوی موفقیت فوتبال ما را تا اینجای کار گرفته و اگر بیش از 40 سال است به المپیک نرفتیم در نتیجه همین عدم استمرار در کارمان بوده. همه به دلیل ندانمکاریهای مسئولانی بوده که به این کار وارد نبودهاند.
من فکر میکنم که ما همه چیز را بگذاریم کنار؛ از نظر فنی، غیرت، غرور و جنگیدن یک طرف بگذاریم و آن مساله مهم استمرار در شیوه مدیریت را بزرگ کنیم. چون تیمهای دیگر ما از پرسپولیس کم ندارند ولی این استمراری را که طی سه، چهار ماه گذشته و بیشتر به خاطر سرمربیای که داشتیم باید واقعا بزرگ کنیم، فوتبال ایران بهوسیله پرسپولیس درس بزرگی گرفته. صمیمانه به پرسپولیسیها تبریک میگویم و صادقانه به همکارم یحیی گلمحمدی خسته نباشید میگویم، چون این مربی جوان توانست مربی ایرانی را از زیر سایه سنگین مربیهای خوب بینالمللی بیرون بیاورد، به او ارزش دهد و نشان دهد که همپای آنها میتواند در فوتبال کشور مثمرثمر باشد. یحیی گلمحمدی به تواناییهایی دست پیدا کرده که مربیهای بینالمللی در کشور ما این تواناییها را به نمایش گذاشتند.
ما در عین حال که به مجموعه پرسپولیس افتخار میکنیم، به تیم پرسپولیس افتخار میکنیم، به باشگاه پرسپولیس افتخار میکنیم ولی افتخار ما مربیها باید یحیی گلمحمدی باشد که با بردن تیم پرسپولیس به فینال جام باشگاههای آسیا نشان داد که ما هم این تواناییها را داریم که همگام با همکارهای خارجیمان دست به کارهای بزرگ بزنیم. البته کار پرسپولیس در مقابل سرمایه عظیمی که در غرب آسیا به باشگاهداری مشغول است، کار بسیار ستودنی و بزرگی است و فکر میکنم این فینال جام باشگاههای آسیا اگر که با پشتیبانی اکثریت در کشور ما انجام شود و به قهرمانی مبدل شود، پیروزی بسیار بزرگی برای فوتبال کشور ما رقم خورده.
شاید رسیدن پرسپولیس به فینال جام باشگاههای آسیا درسی شود برای وزارت ورزش، فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ در زمینه مدیریت باشگاههای کشور، درسی شود برای مربیها، درسی شود برای بازیکنان که تورنمنتها را چگونه باید برنده شد؟ مثالی هست که میگویند به این دلیل آلمانها در تورنمنتها بیشتر موفق هستند تا هلندیها برای اینکه هلندیها، دوست به تورنمنتها میروند و دشمن بیرون میآیند و آلمانها رقیب به تورنمنتها میروند، تورنمنتها را میبرند و دوست بیرون میآیند. من فکر میکنم پرسپولیسیها اینبار، دوست وارد تورنمنت شدند و دوست بیرون آمدند و مطمئن هستم که پیروزی بزرگی در انتظار پرسپولیس و فوتبال ایران است که بهزودی در فینال باشگاههای آسیا به آن دست پیدا خواهیم کرد.
بیماری ترامپ، بیماری امریکا
عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:
انتشار خبر بیماری ترامپ و درگیر شدن او به بیماری کرونا، مناظره دو نامزد ریاست جمهوری امریکا را که فراتر از بازی نامزدهای ریاست جمهوری، ماهیت امریکای متمدن (!) را به روشنی برای جهانیان آشکار کرده بود، تحتالشعاع خود قرار داده و کم نیستند کارشناسانی که حتی اعلام اینگونه خبر این بیماری را با هدف جبران شکست امریکا در آن مناظره دانستهاند که حتی المقدور به مدیریت کلان دستگاه سیاست خارجی امریکا این فرصت را میدهد که با تعویق مناظرههای بعدی بتوانند تبعات ناشی از مناظره قبلی را جبران و واقعیت امریکای مدرن (!) را که در این مناظره از آن رونمایی شد دوباره بزک کنند.
در این میان اگرچه گاو شیرده بزرگ امریکا در منطقه خلیج فارس یعنی «سلمان بن عبدالعزیز» برای سلامتی و عافیت و شفای عاجل ترامپ و همسرش دعا کرد که هیچ گونه آسیبی نبینند و شرکت توئیتر نیز اعلام کرد توئیتهایی که در آنها مرگ ترامپ آرزو شده باشد تعلیق میشود، اما واقعیت آن است که تا همین جا نیز ترامپ برد کرده چرا که گذر موفق وی از این بیماری میتواند برای او تبلیغ محسوب شود، کمااینکه ریگان پس از پشت سرگذاشتن سوء قصد ناموفق با افزایش محبوبیت در افکار عمومی روبهرو شد. از سوی دیگر ابتلای ترامپ به کرونا منجر به این خواهد شد که در آستانه انتخابات موج شدید انتقادات از او تا حدودی کمتر شود. بهعنوان نمونه، ستاد انتخاباتی جو بایدن روز جمعه انتشار تبلیغات منفی علیه دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا را متوقف کرد.
بعد از مناظره دو نامزد انتخابات ۲۰۲۰ امریکا، آنها که در سالهای اخیر تلاش کرده بودند از طریق بزک کردن امریکا و الگوی لیبرال دموکراسی، تفکر انقلاب اسلامی را از درون استحاله کرده واندیشه اسلام ناب را در برابر مدرنیسم ناتوان و رفتنی قلمداد کنند، اکنون به تکاپو افتاده وتلاش دارند آن را تنها به رفتار دو نامزد خلاصه کرده واز آن پارادوکسی که خود نیز به آن دچار شدهاند، رهایی یابند. ولی واقعیت آن است که آن مناظره چهره واقعی امریکا را نشان داد و ثابت کرد که افول امریکا تنها در عرصه میدانی و شکست سیاستهای منطقهای وجهانی کاخ سفید اتفاق نیفتاده بلکه مهمتر از شکست میدانی، این فرهنگ لیبرال دموکراسی است که دچار افول و فروپاشی شده، وهمچون مارکسیسم به پایان خود نزدیک میشود نکتهای که در طی چند ماه اخیر بسیاری از کارشناسان مطرح امریکایی هم به آن اعتراف کرده و دوران ترامپ را مظهر افول امریکای مدعی دانستهاند. به گونهای که حتی فوکویاما هم که پیشروترین فرد در اعتقاد به بی آسیب بودن لیبرالیسم بود، اکنون معتقد است که لیبرالیسم مبتلا به آسیبهای جدی است و میکوشد علاجهایی را برای آن مطرح کند. اینکه لیبرالیسم مصون از آسیب است نوعی ساده انگاری است و دنیای اندیشه امروز به باورهای واقعی درباره افول لیبرالیسم رسیده است. جوزف نای از چهرههای مشهور نئولیبرال امریکا هم اخیراً طی یادداشتی در پراجکت سیندیکیت بر پایان یافتن نظم جهانی لیبرال تأکید ویادآور میشود: با روی کار آمدن ترامپ و رشد چین نظم جهانی لیبرال پایانیافته است و اگر بایدن در انتخابات رأی بیاورد، به احتمال زیاد نظم لیبرال را احیا نمیکند و به دنبال جایگزینی برای آن میرود.
در مورد رفتار انتخاباتی ترامپ نیز اندیشکده امریکایی «شورای آتلانتیک» طی گزارش مفصلی تحت عنوان «انتخاباتی که میتواند امریکا را در هم بشکند»، با اشاره به سخنان ترامپ مبنی بر عدم ترک کاخ سفید در صورت شکست در انتخابات، مینویسد: «خطر، صرفاً ایجاد تفرقه و شکاف پس از انتخابات نیست، آنهایی که نگران چیزی بدتر از این هستند، چنین تلاطم و جنجالی را حتمی میدانند. همهگیری جهانی ویروس کرونا، رئیسدولت سهلانگار، سیل برگههای رأی پستی، نظام پستی تخریب شده، تلاش مضاعف برای سرکوب آرا و قطاری از پروندههای قضایی بر سر ماشین مستهلک انتخاباتی امریکا خراب شدهاند.» شورای آتلانتیک با اشاره به حفرههای قانونی و پیامدهای عدم پذیرش شکست در انتخابات از سوی رئیسجمهور امریکا، پیشبینی کرد که احتمالاً ۲۰ ژانویه (۳۰ دی) آینده، امریکا دو رئیسجمهور خواهد داشت.
اما در قبال این سردر گمی وتحیر پرچمداران لیبرال دموکراسی کسانی در داخل هستند که معتقدند امریکا همچنان برترین قدرت جهان است. آنها با استناد به آمار وارقام ظاهری امریکا بر این باورند که هنوز هیچ جایگزینی برای امریکا وجود ندارد واین در حالی است که پیروزی دونالد ترامپ به عنوان فردی مخالف ساختار حاکم، از ناکارآمدی موجود در سیاست، اقتصاد و جامعه امریکا حکایت داشت که ترامپ، به عنوان رئیس جمهور منتخب در سال ۲۰۱۶ مدعی بازگرداندن قدرت امریکا شده بود، اما به رغم وعدههای انتخاباتیاش، علاوه بر ناکامی در حل مشکلات ساختاری و بنیادین امریکا، بر دشواریهای پیش روی این کشور به ویژه در عرصه جهانی افزود و به تعبیر دیگر ماهیت واقعی امریکا را آشکار کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی دوسال پیش این شرایط را پیش بینی و در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۹۷، در دیدار دانشآموزان و دانشجویان یادآور شده بودند «امریکا رو به افول است. این وضعیتی که امریکاییها دچارش شدند، عامل بلندمدّت دارد؛ اینها در طول تاریخ وضعیتی را به وجود آوردند که نتیجهاش همین است و به این آسانیها علاجشدنی نیست. این سنّت الهی است، اینها محکومند به اینکه ساقط بشوند، محکومند به اینکه افول کنند، زایل بشوند از صحنهی قدرت جهانی.»
استاندارد دوگانه در ماجرای قرهباغ
سجاد زند در روزنامه ابتکار نوشت:
جنگ قرهباغ در ایران واکنشهای متفاوتی را درپی داشته است. دولت موضع بی طرفی اتخاذ کرده و پیشنهاد میانجیگری داده است. ایران با آرامش و احتیاط با مسئله برخورد میکند و تمام تلاشش را معطوف به برقراری آتشبس کرده است. از طرف دیگر نمایندگان ولی فقیه در چهار استان آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل و زنجان در بیانیهای مشترک با صراحت از جمهوری آذربایجان حمایت کردند و کشتهشدگان جمهوری آذربایجان در این جنگ را «شهید» نامیدند. در ادامه همین موضع ساکنان مناطق ترکنشین هم تجمعهایی در دفاع از آذربایجان برگزار کردند. نمایندگان مجلس در این مناطق هم موضعی مشابه گرفتد. از سوی دیگر بسیاری از فعالان مدنی، رسانه ای و تحلیلگران هم میگویند موضع دولت درست است و ایران نمیتواند به خاطر یک همسایه روابطش را با همسایه دیگر خراب کند. ایران فقط می تواند تلاش کند شرایط را آرام نماید. طبعیتا در تقابل این گروه با حامیان آذربایجان بحث های تندی نیز در گرفته است و حساسیتها درباره مواضع «تجزیه طلبانه» در مناطق ترک نشین کشور افزایش یافته است.
جدای از این اختلافات به نظر میرسد هر سه یعنی هم دولت، هم مدافعان آذربایجان و هم فعالان مدنی که از موضع دولت حمایت میکنند، دچار نوعی «استاندارد دوگانه» شدهاند. دولت ایران همیشه ادعای حمایت از «حق» را امور بینالملل داشته است... این قابل درک است که مسئله پیچیدگیهای زیادی دارد و انتظار نمیرود که جمهوری اسلامی به حمایت لجستیکی و نظامی از جمهوری آذربایجان بپردازد، با این حال اینکه در اعلام موضع رسمی کاملا بیطرف است نشان دهنده نوعی سیاست «یک بام و دو هواست».
حامیان جمهوری آذربایجان نیز از «استاندارد دوگانه» مبرا نیستند. این دسته زمانی که ترکیه به شمال سوریه حمله کرد و با استفاده از نیروهای تحت حمایتش به مواضع کردها حمله برد و مناطقی را در شمال سوریه اشغال کرد، سکوت کردند و یا حتی به حمایت از ترکیه پرداختند. این رویکرد شائبه نگاه قومیتی به مسائل را تقویت می کند. باید به این نکته هم توجه داشت که در تجمعهای روزهای اخیر برای حمایت از آذربایجان متاسفانه شعارهای قومیتی و ضد فارس و ضد کرد سر داده شده است.
دسته سوم هم استاندارد دوگانه دارند. این گروه که حالا برخی از آنها میگویند جنگ ارمنستان و آذربایجان به ما ربطی ندارد و ایران باید سعی کند با موضع بیطرفانه به ماجرا نگاه کند در موارد مشابه همچون اشغال بخشی از شمال سوریه توسط ترکیه موضع دیگری داشتند و از کردها حمایت کردند. در آن زمان حق را ملاک و معیار قرار دادند و حالا منافع ملی را.
موضع دوگانه از جانب دولت قابل درک تراست. ماجرا این است که منطقه قرهباغ به عنوان بخشی از جمهوری آذربایجان شناخته میشود، اما تحت کنترل ارمنستان است. جمهوریهای ارمنستان و آذربایجان در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ جنگ خونینی بر سر این منطقه داشتند و اگرچه بعد از مدتی آتشبس اعلام کردند، اما هرگز موفق به توافق در مورد پیمان صلح نشدهاند. قره باغ به استخوانی در گلو تبدیل شده و جامعه جهانی درحل آن به بن بست رسیده است. بازیگران منطقهای و بینالمللی منفعت خود را در آن میبینند که مسئله حل نشود. روسیه یکی از مهمترین این بازیگران است. روسیه ارمنستان را متحد استراتژیک خود میداند و پشت آن را خالی نمیکند. این مسئله در اعلام موضع بیطرفانه از سوی ایران بیتاثیر نیست.
لبخند فوتبال بر دل های مردم
سید مصطفی صابری در روزنامه خراسان نوشت:
از روزی که خیلی از ما با لنگه دمپایی های کهنه و پاره روی آسفالت زمخت کوچه و وسط بوق و دود خودروها فوتبال بازی می کردیم، این ورزش جای خیلی از نداشته های ما را گرفت. قهرمانی تیم علی پروین در بازی های آسیایی 1990 یک ایران همدل ساخت. نسل محبوب بعدی با صعود به جام جهانی 1998 فرانسه و حماسه شگفت انگیز ملبورن موج بی نظیری از شادی را در جامعه ایجاد کرد. آن مسیر با فراز و فرودهایی تا امروز طی شد. همیشه پای ثابت موفقیت تیمهای ایران، غیرت بازیکنان داخل زمین و دعای خیر مردم بود. مردمی که از معجزه فوتبال با خبر هستند. مردمی که می دانند فوتبال چه همدلی در جامعه ایجاد می کند. با فوتبال است که آدم ها از نسل ها و طبقات مختلف به هم وصل می شوند. مثل موفقیت اخیر پرسپولیس نماینده شایسته فوتبال ایران. صعود این تیم به فینال مزه دیگری داشت؛ چون اگر همیشه بعد از موفقیتها، فوتبالی ها یکدل می شدند این بار یکدلی قبل از بازی اتفاق افتاد. نفوذ سعودیها در ای اف سی و رای ناجوانمردانه ای که قبل از بازی صادر شد تا عیسی آل کثیر را در بازی دیشب نداشته باشیم؛ دل های همه ایرانی ها را فارغ از هر رنگ و تیمی معطوف به این بازی کرد وپای دعای خیر مردم را به لحظه لحظه این رقابت باز کرد. حالا بعد از آن همه اتفاق این بُرد یک لذت دیگر دارد.
ضربان نبض بازیکنان در تک تک لحظات بازی با هواداران یکی شد. نه فقط با هواداران، بلکه با تمام فوتبالی هایی که کارکرد نشاط آفرین فوتبال را باور دارند، حتی غیر فوتبالی هایی که می دانند فوتبال می تواند باعث ایجاد یک شادی همگانی شود. فوتبال است که به آدمهایی متفاوت ،هویت یکسان می دهد. بهانه برای دوستی، برای شادی، برای گپ زدن و... در این شرایط سخت اقتصادی که کرونا هم مزید برعلت شده یک اتفاق بی نظیر رقم خورد؛ وقتی فوتبال را دوست داری، وقتی هویتت به موفقیت کشورت و نماینده اش گره می خورد، وقتی کارشکنی موذیانه رقیب ناراحتت کرده،ولی میدانی اگر کنفدراسیون فوتبال آسیا کنار رقیب است، خدا کنار ماست. این جاست که به اندازه بازیکن داخل زمین شور و التهاب داری و بعد از موفقیت مثل آن ها شاد هستی. هرعاشق فوتبال دوستی با این موفقیت در قامت یک قهرمان ظاهر می شود چون بخشی از یک موفقیت بزرگ برای وطن عزیزش است. بخشی از یک خودباوری. هم به عنوان هوادار، هم به عنوان یک علاقه مند فوتبال، هم به عنوان بازیکن که مثل یک هوادار و فراتر از قرارداد حرفه ای اش عاشق تیم است. راز موفقیت پرسپولیس هم همین عاشق بودن بازیکنان و کادر فنی است.
همین که انرژی آن ها به هواداران گره خورده است و گرنه یک بازیکن النصر در سایت ترانسفر مارکت به اندازه قیمت تمام بازیکنان پرسپولیس ارزش گذاری شده است. اما همین عشق به وطن و هموطن است که به ساق پای بازیکنان تزریق شد تا با ایرانی ترین تیم داخل زمین و روی نیمکت، صعود به فینال و قهرمانی در غرب آسیا را تجربه کنیم. روزی امثال مهدی عبدی و عیسی آل کثیر با همین مقدار توانایی باید زیرسایه بازیکنان درجه چندم خارجی قرارمی گرفتند. اولویت با خارجی هایی بود که دلارهای ما را می گرفتند و به جای نگرانی برای دل هوادار مواظب ساق های شان بودند. جالب این جاست که حتی بازیکنان خارجی پرسپولیس مثل بشار رسن و رادو هم با غیرت هستند و مثل یک بازیکن ایرانی با نداری تیم ساختند به خاطر هواداران. کادر فنی هم نشان داد مربی ایرانی چه ظرفیت هایی دارد. حالا نشاط فوتبال و حس خوب موفقیت نماینده کشورمان دل ها را شاد کرده تا موقتاً تورم و کرونا و مشکلات را فراموش کنیم. ای کاش از این تجربه یاد بگیریم که باید هوای دل هواداران را داشت. کاش زودتر بقیه تیم های مردمی کشورمان سروسامان بگیرند از استقلال که هنوز سرمربی ندارد تا شهرخودرو که هر روز یک بازیکنش جدا می شود. به معجزه فوتبال ایمان بیاوریم و برای شادی و افتخار مردم تلاش کنیم .