به گزارش مشرق؛ عنوان نشست خانه معلمان ایران در کلاب هاوس، «معلمان زندانی، فعالان صنفی و مدنی یا متهمان سیاسی و امنیتی» است. عنوان و موضوع نشان میدهد که قرار است در مورد یک چالش قدیمی صحبت شود؛ آیا باید با فعالیت و اعتراض صنفی برخورد امنیتی و سیاسی شود؟
قبل از پاسخ به این سؤال، نگاهی به سخنان عمادالدین باقی، در این نشست مجازی جالب توجه است. سخنان او که سه روز پیش در روزنامه اعتماد منتشر شد، ظاهری روشنفکرانه دارد که میکوشد مخاطبانش را به باور نقدپذیری برساند. او به این دسته از افرادی که در قالب مشکلات صنفی معلمان فعالیت میکنند، میگوید: «وقتی نشست برگزار میشود به جای اینکه در اینجا انتظار داشته باشند که همه فقط حمایت کنند، درخواست کنند که دیگران نقدها و اشکالات خودشان را هم بگویند. این دیگران میتواند هم از خودیها و هم از غیرخودیها باشد حتی اگر از مخالفان شما باشند، حتی اگر حکومت هم انتقادی کرد که وارد بود بپذیریم.» همه سخنان آغازین باقی درباره «خودانتقادی» است و این موضوع را در چارچوب باور به «جامعه مدنی» طرح میکند.
لایه زیرین سخنان باقی، اما نشانی از روشنفکری در معنای مثبتش ندارد. او برای خودانتقادی، مثالهایی میزند که بی هیچ گونه بدبینی، الگودهی سیاسی برای تجمعات صنفی است. باقی از جلسات خود انتقادی مجاهدین خلق مثال میزند: «در گروههای سیاسی-چریکی پیش از انقلاب روشی تحت عنوان «خود انتقادی» یا «انتقاد از خود» مطرح بود که در بیرون مطرح نمیشد و در خانههای تیمی به شکل خصوصی بود، اما این خود انتقادی به نحو ویرانگر و منفی بود...» و در ادامه هم با نام بردن یک عضو و نیز خود سازمان تروریستی مذکور و نقل خاطرات او، منظورش را واضحتر میکند. او به شکلی روشن دوگانه حکومت- معلمان را پیشفرض درنظر گرفته، و سپس به نقد و بررسی پیرامون این دوگانه میپردازد. بررسی و نقدش اینجا موضوع نوشته ما نیست، اما آن پیش فرضی که دارد، قابل توجه است. آیا هر گونه اعتراض صنفی را باید در مقابل حکومت تصور کرد؟ من به عنوان یک کارگر، یک معلم، یک روزنامهنگار و یک کارمند مشکلاتی در موضوع کاریام دارم و حتی علاقهمند هستم اعتراضم را صریح و روشن، با حضور در کف خیابان مطرح کنم؛ حال آیا من الزاماً فردی هستم که مقابل حکومت ایستاده است؟
باقی در مقام انتقاد از این تشکلهای شکل گرفته به نام معلمان میگوید: «درباره تجمعات اخیر یکی اینکه گفته میشود تجمعات صنفی است، اما وقتی بعضی از همین کنشگران سیاسی و مدنی معلمان تعبیر کشیدن مردم ایران به خیابانها را به کار میبرند و تئوری خیابان را که همه ما میفهمیم معنای آن چیست، مطرح میکنند این با یک حرکت صنفی و مدنی همخوانی ندارد.» اما خود او محور سخنانش دوگانه حکومت-معترضان را اصالت بخشیده و محور سخنان چنین دوگانهای است. در واقع خود باقی با یک تجمع صنفی رفتاری سیاسی دارد.
اگر این ایراد به نهادهای امنیتی را بپذیریم که با تجمعات و اعتراضات صنفی برخورد امنیتی میکنند، باید به سیاسی کردن این تجمعات از سوی گروهها و جریانهای سیاسی هم معترض باشیم. افراد و جریانات سیاسی زیادی هستند که تلاش میکنند کار سیاسیشان را روی موج مطالبات صنفی پیش ببرند و از قضا حضور همینها باعث امنیتی شدن تجمعات صنفی میشود.
میتوان یک نشانه دیگر بر رفتار سیاسی با اعتراضات صنفی را اضافه کرد و آن اینکه آیا کسی که حامی تجمعات صنفی است، در همه دورانها – و از جمله زمانی که جریان متبوع و دلخواه او بر سر کار است- باز هم حامی تجمعات صنفی است؟
اصلاحطلبان در این زمینه، سابقه خوبی از خود بر جای نگذاشتهاند. وقایع دی ماه ۹۶ تجربه خوبی شد تا صداقت این جریان در ادعایشان برای به رسمیت شناختن حق اعتراض مردم شناخته شود. آنها شروع اعتراضات را منتسب به جریان مخالف دولت روحانی دانستند و از آن حمایت نکردند که هیچ، حتی دست به تخریب معترضان زدند. در دوران دولت روحانی اعتراضات صنفی زیادی شکل گرفت که برای اصلاحطلبان چندان موضوعیت نیافت، چه آنکه دولت خودشان! بر سر کار بود. اعتراضات کارگران هفته تپه، کشت و صنعت مغان و هپکوی اراک به موضوع اصلی مدعیان جامعه تبدیل نشد. چون از آن هدف سیاسیشان تأمین نمیشد. این جریان اعضایی دارد که مردم را «لشکر قابلمه بدستانی» میدانستند که هر چه را رایگان بدهند، برای آن صف خواهند کشید، حتی اگر «مرگ موش» باشد! حال چطور میتوانند مدعی مشکلات صنفی مردم باشند؟
تبدیل مشکلات صنفی به مسائل سیاسی و موج سواری روی مشکلات مالی مردم، بخشی از مشی اصلاحطلبان بوده است و از قضا همین رفتارها باعث شده تا صدای مشکلات صنفی در دعواهای سیاسی گم شود و شنیده نشود. آنها روی مشکلات صنفی سوار میشوند و به اصل حکومت میتازند.
حالا به پاراگراف اول همین نوشته برگردیم؛ معلمان زندانی، فعالان صنفی و مدنی هستند یا متهمان سیاسی و امنیتی؟ اصلاحطلبان کار پاسخ به این سؤال را به تشویق به حضور در کف خیابان و تحصن و اعتصاب رساندهاند، جایی که کسی مثل عمادالدین باقی هم معتقد است که با فعالیت صنفی همخوانی ندارد.