پدر یکی از شهدا برای دیدن تئاتر ما آمده بود و دید که من در حال سیگار کشیدن هستم. ایشان تا من را دید گفت: «شما دیگر چرا آقای سلحشور؟!» و من از این حرف بسیار خجالت کشیدم....

گروه جهاد و مقاومت مشرق – شخصیت مرحوم فرج‌الله سلحشور چه در عالم هنر و چه در جمع خانواده، یکرنگ و زلال بود به نحوی که همین شفافیت را در آثار او می‌شود دید و حس کرد. کتاب «سلحشور؛ روایت یک هنرمند جهانی» را معین عارفی گردآوری و تدوین کرده است و توسط انتشارات راه‌یار منتشر شده است.

این کتاب اگر چه قطره‌ای از دریای بزرگ شخصیت مرحوم سلحشور را در خود دارد اما شروع خوبی برای نگارش کتاب‌هایی است که درباره این هنرمند برجسته و متعهد باید منتشر و تبلیغ شوند.

آنچه در ادامه می خوانید، چند فراز از این کتاب است که شما را با چند خاطره خواندنی از این هنرمند روبرو می‌کند.

*شما دیگر چرا آقای سلحشور؟!

از اضطراب‌های خودم برای تهیه سیگار تا اذیت‌هایی که خانواده‌ام شده اند، اگر تبدیل به فیلم شود می‌تواند برای افراد سیگاری آموزنده باشد. قبل از انقلاب اسلامی‌ و حتی تا همی‌ن بیست سال پیش مردم در مکان‌های عمومی‌ از تاکسی تا اتوبوس، سیگار می‌کشیدند و مثل امروز نبود که تا یک نفر سیگار می‌کشد، مردم صدایشان درمی‌آید.

آن زمان این سیگار کشیدن تبدیل به یک فرهنگ عمومی‌ شده بود. اما سیگار کشیدن من باعث شده بود که خانواده‌ام اذیت شوند. جدا از ضعف جسمانی، من را به شدت سست اراده کرده بود و فکر می‌کردم من که توانایی ترک سیگار را ندارم چگونه می‌توانم فیلم بسازم و کارهای بزرگ انجام دهم. به همین علت خودم را مذمت می‌کردم.

یادم است پدر یکی از شهدا برای دیدن تئاتر ما آمده بود و دید که من در حال سیگار کشیدن هستم. ایشان تا من را دید گفت: «شما دیگر چرا آقای سلحشور؟!» و من از این حرف بسیار خجالت کشیدم. همه این عوامل دست به دست هم دادند تا من برای ترک کردن مصمم بشوم تا این که در سال ۱۳۶۵ و بعد از فیلم «پرواز در شب» تصمی‌م به ترک سیگار گرفتم.

وقتی سیگار را ترک کردم مرد شدم و بلافاصله تئاتر ایوب پیامبر را به روی صحنه بردم. بعد آن را جلوی آقا (رهبر معظم انقلاب) اجرا کردم. فیلمش را ساختم و همی‌ن طور جلو رفتم، به طوری که الآن ترس در چشم من وجود ندارد، و اگر به من بگویند کوه دماوند را با دندان بکن و به شاه عبدالعظیم ببر، می‌گویم این کار شدنی است!

**فرج‌الله سلحشور

*تحول می‌خواستیم

پس از انقلاب دیدیم اصلا انقلاب با چیزی به نام تئاتر و سینما بیگانه است و هیچ چیزی از سینما و تئاتر سرش نمی‌شود. گفتیم اگر ما هم رها کنیم و برویم چه می‌شود؟ باید هر جور شده است، حتی به قیمت خراب شدن خودمان به پای این کار بایستیم. الحمدلله خدا کمک کرد و در گام اول نمایشنامه حر را در دانشگاه تربیت معلم و تالار فردوسی دانشگاه تهران اجرا کردیم؛ اما دیدیم با این اجراهای هر چند ماه یک بار کار پیش نمی‌رود و نمی‌شود تحول ایجاد کرد.

رفتیم و با چند نفره حوزه اندیشه و هنر اسلامی‌ را درست کردیم. پیش آیت‌الله امامی‌ کاشانی رفتیم و ایشان هم از امام اجازه گرفتند. قبلاً در خیابان فلسطین به ما یک ساختمان داده بودند و حوزه هنری را آنجا تشکیل دادیم ولی ادامه‌اش در همین ساختمان سر خیابان سمیه بود.

**فرج‌الله سلحشور

*اگر نمی‌شناختمت، در خیابان با چاقو می‌گشتمت

بعد از ساخت فیلم ایوب پیامبر، دو سه تناثر از جمله تاجر ونیزی شکسپیر را در تالار مولوی کار کردم. در این نمایش‌نامه به نقش یهودیان خوب پرداخته شده بود. من نقش یهودی قصه را باز می‌کردم. در فیلم کمدی «دنیای وارونه» شهریار بحرانی هم نقش یک یهودی طلافروش را داشتم. اولش هیچ کس باورش نمی‌شد من قرار است این نقش را بازی کنم. همه می‌گفتند سلحشور یک بچه آرام و مؤدب است ولی وقتی بازی کردم یکی از دوستانمان گفت اگر تو را نمی‌شناختم تو را در خیابان با چاقو می‌کشتم؛ این قدر که خبیث شده بودی.

**فرج‌الله سلحشور

در فیلم دنیای وارونه

*مجاهدت خاموش

یکی از فیلم‌هایی که بازی کردیم و کسی ندیده، فیلم شصت دقیقه‌ای «مجاهدت خاموش» ساخته بهزاد بهزادپور بود که به غارت اشیای عتیقه از ایران می‌پردازد. من در این فیلم نقش یک قاضی را داشتم. جالب تر این که همین فیلم برای حضرت آقا رهبر معظم انقلاب هم نشان داده شد که ایشان فرموده بودند این فیلم را پخش کنید. همان موقع آقای ‌هاشمی‌ و بقیه گفته بودند نه آقا این فیلم سفارتخانه‌ها را زیر سئوال برده و به شما توهین کرده است. آنها گفته بودند اگر به من توهین کرده‌اند، پخش کنید. من راضی‌ام. ولی محمد هاشمی‌ نگذاشت.

**فرج‌الله سلحشور

در فیلم پرواز در شب

*چرا همش بابای من را می‌کشند؟

بچه بودیم، عشق می‌کردیم از این که پدرمان را پرده سینما نشان بدهد. مثلاً سال ۶۵ من پنج ساله بودم که «پرواز در شب» را اولین بار در سینما دیدم. در صحنه شهادت بابا یک جیغ و دادی راه انداختم که بابای من را کشتند! فکر می‌کردم واقعاً شهید شده. یادم هست مادرم سر مرا زبر چادرش قایم کرده بود که آبروریزی راه نیندازم. یا در «توبه نصوح» گریه می‌کردم و می‌گفتم چرا توی این فیلم‌ها همش بابای من را می‌کشند؟!

**حجت الاسلام بصیر سلحشور

در فیلم ایوب پیامبر(ع)

*راز ماندگاری «پرواز در شب»

در فیلم «پرواز در شب» نقش مهدی نریمان فرمانده گردان کمیل را بازی می‌کردم که البته با این نام و این جزئیات چنین فردی مصداق خارجی نداشت؛ اما شباهتی که کل داستان با شهادت حضرت ابوالفضل داشت، مرا تحت تأثیر قرار داده بود و موقع ایفای نقش گاهی اوقات پیش می‌آمد که گریه امانم نمی‌داد؛ به ویژه این که در پشت خط جبهه‌های دفاع مقدس نیز صحنه‌های این چنینی را به واقع دیده بودم. تصور می‌کنم که نه تنها در این فیلم بلکه در تمامی‌ فیلم‌هایی که با محوریت جنگ و دفاع مقدس ساخته می‌شود، دست خداوند پشتیبان عوامل سازنده است. تصور می‌کنم اگر پس از گذشت تقریباً سه دهه این فیلم ماندگار است به این دلیل است که روایت داستان ریشه در واقعیت دارد؛ و مهمتر این که داستان فیلم از واقعه عاشورا به ویژه شهادت حضرت عباس وام گرفته است. در حقیقت این فیلم با عاشورا گره خورده است به گونه‌ای که اگر عاشورا را از آن بگیریم، دیگر چیزی از فیلم باقی نمی‌ماند. به نظرم اگر آثار سینمایی دفاع مقدس با حقیقت واقعه عاشورا گره بخورد. ماندگار خواهد شد.

**فرج‌الله سلحشور

*بابای زحمت کش

آقای سلحشور زیاد فرصت نمی‌کردند برای بازی و تفریح؛ چون صبح می‌رفت، شب می‌آمد؛ خسته هم می‌آمد. من یادم هست که برادرم یک بار سر صحنه آخر «پرواز در شب» که بابا شهید می‌شد، رفته بود. رسول ملاقلی پور وسواسی بود و پدر آدم را در می‌آورد! گویا در آن صحنه هم چندبار کار بابا را تکرار کرده بودند. داداشم شب آمده بود گریه می‌کرد می‌گفت بابا چه قدر زحمت می‌کشد!

**حجت الاسلام بصیر سلحشور

در فیلم توبه نصوح

*دزفول

ما در دوران جنگ بیشتر فیلم‌هایی در رابطه با دفاع مقدس می‌ساختیم و برای تهیه گزارش و فیلم به جبهه‌های حق علیه باطل می‌رفتیم. یادم می‌یاد فیلم «گورکن» به کارگردانی محمدرضا هنرمند را می‌ساختیم که همان زمان هم دزفول مورد حمله شدید موشکی قرار می‌گرفت. در اثر همین بمباران بخشی از آن جا ویران شده بود. مردم از قسمتهای مختلف شهر خارج نشده بودند. بعضی‌ها هم شبها بیرون می‌رفتند و روزها به شهر می‌آمدند، ولی ما شب و روز در شهر بودیم چون فیلم برداری داشتیم و ظهر موشک باران می‌شدیم.

در همین فیلم من نقش بازیگر اصلی را برعهده داشتم. خاطرم است که بچه‌ها با ماشین برای کار فیلم برداری رفته بودند تا وسایلی بگیرند. عراق موشک زد و نزدیک ماشین بچه‌ها منفجر شد، به طوری که آنها در میان آن موج انفجار قرار گرفتند. آن قدر موج انفجار شدید بود که شیشه‌های ماشین از شدت موج به داخل ماشین ریخت اما خوشبختانه بچه‌ها مسالم ماندند و ما جزو اولین افرادی بودیم که خودمان را به شهر رساندیم و بعد یکی از لوکشینهای ما همان موشکی بود که نزدیک بچه‌های فیلم منفجر شده بود.

در همین فیلم‌برداری در دزفول چند بار نزدیک بود که تمام اکیپ تهیه فیلم کشته شوند. بارها و بارها دست خداوند را می‌دیدم که همراه ما بود.

**فرج الله سلحشور

*سریال مردان آنجلس

مسیحیان خیلی از سریال خوششان آمده بود و به خاطر پخش آن تشکر می‌کردند. به طور کلی مجموعه «مردان آنجلس» در ارتباط و تعامل ادیان تأثیر بسیار خوبی داشت. تلویزیون هم این سریال را در بسیاری از کشورها توزیع کرد که من در جریان آن نیستم ولی تا جایی که می‌دانم در کشورهای همسایه پخش شده است. حتی شنیده‌ام که می‌گویند در ترکیه در هر خانه‌ای که بروی یک سی‌دی از سریال «مردان آنجلس» هست. یکی دیگر از کارهایی که در آن سال‌ها صورت گرفت و خبرش منتشر شد این بود که آقای خاتمی‌ رئیس جمهور وقت در سفری به واتیکان، یک سی‌دی از این مجموعه را به پاپ ژان پل دوم هدیه دادند.

**محسن علی اکبری، تهیه کننده