به گزارش مشرق، صفحه اینستاگرام مرزوبوم بخشی از کتاب ام کاکا را که خاطرات رزمنده جانباز امیر کعبی است را منتشر کرد. این روایت یکی از محافظان شخص شاه و فعالیت او در دوره ی جنگ تحمیلی است.
خانه حاج غلام شیک و مرتب بود. خود حاج غلام به استقبال آمد. او را که دیدم شناختم و گفتم « غلام تویی؟» او هم گفت: «امیر تو اینجا چی کار می کنی؟» یک دیگر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم. خانواده با تعجب ما را نگاه می کردند. بالاخره طاقت نیاوردند. پرسیدند: «مگه تو حاج غلام رو میشناسی؟» گفتم: «غلامه. حاج غلام نیست که! من غلام خلیلی رو از قرارگاه خاتم میشناسم که سرتیم محافظای صیادشیرازی بود. غلام، تو کی حاجی شدی؟ غلام خندید و گفت: «اون موقعی که هنوز با تو رفیق نشده بودم؛ سال ۱۳۶۱. گفتم: خب همون اول می گفتی مکه رفتی که بچه ها بهت نگن غلام. گفت: «غلام قشنگتره تا حاج غلام.
حاج غلام از رنجرهای قبل از انقلاب و از محافظ های شخص شاه بود که در ظفار جنگیده بود. سال ۱۳۵۵ به سبب مخالفت با رژیم از ارتش فرار کرده و رژیم شاه هم حکم تیر او را داده بود. او اولین کسی بود که بعد از پیروزی انقلاب در تلویزیون به مردم آموزش نظامی داد. غلام و دوستانش بعداز ظهر ها در قرارگاه خاتم فوتبال آمریکایی بازی می کردند. توپ را با دست می انداختند و بعد یک دیگر را می زدند. ما هم با بچه ها بازی آنها را تماشا می کردیم.
همه رنجرها کلاه سبزهای نیروی مخصوص - ورزیده و فرز بودند. غلام هم اخلاقی بسیجی وار داشت و در قرارگاه همه بچه های سپاه با او دوست بودند. به خانواده گفتم که من قبل از اینکه با خانواده شما وصلت کنم با غلام رفیق بودم.
بعد از شام میخواستم به پادگان ولیعصر بروم که حاج غلام مخالفت کرد و گفت: «من اینجا رو برای غریبه ها پاتوق کردم؛ تو که غریبه نیستی. کجا می خوای بری؟!» بعدها فهمیدم که آنجا واقعا پاتوق بچه های رزمنده بود. رختخواب بسیار داشت و بچه هایی که از غرب و جنوب می آمدند به منزلش میرفتند. همسرش هم برای آنها غذا درست می کرد و لباس هایشان را می شست.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.