چیزی نمانده بود تا به مرزهای ایران برسند. شاه ایران رستم دستان را از سیستان احضار می کند. انگشتر شاهی به او می دهد تا او را از گزند اهریمن حفظ کند.

به گزارش مشرق، علیرضا مسرتی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در مطلبی نوشت:

دیشب خواب دیدم که شاهنامه می خوانم، اما داستانها و نقاشیها تغییراتی کرده اند. تورانیان پرچمها و لباسهای یک دست سیاه در دست و بر تن دارند. آنها سرزمینهایی را فتح می کنند، اما قصد اصلی و پلشت خود را مرزهای ایران اعلام می کنند.

از خون مردان و جوانان سرزمین‌های سر راهشان جویها و رودها به راه می اندازند. دخترکان نورس و زنان جوان را به کنیزی می گیرند و در بازارها خرید و فروش می کنند. اعمال پلید خود را دین و مقدس معرفی می کنند و هر کس مخالف این اعمال نفرت انگیز و دهشتناک باشد را کافر و مستوجب مرگ و بردگی اعلام می کنند.

چیزی نمانده بود تا به مرزهای ایران برسند. شاه ایران رستم دستان را از سیستان احضار می کند. انگشتر شاهی به او می دهد تا او را از گزند اهریمن حفظ کند. سپس او را  به جنگ با تورانیان می فرستد. رستم دستان سپاه ایران را آماده می کند، اما باخود به جنگ نمی برد. او سپاه را بر سر مرز ایران به حفظ مرز می گمارد و سفارش می کند که جان یک یک شما و ذره ذره این خاک.

من و چند نفر از گردان سپاه می رویم تا این سیاه‌دلان سیاه‌پوش را بتارانیم. رستم دستان به سرزمین شامات و عراق می رود و به مردم آنجا می گوید: ای مردم، اگر جلو این لشکر پلشتی بایستید تعدادی از شما کشته و مجروح می شوید، اما اگر از مقابل او فرار کنید یا تسلیم شوید، همه شما و خویشاوندان‌تان قتل عام خواهید شد و همسران و دختران و خواهرانتان را به کنیزی می گیرند، حال کدام را انتخاب می کنید.جنگ و ایستادگی با عزت و خسارت کمتر یا تسلیم و فرار و خسارت بسیار بزرگتر؟ اگر راه ایستادگی و مردانگی را انتخاب کنید من و این گردان سپاهم  پیشاپیش شما خواهیم بود. مردم آن سرزمینها اندیشه کردند و از هر سو که محاسبه کردند، راه ایستادگی را بهتر دیدند. آنها با رستم دستان همراه شدند و با هر سلاح‌ و وسیله ای که داشتند، به جنگ با تورانیان برخاستند. 

از خواب بیدار شدم. اندیشه کردم که این چه خوابی بود و چرا به سراغ من آمد!؟

بعد از لحظاتی اندیشه، به یاد آوردم که شب گذشته استادم می گفت: با عکس و پوستر نمی توانید سردار قاسم سلیمانی را برای آیندگان زنده بدارید. او دیگر یک اسطوره است و فقط در داستانها و قصه ها و شعرهای دور از شعار چون شاهنامه می‌شود او را زنده و جاودانه ساخت و برای نسلهای آینده دور نیز نگاه داشت.