سرویس سیاست مشرق- پاییز سال ۱۳۵۹ روزنامه انقلاب اسلامی که توسط بنیصدر و همراهانش اداره میشد در سرمقاله خود نوشته بود که کار کردن با رجایی از ایستادن در جهنم نیز سختتر بوده و سختسری چون او کشور را به سمت نقطهای میبرد که امکان بازگشت از آن سخت است.
فردای آن روز هواداران بنیصدر در شهر درود در استان لرستان در مقابل فرمانداری جمع شدند و علیه شهید رجایی شعار دادند. در این تظاهرات کوچک منافقین به سوی مردم اسلحه کشیدند. بنیصدر معتقد بود که رجایی به او تحمیل شده است، علیرضا نوبری دامادش نیز دائم زیر گوش رئیسجمهور وقت میخواند که اگر احمد سلامتیان نخست وزیر نشود به زودی حزب جمهوری اسلامی فرش را از از پای بنیصدر کشیده و او را حذف خواهند کرد.
همین اوهامات باعث شد تا دستگاه تبلیغاتی منافقین با «دوقطبیسازیهای مکرر» بنیصدر را به ورطهای بکشد که عاقبتش چیزی جز سقوط نبود! نشریه مجاهد(منافق) ارگان سازمان تروریستی منافقین آن روزها با دیو و دد سازی از حزب جمهوری اسلامی به ویژه شهیدان رجایی و بهشتی طوری فضاسازی کرده بودند که گویی ایران در مرحله عبور از وضعیت انقلابی قرار داشته و بنیصدر منجی آن خواهد بود.
کار به جایی رسید که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰، ابوالحسن بنیصدر، علیه نخستوزیر، اعلام جرم کرد و طی نامهای خطاب به مجلس شورای اسلامی، رجایی و بهزاد نبوی سخنگوی دولت را به نقض اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اختلاس از اموال ملت و خلاف قانون عملکردنهای بسیار در رابطه با انعقاد موافقتنامهی الجزایر با ایالات متحدهی آمریکا متهم کرد.
چندپاره کردن ایران تنها میراث ماندگار بنیصدر
نشریه مناففین در شماره ۵۳خود نوشته بود که از میان بنیصدر و حزب جمهور اسلامی فقط یکی باید باقی بماند. ارگان نفاق در ادامه افزوده بود که در این مسیر اگر لازم باشد خلقها خون نیز ریخته و کف خیابانهای تهران را با آن فرش خواهند کرد. ابوالحسن بنیصدر نیز به دلیل داشتن کیش شخصیتی عجیب و حرفهای درگوشی مسعود رجوی هر روز بدتر از دیروز شده تا جایی که دفاتر هماهنگی مردمی به اتاق جنگ تبدیل شده بود.
در آن روزها منافقین به بنیصدر توصیه کرده بودند که تنها راه پیروزی او بر حرب جمهوی اسلامی ایجاد دو قطبیهای سیاسی، تضاد و مسائل پیرامومن آن است.
نقطه اوج این ماجرا درزمستان سال ۵۹ بود، بنی صدر در روز ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ طی سخنانی به مناسبت سالگرد درگذشت مصدق، در زمین چمن دانشگاه تهران، به بهانه مقابله با چماقداری، ضمن تحریک جمعیت حاضر در دانشگاه، باعث بروز درگیریها و زد و خوردهای گستردهای در دانشگاه تهران و خیابانهای اطراف شد.
او در ضمن این درگیریها شدیداً به برخی از نهادهای انقلابی حمله کرد که همین مسأله عامل سوء استفاده گروه های ضد انقلاب شد و بعداً مشخص شد گروهها و سازمانهای دیگری نیز نظیر سازمان مجاهدین خلق، حزب رنجبران، حزب توده، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر و اتحادیه کمونیست ها و توفان در درگیری های این روز نقش داشته اند.
با این حال در تحقیقاتی که بعداً از سوی دستگاه قضایی صورت گرفت، عامل تعیین کننده در بروز اغتشاش و ضرب و جرحها، صدور دستور رئیسجمهور برای حمله و هجوم بوده است که در نهایت در این میان به مردم عادی نیز حمله شده است.
پس از این ماجرای تلخ و خونین روزنامه السیاسه در گزارشی نوشت که عملیات تقسیم ایران آغاز شده است! بنیصدر برای محاکمه دعوت شده است. این روزنامه نوشته بود که محافل داخلی ایران در ۲۴ ساعت گذشته به درگیری پرداختهاند و درخواستهایی از داخل مجلس شورای اسلامی و در گفتار رادیو و تلویزیون ایران برای محاکمه بنیصدر شده است. همچنین در این زمینه اطلاعات رسیده حاکیست این درگیری سرآغاز تقسیم ایران خواهد بود.
سرنوشت بنیصدر ماجرای عبرت آموزی است که در تاریخ معاصر ایران بارها بازخوانی شده اما نتایج آن به درستی تحلیل نشده است. بنی صدر در داخل کشور منازعات، درگیریها و حواشی بی حاصلی را با نیروهای انقلابی آفریده و کشور را در اوج حملات صدام جندپاره کرد.
تشنجی که بنیصدر به آن دامن میزد تنها آب به آسیاب منافقین ریخته و در این مسیر تذکرات پی در پی امام خمینی(ره) در گوش رئیسجمهور اثری نداشت. گویی روح او توسط افرادی اطرافیان مسخ شده و راهی برای نجاتش وجود نداشت.
آیتالله مجتهد شبستری در شرح آن روزها نوشته است:
میدانستیم امام(ره) از این وضع ناراحت هستند و یک بار شنیدیم تهدید کرده بودند به هر کس آنچه را که دادیم پس میگیریم. در عین حال، امام(ره) با توجه به اوضاع کشور، دعوت به صبر، آرامش و وحدت میکرد. اما وقتی معلوم شد که پند و اندرزهای امام(ره) تأثیری ندارد، نمایندگان مجلس شورای اسلامی بر آن شدند به عدم کفایت سیاسی بنیصدر رأی دهند. ولی چون بنیصدر جانشین فرمانده کل قوا بود، جسارت نمیکردند و مترصد بودند تا امام(ره) او را از فرماندهی کل قوا عزل کند. سرانجام بر اثر تخلفات بنیصدر و تشدید تنشها، امام(ره) بنیصدر را از فرماندهی کل قوا خلع کرد و همان روز نمایندهی آبادان و دکتر زرگر به تکاپو افتادند و موضوع را با من نیز درمیان گذاشتند. سپس طرح عدم کفایت سیاسی نوشته شد و زیر آن امضاء گردید. اولین امضاء متعلق به آقای کیاوش بود و دومین امضاء، امضای من بود.
بنیصدر نیز که گرفتار در دوقطبیها شده بود به سیم آخر زده و در مصاحبهای کار را برای منافقین تمام کرده و در برابر «اصل ولایت فقیه» به صورت علنی ایستاد!
بنیصدر به روزنامه اطلاعات گفت که نظر من این است که بهجای اصل و قانون باید خود مردم را آموزش داد و آگاهیشان را افزایش داد تا خود مردم آنچه را که قانون میخواهد، عمل کنند و الا تابهحال هزاران قانون در تاریخ وضع شده اما چون مردم آمادگی نداشتند و روابط صحیح نبوده است، به اجرا درنیامده است.
همین مسئله باعث شد تا در ۱۵ اسفند ۵۹ یعنی فردای روز سخنرانی بنیصدر در دانشگاه تهران و برپایی غائله ۱۴ اسفند، شهید دیالمه در مهدیه تهران، یک سخنرانی با عنوان «مصدق از حمایت تا خیانت» انجام دهد.
بعدازاین سخنرانی کمکم شعار «بنیصدر، دیالمه، بحث آزاد پیش همه» زبان زد بسیاری از جوانان شد و بر روی دیوارهای شهرهای تهران و مشهد نیز نقش بست. بنیصدر که تبلیغات بحث آزادش بسیار فراگیر شده بود، با توجه به شناختی که از شهید دیالمه داشت صلاح ندانست درگیر چنین بحثی شود.
بدین ترتیب همراهی مردم و بصیرت نیروهای انقلابی بسترساز رفع دو قطبی و تشنج سیاسی در جامعه شده و انقلاب را ایمن ساخت و دستاورد این بصیرت و بینش سیاسی، بیرون راندن بنیصدر از کشتی انقلاب اسلامی بود.
بنیصدر با خودسری و تکروی جامعه را به دو قطب موافق و مخالف نظام و انقلاب تبدیل کرد و در نهایت نیز با پیوند با منافقین فجایعی را رقم زد که طی آن ۱۷ هزار نفر از کودک سه ساله تا پیرمرد ۹۰ ساله به شهادت رسیدند.
دوقطبیسازی یا آنتاگونیسم سیاسی؟
همانقدر که دانستن از عاقبت بنیصدر مهم است، دانستن درباره اثرات مخرب دوقطبیها واجبتر خواهد بود.
در اسناد جمعآوری شده پیرامون وضعیت شخصیتی هواداران(نه اعضا و سمپاتها) آمده است که دلیل همراهی آنها با حادثه ۱۴ اسفند ۵۹ و نیز جنگ مسلحانه در سی خرداد ۶۰ نشان میدهد که تعصب کور برآمده از دوقطبیهای سیاسی کار را به جایی رساند که هوادار از نقش خود بیرون آمده و در سطح یک عنصر تروریستی تغییر وضعیت داده است.
در حوادث دهه شصت سطح هواداری به گونهای توسط بنیصدر و منافقین پیش رفت که هویتی شده تا کوررنگی و دوقطبی حاصل از آن جنایتی خونین را رقم بزند. هواداری سیاه در دوقطبیها زیست کرده و تعصب شدید و تحجر حاصل آن است، نتیجه این وضعیت نیز چیزی جز جهل مشترک اجتماعی نیست.
بدون شک یکی از مهمترین عناصر پربسامد در سخنان امام و رهبری انقلاب پرهیز از همین دوقطبی سازی است. از نگاه امامین انقلاب اسلامی دوقطبی سازی به شدت وحدت شکن است و از این رو شیطانی ترین اقدام برای تفرقه و از هم پاشیدن جبهه حق است. ثمره دوقطبی سازی گم کردن دشمن اصلی است.
رهبرانقلاب خطاب به بسیجیان درباره دوقطبی میفرمایند که ازدوقطبیهای کاذب پرهیز کنید. کسانی که دین و انقلاب و ولایت فقیه را قبول دارند ولو اختلاف سلیقه داشته باشند برادران شما هستند. و در ادامه یادآور می شوند آنجا که سیل آمد بسیجیها نپرسیدند قومیت و سلیقه سیاسی ات چیست؛ رفتند و به مردم خدمت کردند. این دو جمله به روشنی تصریح دارد که دشمن واقعی بین مردم نیست، دوقطبی را اینجا نباید ساخت.
هدف منافقین در دهه ۶۰ از دوقطبیسازی آن بود که جامعه را چند تکه کرده و از دل تضادها رقبای خود را حذف کنند، منظور از «دوقطبی کردن»، تبدیل تعارضها و رقابتهای سیاسی به آنتاگونیسم است؛ «آنتاگونیسم» به آنگونه از تضادهای اجتماعی و سیاسی اطلاق میشود که به حذف یکی از طرفین یا حداقل به رفتارهایی با هدف حذف طرف مقابل بینجامد.
خطری که این روزها و در پس حوادث پسا انتخاباتی شکل گرفته و بیشباهت به رفتارهای دهه شصتی نیست همین آنتاگونیستی است که از دل آن تلاش میشود یک قرائت بر دیگری برتری یافته و سایرین را حذف کند. این وضعیت تا جایی پیش رفته که برخی با ایجاد دو قطبی «دولت شهید رئیسی» و سایرین، میکوشند با تکیه روی اصل هواداری متعصبانه رقبای سیاسی خود را از میدان بیرون کند.
این رفتار خطرناک و پرتکرار تاریخی عاقبتی جز خدشه وارد کردن به اصل وحدت از یک سو و ایستادن در برابر «ولایت فقیه» در سوی دیگر ندارد.
البته در این بازی آنچه قربانی خواهد شد میراث دولت شهید رئیسی است که هزینه این جاهطلبی شده است!
جریانی که همچنان به دنبال انتقامگیری سیاسی بعد از انتخابات است در تلاش است با دامن زدن به دوقطبی کشور را در میانه جنگ با صهیونیستها دچار انحراف کرده همانگونه که پیش از این بنیصدر در کوران دفاع مقدس چنین کرده بود.
نشانههای روشنی وجود دارد که پس از سخنان رئیس مجلس برای کمک به دولت با هدف حفظ وحدت در کشور، برخی جریانهای سیاسی که این روزها تابلوی شهید رئیسی را به ناحق در دست دارند در تلاش هستند برخلاف مرام آن شهید کشور را دچار تلاطمهایی کنند که نتیجه آن بازگشت به درگیریهای دهه شصت است.
تذکرات واعظ شهر در نقد تحجر و دوقطبیسازان را از این زاویه بار دیگر بخوانیم.