کتاب «زندگی در روزهای قرمز» با حضور نویسنده کتاب و شکیبا سام در فرهنگسرای رسانه نقد و بررسی شد.

به گزارش مشرق، جلسه نقد و بررسی کتاب «زندگی در روزهای قرمز» نوشته محسن باقری اصل که توسط انتشارات مرد نو منتشر شده است، در فرهنگسرای رسانه برگزار شد. در این جلسه شکیبا سام، منتقد ادبی درباره این کتاب صحبت کرد.

در ابتدای این جلسه، میثم رشیدی مهرآبادی درباره این کتاب توضیح داد و گفت: محسن باقری‌اصل در روزهایی که ما خیلی بیشتر از امروز از کرونا می‌ترسیدیم و شرایط بسیار سخت‌تری حاکم بود، دل به دریا زد و در یکی از بیمارستان‌های تهران حاضر شد و فضای رویارویی کادر درمان با این بیماری را ترسیم کردند. شاید خواندن این کتاب اکنون برای ما آسان باشد اما ایشان واقعاً کار سختی را انجام داد.

وی اضافه کرد: از نظر ادبیاتی نیز این کتاب دارای ویژگی‌های خاصی است و به گفته ناشر این کتاب مورد توجه اهالی کتاب نیز قرار گرفته و امیدواریم شاهد چاپ بعدی کتاب باشیم. کتاب بعدی ایشان نیز به معضل دیگری از جامعه ما پرداخته است که ایشان در مورد آن صحبت می‌کنند.

شکیبا سام در ابتدای صحبت‌های خود گفت: برای شروع بحث می‌خواهم این سؤال را بپرسم که آیا هنوز هم می‌خواهیم روی این حرف تأکید کنیم که این کتاب در مرحله سختی از بیماری کرونا نوشته شده و از این نظر نویسنده کار بزرگی کرده یا قرار است سراغ نقد ادبی و نثر کتاب برویم؟ اگر بخواهیم این کتاب را نقد کنیم، باید در ابتدا سؤالی را از آقای باقری‌اصل بپرسم و آن هم این است که در آن روزهایی که در بیمارستان حضور داشتند، چه قدر به «نوشتن» و چه قدر به «دیدن» فکر می‌کردید؟ به عبارت دیگر، در آن روزهایی که در بیمارستان حضور داشتید فقط به نوشتن فکر می‌کردید یا این قدر رها بودید که فقط تماشا کنید؟

باقری اصل ضمن پاسخگویی به این سؤال منتقد جلسه گفت: واقعاً رها نبودم اما بیشتر توجهم به دیدن و مشاهده کردن بود. نوشتنم فقط در حد نت‌نویسی بود و می‌دانستم زمانی فراهم می‌آید که بتوانم چیزی که می‌خواهم را بنویسم. بنابراین تمام تلاشم این بود که در گام اول بتوانم در بیمارستان بمانم، چرا که پا در هوا بودم و در گام دوم تلاش می‌کردم که ببینم و همه اتفاقات را ثبت کنم.

شکیبا سام با اشاره به دوپاره بودن لحن در کتاب «زندگی در روزهای قرمز» گفت: برای من باور این موضوع سخت است، چرا که احساس می‌کنم مستندنگاری که در این کتاب صورت گرفته است، به شدت دوپاره است. دلیلم برای این موضوع شیوه تشبیهات به کار رفته در کتاب است. در حقیقت، شیوه تشبیه و ذکر جزئیات در مستندنگاری در جاهایی با شیوه توصیفی تشبیهی لحن داستان‌نویسی آمیخته می‌شود. به عبارت دیگر، در ابتدای کتاب و به ویژه در روزهای اول که وارد بیمارستان می‌شوید برایم سخت است قبول کنم که با فردی طرفم که چیزی را دیده است و می‌خواهد مستند آن را در برابر چشم من بیاورد.

وی ادامه داد: من دوست دارم با کسی که به بیمارستان رفته، چیزهایی را دیده و حالا مستند می‌نویسد تا بی‌واسطه مرا با واقعه‌ای مواجه کند، روبه‌رو شوم، نه با نویسنده‌ای که از رهگذر تخیل چیزی را برایم تعریف می‌کند. گیر اصلی من اینجاست؛ به نظرم یا ویراستاری که کتاب را می‌خواند باید به شما تذکر می‌داد که لحن‌تان دوپاره است و یا باید تسلیم حس نویسنده بودن‌تان نمی‌شدید تا بتوانید بی‌واسطه چیزهایی که دیده‌ای را روایت کنید.

او با ذکر یک مثال، سخنان خود را ادامه داد: بگذارید یک مثال بزنم؛ وقتی شما در بیمارستان هستید و در جایی اعتراف می‌کنید که ترسیده‌اید و مخاطب نیز با این حس ترس‌ شما همراه شده است، آیا توجهی به جزئیات دیوار مثلاً رنگ کاشی دارید؟ آیا با آن میزان ترس به رنگ کاشی دقت کردید؟ به نظرم شما چیزی که دیده‌اید را با یکسری جزئیات تلفیق کرده و بیان می‌کنید. در حقیقت خودتان را در «همان لحظه» ننوشتید و خودتان را «بعد از آن لحظه» نوشتید. چنین فرمی در مستندنگاری دارای اشکال است. دقت داشته باشید که همه ما در آن فضا سهیم بودیم و همگی آن روزها را درک کردیم؛ به نظرم این نوشته باید کاری می‌کرد که ما بتوانیم دیروز خود را لمس کنیم.

باقری اصل در این باره گفت: به نظرم در مستندنگاری بحران‌ها، «من» مهم نیستم و فقط روایت آن بحران اهمیت دارد. بنابراین تلاش می‌کنم خودم را حذف کنم و تنها به روایت آن اتفاق بپردازم.

این نویسنده ضمن بیان گله‌هایی از عدم حمایت ناشران از این کتاب گفت: می‌خواهم یکسری حرف‌هایی را درباره کتاب و جامعه بزنم؛ زمانی که اعلام کردم می‌خواهم چنین کاری را انجام بدهم و به دل بیمارستان بروم، هیچ نشری از هیچ طیف سیاسی برای حمایت از من نیامد؛ دقت داشته باشید کتابی نوشته شده است که روایتی دست اول از حال و هوای بیمارستان‌های درگیر کرونا در روزهای ابتدایی همه‌گیری این ویروس است. به عبارت دیگر، زمانی که نویسنده‌های دیگر از ترس درب خانه خود را قفل کرده بودند و در قرنطینه بودند، یک نفر تصمیم گرفت که وارد بیمارستان شود.

چرا دانشگاه آزاد از این کتاب حمایت نکرد؟

وی بیان داشت: من داوطلبانه به دانشگاه آزاد مراجعه کردم و آنجا به من مجوز داد. دیدند که کتاب تمام شد اما باز هم حمایت نکردند. به هر حال این کتاب در یکی از بیمارستان‌های خود شما نوشته شده است، چرا از آن حمایت نمی‌کنید؟ نمی‌گویم من مهم هستم، بلکه مسئله بسیار مهم است. مسئله‌ای که جهانی است و همه دنیا را درگیر خود کرده است. اکنون که همزمان با هفته کتاب است می‌بینید که بیلبوردهایی زده می‌شود که کتاب‌هایی را معرفی می‌کند که مسئله روز کشور ما نیست؛ من نمی‌گویم چرا پوستر من را نزدید بلکه می‌گویم که می‌شد از چنین کتاب‌هایی بهتر حمایت کرد.

سام در بخش پایانی صحبت‌های خود گفت: علیرغم نقدهایی که در این کتاب وجود داشت، خواندنش را توصیه می‌کنم. به نظرم خواندن این کتاب شاید کمی آرام‌کننده باشد و استرس جامعه از مبتلاشدن به این ویروس را کم کند. در بخش‌هایی از کتاب، احساس خوبی از تلاش کادر درمان، شیرینی‌های نجات دادن جان یک بیمار و ... دیده می‌شود که بیان کردن آن بسیار مهم است. اینکه ایشان دغدغه دارد و هر زمان که اتفاق بزرگی در کشور رخ می‌دهد آماده است تا به دنبال مستندنگاری از آن ماجرا می‌رود، بسیار خوب است. البته باید به این شیوه از روایت تشخص داد، چرا که نیاز امروز جامعه ماست. شاید جامعه امروز ما بیشتر از آنکه به دنبال پناه بردن به تخیل باشد نیازمند روبه‌رو شدن با واقعیت است.