به گزارش مشرق، آیین بزرگداشت علامه سیدمحمدحسین طباطبایی در مجموعه فرهنگی سرچشمه برگزار شد.
در این نشست آیتالله سیدیدالله یزدانپناه؛ استاد اخلاق حوزه علمیه سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید.
ابعادی که علامه طباطبایی در عرفان به آنها پرداخته، فراوان است. در اینجا بیشتر میخواهم به یک اندیشه علامه در فضای سلوکی اشاره کنم که خیلی دارای اهمیت است و پی در پی ایشان متذکر این معنا شدند. اصلاً مکتب نجف در فضای سلوکی یک مکتب ویژهای است چون بزرگان این مکتب هم اجتهاد در شریعت دارند، هم اجتهاد در طریقت دارند، هم اجتهاد در حقیقت و سلوک و همه را در صحنه زندگیشان آوردند. این در حالی است که ما مکاتب عرفانی داریم که این سه خصیصه را با هم ندارند.
باید ریز و درشت سلوک را از شریعت گرفت
من میخواهم درباره اجتهاد در حقیقت و علامه طباطبایی صحبت کنم. از این نظر فهم متون دینی علامه طباطبایی قابل تحسین است. خود المیزان شاهد این مسئله است. ایشان در بخش سلوک خیلی از مسائل را مطرح کردند از جمله اینکه دین در این زمینه چه میگوید. در همین رساله الولایه میگوید برخی افراد میگویند اصل اینکه انسان باید سلوک کند را دین گفته ولی بقیه بر عهده خودمان است. علامه مقابل این اندیشه میایستد و میگویند مگر چنین چیزی میشود؟ اتفاقا ریز و درشت سلوک را باید از شریعت گرفت. ایشان در رساله الولایه یک دور این اندیشه را ساماندهی میکند. اگر کسی رساله الولایه را بررسی کند، اسرار سلوک بسیاری در آن آمده است.
من به نمونههایی اشاره میکنم. در رساله الولایه علامه طباطبایی دستهای از مباحث را به عنوان کلید در سلوک و فهم شریعت مطرح میکند که خیلی باید به آنها توجه کرد. اساساً این رساله اجتهاد در سطح عمیقتر دین است و باید اینگونه به این کتاب نگاه کرد. علامه طباطبایی میفرماید اساساً دین آمده ما را به ماورا بکشاند و این را از دل آیات و روایات فراوان میتوان فهمید. بعد ایشان با این اندیشه نگاه خاصی به دستورات شریعت میکند. علامه توضیح میدهد دستورات شریعت با ما چه میکند و رعایت حلال و حرام چگونه راه را به روی ما باز میکند. کار علامه یک اجتهاد کلان است یعنی باید خیلی چیزها کنار هم قرار بگیرد تا به این نتایج برسیم. ایشان همه دستورات دینی و حلال و حرامهای شریعت را با این نگاه دستهبندی و تصریح میکند اینها راه تقرب است.
ایشان با تلاش فراوان نشان میدهد راه سعادت، راه معرفت نفس است و آیات و روایات فراوانی در این زمینه میآورد. اینکه من عبادتی کنم که از دل آن عبادت، خودم را ببینم موجب تقرب نیست. حتی سلوکی کنم که در آن خود مطرح شود یا سلوکی کنم که خود به معرفت برسم مایه تقرب و سعادت نیست. مایه سعادت، انقیاد و خضوع و بندگی نسبت به حضرت احدیت است، شکستگی و ندیدن خود است. اگر نگاه کنید علامه دستهای از اندیشهها را گفته که اگر آنها را کنار هم بنشانید، نگرشی در سلوک به شما میدهد که همه برآمده از دین و رویکردش آن مجتهدانه است.
ایشان تصریح میکند راه، راه معرفت نفس است نه راه آفاقی. شواهدی از آیات و بیان اهل بیت میآورد و بعد توضیح میدهد اگر شریعت مایه تقرب است چرا دیگران شریعت دارند ولی مایه تقرب نیست. ایشان توضیح میدهد فهم شریعت سطوحی دارد. بنابراین رساله الولایه یک کار مجتهدانه سلوکی است که ایشان نشان داده و از کلانترین مسائل تا جزئیترین مسائل را در آن توضیح داده است.
کثرت مطالب سلوکی در المیزان
جابجای المیزان نیز نکات سلوکی وجود دارد و مباحث متعدد سلوکی را میتوانیم در آن پیدا کنیم. علامه در تفسیر سوره حمد، لب اندیشه این سوره که مسئله صراط مستقیم است و اینکه نسبت همه راههای شریعت با صراط مستقیم چیست را به خوبی توضیح داده است. ایشان یک رمزی در این زمینه ارائه داده است که این راهها را به چه معیاری میتوان پذیرفت.
برخی بزرگان روش سلوکیشان تفکر فطری است که در این مسیر رشد میکنند و به حقیقت میرسند. برخی دیگر از راه عشق جلو میروند. عدهای دیگر در فضای مبارزه با نفس اماره هستند. پس ما انواع راهها را برای رسیدن به خدا داریم. اگر از علامه بپرسید چطور این راهها را بپذیریم ایشان میگوید در نسبت صراط و سبل این مسئله را حل کردم. ایشان هیمنه صراط بر سبل و حضور صراط بر سبل و جلوه صراط در سبل و ارزش هر مرتبه از راههای سلوکی با اصل حقیقت را توضیح دادند.
نمونهای دیگر عرض کنم. ایشان در همین المیزان بحثی درباره مراتب اسلام و ایمان دارد. این مراتب اسلام و ایمانی که علامه به آن اشاره میکند چهار مرتبه است. اگر کسی اندیشهای که علامه در این دو صفحه گفته است را نگاه کند میبیند عمق عجیبی دارد و کل مراتب ایمان و اینکه مؤمن چطور میتواند موحد حقیقی شود را بیان کرده است. در اینجا علامه طباطبایی مراحل رسیدن به یقین که بالاترین مرتبه است را توضیح میدهد. اگر به لحاظ اجتهادی بررسی کنید، درمییابید که دین در باب سلوک چقدر حرف دارد.
یک قاعده به شما بدهم. در تمام بحثهایی که به انبیا مطرح میشود علامه یک بحث سلوکی گنجانده است. مثلاً در بحث ادب انبیا همین کار را میکند. میخواهم عرض کنم علامه طباطبایی واقعا معتقد بود دین در این زمینه حرف دارد و هر چه به آن رسیده است را بسط داده است و این کار از هر کسی ساخته نیست.
در این نشست محمدتقی فیاضبخش؛ نویسنده و استاد اخلاق سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید.
احساس بنده این است صحبت کردن درباره علامه طباطبایی و هر بزرگی که بلندای تفکرش بالاتر از درک ما باشد، تبیان مرتبه خود است و الا کسی که دریای بیکرانی را میخواهد توصیف کند بیش از اینکه دریا را توصیف کند خود را توصیف میکند لذا درباره علامه طباطبایی سخن گفتن هم مشکل است و هم تفسیر خود است.
مکاتب مختلف فکری همهشان در شریعت اسلام بر مدار قرآن مطالبی ارائه میکنند ولی نوع نگاه به قرآن خیلی متفاوت است. نوع نگاه هر انسانی به قرآن برخاسته از مرتبه باطن و ذات او است لذا پرچمداران مکاتب فکری هر کدام از منظر خودشان بلندای نگاه قرآن را در مکتب خودشان تفسیر کردند. مثلاً برهان صدیقین در کتب فلسفی نهایت بلندای فکر یک متفکر است. همه مکاتب فلسفی مدعی بودند تبیانی که از توحید در برهان صدیقین داریم بلندای بیان قرآن درباره توحید است. بحث من این است که ما از کدام منظر میخواهیم به توحید نگاه میکنیم؛ از منظر اشراقی، از منظر مشایی، از منظر متعالیه یا از منظر علامه طباطبایی.
نگاه شاخص قرآن در مسئله توحید
پس وقتی به قرآن نگاه میکنیم باید بلندترین مقامی که خود خدا در قرآن بیان میکند را ملاحظه کنیم و انصافاً هنر علامه طباطبایی در این زمینه بیبدیل بوده است. وقتی در قرآن خدا میخواهد راه خودش را بیان کند حضرت ابراهیم را معرفی میکند و ابراهیم را نماد رجل موحد معرفی میکند. علامه ذیل آیاتی که درباره ابراهیم است بلندای نگاه ابراهیم را برای معرفی توحید بیان میکند.
حضرت ابراهیم پس از امتحانات مختلف در اواخر عمرش به او افتخار داده میشود بنای خانه خدا را تجدید کند. ایشان خانه خدا را بنا میکند و بعد در کنار خانه خدا به اجازه الهی دعا میکند. دعای حضرت ابراهیم را خداوند در سوره بقره ذکر میکند: «پروردگارا، دل ما را تسلیم فرمان خود گردان و فرزندان ما را نیز امتی تسلیم و رضای خود بدار و راه پرستش و طاعت را به ما بنما و بر ما (وظیفه بندگی را) سهل و آسانگیر، که تویی توبهپذیر و مهربان» (آیه ۱۲۸ بقره)
اولین دعای ایشان این است که من و اسماعیل را که در ساختن این خانه کار کردیم مسلمان قرار بده. آیا ابراهیم و اسماعیل مسلمان نبودند که از خدا درخواست میکند ما را مسلمان قرار بده؟ در ادامه عرضه میکند نه فقط من و اسماعیل بلکه از فرزندان من گروهی مسلمان باشند. بعد عرضه میکند درخواست سوم این است که حقیقت مناسک و عباداتمان را به ما نشان بده. درخواست بعدی این است که خدایا به من برگرد. علامه به عنوان طرح سوال این آیات را بیان میفرماید.
ابراهیم در دنیا از صالحین نبود
در آیه ۱۳۰ میخوانیم: «و چه کس از آیین پاک ابراهیم روی گرداند به جز مردم بیخرد؟! زیرا ما ابراهیم را در دنیا (به شرف رسالت) برگزیدیم و البته در آخرت هم از شایستگان است». بیان علامه این است از این آیه برداشت میشود که حضرت ابراهیم با همه این مقاماتی که داشت از صالحین نبود. این خیلی حرف عجیبی است. از این آیه برمیآید ابراهیم میدانست بلندای مقام صالحین به حدی است که نمیتواند در این دنیا به آن برسد لذا دعا میکند اگر در دنیا نتوانستم به این مقام برسم در آخرت من را به این مقام برسان. در مورد حضرت یوسف که قرآن تصریح میکند از مخلصین بود شاهدیم که دعا میکند خدایا، مرا به صالحین ملحق کن. اگر جناب یوسف میدانست جزو صالحین است بیان این دعا از طرف ایشان تحصیل حاصل بود. در واقع آنها در معارف قرآن چیزی میدیدند که دیگران نمیدیدند و آن را از خدا میخواستند و آن مقام صالح بودن در مراتب اعلای آن است.
باز در آیه ۱۳۱ میخوانیم: «آن گاه (برگزیده شد) که خدا به او فرمود: ای ابراهیم سر به فرمان خدا فرود آر، عرض کرد: پروردگار عالمیان را مطیع فرمانم». این دعاها در اواخر عمر حضرت ابراهیم است ولی در عین حال خدا به او میگوید: مسلمان باش و ابراهیم میگوید من تلاشم بر این است مسلمان باشم. باز خداوند در ادامه میفرماید ابراهیم این دلشوره را نه تنها خودش داشت بلکه به فرزندانش هم منتقل کرد و وقتی زمان رحلت ابراهیم رسید فرزندانشان که از انبیا بودند را جمع کرد و گفت خدا به شما افتخار داد دین حقیقی را به شما داد، مبادا در لحظه مرگ مسلمان از دنیا نروید. آیا ابراهیم شک داشت اسماعیل و اسحاق در هنگام مرگ کافر باشند؟ این چه وصیتی است؟
وقتی علامه طباطبایی این سوالات را مطرح میفرماید، معلوم است اسلام ذومراتب است، ایمان ذومراتب است و عالیترین مرتبه آن همان است که دلشوره حضرت ابراهیم و اسماعیل و یعقوب و اهل بیت عصمت و طهارت بوده است. لذا اگر کسی تمام زندگی را فدا کند به این مقام برسد کار ابراهیمی کرده است. بنده طرح مسئله کردم برای جواب به این سوال علامه طباطبایی روی این مبنا حرکت کردند و تمام تلاششان اعم از تلاش فقهی، تلاش فلسفی و تلاش قرآنی و تلاش سلوکیشان برای تبیین این معنا بود.