انتشار این نوار پایان ماجرا نیست بلکه آغاز ماجرایی است که یک تیم پیچیده و پنهان اطلاعاتی و امنیتی آن را مدیریت و با انتشار آن آینده سیاسی کشور را هدف گرفته اند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


سیاه‌چاله‌های اسرائیل

 سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:

۱- رژیم صهیونیستی در دو هفته اخیر با چندین رخداد امنیتی پیاپی مواجه گردید؛ انفجار در تأسیسات حساس نظامی «تومر» (Toumer)، شلیک موشک سوری به سمت مرکز هسته‌ای دیمونا و وقوع آتش‌سوزی مهیب در تأسیسات نظامی حیفا حوادث پیاپی و متعددی‌ بودند که با بدبیاری کشته شدن ده‌ها تن از عناصر صهیونیست در یک مراسم مذهبی روز جمعه توأم گردید، فشار بزرگی به این رژیم وارد کرد.

همزمان با این مسایل، تل‌آویو درگیر تشکیل دولت جدید بود که تاکنون به جایی نرسیده است و بعضی از ناظران معتقدند، رژیم جعلی اسرائیل ناگزیر به برگزاری پنجمین انتخابات پارلمانی - کنست- طی دو سال خواهد شد. رژیم صهیونیستی اخبار مرتبط با این رویدادهای مهم را به شدت کنترل می‌کند و شاید این حد از کنترل رویدادها از سوی این رژیم بی‌سابقه باشد. این موضوع بیان‌کننده آن است که رژیم نه فقط از ابعاد مواجهه با دشمنان خارجی خود بلکه حتی از ابعاد مواجهه با مخالفان داخلی این دولت، در معرض تهدیدات اساسی واقع شده است. لاینحل ماندن انتخاب دولت و عدم پایداری توافقاتی که میان گروه‌های پارلمانی صورت می‌گیرد هم بر این وخامت تأکید دارند.

در همین یک سال گذشته، اسرائیلی‌ها سرگرم گرفتن عکس‌های یادگاری با حکام امارات، بحرین و سودان بودند و نتانیاهو از عزم خود برای الحاق کرانه باختری به سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ خبر می‌داد و پشتیبان اصلی دولت اسرائیل، بلندی‌های جولان را اسرائیلی‌ و غیرقابل بازگشت به سوریه خواند. بعضی‌ها با نگاه به این رخدادها که در سطوح دولتی و نه مردمی جریان داشت، می‌گفتند دور دور اسرائیل است. اما امروز و به فاصله حدود یک سال شاهد رخدادهای پیاپی امنیتی در محدوده سرزمین‌های اشغال‌شده ۱۹۴۸ هستیم و این در حالی است که تومر، دیمونا و حیفا سه منطقه مهم اسرائیل به حساب می‌آیند و بیش از هر نقطه دیگری تحت پوشش شدید و پرهزینه دفاعی قرار دارند.

آمارهای منتشره رژیم صهیونیستی از هزینه حدود ۵۰ میلیارد دلاری آن برای ایجاد یک خط دفاعی پرقدرت در اطراف تأسیسات حساس در حیفا، نقب و تل‌آویو خبر می‌دهند. بر این اساس از زمان شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه -۱۳۸۵- تا سال گذشته سامانه‌های بی‌۵۲، پاتریوت و گنبد ‌آهنین اطراف این تأسیسات مستقر شدند. حوادث پیاپی در این سه نقطه نه فقط شکست پروژه ایجاد دیواره آتش پیرامون این تأسیسات حساس را برملا کرد، بلکه این موضوع را نشان داد که در سایر مراکز و آبادی‌های تحت اشغال اسرائیل که از این مقدار سامان دفاعی برخوردار نیستند، آسیب‌پذیری خیلی بالایی وجود دارد که از جمله باید به پایگاه‌های هوایی ارتش در استان‌های نقب در جنوب و جلیل‌شمالی در شمال سرزمین‌های ۱۹۴۸ اشاره کرد.

این سرزمین‌ها در فاصله کمتری از موقعیت‌های مقاومت قرار دارند. ضمن آنکه اسرائیل در این مناطق با صورت‌حساب‌های سنگینی هم مواجه است؛ ایران، حزب‌الله لبنان، سوریه و گروه‌های فلسطینی هنوز انتقام بسیاری از جنایاتی که اسرائیل طی سال‌های اخیر علیه آنان مرتکب شده، نگرفته‌اند و رژیم صهیونیستی می‌داند زمان تلافی، چندان دور نیست. وضع امنیتی اسرائیل را ساده‌تر از این نمی‌توان توضیح داد. اسرائیلی‌ها به دلیل همین وضعیت طی دو هفته اخیر لحن خود را در ارتباط با ایران و سوریه تغییر دادند و حتی یک رسانه اسرائیلی به دروغ مدعی شد یک هواپیمای مسافربری اسرائیل در فرودگاه دمشق به زمین نشسته است.

یک تحلیل جامعه‌شناسی از جامعه صهیونیستی می‌گوید در این جامعه رابطه مستقیمی میان ترس و میل به شرارت وجود دارد. آنگاه که یهودیان بترسند، به سمت انتخاب افرادی می‌روند که روحیه رادیکال‌تر داشته و بتوانند با افراط‌گرایی، دیواره‌ای امنیتی، اطراف آنان پدید آورند و آنگاه که احساس تهدید نکنند، افراد معقول‌تری انتخاب می‌شوند. در وضعیت اول، یهودی ساکن فلسطین اشغالی به سمت حل مسایل فوری‌تر گرایش دارد و در وضعیت دوم به سمت حل مسایل اساسی‌تر حرکت می‌کند. بر این اساس، در دو دهه اخیر کشش اکثریت نسبی جامعه یهودی به سمت انتخاب پیاپی راست‌گرایان افراطی و عدم تغییر در این روند بوده است. این موضوع بیانگر آن است که تهدیدات حیاتی اسرائیل را احاطه کرده‌اند و این بدان معناست که اسرائیل در شرایط فعلی در مواجهه با دشمنان خود بیش از اجرای مانورهای سیاسی و امنیتی نمی‌تواند کار عملیاتی مؤثری انجام دهد. به عنوان مثال در حالی که مقامات و نهادهای امنیتی اسرائیل به طور پیاپی از تهدید فزاینده حزب‌الله علیه خود سخن می‌گویند اما از سال ۲۰۰۶ - پایان جنگ ۳۳ روزه - تاکنون به جز چند ترور و زدن چند محموله حزب‌الله در سوریه نتوانسته‌اند کاری که بر قدرت و اقتدار حزب‌الله تأثیر کاهنده بگذارد، انجام دهند. و حال آنکه در این فاصله، حزب‌الله به انواعی از سلاح‌های راهبردی جدید و حتی انبوهی از موشک‌های نقطه‌زن و پهپادهای تهاجمی و نیز ساخت آنها دست پیدا کرده است.

اقدامات رژیم صهیونیستی علیه سوریه هم‌ این‌گونه است. سوریه در حد فاصل ۲۰۱۴ تاکنون قدرت گسترده‌ای یافته است. ارتش سوریه در فاصله ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ به شدت آسیب دید و قدرت تهاجمی و دفاعی آن تا حد زیادی از بین رفت اما در فاصله ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ بازسازی شد و نیروهای جوان رزم‌دیده وارد بخش‌های مختلف آن شدند. در مورد تسلیحات هم تحول عمده‌ای در ارتش سوریه اتفاق افتاد، به حدی که هم‌اینک قادر است به میزان زیادی تهاجمات هوایی اسرائیل را دفع کرده و تهاجمات متقابلی را علیه پادگان‌های اسرائیلی در داخل سرزمین‌های ۱۹۴۸ فلسطین به اجرا بگذارد. این ارتش که اسرائیل خواب انهدام آن را می‌دید، امروز به ارتش مقاومت تبدیل شده و قابلیت رزم توأمان کلاسیک و نامتقارن را دارد. این شرایط متغیر امنیتی است که اسرائیل را دربرگرفته است.

اسرائیل برای خارج کردن ایران از سوریه خیلی تقلا کرد. نتانیاهو اعلام کرده بود تا سال ۲۰۲۰ ایران را از سوریه اخراج می‌کند و حتی به آمریکایی‌ها توصیه می‌کرد شما هم برنامه اخراج ایران از عراق را اجرایی کنید. اما اسرائیل امروز در شرایطی قرار گرفته که مقامات ارشد نظامی روسیه به آن هشدار داده‌اند دست از تحریک ایران بردارد و سوریه را به حال خود واگذارد. ایران شریک راهبردی سوریه در همه حوزه‌ها از جمله در حوزه امنیتی- نظامی است و این با آنچه نتانیاهو انتظار داشت، به کلی متفاوت است.

۲- محمود عباس رئیس‌ تشکیلات خودگردان فلسطین از تعویق برگزاری انتخابات پارلمانی، انتخاب تعیین اعضای سازمان آزادی‌بخش فلسطین و شوراها خبر داده است. قرار بود این سه انتخابات ۲۲ می‌- اول خردادماه - در غزه، قدس، کرانه و اردوگاه‌های فلسطینی مستقر در خارج از این کشور برگزار شود. محمود عباس ممانعت رژیم صهیونیستی از برگزاری انتخابات در قدس شرقی را بهانه کرد و کل انتخابات را تا زمان نامعین تعلیق و در واقع لغو کرد. این در حالی است که محمود عباس براساس توافقات درون فلسطینی، برگزاری انتخابات در قدس را -علی‌رغم مخالفت قابل پیش‌بینی اسرائیل- متعهد شده بود. از سوی دیگر همان‌طور که دیروز در بیانات اسماعیل هنیه آمد، اکثریت فلسطینی‌ها می‌توانستند در مکان‌هایی مثل مسجدالاقصی و کلیسای قیامت پای صندوق رأی آمده و در انتخابات شرکت نمایند. چرا محمود عباس انتخابات را به تعلیق درآورد؟ او علی‌رغم تنازل زیادی که حماس در مواضع خود نسبت به روند اداره کرانه باختری و تصمیمات سازمان آزادی‌بخش فلسطین - که نهادی اجماعی است- و تعاملات درون فلسطینی محمود عباس داشت، انتخابات را تعلیق کرده است و این در حالی است که از زمان آخرین انتخابات پارلمانی فلسطین که حماس در آن حدود ۷۵ درصد کرسی‌ها را به دست آورد، ۱۶ سال می‌گذرد و طی این دوران مشکلات فلسطینی‌ها رو به افزایش گذاشته است. وحدت فلسطینی‌ها که در همگرایی بین فتح و حماس تعین پیدا کرده هم برای مقابله با طرح‌های ضدفلسطینی رژیم‌های اسرائیل، آمریکا و سعودی ضرورت دارد که با تعلیق این انتخابات در معرض آسیب قرار گرفته است.

از سوی دیگر طی هفته‌های اخیر تحرکات اسرائیل علیه فلسطینی‌های شهر قدس افزایش یافته تا جایی که بعضی محافل فلسطینی نسبت به وقوع درگیری شدید این رژیم و شهرک‌نشینان در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان ابراز نگرانی کرده‌اند. در این میان اسماعیل هنیه رئیس‌دفتر سیاسی حماس که مهم‌ترین شخصیت این جنبش می‌باشد، در بیانات روز گذشته خود با تندترین عبارت، اسرائیل را تهدید کرد و گفت: «ما در این نبرد هرگز پشت فلسطینیان در قدس را خالی نخواهیم کرد» بعضی از ناظران معتقدند تهدید اسماعیل هنیه بدین معناست که در پاسخ به تهدید شهروندان فلسطینی از سوی شهرک‌نشینان صهیونیست در قدس، اقدامات تلافی‌جویانه علیه این شهرک‌ها را به اجرا خواهد گذاشت.

۳- شرایط فلسطین در آستانه روز قدس به‌گونه‌ای است که این سرزمین اشغال‌شده را آبستن حوادث مهمی نشان می‌دهد. فلسطینی‌ها اگر بتوانند اولاً فاصله سیاسی و ثانیاً فاصله جغرافیایی میان خود را بردارند، دست برتر را در مقابل اسرائیل خواهند داشت. حدود ۷میلیون آواره فلسطینی، حدود ۲ میلیون ساکن غزه، حدود ۲/۵ میلیون ساکن کرانه باختری و حدود ۲ میلیون ساکن سرزمین‌های ۱۹۴۸، ۱۳/۵ میلیون نفر جمعیت را شامل می‌شوند که در این میان حدود ۶/۵ میلیون نفرشان در درون فلسطین (۱۹۴۸ و ۱۹۶۷) زندگی می‌کنند. این در حالی است که شرایط منطقه پیرامون فلسطین - دو کشور مصر و اردن - هر لحظه می‌تواند به ضرر اسرائیل دستخوش تغییرات شود.

ارزش مقام معلم

احمد مسجد جامعی در روزنامه ایران نوشت:


از کارهای عجیب سالیان اخیر، تغییر نام قدیمی‌ترین مرکز آموزشی کشور است که نخست دارالمعلمین مرکزی نام داشت و سپس دانشگاه تربیت معلم خوانده شد. برداشتن نام معلم از یک نهاد آموزش عالی نمادی و قدمی از کاهش ارزش معنوی علم و معلم است. در حالی که قدما به لقب معلم افتخار می‌کردند، چنانکه به ارسطو معلم اول و به ابونصرفارابی معلم ثانی می‌گفتند. در تاریخ معاصر ما بسیاری از بزرگترین دانشمندان و مفاخر همچون عباس اقبال آشتیانی، نصرالله فلسفی، احمد آرام، غلامحسین مصاحب و دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی قسمت عمده‌ای از زندگی خود را به معلمی گذراندند و حتی بعضی از کسانی که به استادی دانشگاه رسیدند نخست کار خود را با آموزگاری آغاز کرده بودند همچون سید جعفر شهیدی و دکتر فتح‌الله مجتبایی.


برخی از استادان ممتاز دانشگاه حتی در این مقام هم دوست داشتند خود را معلم دانشگاه بدانند. مانند مرحوم باستانی پاریزی که تأکید خاصی بر معلم بودن خود داشت و یا استاد سید محمد محیط طباطبایی که هیچگاه حاضر نشد به کسوت استادی تن دهد و همچنان مرتبت معلمی را ترجیح داد. این بزرگان عموماً چندان اندوخته و آورده مادی در بساط نداشتند اما به شأن علم و معلمی واقف بودند. آقای کامران فانی عالم کتابدار در خاطراتش می‌گفت وقتی من از رشته پزشکی به دانشکده ادبیات رفتم آنچه برایم مهم بود بزرگانی از علم و ادب بودند که در آنجا شرایط استفاده از محضرشان فراهم بود همچون استاد جلال‌الدین همایی. مجموعه کتاب‌های آقای همایی در کتابخانه فرهنگستان زبان فارسی است و بی‌اغراق کتابی نیست که همایی نخوانده و آثاری از مطالعه و ملاحظات او در آن نباشد. همایی هم یکی از همان معلم‌هاست.

یک‌ بار به دیدن مرحوم حسن کسایی که در تهران بستری بود رفتم، در آنجا گفت‌وگویی درباره علم و معلم پیش آمد مرحوم کسایی از بی‌کرانگی دانش همایی سخن گفت و افزود در مراسم ترحیم او ١٠ یا ١٥ نفر بیشتر شرکت نداشتند اما این مهم نیست مهم آن است که هیچ‌کس از دانش او بی‌نیاز نیست. کسایی که از آن مجلس خلوت ترحیم دلگیر شده بود به حافظ پناه برد و او برایش گفته بود:


خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست/ تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
سایه طایر کم‌حوصله کاری نکند / طلب از سایه میمون همایی بکنیم
نکته آن‌که طرب تخلص شعری پدر مرحوم همایی بود. شعری که استاد شجریان هم در همان جلسه حاضر بود خوانده است و بیان این مطلب برایش خاطره‌انگیز شد. اینها نسلی بودند که اهمیت و جایگاه و شأن معلمی را فراتر از امور جاری زندگی می‌دیدند و به رغم فراز و فرودهای زندگی بر آن پای می‌فشردند. در نظرسنجی‌ها و گرایش‌ها و باورهای ایرانیان دست‌کم در نخستین دوره‌ها معلمان در نظر مردم از جایگاه رفیعی برخوردار بودند و اعتماد اجتماعی به آنها بسیار بالا بود. در یکی از تهرانگردی‌ها مدرسه‌ای را در خیابان غربی میدان شوش دیدم که در مهر ١٣٢٠ تأسیس شده بود. یعنی در اوج درگیری‌های جنگ دوم جهانی و اشغال پایتخت آغاز به کار کرده بود و مگر چنین امر جز با همت معلمان و کادر آموزشی میسر است؟ در هشت سال دفاع مقدس معلمان با همان شرایط دشوار و بمباران شهرهای مرزی هیچ‌گاه سنگر آموزش را خالی نگذاشتند.

همین نکته‌ها سبب‌ساز تأثیرگذاری آنها نه تنها در حوزه علم و تربیت بلکه در حوزه فرهنگی و اجتماعی است. اما سؤال این است که در آن دوره‌ها برای انتخاب معلم آنقدر سختگیری نمی‌شد و بازار پرسشگری و دانش‌ورزی گرم بود. اما حالا چه شده است که با این همه گزینش‌های گوناگون بساط علم و اندیشه‌ورزی رونق نمی‌گیرد. در واقع مسائل مالی بخشی از مشکلات دیروز و امروز معلمان است و باید آن را مهم دانست ولی در مجموع باید  موضوع را کلان‌تر دید و آن هم حفظ شأن و حرمت معلمی است که بخشی از آن حاصل فرایندهای مدیریتی کشور است.

وقتی مدیریت ارشد آموزش عالی نام معلم را از قدیمی‌ترین مرکز مربوط به آنان برمی‌دارد از دیگر وجوه اجتماعی چه توقعی می‌توان داشت؟ کلام خود را با خاطره‌ای به پایان می‌برم:« دوست معلمی می‌گفت در یکی از کشورهای همسایه برای خرید کالایی رفتم ، فروشنده وقتی فهمید معلم هستم در فروش آن کالا برایم  تسهیلاتی قائل شد.» در سال‌های اخیر برای تعمیر و بازسازی بخش قدیمی دانشگاه تربیت معلم سابق و خوارزمی امروز تسهیلات ویژه‌ای درنظر گرفته شده است. امیدوارم شاهد شکل‌گیری موزه تربیت معلم در آن بنای ارزشمند باشیم.

سیاست خارجی در چارچوب میدان و دیپلماسی

روح‌الله قادری‌کنگاوری در روزنامه وطن امروز نوشت:

سیاست خارجی به‌مثابه یک امر ملی و حاکمیتی در هر کشوری بر ۲ پایه «حفظ امنیت ملی» و «کسب منافع ملی» بنا نهاده شده است و لذا بر یک مدار و در یک جهت قرار دارند. در منطقه ما بُعد اول با حضور پرقدرت منطقه‌ای (بازدارندگی و عمق‌بخشی) و بُعد دوم با تحرک دیپلماتیک (دیپلماسی سیاسی و اقتصادی) تأمین خواهد شد لذا دوگانه «امر میدانی» و «امر دیپلماسی» یک خطای راهبردی و نوعی انحراف ذهنی است که با واقعیات ژئوپلیتیک منطقه و جهان منطبق نبوده و می‌تواند بسیار خطرناک باشد. اگر فردی این واقعیت را انکار یا کتمان کند به نظر می‌رسد نه واقعیت و ضرورت میدان را درست فهمیده و نه حقیقت و قابلیت دیپلماسی را بدرستی درک کرده است، اگر چه سال‌ها به عنوان دیپلمات در دستگاه دیپلماسی و در مذاکرات مهم منطقه‌ای و بین‌المللی حضور و فعالیت داشته باشد.

بنابراین سیاست خارجی فعال و رو به جلو در گرو منطق بازدارندگی و عمق‌بخشی برآمده از میدان و منطق مذاکره و چانه‌زنی در عرصه دیپلماسی است که هر ۲ مقوم و مؤید یکدیگر برای رسیدن به یک هدف واحد هستند و هیچ کدام از این دو به تنهایی راه به جایی نخواهد برد. به عبارت دیگر، هم قدرت میدانی و هم دیپلماسی قوی جزو عناصر و مؤلفه‌های قدرت ملی یک کشور است. از این رو قرار نیست یکی از این دو به تنهایی در خدمت دیگری باشد، بلکه هر دو در خدمت کشور برای تأمین امنیت ملی و منافع ملی هستند؛ در غیر این صورت آن نوع دیپلماسی که خود را بی‌نیاز از میدان بداند، دیر یا زود امنیت کشور را به بیگانگان خواهد فروخت و مسلم است که برون‌سپاری امنیت، به چیزی جز وابستگی و کنار گذاشتن اصل حاکمیت ملی و استقلال سیاسی نخواهد انجامید.

 خود دیپلماسی البته ابزاری است در جعبه ابزار منافع ملی که فی‌نفسه هدف نیست، بلکه در خدمت تحقق یک هدف ملی قرار می‌گیرد. اصالت همواره با حفظ تمامیت ارضی، بازدارندگی حداکثری و پیشرفت همه‌جانبه است. از این رو اگر دستگاه دیپلماسی در طول سال‌های گذشته حقیقتا در کنار میدان که هدف ملی رفع تهدید تروریسم تکفیری را اولا و بالذات و گسترش منافع ملی را ثانیا و بالعرض دنبال می‌کند، قرار می‌گرفت حتما از فرصت‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری کشورهای محور مقاومت، سهم بیشتری نصیب ایران می‌شد تا کشورهایی مثل ترکیه.

از طرفی میدان خود یک عرصه دیپلماسی است به نام «دیپلماسی نهضتی». مثل فرهنگ که حوزه دیپلماسی عمومی است. مگر وزارت امور خارجه می‌تواند متعرض نقش دستگاه‌های فرهنگی کشور در عرصه دیپلماسی عمومی شود؟!!

دیپلماسی نهضتی که در اصول متعدد قانون اساسی بویژه اصول ۱۵۲ و ۱۵۴ مورد تأکید و تأیید قرار گرفته، نقطه تلاقی سیاست اعلانی و اعمالی نظام انقلابی جمهوری اسلامی است که صریح و صادقانه به دنبال قطع وابستگی ملل آزادی‌خواه منطقه و جهان از نظام سلطه و رسیدن به استقلال سیاسی، حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت ایشان است بدون حضور و نفوذ بیگانگان (رجوع شود به کتاب مقاومت و دیپلماسی نهضتی). البته خود این مساله یعنی قدرت منطقه‌ای در دنیای رئال‌پلیتیک ضمن افزایش ضریب امنیت ملی و دور کردن تهدید از مرزهای رسمی جمهوری اسلامی، پشتوانه دیپلماسی در مذاکرات با سایر قدرت‌های منطقه‌ای و قدرت‌های بزرگ جهانی است که بدون چنین قدرتی هرگز با ایران وارد مذاکره نمی‌شدند یا در صورت مذاکره حاضر به دادن امتیاز در چارچوب بازی برد- برد نبودند. از این رو حتی ورود به قاعده بازی برد- برد نیز به پشتوانه میدان و قدرت منطقه‌ای است در غیر این صورت قاعده بازی در حوزه روابط خارجی قدرت‌های بزرگ با ایران همواره برد- باخت بوده است.

 به هر حال امروز دیپلماسی نوین فراتر و فربه‌تر از وزارت امور خارجه شده است و نه باید و نه می‌تواند تمام ظرفیت حوزه دیپلماسی را در اختیار و انحصار خود قرار دهد. ارابه سیاست خارجی را تروئیکای «دیپلماسی رسمی، دیپلماسی عمومی و دیپلماسی نهضتی» به تحرک و حرکت درخواهد آورد. البته که باید کاملا هماهنگ و در چارچوب استراتژی ملی فعالیت و عمل کنند.

به گواهی تاریخ روابط بین‌الملل، همواره این میدان بوده که پیش‌رونده و پیش‌برنده دیپلماسی بوده است و لذا دیپلماسی منهای میدان نه ظرفیت حفظ منافع ملی را دارد و نه توان تأمین امنیت ملی را. بنابراین یادآوری می‌شود نفس دیپلماسی هرگز هدف نبوده و نیست، بلکه ابزاری است در جعبه ابزار منافع ملی (مثل سایر ابزارها) برای تحقق اهداف ملی. از این رو دستگاه دیپلماسی صرفا مجری سیاست خارجی است نه قانون‌گذار و سیاست‌گذار؛ که البته وظیفه بسیار مهم و خطیری است.

براستی اگر ناپلئون در نبرد «واترلو» میدان را واگذار نمی‌کرد و پیروز می‌شد، آیا فرانسه در کنفرانس وین سال ۱۸۱۵ سرنوشت دیگری پیدا نمی‌کرد؟!

چرا به رغم حضور (دعوت خودخوانده) هیأت ایرانی در فرانسه ژانویه ۱۹۱۹، آقای محمدعلی فروغی و سایرین حتی به سالن کنفرانس صلح ورسای راه داده نشدند تا لااقل غرامت اشغال ایران را مطالبه کنند و ایران و ایرانی را تحقیر نکنند؟

آیا پاسخ چیزی جز شکست در میدان بود؟ آیا اگر ایران در میدان دفاع‌مقدس، پیروزی‌های بزرگی چون فتح خرمشهر را کسب نمی‌کرد، هیأت‌های متعدد میانجی عربی و غیرعربی پیشنهاد آتش‌بس فوری می‌دادند و روانه ایران می‌شدند؟

مگر صدور قطعنامه ۵۹۸ پس از فتوحات میدانی ایران بویژه عملیات والفجر ۸ (فتح فاو) و کربلای ۵ (محاصره بصره) در جبهه جنوب نبود؟!

همین روزها که ولیعهد جوان و ماجراجوی دولت سعودی از حفظ رابطه خوب با همسایه ایران صحبت می‌کند، اگر به دلیل پذیرش قدرت میدانی ایران در منطقه نبوده، پس چه بوده است؟!!

انصاف بدهید وقتی در این میدان همه هستند از آمریکا و انگلیس و فرانسه و روسیه و اسرائیل تا ترکیه و مصر و عربستان و قطر و امارات، چرا ایران نباشد که در همسایگی دیوار به دیوار ژئوپلیتیک تهدید قرار داشته و مستقیما با تهدید تروریسم تکفیری و تروریسم صهیونیستی نیز مواجه است؟!!

 آقایان بهتر است سیاست خارجی را از تنگنای دوگانه تصنعی، منحرف و خطرناک میدان-دیپلماسی خارج کنند، چرا که هر ۲، دو روی یک سکه و ۲ بال یک سیاستند. پس بیاییم با همکاری و هم‌افزایی ۳ ضلع دیپلماسی رسمی(سیاسی)، دیپلماسی نهضتی(امنیتی) و دیپلماسی عمومی(فرهنگی)، در راستای تأمین امنیت ملی و حفظ منافع ملی، دوستان ایران را امیدوار و دشمنان این سرزمین را مأیوس و ناامید سازیم.

رقابت‌های منطقه‌ای فارغ از تنش

جلال خوش‌چهره در روزنامه آرمان ملی نوشت:

امروز آنچه که به وجود آمده یک مذاکرات موازی بین ایران و ۶ کشور در وین و مذاکره بین ایران و کشورهای منطقه به صورت موازی در جریان است و یک تلاش گسترده شکل گرفته تا تنش‌ها کاهش یابد. محوریت مذاکرات منطقه‌ای عراق است و این یک گام رو به جلو است که با واقع‌گرایی همراه است و باید این اتفاق را به فال نیک گرفت. مذاکراتی که امروز در بغداد در جریان است همسنگ با آن چیزی است که در وین انجام می‌شود و هم پوشانی دارند.

یکی از دستاوردهای برجام مشخصا می‌تواند تنش‌زدایی از خلیج فارس و به دنبال آن از خاورمیانه باشد. بازیگران اصلی این دستاورد احتمالی ایران و عربستان هستند که امروز در یک بستر واقعی با وجود یک اراده در تلاش هستند تا تنش‌های سال‌های اخیر را کنار گذارند و به سمت یک راه‌حل دیپلماتیک برای کاهش تنش‌ها حرکت کنند. باید توجه داشت که ایران و عربستان هیچ کدام از سال‌ها تنش سود نبرده‌اند بلکه دود تنش ایران و عربستان به چشم سایر کشورهای منطقه نیز رفته است.

در حال حاضر تهران و ریاض تصمیمی اخذ کرده‌اند که رابطه مستقیم با برجام و مذاکرات وین دارد و شاید رفع تنش میان ایران و عربستان به یکی از دستاوردهای اصلی گفت و گوهای وین و برجام بدل شود. در این عرصه عربستان با اشتیاق بیشتری حرکت می‌کند و در حال برداشتن گام‌هایی در راستای تنش‌زدایی است و ایران نیز باید از این گام‌ها استقبال کند. ایران و عربستان تا عادی سازی کامل روابط فاصله زیادی دارند و باید برخی موانع در این عرصه برطرف شوند.

باید توجه داشت که برخی موانع نیز شاید هیچ گاه برداشته نشوند و یک رقابتی است که همواره میان ایران و عربستان وجود داشته است.

این رقابت‌ها نباید در وضعیت ملتهب و پر تنش دنبال شود. باید تلاش کرد روابط عادی شود و مسائل رقابتی را در جای خود پیگیری کرد. تنش‌زدایی به نفع منطقه است و ثباتی را به منطقه هدیه می‌دهد که ده‌ها کشور از آن منتفع می‌شوند و بر عرصه‌های مختلف حیات جامعه تاثیر می‌گذارد. باید همزمان با توافق‌هایی که در وین صورت می‌گیرد، گام‌هایی نیز در منطقه برداشته شود. باید به این سمت حرکت کرد که کشورها همدیگر را به رسمیت شناخته و در ادامه منافع یکدیگر را نیز به رسمیت بشناسند.

باید ایران و عربستان به سمت ایدئولوژی‌زدایی از سیاست خارجی خود گام بردارند. آنچه که در حال رخ دادن است این است که هر دو کشور در حال تن دادن به دیپلماسی و پیگیری کردن منافع خود از این طریق هستند. این فرآیند می‌تواند دامنه تنش‌ها را کمتر کند. در آینده می‌توان قدرت‌های دیگر مثل مصر و اردن را نیز وارد این دایره کرد تا دست‌اندازی‌های رژیم صهیونیستی در منطقه کاهش یابد.


چرایی هجمه به «میدان»

عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:


مسئله چگونگی لو رفتن نوار و اینکه چه کسی نوار را در اختیار شبکه‌های معاند قرارداده و یا دستگاه قضا با انتشاردهندگان آن چه برخوردی می‌کند، نیست، چراکه انتشار این نوار پایان ماجرا نیست بلکه آغاز ماجرایی است که یک تیم پیچیده و پنهان اطلاعاتی و امنیتی آن را مدیریت و با انتشار آن آینده سیاسی کشور را هدف گرفته و برای انتخابات آینده برنامه‌هایی را طراحی کرده است و به همین دلیل است که هم‌زمان با هجمه به مقاومت و مردان میدان در این نوار، همین واژگان از سوی یکی از افراطی‌ترین عوامل فتنه ساز داخلی که نقش اصلی را در فتنه‌های ۷۸ و ۸۸ داشت و همچنین ژنرال مکنزی فرمانده تروریست‌های امریکایی مستقر در منطقه علیه نیروهای خط مقدم مقاومت در منطقه مطرح می‌شود.

اگرچه نکات مطرح‌شده در این نوار از جلوه‌هایی از این طرح رونمایی کرده است، اما تأمل بیشتر در محتوای این مواضع، ابعاد سناریوی این تیم امنیتی را آشکار می‌کند. ماجرا ازاین‌قرار است که جریان غرب‌گرایی در کشور به‌رغم هزینه‌هایی که در چند سال اخیر با استراتژی خود در تضعیف مبانی نظام و هدف‌گیری عزت و اقتدار ایران در چارچوب یک نقشه راه در قالب تضعیف مبانی تفکر ناب اسلامی در ایران آغاز و طی هشت سال گذشته و برخی دیگر از ادوار گذشته تمام ظرفیت و توان خود را برای تغییر در مبانی فکری و اجرایی کشور با زدن بدترین تهمت‌ها به نیروهای مخلص انقلاب که از آغازین روزهای پیروزی حفظ اصالت و سلامت مبانی انقلاب و امام را با مجاهدت‌های میدانی به کار گرفته و در چارچوب استراتژی خود با طراحی دوقطبی جعلی «صلح و جنگ»‌تلاش کرد فداکارترین نیروهای کشور را که حاج قاسم سلیمانی سمبل آن‌ها بود مقابل مردم قرار دهد.

این جریان برای پیروزی بر مردان میدان و نه رقبای سیاسی خود، آن‌ها را متهم به جنگ‌طلبی، عدم تعامل با دنیا، تنش‌زایی، شعار دادن از جیب مردم و... کرد و، چون عموماً در اداره کشور شکست خورد ناکامی‌های خود را حاصل تندروی‌ها اعلام کرد و مجاهدت‌های مدافعان حرم عراق و سوریه و لبنان را که نقش اصلی در رفع خطرناک‌ترین تهدید نه‌تن‌ها علیه مردم ایران و یا مسلمانان و حتی علیه بشریت داشتند، هزینه‌بر برای کشور قلمداد و عملیات غرورآمیز برخورد با متجاوزان به مرزهای آبی کشور تا سرنگون کردن پهپاد متجاوز امریکایی و حتی حمله به عین الاسد را دشمن‌تراشی و همه را بهانه قرار داد تا ناتوانی‌های خود را پوشش دهد و در آخر هم ناتوانی‌ها و بعضاً کارشکنی‌های برخی از هم‌پالکی‌های خود را در پوشش اینکه «نمی‌گذارند و حاکمیت دوگانه» توجیه می‌کند.

انتظار این جریان این بود که فشارهای اقتصادی بر مردم که عمدتاً ناشی از ناتوانی و ناکارآمدی‌های مدیران غرب‌گرا بود بر گردن «مردان میدان» بیفتد و با مقصر شناساندن آن‌ها جریان غرب‌گرا پیروز شود وهمان سناریویی سال‌های ۹۲ و ۹۶ را با رقیب هراسی و ترساندن مردم از جنگ و سلب آزادی‌های فرهنگی و اجتماعی، و ادعای گردن زدن‌ها و دیوارکشی پیاده‌روها تکرار کند، چراکه این جریان هیچ‌گاه انتخاب مردم نبوده، بلکه هنرش رقیب هراسی و جلب آرای سلبی بوده. این واقعیت را در فرازی از سخنان آقای وزیر می‌توان دید، آنگاه‌که نمی‌تواند ناراحتی خود را از انتخاب مردم پنهان کند، او تصریح می‌کند که در نظرسنجی‌ها، محبوبیت حاج قاسم بسیار بالا رفته و از محبوبیت او کاسته شده است؛ و اکنون‌که کشور به آستانه انتخابات دیگری رسیده برخلاف تمام تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌های این جریان، حتی همفکران سیاسی این جریان هم به دلیل نداشتن حجتی برای مردم کاملاً منفعل و سرگردان مانده‌اند و مردم نیز در نظرسنجی‌ها حتی اعتبار بیش از ۱۰ درصد را نیز برای چهره‌های مطرح آن‌ها قائل نیستند، از سناریوی فوق در قالب ثبت تاریخ شفاهی کارنامه دولت رونمایی و تلاش‌های گسترده‌ای با اتکا به شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی که طی سال‌های اخیر از هیچ دشمنی علیه مردم ایران کوتاهی نکرده‌اند، برای مدیریت فضای انتخابات آینده آغاز کرده‌اند.

مقاومت مردم ایران در سال‌های اخیر مهم‌ترین عامل شکست راهبرد فشار حداکثری دشمنان بود و صلابت و اقتدار مردم ایران را به جهانیان نشان داد، نهادینه شدن این گفتمان به‌رغم همه آلامی که مردم از فشارها و تحریم‌های دشمنان و ناکارآمدی‌های داخلی تحمل می‌کنند، فارغ از اهداف برخی طراحان و مجریان تهیه و انتشار این نوار صوتی که سوابقشان در نیت سوء آن‌ها تردیدی باقی نمی‌گذارد و فارغ از تعارفاتی که این روزها نسبت به سردار سلیمانی شده و یا می‌شود، به نظر می‌رسد تلاش برای تخریب مظهر مقاومت میدانی، مقدمه‌ای برای جلوگیری کردن از نهادینه شدن این گفتمان است. اگرچه به دلیل ضعف‌ها و ناکارآمدی‌هایی که این جریان بر کشور تحمیل کرده، متأسفانه بخشی از توده‌های مردم به‌جای درک علل و ریشه‌ها و اصلاح رفتار انتخاباتی در انتخابات ۹۲ و ۹۶، در انتخابات مجلس یازدهم با صندوق‌های رأی فاصله گرفتند؛ و در شرایطی که متـأثر تحولات دو سال گذشته و شناخت مردم از دلیل ضعف‌ها و ناکارآمدی‌های گذشته ضرورت کارآمدی و عدالت، در حال تبدیل‌شدن به مطالبه ملی است، این بار دوگانه قدیمی در لباسی جدید ظهور می‌کند و مذاکره-مقاومت جای خود را به «دیپلماسی- میدان» می‌دهد.

مرد میدان ما که اعماق بازی دوقطبی‌سازی غرب‌گراها را به‌درستی شناخته بود هیچ‌گاه وارد این زمین شد. او تمام دعوت‌ها برای ورود به رقابت‌های سیاسی را رد می‌کرد و تنها به مأموریت خود می‌پرداخت، البته نه اینکه عرصه سیاست را نمی‌شناخت، نه او خیلی خوب این صحنه را شناخته بود، ولی می‌دانست این دعوت‌ها برای نابود کردن گفتمان جهاد و مقاومت است لذا اجازه نمی‌داد گفتمان امامین انقلاب محل نزاع جریانات سیاسی شود. شهید سلیمانی اسوه کارآمدی و عدالت‌خواهی بود. حاج قاسم به همین جهت یگانه بود. مردی که بدون هیچ چشمداشتی بزرگ‌ترین دستاوردهای ملی تاریخ را برای ایرانیان به ارمغان آورده بود، مردی که به جای مسابقه ثروت و قدرت با آن‌ها، در مسابقه خدمت شرکت جسته بود. قلب‌های ملت خلوص نیتش را دریافته بود و همین، عشق به او را روزبه‌روز بیشتر می‌ساخت.

اکنون چراغ امید یک ملت به آینده روشن و مطالبه کارآمدی و عدالت‌خواهی از مسئولان محور آن است و این چیزی نیست که در قامت این غرب‌گرایان بگنجد و حتی بسیاری از واژه‌های آن در قاموس آن‌ها حتی معادلی ندارد و به همین دلیل است که با این بازی پیشاپیش سلامت و اعتبار انتخابات آینده را این‌گونه هدف گرفته‌اند. اکنون مردم ایران به‌رغم دشواری‌ها و ناملایمات، مسیر آینده را شناخته‌اند و همین شناخت مقوم آنان برای انتخاب آگاهانه و هوشمندانه ۲۸ خرداد است.

تفسیر وارونه از یک قانون ارزی

مهدی حسن زاده در روزنامه خراسان نوشت:


حضور جمعه شب معاون اول رئیس جمهور در کلاب هاوس و اظهارات وی واکنش های فراوانی به دنبال داشت. با این حال از منظر اقتصادی، اظهارات وی درباره مصوبه مجلس در قانون بودجه ۱۴۰۰ درباره نرخ ارز، بحث برانگیز شده است. اسحاق جهانگیری مدعی شد که مجلس مصوب کرده است که بانک مرکزی هر روز بیش از ۲ درصد نمی تواند نرخ ارز را کاهش دهد.

سپس نتیجه گرفته است که مجلس جلوی ارزان شدن دلار در سال ۱۴۰۰ را گرفته است. این ادعا در شرایطی است که متن مصوبه مجلس و واقعیت های بازار خلاف این ادعا را نشان می‌دهد. ابتدا متن مصوبه مجلس را مرور کنیم. در جزء ۴ بند ب تبصره یک قانون بودجه ۱۴۰۰ آمده است: به منظور پایش (کنترل) بازار ارز، بانک مرکزی مجاز است نسبت به عرضه ارز به نرخ حداکثر تا ۲ درصد کمتر از نرخ سامانه معاملات الکترونیکی (ای.تی.اس) اقدام کند.


در توضیح این مصوبه باید گفت که دولت در سال آینده (سال ۱۴۰۰)حدود ۱۳ تا ۱۵ میلیارد دلار درآمد از محل صادرات نفت خواهد داشت. از این رقم موظف است معادل ۸ میلیارد دلار به نرخ ارز ۴۲۰۰ تومان به کالاهای اساسی اختصاص دهد. در این مهلت باقی مانده درآمد ارزی را باید با نرخ مشخصی به ریال تبدیل کند و ارز آن را در بازار عرضه و ریال مذکور را جمع آوری کند. برای این منظور خود دولت سامانه معاملات الکترونیک با نام اختصاری «ای.تی.اس »را تدارک دیده است که منعکس کننده نرخ بازار ارز شامل صرافی هاست.

مصوبه مجلس به این معناست که دولت باقی مانده ارز را حداکثر تا ۲ درصد زیر این نرخ می تواند بفروشد. به این معنا که اگر نرخ ارز صرافی ها ۲۳ هزار تومان است، دولت حداکثر ارز را ارزان تر از ۲۲ هزار و ۵۴۰ تومان نمی تواند عرضه کند.واضح است که این مصوبه به معنای جلوگیری از ارزان شدن نرخ ارز نیست و نرخ ارز در صورت بهبود انتظارات تورمی و رفع تحریم ها کاهش می یابد چنان که اکنون نیز تاحدی کاهش یافته است اما روند این کاهش باید به گونه ای باشد که ایجاد صف و رانت نکند.

تقریبا روند فعلی عرضه ارز از سوی بانک مرکزی در صرافی های بانکی نیز همین گونه است که نرخ صرافی های بانکی را با فاصله زیاد از نرخ بازار تعیین نمی کند چرا که این فاصله به ایجاد صف خرید برای بهره مندی از رانت تفاوت قیمت منجر می شود. در حقیقت این مصوبه به دنبال اصلاح ذهنیت اشتباه برخی سیاسیون است که معتقدند با ارزپاشی به نرخ ارزان، قیمت ارز کاهش می یابد در حالی که هرگونه تزریق ارز اگر با فاصله قیمتی زیاد از بازار باشد صف طویلی از تقاضا و خرید ارز را ایجاد می‌کند و منابع ارزی به هدر می رود. بماند که خیلی از کارشناسان اقتصادی معتقدند :کاهش نرخ ارز باید روندی طبیعی داشته باشد و افت  سریع قیمت روی اقتصاد و تولید تاثیر سوء خواهد داشت.همه این توضیحات نشان می‌دهد که فرایند مدیریت در بازار ارز از پیچیدگی های فراوانی برخوردار است که فرافکنی یا تحلیل سیاسی درباره آن راهگشا نیست.

آن چه مشاهده می شود تلاش بانک مرکزی برای کاهش تدریجی و بدون ایجاد رانت قیمتی و صف خرید در بازار است. مصوبه مجلس هم دقیقا به معنای قانونی کردن همین روند منطقی است. بنابراین نباید با تفسیرهای عجیب و تحلیل های غلط و سیاسی که یک روز با وعده ارز ۱۵ هزار تومانی و روزی دیگر با تفسیر غلط از مصوبه مجلس اراده می شود، بازار رو به آرامش ارز و مهیای کاهش قیمت را دچار تلاطم کرد.