عمیقاً بدان باور داریم پیش از آنکه دنبال کار خلاقه باشیم، باید متنی را بنویسیم که به تعبیری یک «مستند پرتره» باشد، یعنی نشان دادن تصویری نزدیک و متمرکز از شخصیت راوی متکی بر اقوال خودِ او و اطرافیانش.

به گزارش مشرق، در پی انتشار گفتگویی با دکتر محمدصادق کوشکی درباره کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»، نویسندگان این کتاب یادداشتی را به مشرق ارسال کردند. متن کامل این یادداشت چنین است:

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای

چند گنجد قسمت یک‌روزه‌ای

در خصوص اشکالاتی که استاد ارجمند جناب آقای محمدصادق کوشکی به مواردی از مباحث تاریخی کتاب مهاجر سرزمین آفتاب، خاطرات خانم کونیکو یامامورا، داشته‌اند، لازم دانستیم توضیحاتی را به اطلاع برسانیم.

گفتگو با دکتر محمدصادق کوشکی درباره کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»؛

لطفا اشکالات تاریخی این کتاب را رفع کنید + عکس

در وهلة اول، بسیار سپاسگزاریم از نگاه دقیق، تاریخی و منصفانة ایشان که با مطالعة سطربه‌سطر کتاب، جایگاه ویژه و منحصربه‌فرد کتاب را تحسین کردند و ضرورت نگارش این کتاب را به‌عنوان متنی دربردارندة سبک زندگی اسلامی و هجرت بیان کردند.

از نکات کلی می‌گذریم و به نکاتی که در حوزة تخصص ایشان است و بر همان اساس بر کتاب نقد وارد کرده‌اند می‌پردازیم. بیت زیبای مولانا را در مطلع سخن‌ آوردیم تا بگوییم اگر بخواهیم فرازهایی تاریخی از سخنان خانم کونیکو یامامورا (سبا بابایی) را تحلیل کنیم، از هر بخش آن یک رمان یا داستان بلند درمی‌آید؛ همة مختصات لازم که در عناصر داستان تعریف شده است، در خاطرات ایشان وجود دارد، اما با وجود آنکه نویسندگان اشراف نسبتاً کاملی به مباحث داستان و داستان‌نویسی داشتند، از زندگی عبرت‌آمیز، جذّاب و خواندنی ایشان به‌جای یک متن مستند، داستان ننوشتیم.

عمیقاً بدان باور داریم پیش از آنکه دنبال کار خلاقه باشیم، باید متنی را بنویسیم که به تعبیری یک «مستند پرتره» باشد، یعنی نشان دادن تصویری نزدیک و متمرکز از شخصیت راوی متکی بر اقوال خودِ او و اطرافیانش.

طبیعتاً وقتی موضوع را شخصیت‌محور می‌دانیم، مباحث دیگر در کنار این مسئله تعریف می‌شود. این مباحث می‌تواند اینها باشد: میزان آشنایی راوی به فرهنگ ایران، مبانی اعتقادی اسلام قبل از تشرّف، آشنایی با جغرافیای ایران قبل از ورود به کشورمان، اتفاقات تاریخی رخ‌داده در ایران قبل از حضور ایشان در کشور یا در هنگام حضورشان مثل اتفاقات حین انقلاب و سال‌های دفاع مقدس که در نقد استاد بدان‌ها اشاره شده است. غرض این است که قرار است خاطرات بانویی هشتادودو ساله که قریب شصت سال از عمرش در ایران گذشته را بنویسیم آن هم در حدود ۲۲۰ صفحه. شاید مصداق عینی «بحر در کوزه» مولانا باشد. یعنی ما ناچاریم طعم دریا را به خواننده بچشانیم اما به اندازة ظرفیت و اقتضای کتاب. به‌همین‌علت، از سال ۱۳۶۵ و بیان بمباران‌های تهران به زبان راوی، به فاصلة یک سطر به سال ۱۳۶۶ ورود می‌کنیم و به ماجرای بمباران حلبچه در اسفندماه می‌رسیم.

فقط به فاصلة یک سطر. این شتاب و سرعت در نگارش فقط بدان سبب است که ناگزیر بودیم کتاب را از کودکی راوی که به قبل از شروع جنگ جهانی دوم برمی‌گردد شروع کنیم. بنابراین چاره‌ای نداشتیم در ژانری که برای نگارش کتاب انتخاب کرده بودیم به فرازهای مهم زندگی راوی بپردازیم و این فرازها را در خط زمان ببینیم.

نکته دوم اینکه اعتقاد نویسندگان کتاب این است که در قالب مستندنگاری نباید فاصله‌ای میان لحن راوی و متن پیدا شود؛ دست‌نوشتة راوی در ابتدای کتاب دلالت بر این دارد که با وجود زندگی ۶۰ ساله در ایران همچنان برخی اغلاط نگارشی دارد و ما به عمد آنها را تصحیح نکردیم که خواننده متوجه شود راوی کتاب چه ویژگی بیانی دارد.

استاد ارجمند، قرار نیست حمید حسام که به تصریح شما به دقایق دفاع مقدس تسلط و شناخت دارد میزان اطلاعات خود را در ظرف و کالبد ذهنی راوی که میزان شناختش از ماجراهای انقلاب به شکل کلی است بگنجاند. حرف شما درست است که برای پرداخت به مسئلة گروهک‌ها نباید به حزب دموکرات بسنده کنیم و باید به احزاب دیگر نیز اشاره کرد، اما این حرف شما در قامت استاد اندیشه سیاسی و تاریخ دانشگاه است.

میزان شناخت راوی کتاب ما با این جزئیات نیست و اگر نویسندگان همین حرف‌ها را (با وجود اشراف به ماجرا) از زبان راوی می‌نوشتیم، راوی را از میزان اطلاعات و بیان ساده و صمیمی‌اش دور می‌کردیم و خودمان جای او می‌نشستیم. به نظر نویسندگان و عده زیادی از صاحب‌نظران خاطره و مستندنگاری، نباید دریافت‌های نویسنده جایگزین دریافت‌های راوی‌ای شود که آنها را نمی‌دانسته است.

البته اذعان داریم که نویسندگان کتاب باید در تصحیحِ اغلاط روشن و بدیهی در مقام اصلاح برمی‌آمدیم و بر عهدة راوی (العهده علی‌الراوی) نمی‌گذاشتیم. تاریخ اشتباه را ما باید درست کنیم و نقد شما درست است، اما در برخی از مصادیقی که فرمودید، دور کردن راوی و جایگزینی نویسنده به‌جای راوی است. ضمن آنکه به‌خوبی واقف بودیم جای بیان مسائل بیشتری درباره خانوادة راوی احساس می‌شود، ولی به‌سبب ملاحظات قومی و خانوادگی از آنها چشم پوشیدیم.

نکته سوم، دقیقاً به‌سبب آنکه قرار بود از ابتدا این کتاب به زبان‌های مختلفی ترجمه شود، نویسندگان تصمیم گرفتیم به زبانِ مشترک انسانی بنویسیم؛ بی‌تردید این زبان مشترک انسانی از زبان راوی تراویده و لحن خودِ اوست و دربردارندة یک‌سری داده‌ها و حقایق تاریخی نیز هست. شما خود از ما آگاه‌ترید که خوانندة انگلیسی یا ژاپنی یا عربی این کتاب نمی‌خواهد برای آگاهی از تاریخ انقلاب این کتاب را بخواند و در واقع دغدغة آن را ندارد که کدام یک از آقایان ازهاری و شریف‌امامی مقدم بر هم بوده‌اند.

زنی با ملیت، زبان، فرهنگ و مذهب دیگری آمده و عاشقانه در مسیر انقلاب گام می‌زند، کسی که امام را خوب می‌شناسد و در جریان تظاهرات پیش از انقلاب نامش روی دست می‌نویسد که اگر شهید شد او را بشناسند و همچون بسیاری دیگر پنهان نکنند، به گمان ما این موضوعات انسانی بسیار مهم‌تر است از دغدغه‌های یک استاد تاریخ و نظرگاه او که تحلیل تاریخی است.

ذکر این موارد از سوی ما انکارِ تصحیحِ اشکالات نیست بلکه بیان نگاهی است که به تجربه بدان رسیده‌ایم و اینکه گمشدة ما، ظرفیت‌های اعتقادی، انسانی اخلاقی و مراتب تحولی است و چقدر زیباست که این تحول در زنی بودایی زنی که در مقابل صحن امام رضا دست بر سینه می‌گذارد شکل یافته است. برای مثال، ممکن است راوی در بیان تاریخ زیارتِ حضرت رضا اشتباه کرده و نویسندگان به سهو یا عمد از آن عبور کرده باشند ولی این اشتباه به آن حقیقت اشکالی ایجاد نمی‌کند.

در دیداری همراه با راوی در ژاپن در دانشکده اقتصاد هیروشیما، چند سوال از تعدادی دانشجوی نخبة ژاپنی پرسیدیم. یکی تمایز و برداشت آنها از مذهب تشیع و تسنن بود. هیچ‌کدام از آن دانشجویان اساساً تمایزی میان آن دو قائل نبودند و از آن مهم‌تر با اساس اسلام آشنا نبودند. عجیب آنکه تعدادی از این دانشجویان نمی‌دانستند ایران و عراق در جغرافیای غرب آسیا دو کشور جدا از هم هستند.

ما با این مظلومیت‌ها در جهان روبه‌رو هستیم که در ژاپن در سالگرد بمباران اتمی هیروشیما از ایران در کنار دو کشور دیگر به‌عنوان تهدید جهانی سخن گفته می‌شود؛ درست است که جنبه‌ای سیاسی دارد و نشان‌دهندة رسوخ رسانه‌های غرب خصوصاً آمریکا است، اما ما باید پادزهر این حرف را در کتابمان پیدا کنیم که این بانوی بزرگوار به شیوایی در کتاب بیان می‌کند: «ایرانی نبودم. از خاور دور، از سرزمین خورشید تابان، آمده بودم، اما غرور شکسته‌ام در هیروشیما و ناکازاکی را اینجا- هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادری‌ام- بازیافتم.» به نظر ما زیر این مصادیق خط کشیدن و اینها را برجسته کردن بهتر است.

به هر تقدیر هر نقدی از منظر علمی قابل تأمل است و حتی ممکن است اشکالات تاریخی دیگری نیز در کتاب باشد که شما بدان اشاره نکردید. امیدوارم همگی در بیان معارف حقه اعتقادی و بیان زیبایی‌ها و حُسن‌ها بتوانیم سرافرازانه گام برداریم.

حمید حسام-مسعود امیرخانی