کد خبر 1471320
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۴

فیروزان گفت: وقتی این کتاب را خواندم، متوجه شدم که آقای دیزگاه موفق شدند که از هر بخش وجودی و اندیشه‌­ای امام موسی صدر برشی بزنند که تقریبا تصویر نزدیکی از امام را به مخاطب نشان می­‌دهد.

به گزارش مشرق، نشست نقد و بررسی کتاب «بیروط» در سالن طاهره صفارزاده حوزه هنری، با حضور ابراهیم اکبری دیزگاه (نویسنده)، مهندس مهدی فیروزان (فعال فرهنگی)، حجت الاسلام محمدرضا زائری (منتقد و پژوهشگر) و محمدقائم‌ خانی (نویسنده و منتقد ادبی) برگزار شد.

اکبری دیزگاه گفت: من اساسا رمانی نمی‌نوشتم که امام موسی صدر را روایت کنم. بیشتر می‌نوشتم تا خودم را بشناسم و نسبت خودم را با امام موسی صدر گزارش کنم. اصلی‌ترین مسئله من چه آن زمان و چه همین موقع، «پدر» است؛ پدر درون جامعه ایران و یا نسبت انسان ایرانی با پدر. به نظرم رسید امام موسی صدر، به مثابه یک پدر خیلی میتواند برای جامعه شیعی و ایرانی، مفید و جذاب باشد. وی افزود: بیروط درباره یک طلبه‌ای هست که ایمان خودش را از دست داده و سختگیری های پدرش باعث می‌شود که تصمیم به مهاجرت بگیرد. مقصد اصلی‌اش آلمان هست اما به دلیل بعضی مشکلات نمی‌تواند به آنجا برود. کمی بعدتر با یکسری از دوستانش به لبنان می‌رود و آنجا یک سری اتفاقاتی رخ می‌دهد. درنهایت به عنوان فردی که پدر اصلی‌اش امام موسی صدر هست بر می‌گردد به روستای خودشان.

مهدی فیروزان نیز در این نشست، گفت: امام موسی صدر هرچند که هم عصر شهید مطهری و شهید بهشتی بودند اما به دلیل اینکه در ایران کمتر شناخته شده بودند، یک الگوی نویی به حساب می‌آمدند و یک حلاوتی بودند که می‌شد به نسل غیورِ دینی معرفی کرد. من بعد از مدتها از تمام کارهایی که خواندم و دیدم متوجه شدم که آقای دیزگاه موفق شدند که از هر بخش وجودی و اندیشه‌ای امام موسی صدر برشی بزنند که تقریبا تصویر نزدیکی از امام را به مخاطب نشان می‌دهد. یعنی امام فقط یک رجل فقهی، گفت و گو، یا سیاسی نیست، بلکه تمام این ها است و این نقطه برجسته کار جناب آقای اکبری است که از دغدغه های شخصی به وجود آمده.

حجت‌الاسلام زائری نیز درباره این رمان گفت: بیروط یک ویژگی مهم دارد و آن آکنده بودن از استعاره‌های متعدد قصص انبیاء و تمثیلات و تلمیحات قرانی است. و شاید اقتضای موضوع راز آلود امام موسی صدر هم همین باشد. آقای دیزگاه آمده است و به طور صریح نشان می‌دهد که تفاوت امام موسی صدر با روحانیون دیگر چیست که جوان‌های امروز نیز با آن ها مواجه‌اند. نویسنده دارد در داستان از پدر خود حرف میزند اما آن امام جمعه که مستعفی است درواقع می‌تواند نماینده هر ادعای دعوت دینی باشد که در کنار این نسخه متفاوت دارد مقایسه می‌شود. امام موسی صدر می‌داند این جوان شیعه‌ای که گرفتار چندین مسئله است اول باید اشتغالش درست شود. هنگامی که از او پرسیدند: چطور با این جوانها تعامل می‌کنید درحالی که از جهت اخلاقی و نابسامانی های اجتماعی، اوضاع نامناسبی دارند؟ فرمودند: یک چشمم را می‌بندم و یک چشمم را باز میکنم. یک چشمم را روی واقعیت امروز آنها می‌بندم و یک چشمم را رو به آینده درخشان آنها باز می‌کنم.

محمدقائم خانی نیز یکی از سخنرانان این نشست بود و گفت: انتخاب درست راوی به نویسنده این امکان را داده که امام موسی صدر را از منظری نقادانه نگاه کند. بدین معنی که در ابتدای روایت امام موسی صدر را با آن گزاره‌ها مشهور همیشگی‌اش معرفی نمی‌کند. نویسنده با یک راویی سراغ این قضیه می‌رود که خودش بحران عمیق درونی دارد و حتی خدا را هم انکار می‌کند. راوی شرایطی دارد که فلسفه خوانده و در مجموع ذهن تیزی دارد. به قولی به هر درختی میرسد اول آن را هرس میکند. این کتاب بیشتر از اینکه روایت واقعیت زندگی امام موسی صدر باشد روایت خوابهای ماست. قسمت عمده کتاب بر عهده بیان خوابها و تفسیر های آن و تقابل خواب با واقعیت هست. این یک هشدار است که ما داریم با کابوس‌های مان زندگی می‌کنیم. و این کابوس اجازه نمی‌دهد با هم نزدیک شویم و یکدیگر را درک کنیم. یک بخش مهمی از مشکلات راوی هم همین است. مدام از کابوسی سراغ کابوس دیگری می‌رود. این کتاب امام موسی صدر را به مثابه یک رویا به ما نشان می‌دهد. این پیشنهاد نویسنده است که ما امام موسی صدر را به عنوان، معدود امکانهای ارائه رویا به جامعه‌ای که تحت فشار کابوسهای وحشتناک هست معرفی کنیم.