به گزارش مشرق، به ندرت پیش میآید که از کتابی خوشم بیاید و آن را برای خواندن دست بگیرم چون همیشه معتقد بودهام که بیبهرگی، هرزخوانی، آشفتهخوانی، پراکندهخوانی و نداشتن هدف در کتابخوانی نه تنها ما را از فواید مطالعه محروم میکند بلکه مقدار زیادی از وقت و انرژی جسمی و روحیمان را هم به هدر میدهد. این باور در گزیدهخوانیام آن قدر مهم و کلیدی بوده است که گرچه باعث شده تعداد کتابهایی که میخوانم کم شود اما در عوض طعم کتابهای خوب را بهتر و بیشتر بچشم. در حقیقت آداب مطالعه همان قدر برایم مهم است که موضوع کتاب.
«دریادل» که به دستم رسید طبق عادت همیشگی، برای انتخاب کردن یا نکردنش، اول از همه آن را ورق زدم و با کمال تعجب محو تماشای کلماتش شدم. جملاتش بهنظرم آن قدر آشنا و دلنشین آمدند که فقط خودم معنی این کتابشناسی شخصیام را میفهمیدم. خیلی زود زمانی برای خواندن آن در نظر گرفتم و بسیار دیر تمامش کردم تا لذت بهره بردن از یک اثر قوی و شریف تاریخ شفاهی در روح و روانم عمیقاً بماند.
روایتی روان و سلیس از زندگی زنی که اتفاقاً بسیار هم معمولی است اما آنچنان صمیمانه و صادقانه بیان میشود که لاجرم بر هر ضمیری مینشیند و حتی اشک خوانندهی دلسپرده به آن را بارها و بارها در لابهلای صفحات متن جاری میکند. برای خود من واگویههای فاطمه دهقانی به وضوح مادر و کودکیهایم را به یادم آورد و به دفعات، خصوصاً زمان تماشای عکسهای آخر کتاب مرا گریاند. با نقل توأمان تلخ و شیرین او بود که تازه از عمق جان به این باور رسیدم که شهدا زندهاند و در زندگی ما حضورشان آن قدر محکم که مردگان واقعی ما تن جنباندگانیم.
دریادل از لحاظ ظاهری و محتوایی به دو فصل «زندگی» و «دوباره زندگی» تقسیم میشودکه به ماجراهای قبل و بعد از شهادت همسر راوی، یعنی ابوالفضل رفیعی میپردازد. شروع کتاب نقطهی جذابی برای همراه کردن مخاطبان آن است و راوی دقیقاً در همین نقطهی عطف مهم زندگیاش هم راستا و در کنار خود به معرفی دقیق جانشین فرمانده لشگر ۵ نصر میپردازد. یک انتخاب هوشمندانه و مملو از ظرافت نویسنده که طبیعتاً بهره گرفته از ناخودآگاه روشن فاطمه دهقانی و سبک زندگی دریادلانهی اوست.
این همکاری و همدلی خط به خط و صفحه به صفحهی کتاب، جوابهای مثبت و در جهت قوت محتوایی میدهد. بانوی معمولی این روایت که پابهپای زندگی با یک روحانی، مبارز انقلابی، جهادگر، رزمنده، جانباز، مفقودالاثر و شهید؛ با خلوص و معرفت تمام وجودش را به او میسپارد در پایان حیات به چنان تکاملی میرسد که دیگر ما سیمای یک زن عادی را در وی ندیده و به قهرمان بودنش با جان و دل (و اشکهایی که در غربت و تنهایی خود بر گونههایمان مینشاند) به شهادت مینشینیم.
فاطمه دهقانی همهی جزییات سبک زندگی یک دختر، همسر، عروس و مادر خوب و شایسته را با حرف دلهایش به طرز ملموس، قابل باور و واقعیای روایت میکند طوری که خواننده در تمام لحظات خواندن کتاب با او همذاتپنداری کرده و به طعم توأمان تلخ و لطیفی از حیات میرسد. این روش و طریقهی زندگی که راوی در یادداشت کوتاه و صمیمانهی خطاب به شوهرش، همان ابتدای کتاب، از آن به عنوان چراغ راهی برای جوانان میهن یادآور میشود تصویری روشن از فضای زندگی ساده و بیبضاعت گذشته است که با پلی که به مدد اتفاقات پر فراز و نشیب تقویمی آرام آرام اما محکم و زیبا ساخته میشود به روزگاران پر نقش و نگار حال میرسد. با هنرمندی به آن اتصال میگیرد و روایت را زنده، پرشور و خواندنی میکند.
فصل ۲ کتاب شروع خوبی دارد اما درست از همین ورود به زندگی پس از «کبوتر شدنِ»پدر بچهها، سختی ایام به تدریج وارد شیبی نسبتاً تند میشود و صحنههای ناراحتکننده، غمانگیز و دردناک یکبهیک ظاهر میشوند. هر قدر نیمهی اول کتاب از شوخیهای ابوالفضل رفیعی و شادی وجود او سرشار است نیمهی دوم از صورت سرخ و اشکآلود فرزندانش و غصههای بانوی دریادل او خواهیم شنید. زنی که در کنار خوب همسرداری، بچهداری و خانهداری کردن؛ بیادعا و ایثارگرانه سختیها و زخمهای زندگی را در تنهاییهایش به جان میخرد و ما را با گفتاری دلنشین و نگاهی زنانه از چالشهایی که مادران و همسران رزمندگان و شهدا با آنها روبهرو بودهاند آگاه میکند: «بدترین چیزی که میتوانست به خیالهای شیرین من پایان بدهد جنگ بود.»(١)
کتاب پر از صحنهپردازیهای قوی و البته غیرمستقیم برای بازنمایی نبودِ ملموس مردان در زندگی چنین زنانی است: «خانهمان رنگ زندگی نداشت. رطوبت دیوارها بیشتر شده بود. اتاقها بوی نا میداد. چراغ والور هم روشن نبود که رطوبت خانه را بگیرد.»(٢) همچنین این تصویرها که راوی از گوشه گوشهی زندگیاش ارائه میدهد با زبان بیزبانی به ما میگوید که آوارگیهای ذهنی و روحی خانوادهی شهیدان مفقود علاوهای ناگوار است بر بیسرپرستی والدین، همسران و فرزندان آنها.
او درد بزرگ بیتوجهی و فراموش شدن شهدا و خانوادههایشان را از دریچه جملاتی ساده با ما به اشتراک میگذارد: «عکس توی حجلهی آلومینیومی از آفتاب سفید شده بود. تکتم گلدانهای کوچک حجله را پاک میکرد. از قم گرفته بودمشان. چند بار عکس را عوض کرده بودیم.
این داستان همهی حجلهها بود... .»(٣) او حتی از تبعات جنگ بر زندگی بقیهی مردم هم دلگیر و ناخشنود است و با لحن غمگینی قصهی آنها، از جمله خواهرانش را اینطور باز میگوید: «از آپارتمانهای جنگزدهها بدم میآمد. ویرانتر از چیزی بود که شنیده بودم.»(۴) و «هر روز از تعداد جوانها کم میشد و بر تعداد زنهای بیهمسر و بچههای یتیم اضافه میشد. محبوبه هم آمد و کنار من و منصوره نشست. عکس تقی آقا بافندگان را کنار عکس ابوالفضل و محمدآقا گذاشتیم.»(۵)
از دیگر نکات مهم روایت بانوی عاشق و دریادل که او در بیان گفتمان و رفتار طنازانهی شوهر نیز صریح و بیپرده است و به هیچعنوان کم نمیگذارد. او نه تنها بین این دیالوگها هیچ حصار و دیواری قرار نمیدهد بلکه اتفاقاً با شجاعت حرفش را میزند. از سانسور بیزار است و حتی «در وقت بیقانون» باهاله، در پرده، لفافهدار و عفیف و باحیا از احساسات و عواطف زنانه در روابط خود با مردش سخن میگوید.
او به اندازهی کافی در وجودش غیرت و تعصب دارد و در عین حال دلیلی هم نمیبیند که از بیان مسائلی مثل شیطنتهای شوهر جوانش در دوران نامزدی، خوردن قرص بارداری یا شرح جزییات درد زایمانش دست بکشد. او میداند همهی اینها اجزاء غیر قابل انکار زندگی یک زن است و بدون ترسیم آنها روایتش ناقص و نارس خواهد شد. از گفتن علاقهی شدید همسر سپاهیاش به سریال زورو و تعقیب کردن بیکموکاست ماجراهای آن از تلویزیون هم شرم ندارد چرا که تلویحاً قصد دارد این را بگوید که ابوالفضل رفیعی جانشین فرمانده لشگر ۵ نصر اتفاقاً سخت در اندیشهی فریادرسی به ضعفا و مبارزه با ظالمان و بیعدالتی است.
او زندگی خود با شهید که آرامآرام سخت میشود را با صداقت تمام نشان میدهد و شوهرش را با تمامی اشتباهات، کمکاریها و کاستیهای گاهبهگاه تعریف میکند و شخصیت او را چنان شفاف و دستیافتنی ارائه میدهد که سیر رشد شخصیتی او را به روشنی و گویایی به تصویر میکشد.
در حقیقت احوالات شهید از زبان همسرش هیچ جزء ابهام آمیزی از زندگیاش باقی نمیگذارد و همانگونه که بوده و باید، نشان داده شده است و اتفاقاً همین نمایش وجههای مختلف شخصیت ابوالفضل رفیعی، او را از گم بودن و فقدان در ذهن مخاطبان کتاب (با این که شخصیت اصلی آن فاطمه دهقانی تعریف میشود) نجات میدهد و این نکتهی بسیار مهم و قابل توجهی در سیره و سلوک یک روایت واقعی است.
اما دریادل جدا از ویژگیهای مثبتی که گفته شد (و در ادامهی مطلب باز هم تعدادی از آنها آورده خواهد شد) نکات قابل تذکری دارد که توجه ناشر به رفع یا اصلاح آنها خالی از لطف نخواهد بود. در ابتدای کتاب آوردن یک سالشمار شامل اسامی و تاریخهای پر تعداد نه تنها کمکی در فهم بهتر خواننده نمیکند بلکه متنی گیجکننده، صدمهزننده با فراری روبهجلوست که کل ماجرای اثر را هم لو میدهد.
قرار دادن این متن قبل از فهرست حتی نوعی تکرار و البته کاری زائد است ضمن این که با عنوان کردن ماجراهایی، قضاوتی منفی و داوری پیش از موعد را نسبت به شهید منجر میشود. نیاز به پاورقی در مورد بعضی اشخاص و مکانها، از نفسافتادگی و بیدقتی در دو سه قسمت از متن و تکه تکگی خاطرات از جمله بخش مربوط به تولد تکتم، نامشخص ماندن موضوع روحانیت شهید یا محل کشف پیکر شهید از جمله اشکالات وارده به کتاب هستند.
از ویژگیهای شخصیتی مثبت و تأثیرگذار فاطمه دهقانی در بیان خاطراتش و کاریزمای قوی روایتی که او دارد بگذریم به دیگر شاخصههای مهم خود کتاب میپردازیم. همانطور که قبلاً هم گفته شد بیان سبک زندگی در صحنههای مختلف، متنوع و فراوان که البته بسیار هم روشن و واضح شرح داده شده است یک چینش هنرمندانه میخواهد. ارتباط دادنهای محکم و فکر شده بین قسمتهای مختلف متن و فاصلهبندیهای مناسب از نکات محکم دریادل در جذب ناخودآگاه مخاطب است. کاری که با قلم روان و پختهای نوشته شده و جملات کوتاه آن آرام و پیوسته خواننده را چنان با استواری به خود میخواند و جلو میبرد که هم خستگی در آن راه ندارد و هم لحن و زبان دلچسب آن مورد پسندش قرار میگیرد.
تعلیقهای گاهبهگاه، پایانهای معمولاً با جملات زیبای هر فصل، ویراستاری بیعیب و نقص، پاورقیهایی با توضیحات کافی و روشن، دخالتهای زیرپوستی دوستداشتنی و مدیریت کن نویسنده در کنار جریانات و از همه تأثیرگذارتر توجه به لهجه و اصطلاحات محلی و بومینویسی، از دریادل یک نمونهی کامل و مطلوب از تاریخ شفاهی زنان قهرمان ساخته است. کتابی با اسمی به شدت مسمّا که از هیچ نکتهای فروگذار نکرده است و میتواند حتی جریانساز هم بشود.
آنجا که فاطمه دهقانی با لحنی دردمند یک زن تنها و دلی مملو از باور و امید زبان میگشاید که: «این راهی که ما طی کردهایم آخر ندارد. هنوز همسران شهید نو به نو میرسند، جنازههای شهدا تازه به تازه میآیند و بچههای کوچک و نوزاد بیپدر میشوند. تکرار همان زمان است.»(۶) به جرأت میتوان گفت انتشارات ستارهها با داشتن چنین کتابهایی یک فاصلهی معنیدار در همسرنگاری شهدا با بقیهی نشرها گرفته است. توفیق رفیق راه پر ستارهشان باد.
پانویس: (١) صفحه١٣٩، (٢) صفحه٢٢۴، (٣)صفحه٣٠٨، (۴)صفحه٣١۵، (۵) صفحه٢٩١، (۶) صفحه٣۶٨
*محبوبه سادات رضوینیا / نویسنده و منتقد ادبی