سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
رویکرد مشترک بایدن و خوشخیالها
جعفر بلوری در روزنمه کیهان نوشت:
1- ماهها پیش در همین ستون نوشتیم، با آمدن «جو بایدن»، تمام همّ و غمّ عدهای در کشور، بازگشت به ایام و فضای منتهی به مذاکرات هستهای و برجام خواهد شد، با دو هدف: یکی سرپوش گذاشتن به «سوءمدیریتها» و دیگری، نباختن قافیه در انتخاباتی که نزدیک است.
فردی که طعم تلخ «سوءمدیریتها» را، در سفره کوچکشده خود چشیده و تعادل دخل و خرجش بههم خورده، ممکن است تعادل روح و روانش هم بههم بخورد. به اعتقاد روانشناسان چنین فردی ممکن است در مواردی، در تشخیص درست از نادرست دچار اشتباه بشود و مثلا جذب وعدهای شود که بوی «گشایش اقتصادی» میدهد. سیاستبازان پُرادعا و نابلد، انتظار دارند که او فراموش کند دلیل کوچک شدن سفرهاش، همین وعدهها بوده است. با این تصور که فریب دادن آدم عصبانی و فردی که تعادل روحی و روانی ندارد، کار سختی نیست. کافی است، وعدهای اقتصادی به وعدههای دشمن اضافه و با «جادوی رسانه»، آن را برای این فرد که حالا، تعادلی برایش باقی نمانده، باورپذیر کرد. کافی است به او... آدرس باغ سیب و گلابی داد!
طیفی که زیاد وعده میدهد و به وعدهها هم عمل نمیکند، تناقض زیاد دارد. یک جملهاش، جمله قبلی، را نقض میکند. مثلا میگوید، منتقدان و اسرائیل، چون برجام را قبول ندارند، در یک جبههاند و ما و مثلا، همین بایدن، چون موافق برجامیم، در یک جبهه! دقت کنید! رهبر کشوری را که بدون حمایت «لابیهای صهیونیست» ممکن نیست به قدرت برسد را، مقابل «لابیهای صهیونیست» قرار میدهد! و کسی را که همین واقعیت را فریاد میزند، در کنار آن لابی! این طیف پر است از تناقضات اینچنینی.
2- «جو بایدن»، در حال چیدن کابینهاش است. برخی طیفهای سیاسی که بالا به آنها اشاره کردیم، تلاش میکنند با پیدا کردن یک مشاور ولو درجه سوم ایرانی در بین دولتمردان احتمالیِ! بایدن، آن را برجسته کرده و بر این امید واهی بدمند که، این دولت آمریکا مثل آن دولت آمریکا نیست و کسانی که در داخل مخالف مذاکرهاند، با اسرائیل پیوند خوردهاند. سوای از تناقض مسخرهای که در این اتهام هست، در همین کابینه نصفه و نیمه بایدن، آنقدر صهیونیست دوآتشه وجود دارد که فهم مسخره بودن این اتهام را کار خیلی راحتی میکند. از همین «جو بایدن» شروع کنیم. او مهرماه ۹۲ وقتی معاون باراک اوباما بود، در کنفرانس یهودیان در واشنگتن تصریح کرد «یک پیوند اخلاقی میان آمریکا و اسرائیل وجود دارد چرا که تلآویو حامی منافع کاخ سفید در منطقه خاورمیانه است و اگر نبود، منافع و امنیت ما به خطر میافتاد. اگر اسرائیل نبود، ما باید اسرائیل دیگری میساختیم تا حامی منافع ما در منطقه باشد. حمایت آمریکا از امنیت اسرائیل تزلزلناپذیر است، همین و بس». یا «شموئل روسنر»، ستوننویس «نیویورکتایمز» پیش از اعلام نتایج انتخاباتی 2021 آمریکا نوشته بود: «بایدن یک صهیونیست است و اسرائیل کاملاًً از انتخاب او شادمان خواهد شد». از «کامالا هریس»، معاون اول بایدن، بگیر تا «آنتونی بلینکن»، وزیر خارجه، «جیک سالیوان»، مشاور امنیت ملی، «ویلیام برنز»، رئیس سیا و... یا خود صهیونیستند یا آنقدر در تبعیت از این رژیم و مدح آن، داد سخن راندهاند که، میشود از آن، یک کتاب قطور نوشت! (به گزارش صفحه 8 پنجشنبه گذشته کیهان مراجعه شود)
3- دوستی میگفت آمدن داعش، روی القاعده را سفید کرد. آنقدر جنایات این گروه تروریستی شنیع و وحشتناک و «جلوی چشم» بود که، جنایات امثال القاعده تقریبا به حاشیه رفت و کمتر دیده شد. اگرچه، داعش نیز از دل همین گروههای تروریستی وحشی بیرون آمده و تفاوت زیادی بین این دو گروه نیست. هر دو، جنایتکار و مورد حمایت غربند و صرفا در نحوه جنایت متفاوتند و... ماجرای ترامپ و بایدن یا دموکرات و جمهوریخواه نیز مثل ماجرای داعش و القاعده است. هیچ تفاوتی بین این دو وجود ندارد، مگر در برخی روشها و تاکتیکها در ارتکاب جنایت. ترامپ صریح و بیپرده و جلوی ِچشمی بود، بایدن، مرموز و سَیاس و پشت پرده. این دو طیف لااقل به ایران که میرسند، در «هدف» تفاوتی ندارند؛ در روش رسیدن به این اهداف اما، تا دلتان بخواهد تفاوت دارند. اما آن جریان سیاسی که بالا به آن اشاره کردیم، تلاش دارد این دروغ را بین مردم بهویژه کسانی که به تصور آنها، تعادل زندگیشان بههم خورده، «جا» بیندازد که، بایدن با ترامپ فرق دارد. برویم با او مذاکره کنیم و یک ساعته به دوران طلایی برگردیم! اگرچه، برخی حتی، هیچ ابایی از اینکه با ترامپ هم مذاکره کنند، نداشتند. به اظهارات آقای ظریف چند روز پس از ترور سردار سلیمانی رجوع کنید!
وقتی بودجه سال 1400 را با پیشفرض مضحکِ فروش 2 میلیون و 300 هزار بشکه در روز میبندند، یا وقتی به محض پیروزی بایدن میگویند، فروش نفتمان چند برابر شد و گشایشهای اقتصادی در راه است! یعنی، ملت! بایدن با ترامپ فرق دارد، برویم مذاکره کنیم. مخاطب این جملات نیز میتواند، همان قشر آسیبدیدهای باشد که سفرهاش با همین شعارها، کوچک شده و طبیعتاً «وعدههای اقتصادی» را سریعتر از سایر وعدهها میبیند و چهبسا ناخودآگاه، به آن دل هم میبندد. اگرچه معتقدیم، مردم ما، هوشیارتر و باهوشتر از این هستند که، فریب بخورند.
4- احتمالا یکی از بزرگترین نگرانیهای آمریکا در حوزه سیاست خارجی، حذف این جریان سیاسی در ایران است چرا که، با کارنامهای که این طیف دارد، حذف شدنش تقریبا قطعی است. چرا نگران نباشد وقتی میبیند این طیف، تحت هر شرایطی- تأکید میشود- هر شرایطی حاضر است امتیاز بدهد ولو، وقتی طرف مقابل، به هیچیک از تعهداتش عمل نمیکند؟! احتمالا طی ماههای پیشرو دو رویکرد مشابه از سوی آمریکا و آن طیف سیاسی خاص در ایران با هدف جلوگیری از حذف مدعیان اصلاحات و اعتدال دنبال خواهد شد. این نکته را بهخاطر بسپارید: ما فکر میکنیم، «تعلیق» یا شاید «حذف» یکی دوتا از آن هزاران تحریمهای اقتصادی، رویکردی است که، دولت بایدن پیش خواهد گرفت تا این طیف نیز، با «جادوی رسانه» آن را برای مردم «برجسته» و «واقعی» جلوه دهد. گشایشی سطحی و کوتاهمدت- نه واقعی و اصولی- در اقتصاد ایجاد شود و فضای دو انتخابات ریاستجمهوری پیشین کشورمان تکرار شود. شاید هیچچیز برای اقتصادِ در حالِ ترمیمِ امروز کشور مخربتر از این نباشد که، دوباره برگردیم به آن فضای دوقطبی «مذاکره و مقاومت»، که اگر برگردیم، هر آنچه در این ایامِ سخت رشته بودیم، پنبه خواهد شد و بازخواهیم گشت به آن «دور باطل» که نتیجهاش شده «وضع موجود»!
5- اگر «مذاکره» نه، پس چه؟ اصلا راهحل چیست؟ اولین گام، «ناامیدی» است؛ ناامیدی از اینکه، کسی بیرون از این کشور میتواند مشکلات ما را حل کند. «ناامیدی» که همیشه بد نیست. گام اول، فهم این امرِ ساده و بدیهی است که «راه توسعهیافتگی»، آویزان شدن به کشورهای دیگر نیست. باورِ این «مهم» است که، هیچ کشوری بدون تلاش شبانهروزی، فداکاری، مطالعه و مقاومت در برابر سختیها، توسعه نیافته است. انتخاب این راه هم، به معنای درافتادن با شاخ گاو (آمریکا) نیست. خیلی از کشورهایی که گفته میشود، با پستان این گاو درگیر و در حال دوشیدن آمریکا هستند، در واقع در حال دوشیده شدن هستند. میگویید نه! به اظهارات افشاگرانه
«یانیس واروفاکیس» وزیر اقتصاد سابق یونان مراجعه کنید:
«با شما از جنوب اروپا صحبت میکنم، از یک مستعمره کوچک و مرده، مستعمره امپریالیسم غربی که خود نیز جزو بلوک غرب محسوب میشود... دولت کوچک، ورشکسته، مستعمره و نابود شده یونان هم در حال کمک به عربستان علیه یمن است. برای اینکه منافع جمعی (یونان) اقتضا میکند تا در مسیر جهانی (به رهبری آمریکا) حرکت کند و باید در جنایتها و کشتارها، کنار قاتلین کشتار جمعی قرار گیرد، چرا که اگر در کنار قاتلین کشتار جمعی قرار بگیری، آنها (امپریالیسم جهانی) در مورد تو، بیرحمی کمتری از خود نشان میدهند... باید اطاعت کنی تا مورد خشم و غضب آمریکا قرار نگیری».
این اظهارات را بگذارید کنار رفتار آمریکاییها با بنسلمان، ولیعهد سعودی که پس از تقدیم 500 میلیارد دلار ناقابل به این کشور از سوی ترامپ، «گاو شیرده» نامیده شد! یا کنار خبرِ تهدید مکرر آلمان از سوی دولت آمریکا درباره، امضای قرارداد گازی با روسیه (نورداستریم)! این موارد که تنها نوکِ قله کوه است، نشان میدهد، روابط آمریکا با متحدانش نیز، از نوع ارباب رعیتی است و برای نظام سیاسی حاکم بر آمریکا، فرق زیادی بین کشور مرتجعی مثل عربستان و کشور صنعتی مثل آلمان وجود ندارد. هر دو رعیتند و خبری از پستان گاو نیست و هرچه هست، «شاخ» است. اگر از چنین کشوری ناامید شده و به ظرفیتهای عظیم و دستنخورده داخلی هم نگاهی بیندازیم، آمریکا و آن دو سه کشور زورگو و بدعهد را هم معادل «دنیا» فرض نگیریم، هم توسعه مییابم، هم مثل کسانی که قیمت دلار را از 3 هزار تومان به 30 هزار تومان، پراید را از 20 میلیون تومان به 100 میلیون تومان و مسکن را از متری 5 میلیون تومان به 60 میلیون تومان افزایش داده، از مردم طلبکار نمیشویم و به این جاروجنجالها هم نیاز پیدا نمیکنیم.
حاشیه علیه متن
علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:
در دورهای که مشکلات اقتصادی و معیشتی ناشی از تحریم و کرونا، زندگی را بر مردم سخت کرده، حاشیههای سیاسی گاه بر طرح مشکلاتی که متن زندگی مردم را متأثر ساخته غلبه میکنند. همواره تلاش کردهام از ورود به این گونه حاشیهها پرهیز کنم و در این یادداشت و مقاله هم بدون ورود به این مناقشات، صرفاً برای ایجاد روشنگری به چند نکته اشاره میکنم. شوربختانه در جریان کشاکشها که گاه به تکهپرانیهای ناشی از عدم بلوغ سیاسی شبیهتر است، در این سالها گزارههایی یکسره تخریبی را شاهد بودهایم که آرام آرام در ادبیات سیاسی رسوب کرده است. نیازی به هیچ سنجش و پیمایشی نیست. اثر اولیه و مستقیم این ادبیات، بر برداشت عمومی جامعه از دلمشغولیهای سیاسیون و امید به آینده و دل نبستن به چرخش نخبگان برای حل مسائل است. متأسفم که عدهای در یک گروه و جناح در کشور در یک تصور نادرست و نابالغ فکر میکنند در هیاهوی تخریب، فقط رقیب تخریب میشود و آنها به کنار مانده و مردم علیه دولت مستقر، به آنها روی خواهند آورد.
آنها نمیدانند که در هیاهوی بزرگنماییها و نارسایینماییها بیش از دولت مستقر، همه در ذهن مردم تخریب میشوند.
۱- در کنار این موضوع اتفاقی در هفته گذشته رخ داد که میخواهم در این یادداشت به آن هم اشاره کنم. با شکایت از وزیر ارتباطات، رئیسجمهوری از ایشان دفاع کرد. پس از آن دو گزاره مطرح شد که یکی به حیطه اختیارات رئیسجمهوری در برعهده گرفتن مسئولیت حفاظت از آزادیهای قانونی مردم در فضای مجازی و دیگری حمله به رئیسجمهوری و دولت برای پاسخگویی درباره گرانی مرغ و تخم مرغ به جای دفاع از وزیر ارتباطات بازمیگردد. برخی روزنامهها و سایتها نیز با تیترها و نوشتههای خود و اشاره به پاسخگویی و محاکمه و... و همچنین برخی تریبوندارها نیز همانند برخی چهرههای شناخته شده یک جریان سعی کردند وارد این نزاع بیهوده شوند.
اولاً رئیس جمهوری به عنوان مجری قانون اساسی صلاحیت دارد درباره تضییع حقوق مردم سخن بگوید و اخطار بدهد و اتفاقاً همانطور که درمورد مرغ و گوشت، رشد و توسعه کشور از ارتباطات زمینی و دریایی و هوایی مسئول است، مسئول حفاظت از شاهراههای ارتباطی و پهنای باند نیز هست و در مقابل وزیر خود نیز وظیفه حمایتی دارد. اینکه حیطه اختیارات عالیترین مقام بعد از رهبری و مسئول اجرایی کشور را در تأمین مرغ و تخم مرغ مردم خلاصه کنیم، قطعاً یک برداشت نارسا و یک بدعت نادرست است. امروز و در دوره پاندمی کرونا و آموزش مجازی و کسبوکارهای اینترنتی است که اهمیت تأکید دولت بر گسترش پهنای باند مشخص میشود. پهنای باند صرفاً برای شبکههای اجتماعی داخلی نیز بسیار فراتر از نیاز و مصرف این شبکههاست. زیرساخت فعلی برای شبکههای اجتماعی داخلی مانند جادهای با ۱۰ باند است که گفته میشود تنها از یک باند آن استفاده شود! ثانیاً حق انتخاب شهروندان در کجای این تصمیمگیریها قرار دارد؟ فرض کنیم پیامرسان ایرانی بهترین پیامرسان جهان باشد؛ اما شهروندان نخواهند به دلیل نقصان این پلتفرمها و پاسخ ندادن به نیازهایشان از آن استفاده کنند، موضع ما چه باید باشد؟ آیا باز هم باید با اعمال تصمیم درباره اختصاص پهنای باند به شبکههای اجتماعی داخلی، از ابزارهای خود برای تغییر خواست مردم استفاده کنیم؟ نکته دیگر اینکه اگر بر این واقعیت اجماع وجود دارد که تمام ارکان، حامی رونق کسب و کار در فضای مجازی هستند، پس بهتر است چالشهای پیش پا افتاده در این عرصه را زودتر حل کنیم. هنوز یک کسبوکار اینترنتی به هر بهانهای دچار مشکل میشود. کسبوکارهای بزرگ را گاه برای یک شکایت چند ده هزارتومانی با مشکل مواجه میکنند. هنوز قانونی برای پلتفرمها در کشور وجود ندارد. هنوز بدیهیترین اصل شکلگیری پلتفرمها در ابهام است. در تمام پلتفرمها و از جمله شبکههای اجتماعی باید میان مسئولیت تولیدکننده محتوا (عرضهکننده) با مالک پلتفرم تفکیک قائل شد؛ امری بدیهی که هنوز در ایران در ابهام مانده است. رئیسجمهوری مثال زد اگر وزیر راه، جاده و اتوبان درست کرده و در این اتوبان تصادف شود، آیا وزیر راه را باید احضار کنند یا پلیس باید مراقبت کند؟ وظایف خودِ راننده را میخواهیم به گردن وزیر راه بگذاریم؟ مثال را بازتر کنیم: اگر در کنار جاده غذایی غیربهداشتی عرضه شود، نظارت بر بهداشت آن واحد صنفی بر عهده وزارت راه است یا وزارت بهداشت؟
اینها همان وظایف مشترک ارکان حاکمیتی است که در این شرایط سخت باید آن را به راهحلی برای تأمین نیازهای مردم و سهولت کسبوکار آنها تبدیل کرد. مردم به همان میزان که دولت را مسئول و پاسخگو میدانند، به همان میزان از مجلس و قوه قضائیه نیز انتظار دارند تا برای رفع این ابهامات و مشکلات همیاری کنند.
۲- بازگردیم به موضوع مقاله. سالهاست عدهای در کشور، بسیار غیرمسئولانه و صرفاً با هدفی سیاسی چشمان خود را بر واقعیتهای بینالمللی و تأثیر آن بر اقتصاد بستهاند و همانطور که به ۱۴۰۰ هم نزدیک میشویم، این ندیدهانگاریها روز به روز ابعادی جدید مییابد. این جریان به رغم اینکه دولت و جریانهای غیر از خود در کشور را متهم به گرایش به غرب یا نرمش در مقابل امریکا میکنند، در یک چرخه تبلیغاتی، امریکا را به کنار گذاشته و هر چه فریاد داشتهاند بر سر دولت میکشند! بخوبی به یاد دارم بعد از سال ۹۷ این بحثها در دولت مطرح شد که بخشی از عواقب تحریم بر زندگی مردم توسط دولت بیان شود تا پاسخ اتهامات و ابهامات ناروا داده شود.
اما گفته شد چنانکه همواره باید برای رفع تحریم کوشید اما نباید کام مردم را تلخ کرد و دیگر اینکه جلوی سوءاستفاده دشمنان از جمله ترامپ که همزمان فروپاشی ذهنی جامعه را دنبال میکردند، گرفت. بنابراین هیچ وقت واقعیت تحریم برای حفظ مصالح ملی بیان نشد اما این موضوع باعث شده منتقدان دولت و منتظران ۱۴۰۰ با تیترهای روزنامهها و سخنان خود حتی دست به یک درصدبندی از مقصر زده و بدون اذعان به اینکه تا سال ۹۷ همین دولت در یک وضعیت اقتصادی با رشد و اشتغال مناسب کشور را اداره میکرد و این تحریم است که موجب نابسامانی شده، یکسره به دولت حمله کنند و امروز هم در توئیتهای پیاپی و مقالات و تریبونها از رئیسجمهوری میخواهند اگر قصد پاسخگویی دارد به جای فضای مجازی و پهنای باند، درباره وضع اقتصادی پاسخ دهد.
این در حالی است که پیش از این، مسئولان دولت قبلی امریکا مفتخرانه مسئولیت تلاطم اقتصاد ایران و سقوط ارزش پول ملی را بواسطه تحریم ها برعهده گرفتهاند اما حیرتآور است که نه تنها در آن سالهایی که ملت ما زیر بمباران تحریم در تنگنای معیشت و آرامش روانی بودند بلکه امروز هم که آن دولت غیرانسانی امریکا به زبالهدان تاریخ سپرده شده، این عده حاضر نیستند درباره جنایت سازمان یافته تحریم و آثار مخرب آن بر اقتصاد کشور لب بگشایند و چه فرصتی بهتر از این که با سوار شدن بر اسب مراد تحریم، دولت را به کنج بکشانند و همسو با تحریمگران، تا جایی که در توان دارند به آن حمله کنند. هرچند مقامات پیشین امریکا بیپرده مسئولیت این وحشتآفرینی اقتصادی را برای مردم ایران برعهده گرفتهاند اما هنوز منتظریم آنهایی که در داخل کشور به دلایل تنگنظرانه سیاسی در برابر این خباثت سکوت کردند و به جای آن بر طبل ناکارآمدی دولت کوبیدند نیز مسئولیت خود را در رنج مردم بپذیرند.
بارها در یادداشتهای هفتگی و نشستهای خبری اشاره کردم که هیچ دولتی نمیتواند بگوید که من عاری از خطا هستم، کمااینکه نه در دولتهای گذشته و آینده نه در دولتهای جهان و نه در میان نهادها و قوا کسی نمیتواند بگوید من بدون نقص هستم؛ اما این انصاف نیست ما مصائب دولت را نادیده گرفته و در زمانی که بهترین فرصت تاریخی برای احقاق حقوق ملت فراهم شده و نتیجه مقاومت اقتصادی مردم قابل رؤیت است، با نگاه صرف به مسائل سیاسی داخلی یک روز از شکست ترامپ به طور تلویحی ناخشنود شویم سپس با نگرانی از تأثیر گشایش وضع زندگی مردم بر انتخابات آینده بگوییم و بکوشیم هیچ گشایشی هم ایجاد نخواهد شد و حتی بسیار جسورانه و بیمنطق دولت را به کنار گذاشتن ارز و گشایش بازار با روی کار آمدن بایدن متهم میکنند! این روزها هر کسی با هر گرایش سیاسی باید به مسئولیت اخلاقی خود عمل کند که امروز روح و روان جامعه را باید مقاوم نگه داشت و کمک کرد دولت ثمره شیرین مقاومت را بتواند به کام جامعه بچشاند.
بایدن و آمریکای از همگسیخته
مهدی گرگانی در روزنامه وطن امروز نوشت:
بدونشک آمریکای کنونی بدترین دوران سیاسی خود را طی چند دهه گذشته از زمان جنگ دوم جهانی سپری میکند. شکاف، انشقاق و بحران سیاسی در تار و پود ایالات متحده رخنه کرده است. تبعیض نژادی، بحران مهاجران، شکاف حداکثری میان رنگینپوستان و سفیدپوستان، تقویت سفیدبرترپندارها، بحران کرونا، بیکاری، بحران اقتصادی و حالا «بحران ترامپ»، چشمانداز سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی آمریکا را دچار ابهام و تاریکی کرده است.
اکنون جو بایدن پس از ماهها تنش سیاسی و انتخاباتی و با برگزاری یک مراسم تحلیف امنیتی در کاخ سفید مستقر شده است. اما آیا بایدن میتواند آمریکا را دوباره متحد کند؟
خود بایدن در سخنرانیاش در مراسم تحلیف در روز 20 ژانویه تاکید کرد صحبت از اتحاد در آمریکا در شرایط فعلی یک فانتزی است. رئیسجمهور جدید در این مراسم گفت: شکافها و نیروهایی که ما را جدا میکند، عمیق و واقعی هستند اما تازگی ندارند؛ این نبردی دایمی است و پیروزی هرگز تضمین نشده است.
هر چند رئیسجمهور آمریکا مدعی شد تلاش میکند اتحاد را به آمریکای از همگسیخته بازگرداند اما به باور تحلیلگران و ناظران سیاسی، این اقدام بسیار دشوار مینماید و چالشهای بزرگ پیش پای دولت واشنگتن آن را بعید و دور از دسترس کرده است.
در تازهترین نظرسنجی که بعد از مراسم تحلیف بایدن توسط شبکه «ای بیسی نیوز» و «مؤسسه ایپسوس» انجام شده است، از هر 5 آمریکایی فقط یک نفر معتقد است جو بایدن میتواند آمریکا را دوباره متحد کند. بر اساس نتایج این نظرسنجی، 22 درصد شرکتکنندگان گفتند بایدن کشور را متحد نمیکند، 24 درصد نیز با تردید بسیار گفتند هرگز به بایدن در این زمینه اطمینان ندارند. 71 درصد حاضران در این نظرسنجی که مراسم تحلیف بایدن را به طور کامل یا بخشهایی از آن را مشاهده کردند، گفتند سخنان او «بسیار یا تا حدودی قانعکننده» است. 29 درصد نیز گفتند سخنان بایدن خیلی یا هرگز قانعکننده نبود.
* سایه سنگین ترامپ بر سیاست در آمریکا
اما فارغ از چالشها و بحرانهایی مثل بحران کرونا یا مسائل تبعیض نژادی، مهاجرت و... که ممکن است دولت جدید آمریکا بتواند آنها را هر چند به صورت نسبی حلوفصل کند، تاثیری که ترامپ و ترامپیسم بر آمریکا بر جا گذاشته است، فعلا از بین نخواهد رفت و احتمالا تا سالها تنش و شکاف را در این کشور حفظ خواهد کرد.
از سوی دیگر کار دولت و کنگره آمریکا با ترامپ به پایان نرسیده است؛ طرح استیضاح ترامپ نزدیکترین پروندهای است که باید با آن روبهرو شوند. نمایندگان دموکرات مجلس نمایندگان و سنای آمریکا تلاش میکنند نمایندگان جمهوریخواه را برای رای مثبت به استیضاح ترامپ در سنا مجاب کنند. خود نمایندگان جمهوریخواه اما در این زمینه دچار دودستگی هستند، چرا که استیضاح یا عدم استیضاح دونالد ترامپ هر کدام احتمالا تبعات منفی بر آینده سیاسی این حزب و در مجموع ایالات متحده خواهد گذاشت. ترامپ تهدید کرده است در صورت حمایت جمهوریخواهان از استیضاح یک حزب جدید تشکیل خواهد داد. تشکیل حزب جدید ممکن است بسیاری از جمهوریخواهان را به سمت او جذب کند و با توجه به پایگاه اجتماعیای که او در میان آمریکاییها ایجاد کرده است، میتواند حزب جمهوریخواه را به چالش بکشد. شعار «آمریکا را دوباره با عظمت کنیم» از پایگاه قوی و بسیار مستحکمی برخوردار است و ثروت و منابع مالیای که ترامپ در اختیار دارد، میتواند در صورت تشکیل حزب، ترامپ را به صحنه سیاسی آمریکا بازگرداند. اگر استیضاح رای نیاورد نیز جمهوریخواهان با فشار ترامپ برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری بعدی مواجه خواهند بود. با توجه به عدم همراهی سران حزب جمهوریخواه با اقدامات ترامپ بعد از انتخابات 2020، نامزدی دوباره ترامپ نیز میتواند حزب جمهوریخواه را با مشکلات اساسی روبهرو کند. مساله پرونده مالیاتی ترامپ که به سرعت از سوی وزارت دادگستری آمریکا روی میز آمده است و دیگر تخلفات یا جرائمی که احتمالا ترامپ مرتکب شده است، میتواند باعث ایجاد تنشهای سیاسی در جامعه آمریکا شود.
با توجه به هواداران پروپاقرصی که ترامپ دارد، هر گونه برخورد قضایی با وی نیز ممکن است باعث ایجاد اعتراضات خیابانی و تنش سیاسی در آمریکا شود. تمام اینها مسائلی است که دولت جدید آمریکا و همچنین حزب جمهوریخواه را با نگرانی و تردید در زمینه چگونگی برخورد با ترامپ پس از کنار رفتن او از قدرت مواجه کرده است و باعث میشود آنها دست به عصا حرکت کنند. از سوی دیگر از زمانی که ترامپ از قدرت کنار رفته است تاکنون ۲ بار از بازگشت به صحنه سیاسی سخن گفته است. این اظهارات نشان میدهد حدس و گمانها درباره بازگشت دوباره ترامپ چقدر واقعی است. او در آخرین سخنرانی خود در فرودگاه اندروز قبل از پرواز به سمت فلوریدا به طرفدارانش قول داد به شکلی به عرصه سیاست بازخواهد گشت.
در فلوریدا نیز هنگامی که با تعدادی از طرفدارانش در مقابل مجموعه گلف خود روبهرو شد تاکید کرد دوباره به سیاست باز خواهد گشت. ترامپ اگر چه در انتخابات ریاستجمهوری شکست خورد اما با 74 میلیون رایی که در انتخابات کسب کرده است، نشان داد شیوه تفکر او و ترامپیسم شکست نخورده است. میتوانیم بگوییم ترامپیسم در حال حاضر به یکی از جریانات اصلی و با نفوذ آمریکا تبدیل شده است که میتواند در انتخابات کنگره در سال 2022 و همچنین انتخابات ریاستجمهوری 2024 به شکلی افراطیتر از قبل قدرتنمایی کند.
هر چند کار دموکراتها با دونالد ترامپ هنوز به پایان نرسیده است اما به نظر میرسد ترامپ نیز هنوز به پایان خط نرسیده است و دیر یا زود دوباره در برابر دموکراتها صفآرایی خواهد کرد. با این شرایط آیا بایدن میتواند به آمریکای متحد امیدوار باشد؟
عظمت اعداد کوچک
محمد فاضلی در روزنامه آرمان ملی نوشت:
اعداد، بالاخص اعداد مهم نظیر نرخ رشد اقتصادی، واقعیت واقعی خود را در طول زمان نشان میدهند. کوچک بودن اینگونه اعداد بدون بعد زمانی، اغلب باعث میشود عموم مردم درک دقیقی از واقعیت آنها نداشته باشند. یک مثال این نکته را نشان میدهد.
یک. فرض کنید کشور دیگری هست که همین الان جمعیت و تولید ناخالص داخلیاش دقیقا اندازه ایران است، یعنی هر دو کشور 80میلیون نفر جمعیت و 400میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی دارند.
دو. فرض کنید که ایران با نرخ رشد سالیانه 1 درصد، و آن کشور دیگر با نرخ رشد سالیانه 2 درصد رشد اقتصادی داشته باشند.
سه. بیست سال بعد، تولید ناخالص داخلی آن کشور دیگر به 632 میلیارد دلار (یا سرانه 7900 دلار، با فرض ثابت ماندن جمعیت) میرسد.
چهار. بیست سال بعد، تولید ناخالص داخلی ایران که فقط رشد اقتصادیاش سالیانه یک درصد کمتر از آن کشور دیگر است، به 488 میلیارد دلار (یا سرانه 6100 دلار، با فرض ثابت ماندن جمعیت) میرسید.
پنج. ایران با حفظ همین نرخ رشد (که فقط یک درصد کمتر از آن کشور دیگر است)، برای رسیدن به تولید ناخالص داخلی 632 میلیارد دلار کشور دیگر، به 46 سال زمان نیاز دارد.
شش. یک درصد تفاوت در نرخ رشد اقتصادی سالیانه، بین دو کشوری که همه مشخصات جمعیت و تولید ناخالص داخلی اولیهشان برابر است، بیست سال بعد به 1800 دلار تفاوت سرانه درآمد هر شهروند، و 25 سال عقبماندگی یکی نسبت به دیگری منجر میشود.
نتیجهگیری: آنچه نوشتم درباره برخی اعداد دیگر نظیر یک درصد بیشتر و کمتر بودن تورم سالیانه، نرخ سرمایهگذاری و... نیز صادق است.
یک. اعداد کوچک که به چشم نمیآیند، در طول زمان نتایج بسیار بزرگ متفاوتی ایجاد میکنند.
دو. بخش مهمی از دنیای سیاستگذاری، تلاش برای بهبودهای بسیار کوچک در اعداد کوچکی است که در طول زمان، اتفاقات بزرگی را در سرنوشت ملتها رقم میزنند. سه. کشور باید به گونهای اداره شود که اهمیت داشتن این اعداد کوچک در طول زمان برای سرنوشت دهها میلیون ایرانی در عمل قابل لمس باشد.
شکوفایی انقلاب در بستر فشارها و تحریمها
عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:
دو سال پیش در بهمن ماه سال ۱۳۹۷ زمانی که قرار بود مردم ایران چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را جشن بگیرند، گروهی که در کاخ سفید حاکم بودند متأثر از راهبرد فشار حداکثری وتحریمهای فلج کننده خود علیه مردم ایران و بسترسازی ضد انقلابیون بیرونی و برخی معاندان داخلی، دچار این توهم شده بودند که انقلاب اسلامی در برابر فشارها و تحریمهای آنها به زانو درمیآید و مردم ایران دیگر قادر نخواهند بود که چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی خود را جشن بگیرند و به همین دلیل برای فروپاشی نظام اسلامی لحظهشماری میکردند. اما نه تنها در آن زمان به آرزوی خود نرسیدند، بلکه اکنون و در آستانه ورود انقلاب به چهل وسومین سال از عمر خود، بار دیگر تاریخ تکرار شد و آن گروه نیز همچون اسلاف خود صندلیها را به گروه بعدی در کاخ سفید واگذار کرده و خود به تاریخ پیوستند، اما این مردم ایران هستند که همچنان پا برجا بنا دارند اراده خود را بر دولت جدید امریکا تحمیل کنند.
ترامپ، پمپئو، جان بولتن، برایان هوک همچون کارتر، بوش پدر و پسر و... تنها نامهایی از مظاهر فشار و تحریم و تهدیدهای هیئت حاکمه نظام سلطه علیه مردم ایران هستند که طی ۴۲ سال گذشته در مقاطع مختلف اجاره نشین کاخ سفید و دیگر کاخهای قدرتهای سلطه بوده و طی این دوران از هیچ ترفندی برای شکست و فروپاشی انقلاب اسلامی فروگذار نکردهاند. اما به رغم پیچیدهتر شدن توطئهها و فشارهای آنها، انقلاب اسلامی نیز توانسته است متناسب با تشدید فشارها، قابلیتهای خود را آشکارتر سازد.
به بیان دیگر متناسب با تجمیع فشارها در دوران اخیر توسط امریکاییها و اروپاییها علیه نظام اسلامی، راهبردهای اتخاذ شده توسط نظام جمهوری اسلامی، ظرفیتهای انقلاب اسلامی را در طی ۴۲ سال اخیر متبلورتر و دشمنان نظام را به پذیرش واقعیت انقلاب اسلامی ناگزیر کرده است. آنچه این روزها از زبان فرمانده سنتکام در زمینه همترازی ایران وامریکا در منطقه خلیج فارس ودریای عمان شنیده میشود، تنها ناشی از عجز پنتاگون در ذیل اقتدار وتوانمندی نیروهای مسلح ایران اسلامی است، واقعیتی که رئیس جمهور و وزیر خارجه فرانسه، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، دبیرکل آژانس انرژی اتمی و دیگر قدرتهای غربی این روزها هریک به جلوهای از آن اعتراف میکنند. اگر چه ممکن است در این اذعان به اقتدار ابران هدفشان ایران هراسی و یا اسلام هراسی باشد، اما در اصل ماجرا که اعتراف به توانمندی وقابلیتهای ایران اسلامی است تغییری حاصل نمیشود.
مروری بر ابعاد و ویژگیهای این فشارها و تحریمها در ادوار مختلف علیه مردم ایران بیانگر این واقعیت است که اگرچه توطئهها و ترفندهای آنها علیه نظام اسلامی در گذر ایام پیچیده شده است، اما همگی بر این واقعیت تاکید دارند که به رغم تحولات داخلی ایران در ادوار مختلف و فراز ونشیبهای طی شده در مسیر حرکت انقلاب، انقلاب اسلامی از آغاز تاکنون دچار انحراف نشده و حفظ و بقای آن شاخصها علت اصلی پیچیده شدن تهدیدات وفشارها است و چه بسا اگر انقلاب در مسیر حرکت خود دچار دگردیسی شده و از آن اصول و مبانی عدول کرده و بنا بر خواسته غربیها و عوامل داخلیشان، سکولاریزه و یا دین زدایی شده بود، طبعاً دلیلی بر تداوم این فشارها و تحریمها نبود و آنها میتوانستند با یک جمهوری اسلامی که از اسلامیت آن تنها نامی باقی و تسلیم سلطه قدرتهای غربی باشد کنار بیایند. جلوهای از نظام که در گفتمان سردمداران نظام سلطه از آن به عنوان تغییر رفتار نام برده میشود.
طبعا در این فرایند کارشکنیها وشبهه افکنیهای جریانها و فعالان داخلی و مسئولانی که در بعضی از مقاطع مختلف، قدرت اجرایی را در کشور در دست داشتند، در امیدوار کردن دشمن به اثرگذاری فشارها، نقش بسزایی داشته و چه بسا در مقاطعی حتی متهم اصلی پسرفت حرکت انقلاب بوده اند، اما به رغم آن، برآیند حرکت انقلاب همچون روزهای آغازین بهمن ۱۳۵۷ آن است که قدرتهای سلطه نظام جمهوری اسلامی ایران را در برابر فزون خواهیها و سلطه طلبیهای خود مهمترین تهدید میدانند.
در مورد علل و عوامل مؤثر در چرایی این روند لیست بلندی از فرصتها و نقاط قوت نظام اعم از توانمندیهای دفاعی، علمی، هستهای، صنعتی نفوذ منطقهای و ظرفیتهای بالقوه وبالفعل مادی و معنوی نظام اسلامی را میتوان فهرست نمود، که اتفاقا دشمنان نظام نیز به آن اذعان میکنند، اما آنچه توانسته است مجموعه این ظرفیتها را در قالب یک ویژگی برجسته به نام انقلاب اسلامی متبلور کند گفتمان انقلاب مبتنی بر فرهنگ اسلام ناب، رهبری الهی وکم نظیر و مردمی معتقد وباورمند به آن اصول وارزشها به رغم تحمل سختترین فشارها وتحریمها وبعضا ناکارآمدی هاست که آثار آن را در کوچک شدن سفره هایشان میبینند، اما پای آرمانها واصول ایستادهاند.
مردم ایران در شرایطی وارد چهل وسومین سال انقلاب خود میشوند که مقاومت وایستادگی آنها جهانیان را متحیر کرده ودشمنانی که سالها با جنگ روانی خود در پی تغییر محاسبه، تغییر رفتار وتسلیم آنها بودهاند، اکنون خود باید محاسباتشان را تغییر دهند و بار دیگر در برابر اراده و ایستادگی ومقاومت مردم ایران سر تسلیم فرود آورند.
از آرمان اولیه تا واقعیت امروز!
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
امروز بر بام چهل و دو سالگیِ انقلابی آرمانی ایستادهایم. انقلابی که انفجار مطالبات بر زمین مانده و ماحصل چند دهه مبارزه ملت بر سر حقوق خود از مشروطه بود. ملتی متکثر اما متفق بر استقلال و آزادی بهپاخاستند و نظمی نو درانداختند. ملتی خسته از استبداد و استعمار، در نقطهای به نامِ مطالبه استقلال و آزادی گرد آمدند و تصمیمی ملّی مبنی بر انقلاب گرفتند. اکنون که در دهه پنجم آن انقلاب هستیم تا چه اندازه میتوانیم مدعی شویم که به آرمانهای آن انقلاب نزدیک شدهایم؟ تا کجا اساساً تصورات آرمانیِ ما، توانست در این چهار دهه لباسِ واقعیت به تن کند؟
صادقانه لختی تامل کنیم؛ تا کجا نسبت به تحولات خارج از ایران وابستهایم؟ بیشک ما در تاریخ معاصر هیچگاه اینچنین مستقل نبودهایم اما ما همچنان نسبت به تکانههای خارجی آسیبپذیریم. ما اجازه ندادیم چکمه نظامی هیچ بیگانهای خاکمان را لمس کند. یک بار آمدند پایشان قلم شد و رفتند. تصمیمات سیاسیِ ما در تهران توسط ایرانیان گرفته میشود. اینها از دستاوردهای انقلاب است. اما با فهمی غلط از مناسبات و فهمی ساده از استقلال، استقلالی پرهزینه بدست آوردیم. امروز در استقلال ایران کسی شک ندارد اما میتوانستیم هزینه این استقلال را کاهش دهیم. میتوانستیم با استراتژیهای استقلالآفرینِ کمخرجتری داشته باشیم. بر سر آرمان آزادی اما اتفاق دیگری آمد. آزادی هم آرمان ملتی خسته از استبداد بود و هم مدل و روشی کارآمد در اداره دولتِ مدرن. ما به هیچ کدام از این دو منبع، آنچنان که باید وفادار نماندیم. امروز به اقتدار استقلال آفرین دست یافتهایم اما به سازوکارهای کارآمدسازی شیوه حکمرانی نرسیدهایم و کارآمدی مطالبه اجتماعی جامعه است.
آرمان عدالت همچنان در حد شعار باقی مانده و کارنامه همگان در این خصوص رفوزه است. کارنامه تربیتی نسل انقلابی هم تعریفی ندارد مدل انسان آرمانی انقلاب در سقف شخصیتی چون سردار دلها قاسم سلیمانی تعریف میشد اما به نظر شما چند نفر همچون قاسم سلیمانی داشته یا داریم ؟
ما به سطحی از آرمانها دست یافته ایم اما بدون تعارف با هزینههای گزاف که میشد از بسیاری از آنها اجتناب کرد. ما کشور انقلابی گرانی هستیم. گران اداره میشویم. هزینه زیادی خرج ادعاهای خود میکنیم. به نظر من مهمترین ضعف انقلاب ما در این چهار دهه، مخارج بالای انقلابی گری است چراکه با انقلابیگری عقلانی فاصله پیدا کردیم .ما نتوانسته ایم به مدلی دست یابیم که هم رویه سوی آرمان های انقلاب باشد و هم چندان بهینه باشد که بتواند در جهان جدید به صرفه به نظر آید و توان رقابت داشته باشد. باید فکری به حال مدل حکمرانی کرد. مدلی که هم آرمانهای انقلاب در آن لحاظ شده باشد و هم بهینه و کارآمد باشد.
بایدن در لبه 2 قیچی
امیرعلی ابوالفتح در روزنامه خراسان نوشت:
جامعه آمریکا در دهه های اخیر با نابرابری و تبعیض در حوزه های مختلف اقتصادی و اجتماعی دست به گریبان بوده و این وضعیت، نگرانی دولتمردان و سیاستمداران این کشور را برانگیخته است.
جو بایدن ، رئیس جمهوری جدید آمریکا در نخستین روزهای حضور خود در کاخ سفید، فرامینی را برای کاهش نابرابری ها و تبعیض های سیستماتیک به امضا رساند. وی در سخنانی در این خصوص گفت: «جامعه آمریکا در سطحی گسترده شاهد بی عدالتی است.» بایدن همچنین در توئیتی نوشت: «آمریکا هرگز نتوانسته به وعده برابری برای همه که بر اساس آن این کشور بنا شده است عمل کند» و در ادامه وعده داد برای کاهش این نابرابری ها، قدم هایی بردارد.در خصوص نابرابری و تبعیض درجامعه آمریکا بر اساس نژاد، جنسیت، مذهب و درآمد، آمارهای متعددی وجود دارد. به عنوان مثال در حالی که فقط چند خانواده ابرثروتمند، بیش از نیمی از ثروت جامعه را در اختیار دارند، میلیون ها آمریکایی زیر خط فقر زندگی می کنند و حتی برخی از آنان توان خرید مواد غذایی برای گذران عمر را ندارند.
تبعیض های نژادی در آمریکا نیز سابقه ای بس طولانی دارد و با وجود الغای برده داری و تصویب قوانین متعدد برابری نژادی، هنوز جوانان و نوجوانان سیاه پوست به راحتی از سوی پلیس سفید پوست کشته می شوند. حادثه 11 سپتامبر 2001 نیز تبعیض های دینی و مذهبی را علیه آمریکایی های مسلمان شدت بخشید و بسیاری از آنان را در معرض مواجهه با اتهامات تروریستی قرار داد. این در حالی است که بخش وسیعی از جامعه آمریکا معتقد است که تبعیض های فراوان علیه اقلیت های جنسی و جنسیتی در جریان است.
البته در دهه های اخیر، قدم های بزرگی برای کاهش نابرابری و تبعیض برداشته شده است. سال گذشته، مرگ جورج فلوید، موج جدیدی از اعتراضات علیه تبعیض نژادی و مبارزات درجهت کسب عدالت اجتماعی و اقتصادی سراسر آمریکا را در برگرفت. درجریان این اعتراضات که از دهه 1960 و از دوران جنبش حقوق مدنی بی سابقه بوده است، صدها هزار آمریکایی به خیابان ها ریختند و صحنه های خونینی را از درگیری با نیروهای امنیتی رقم زدند. این اتفاقات موجب شد تا دولتمردان و سیاستمداران آمریکا برای جلوگیری از غلتیدن آمریکا به آشوب و هرج و مرج، طرح ها و برنامه هایی را به اجرا بگذارند.
با این حال تا زمانی که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری وقت آمریکا در کاخ سفید حضور داشت، دولت فدرال آمریکا در تلاش بود اعتراضات را نادیده بگیرد و حتی حمایت هایی را از جریان های حامی نابرابری و تبعیض به نمایش می گذاشت. اما اکنون جو بایدن، امیدوار است نقش دولت فدرال را در کاهش نابرابری های سیستماتیک، تقویت کند. بخشی از این رویکرد، ریشه در اوج گیری مطالبات برابری خواهانه در داخل حزب دموکرات دارد که به دور جناح ترقی خواه و افرادی نظیر برنی سندرز گرد آمده اند.اما به دلیل سال ها سوءمدیریت مقامات و همچنین وابستگی سیاستمداران به ابرثروتمندان و فرهنگ دیرپای نابرابری در جامعه آمریکا، همواره تلاش دولت ها چه دموکرات و چه جمهوری خواه، نتیجه بخش نبوده است و تبعیض ها و نابرابری ها هر سال شدیدتر می شود تا جایی که اکنون دوآمریکا در یک سرزمین به وجود آمده است؛ آمریکای سفید ومرفه و آمریکای رنگین پوست و فقیر.
این وضعیت ، چالش های جدی را پیش پای دولت بایدن گذاشته است. همچون دولت باراک اوباما که جو بایدن معاون وی بود، رنگین پوستان به ویژه سیاه پوستان آمریکا انتظار دارند که نابرابری های نژادی و تبعیض های دیرینه بر اساس نژاد و رنگ پوست شهروندان از بین برود یا این که به شکل ملموسی کاهش یابد. در حالی که ظهور جریان های راستگرای نژادپرست در سال های اخیر و همچنین ، دیرپا بودن سنت نژادپرستی و جدایی نژادی در آمریکا، توان دولت فدرال برای تامین خواسته ده ها میلیون شهروند رنگین پوست و اقلیت نژادی را کاهش می دهد.ضمن این که به نظر می رسد ، راست گرایان افراطی که بر مبنای برتری پنداری نژادی شکل گرفته اند و اعتقادی به برابری نژادی و هویتی و حتی برابری اقتصادی نیز ندارند، به چالش امنیتی در دولت بایدن بدل شوند و چه بسا، حوادثی همچون حمله به کنگره آمریکا در ششم ژانویه را تکرار کنند که حتی شاید خونین تر نیز باشد.
حرکت به سمت رادیکالیسم اجتماعی ، چه از جانب برابرخواهان و چه از جانب حامیان نابرابری های موجود، جامعه آمریکا را در مسیر نابرابری های بیشتر و عمیق تر قرار خواهد داد؛ به گونه ای که خروج از آن بدون تغییرات بنیادین در حد انقلاب اجتماعی ، میسر نخواهد بود.