به بهانه 8 آذر، مشرق در سه روایت به بازی تاریخی ایران و استرالیا و نیز سرنوشت نسل طلایی فوتبال ایران پرداخته است.

گروه ورزشی مشرق - 17 سال پیش در هشتمین روز از آذر ماه سال 1376 در آن روز سرد پاییزی حماسه ای رقم خورد که هرگز اذهان مردم ایران یاد و خاطره اش را از یاد نخواهد برد. حتی برای آنان که فوتبال را دنبال نمی کنند نام هایی چون مارک بوسنیچ، هری کیول، استن لازاریدیس و حتی ساندرو پل نه تنها آشنا که خاطره انگیز است. فیلم دیدار خاطره انگیز ایران و استرالیا را در انتهای گزارش ببینید

**روایت اول
تیم ملی ایران در آن سال برای صعود به جام جهانی 1998 فرانسه تلاش می‌کرد اما در مرحله گروهی نتوانست از پس عربستان سعودی برآید و به عنوان تیم دوم راهی مرحله پلی‌آف شد. تیم ملی سپس راهی دیدار با ژاپن شد. در آن بازی که به صورت تک بازی برگزار شد، تیم ملی نمایش خوبی داشت اما در نهایت رشادت های عابدزاده با وجود مصدومیت هم موجب نشد برابر چشم بادامی‌های ژاپنی شکست نخوریم و در این مرحله هم از رسیدن به جام جهانی ناکام ماندیم تا به ناچار در آخرین فرصت برای حضور در جام جهانی فرانسه در دو دیدار رفت و برگشت به مصاف استرالیای قدرتمند برویم. این چنین بود که رویایی‌ترین شب فوتبال ایران رقم خورد.


نسل فوتبال ملی ما در سال 1376 به قدری قدرتمند و باصلابت بود که فوتبال ایران تا سال‌های سال از حضور آن‌ها سود برد و وجود بازیکنان آن نسل در فوتبال ایران منشاء اثرهای مفید و ماندگاری بود.

پس از روزهای تلخ ریاض و دوحه و کوالالامپور و شکست هایی باور نکردنی برابر عربستان و قطر و ژاپن، با اندوخته نه چندان مطمئن تساوی یک – یک پای به جهنم کریکت گراند ملبورن گذاشت تا در حضور سیل تماشاگران استرالیا برابر این تیم صف آرایی کند.
تیم ساخته دست محمد مایلی کهن را ویه رای برزیلی تحویل گرفته بود، تیمی که تک تک بازیکنانش سال هاست در قلب ملت اند و خروش غیرتشان حسرت امروز ملت است. مردانی که از جان دل مایه گذاشتند و حماسه تاریخی ملبورن را رقم زدند.
گرچه برای استرالیایی ها این بازی جز یک تراژدی نبود اما لحظه لحظه های این دیدار برای ایرانیان خاطراتی دلنشین است که که یادآوریشان بی شک لبخند بر لب می نشاند. از موقعیت های 120 درصدی استرالیا که احمدرضا عابدزاده افسانه وار مهار می کرد تا پیتر هور روانی و پاره کردن تور دروازه و حرکات روحیه بخش عقاب آسیا. و در نهایت گل به یاد ماندنی حماسه ساز ملبورن، همان که جواد خیابانی غزال تیزپایش خواند؛ و همان که نا امیدی را در زانوان مارک بوسنیچ تزریق کرد که یارای ایستادن نداشت. «باز هم خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران» صداي خياباني صداي ماندگاري شد که با اين بازي عجين گشت. حماسه ملبورن، حماسه جواد خياباني هم بود!


کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد!

صحنه ای که عابدزاده یک دست توپ می گیرد و یا بعد از سوت پایان علی دایی بزرگ سر ساندرو پل مجار را می بوسد و اشک های حمید استیلی پرچم به دست و دور افتخار محمد خاکپور پا به پای مهدی مهدوی کیا در ملبورن، همه و همه صحنه هایی اند برای آنان که بازی را دیده اند همواره نو و بدیع خواهد ماند.


گویی بین دو نیمه هری کیول به کریم باقری گفته بود به فکر جام جهانی 4 سال بعد باشید. اما به همت و غیرت مردان تیم ملی که امروز دلمان تنگ تک تکشان است تیم ملی قصه بازگشت سر داد و در خاک استرالیا دو گل خورده را جبران کرد و میهن را غرق در شادی کرد و راهی فرانسه شد.
آن مردان بی ادعایی که میلیارد که هیچ، قرارداد میلیونی هم به سختی دیدند، اما دل ملتی به ساق هاشان گرم و شاد بود، مردان بی ادعایی که بی شک زیباترین خاطرات فوتبالی مان را رقم زدند و به فوتبال علاقه مندمان کردند.

**فرانس پرس نوشت: در یك لحظه وزن كره زمین سبك شد چون شصت میلیون ایرانی با هم به هوا پریدند ...
 
**روایت دوم
برای نسلی که تفریحش لی‌لی، هفت سنگ،‌ گل کوچک و ... بود، یک مسابقه فوتبال،‌ آن هم در روزی که جدالی سخت بین امید و ناامیدی بود، اهمیت زیادی داشت.

آنقدر مهم بود که بچه‌های دبیرستانی، برای زودتر تعطیل کردن کلاس درس به مدیر مدرسه التماس کنند و یک رادیوی جیبی هم محض احتیاط همراه داشته باشند!

این فوتبال آنقدر مهم بود که یکی به زور سرفه کند تا خانواده‌اش مجاب شوند که بیمار است و باید در منزل استراحت کند! و وقتی فوتبال شروع شد، یادش برود که باید سرفه‌های ممتدی داشته باشد و بعد هم دعوای پدر را به جان بخرد...

یک مسابقه فوتبال بود، اما برای خودش دنیایی داشت، تاریخ به یاد نداشت مسابقه دیگری در ایران این‌قدر حرف داشته باشد، حتی دربی‌های سرخابی.

اینجا بحث یک ملت بود، بازی آنقدر هیجان داشت که تخمه‌ای هم در کار نباشد. ندای قلب 60 میلیون ایرانی به خدا رسید. ملتی که چراغ علاءالدینی را روشن کرده و تا سر زیر پتو رفته، می‌خواست تیمش نبازد، یک مساوی می‌خواست، امید بود اما انگار هم نبود، دوست داشت تیمش نبازد اما انگار آرزویی محال بود، آنقدر دست نیافتنی که وقتی بازی دو بر صفر به سود استرالیا شد، خیلی‌ها تلویزیون را خاموش کردند.

و آنهایی که همواره ندای«گفته بودم، نمیشه» را سر می‌دهند، باز جملات تلخ‌شان را فریاد بزنند.

ایران به دست خود، شانس‌های راحت‌تر را برای صعود از دست داده بود تا لقمه‌ای که خیلی راحت به دهان می‌رسید را دور سرش بچرخاند و بعد آماده خوردن کند.

مقابل ژاپن با وجود جانفشانی‌های عابدزاده، ایران 3 بر 2 مغلوب شد تا سرنوشت فوتبال ملی‌مان با نام استرالیا گره بخورد.

بازی رفت در آزادی یک بر یک مساوی شد و استرالیا کار خود را برای صعود در ملبورن با تماشاگران خودی راحت می‌دید.

تری‌ونه‌بلز جنگ روانی را از همان تهران آغاز کرده بود و با خطرناک و ناامن اعلام کردن ایران، حتی آب آشامیدنی تیمش را نیز از استرالیا با خود به تهران آورده بود.

بازی ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استرالیایی‌ها در مقابل  دیدگان نزدیک به 85 هزار تماشاگر در ورزشگاه کریکت ملبورن شروع شد.

« بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن می‌شنوید. امروز 11 مرد سفیدپوش کشورمان در این زمین یک دست سبزپوش به دیدار استرالیایی‌ها آمده‌اند که در همین ابتدای کار فرصت برای رابی اسلیتر...»

بازی اینگونه با صدای جواد خیابانی آغاز شد. اگر هم امیدی بود، با این هجوم بی‌امان به یاس تبدیل می‌شد.


«باز هم خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران» صداي خياباني صداي ماندگاري شد که با اين بازي عجين گشت. حماسه ملبورن، حماسه جواد خياباني هم بود!

استرالیایی‌ها می‌زدند و عابدزاده می‌گرفت، دو تایش هم درون دروازه جای گرفت، هری کیول و ویدمار گلزنان میزبان بودند.

بازی 2 بر صفر به سود استرالیا بود و این تنها یک معنی داشت: خداحافظ جام‌جهانی؛

کاری که تاریخ‌ساز شد

تماشاگرنمای استرالیایی! که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود،‌ با کارد به جان قفس توری افتاد، نمی‌دانست همان هجوم تاریخ را رقم می‌زند...

احمدرضا عابدزاده کاپیتان تیم ملی ایران بود، از آن سوی میدان، امواج مثبت را برای هم‌تیمی‌هایش ارسال می‌کرد.

مرد برزیلی که سرمربی چند هفته‌ای تیم ملی ایران بود، پک محکمی به سیگار زد و آن را به گوشه‌ای انداخت...

در آن شرایط سخت و بحرانی که همه از صعود قطع امید کرده بودند، او همچنان می‌خندید، تماشاگرنما با عصبانیت تور دروازه ایران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گویی که هیچ نگرانی و استرسی ندارد، بی‌اعتنا به جو سنگین ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بازی از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگی در بیرون از این چارچوب سبز جریان داشت.


تماشاگرنمای استرالیایی! که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود،‌ با کارد به جان قفس توری افتاد، نمی‌دانست همان هجوم تاریخ را رقم می‌زند...

بازی برای ایران از نو شروع شده بود، استرالیا با تری ونه‌بلز مغرورش، بلیت فرانسه را برای خود رزرو کرده بود.

شاید آژانس‌های مسافرتی هم در فکر سودهای کلانی بودند که از سفر تماشاگران به فرانسه عایدشان می‌شد.

کدام هتل، کدام پرواز؟ اما این پایان داستان بازی پلی‌آف آسیا نبود.

کریم باقری با پاس خداداد عزیزی دروازه مارک بوسنیچ را باز کرد، دوباره امید، اما استرالیا همچنان خودش را در فرانسه می‌دید، لحظاتی بعد خداداد عزیزی...

«باز هم خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران»

صدای خیابانی صدای ماندگاری شد که با این بازی عجین گشت.

حماسه ملبورن، حماسه جواد خیابانی هم بود!

پرچم ایران بر فراز دستان علی دایی و احمدرضا عابدزاده...


سکوت بود و ورزشگاه کریکت ملبورن و 14 دلاورمرد ایرانی در کنار والدیر ویه‌رای برزیلی که ماموریتش همراهی ایران در سه بازی پایانی و صعود ایران به جام‌جهانی بود و بعد از آن ایران را برای همیشه ترک کرد.


در دیداری که ایران تنها 7.20 دقیقه از جریان بازی را در اختیار داشت، اشتباهات سرمربی استرالیا که پس از گل دوم، استراتژی تیم خود را تغییر نداد، تاثیرگذارترین تصمیم دیدار بود

تیمی که دیگر تکرار نشد


تلفیقی از امید، غیرت، تعصب در تیمی یازده نفره «احمدرضا عابدزاده، محمد خاکپور، نعیم سعداوی، افشین پیروانی، مهدی پاشازاده، حمید استیلی، کریم باقری، رضا شاهرودی، مهدی مهدوی کیا، خداداد عزیزی و علی دایی»

ذخیره‌ها هم آمدند، ابراهیم تهامی با وقت‌کشی به یادماندنی‌اش، علیرضا منصوریان و علی‌اکبر استاد اسدی.

بازی دو بر دو مساوی شد و هشت دقیقه کذایی، شاید این بیشترین وقت اضافه‌ای بود که ساندر پل در تاریخ داوری‌اش اعلام کرد. سرانجام سوت پایان و در آغوش کشیدن ساندرپل از سوی حمید استیلی و صورت اشک‌بار مردی که بعدها گل تاریخ‌ساز بازی ایران و آمریکا را هم به ثمر رساند.
بچه دبیرستانی‌های آن روز پاییزی که مرگ و امید را در یک نود دقیقه‌ فراموش نشدنی تجربه کردند، حالا هر کدام برای خودشان کسی شده‌اند، شاید دیگر به اندازه آن هشت آذر،‌ فوتبال را دوست نداشته باشند اما هنوز هم به موفقیت تیم ملی امید دارند.
**روایت سوم
بازی ایران و استرالیا در سال 1376 برگزار شد اما هنوز که هنوز است از آن بازی به نیکی یاد می‌شود و همه علاقه‌مندان به فوتبال ایرانی آن بازی را نماد تلاش بی‌حد و حصر، غیرت ملی، افتخار و فوتبال ناب ایرانی می‌دانند. شاید تعداد کم افتخارات ملی فوتبال ایران پس از آن بازی، دلیل اصلی این امر باشد که کماکان بازی ایران و استرالیا نقطه اوج فوتبال ما است. نقطه اوجی که سال‌ها از آن می‌گذرد اما از آن زمان تاکنون کمتر رویدادی در فوتبال رخ داده که ارتفاعش بالاتر از آن نقطه باشد. پیروزی تیم ملی برابر آمریکا در جام جهانی 98 و صعود به جام جهانی 2006 و 2014 دو نقطه اوج دیگر فوتبال ما هستند که در خاطره جمعی ایرانیان به یادگار مانده است. ایران اگر برای بار صدم هم جواز صعود به جام‌جهانی را بگیرد، انگار هشت آذر 76 و صعود به جام‌جهانی 1998 فرانسه رنگ و بوی دیگری دارد.

می‌گویند «تاریخ همیشه در حال تکرار است» اما انگار این جمله تکراری، در مورد هشت آذر 76 مصداق ندارد؛ آن روز یک روزی بود تکرار ناشدنی، احساس مردم و خواست یک ملت در تحقق یک رویا (حتی آنهایی که فوتبال را بازی مسخره‌ای می‌دانند که 22 نفر بیکار به دنبال یک توپ می‌دوند!) و عزم جزم یک تیم 11 نفره با کادر فنی‌اش، اصلی‌ترین فاکتورهای رقم‌زننده این روز خاص در فوتبال ایران بودند.


ایران اگر برای بار صدم هم جواز صعود به جام‌جهانی را بگیرد، انگار هشت آذر 76 و صعود به جام‌جهانی 1998 فرانسه رنگ و بوی دیگری دارد.

همه می‌خواستند ایران به جام‌جهانی برود و انگار این شده بود همه چیز یک ملت در یک روز خاص پاییزی، یک چمن یکدست سبز رنگ که به جرات روز رویایی ما را رنگی‌تر و شادتر از دیگر فوتبال‌ها کرد، صدایی ماندگار که از آن جواد خیابانی بود، تیمی منسجم و تنها با یک هدف...

احمدرضا عابدزاده با یک دست توپ را گرفت، خندید، شوت کرد، دو گل هم خورد اما خنده‌هایش تمام نشدند، تماشاگرنما با چاقو حمله کرد، هیاهویی در ورزشگاه ایجاد شد، کریم باقری گلی زد بی سر و صدا، سهم ما از شادی پس از گل اول فقط این بود که یاران‌مان توپ را بردارند تا بازی زودتر از نیمه زمین جریان پیدا کند.

تکنیک ناب خداداد، همان خدادادی که فراوان دوستش داشتند؛ دور افتخار و اهتزاز پرچم ایران در مقابل چشمان بهت‌زده استرالیایی‌ها در سرزمین کانگوروها... و همه این تصاویر شدند خاطره سبز ایرانی‌ها از هشت آذر 76؛ تصوری در این روز تحقق یافت که بیشتر شبیه یک رویا بود.



 
مرور خاطره آن روز رویایی و 11 مرد میدان ملبورن:

به گزارش مشرق، اگر سال‌ها هم بگذرد، هشت آذر انگار برای فوتبالی‌ها و غیرفوتبالی‌ها روز دیگری است. اغلب مردم از آن خاطره دارند.

نسل فوتبال ملی ما در سال 1376 به قدری قدرتمند و باصلابت بود که فوتبال ایران تا سال‌های سال از حضور آن‌ها سود برد و وجود بازیکنان آن نسل در فوتبال ایران منشاء اثرهای مفید و ماندگاری بود. عابدزاده به عنوان دروازه‌بان شماره یک تیم ملی تا سال‌ها حضوری مقتدر درون دروازه داشت و هنوز هم هر کسی پیراهن شماره یک تیم ملی را می‌پوشد خواه و ناخواه با او مقایسه می‌شود. علی دایی پس از آن بازی راه طولانی پیشرفت را پله پله طی کرد و به سطوح بالای فوتبال دنیا رسید. نایب قهرمان اروپا شد و در لیگ قهرمانان اروپا خوش درخشید. او اکنون آقای گل فوتبال جهان است. خداداد عزیزی، کریم باقری، مهدی پاشازاده، رضا شاهرودی و مهدی مهدوی کیا راهی تیم‌های خارجی شدند و تا سال‌ها لژیونر باقی ماندند. هرچند در میان آن‌ها مهدوی کیا ثبات بیشتری داشت و به موفقیت‌های بسیاری دست یافت.

فوتبال ایران همیشه به داشتن استعدادهای خوب و پتانسیل بالا برای موفقیت معروف بوده است. پس چه می‌شود که پس از 17 سال هیچ یک از تیم‌های ملی ایران در دوره‌های مختلف، صلابت و انرژی تیم سال 98 را نداشته‌اند؟ چرا نسل فوتبال ما در سال 98 هنوز به عنوان نسل رویایی شناخته می‌شوند و هنوز هیچ کدام از تیم‌های ملی ایران نتوانسته جای آن تیم را در ذهن و خاطره مردم بگیرد؟ چرا هنوز که هنوز است مردم فوتبال‌دوست و فوتبال‌فهم ایران بازیکنان تیم ملی را در سال 98 به چشم دیگری نگاه می‌کنند و حساب جداگانه‌ای روی آن‌ها باز می‌کنند؟ این پرسش‌ها و پرسش‌های فراوان دیگر سال‌هاست که فوتبال ایران را آزار می‌دهد.

ویژگی‌های فوتبال ایران در سال‌های گذشته چه بوده است؟ روشن‌ترین وجه تمایز فوتبال ایران در گذشته و امروز آن چیزی است که حسین عبدی می‌گوید: "ما در گذشته فوتبال را برای فوتبال بازی می‌کردیم ولی حالا کمتر کسی این نگاه را به فوتبال دارد و بیشتر به دنبال کسب درآمد و سود هستند".

فوتبالیست‌های قدیمی ایران وقتی در زمین بودند به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کردند و همه فکر و ذکرشان موفقیت تیم ملی بود. همه کسانی که آن دوران فوتبال ایران را به خاطر دارند هرگز بازی ایران و استرالیا را فراموش نمی‌کنند؛ این فراموش نکردن نه فقط به دلیل نتیجه غرور آفرینش که بیشتر به دلیل بازی شجاعانه و قهرمانانه ملی‌پوشان در آن بازی است. عملکرد فوق‌العاده خط دفاع تیم ملی، واکنش‌های مقتدرانه و جالب توجه احمدرضا عابدزاده درون دروازه که اعصاب مهاجمان استرالیا را خرد کرده بود و لبخندی حاکی از رضایت را بر لبان گلر اول تیم ملی ایران نشانده بود، بازی درگیرانه و فیزیکی کریم باقری در میانه میدان و تلاش بی حد و حصر دایی و عزیزی در خط حمله، همه و همه باعث شدند که بازی ایران و استرالیا به نمادی برای بازی غیرتمندانه تبدیل شود. همین بازی باعث شده بود کارشناسان فوتبال ایران پیش از 3 دیدار حساس ایران در راه جام جهانی 2014 در خرداد در پاسخ به این سوال که آیا تیم ملی شانسی برای رسیدن به جام جهانی 2014 دارد یا خیر؟ می گفتند: "فوتبال ایران مرد روزهای سخت است!"و دیدیم که اینگونه هم شد و با اقتدار به جام جهانی 2014 رسیدیم.

از آن نسل طلایی، تنها مهدی مهدوی کیا در میادین فوتبال باقی مانده بود که او هم پس از فینال جام حذفی 2 فصل پیش به شکل تلخی خداحافظی کرد و مانند برخی از هم تیمی های خود پس از اتمام عمر فوتبالی خود را آماده ورود به جرگه مربیان می کند. عده ای هم مسیری دیگر را برای زندگی خود انتخاب کرده‌اند. البته مهدی در بازی پیشکسوتان پرسپولیس و میلان خداحافظی خود را رسمی کرد.

پس از روایت آن روز تاریخی بد نیست به سرنوشت ستارگان طلایی فوتبال ایران نیز اشاره کنیم:

احمدرضا عابدزاده: احمدرضا عابدزاده یکی از ارکان اصلی حماسه‌ ملبورن بود. ستاره ای با عنوان کلی عقاب آسیا پس از آن حماسه‌ی بی‌بدیل، در جام جهانی 1998 نیز تیم ملی ایران را همراهی کرد و در بازی برابر ژرمن‌ها آخرین بازی ملی خود را در سال 77 انجام داد. عابدزاده در نهایت در سال 79 با قهرمانی پرسپولیس در لیگ آزادگان از پرسپولیس جدا شد و پس از پذیرفتن پست سرپرستی اسن تیم در مواجهه علی پروین با مالکان باشگاه ضربه سختی خورد و از انجا ناگهان به سایپا رفت .

او در دوازدهم اسفندماه سال 1380 دچار یک حمله‌ی شدید مغزی شد که او را تا آستانه مرگ پیش بردولی احمد بازهم مرد لحظات سخت بود و از این مقطع هم سربلند بیرون آمد. رهبر حماسه‌سازان ملبورن، در 23 دی‌ماه سال 1384 در حالی بازی خداحافظی خود را با پیراهن پرسپولیس برابر بایرن مونیخ در ورزشگاه آزادی انجام داد، که سال‌ها بود فوتبال را کنار گذاشته بود..

عقاب آسیا پس از کنار رفتن از دنیای فوتبال در تیم‌هائی نظیر سایپا، استقلال اهواز و پرسپولیس به عنوان مربی دروازه‌بان‌ها فعالیت کرد و در استیل آذین نیز مدت کوتاهی کمک مربی بود.

پس از پایان فوتبالش چند سالی در ایران مربیگری کرد و راهی آمریکا شد تا در یک مدرسه فوتبال به عنوان مربی دروازه‌بان‌ها فعالیت کند. فرزند یورگن کلینزمن، کاپیتان اسبق تیم ملی آلمان یکی از شاگردان عابدزاده بود. وی هم اکنون دستیار استیلی در راه آهن است.

علی دایی: سوپراستار تیم ملی در آن سال‌ها، کسی جز علی دایی نبود، مهاجمی که با جاه‌طلبی خاص خود گل‌های فراوانی را برای تیم ملی ایران به ثمر رساند و خط حمله‌ تیم ملی را برای سال‌های سال بیمه کرده بود. جالب است بدانید مهاجم اسبق تیم ملی در دیدار با استرالیا او بود که زمینه‌ساز گل تماشائی خداداد عزیزی شد و در دیدار با آمریکا نیز او بود که توانست مهدوی‌کیا صاحب یک موقعیت طلائی کند. دایی پس از جام جهانی 1998 فرانسه، راهی تیم بایرن مونیخ شد و نائب قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا را با بایرن تجربه کرد. دایی پس از آن به هرتابرلین، الشباب امارات، پرسپولیس، صبا باتری و البته سایپا پیوست. نکته‌ جالب در مورد وی آن است که او به عنوان بازیکن-مربی توانست سایپا را به قهرمانی لیگ برساند.

علی دایی پس از حضور در دو جام جهانی و انجام 5 بازی ملی در نهایت در پایان جام جهانی 2006، از دنیای ملی خداحافظی کرد و بارکورد 109 گل در 149 بازی ملی، آقای گل فوتبال جهان لقب گرفت. هرچند بد نیست بدانیم او در مسیر رسیدن به این رکورد جاودانه، رکورد فرانس پوشکاش افسانه‌ای را نیز شکست.

بیست و ششمین بازیکن برتر جهان در سال 1386 از سوی فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار فوتبال، پس از قهرمانی سایپا به تیم ملی ایران پیوست و در راه رسیدن به جام جهانی 2010، سرمربیگری تیم ایران را پذیرفت و پس از شکست تحقیرآمیز برابر عربستان در ورزشگاه آزادی، نیمکت را افشین قطبی سپرد. مدتی کوتاه از فوتبال کناره گرفت و بار دیگر با پذیرش سرمربیگری پرسپولیس و کسب دو جام حذفی به دنیای فوتبال بازگشت. دایی پس از نایب قهرمانی در لیگ سیزدهم در پایان هفته هفتم لیگ 14 با یک کودتا از کار برکنار شد.

اولین بازیکن آسیائی گلزن در رقابت‌های لیگ قهرمانان اروپا، به عنوان اولین ایرانی در کمیته‌ فنی فیفا عضویت داشت.

خداداد عزیزی: غزال تیزپای آسیا، لقبی بود که هواداران فوتبال به خداداد عزیزی دادند، همان ستاره‌ای که با فرار زیبا و تماشائی خود حماسه‌ی ملبورن را تکمیل کرد. صحنه‌ی به ثمر رسیدن گل عزیزی، سال‌های سال یکی از پرمخاطب‌ترین صحنه‌های ورزشی ماندگار بود. هرچند این صحنه همچنان نیز برای هواداران فوتبال یک خاطره‌ی فراموش‌نشدنی است. عزیزی که سابقه‌ی کسب عنوان برترین بازیکن سال را در کارنامه داشت، یکی از ستاره‌های مثال‌زدنی آن روزهای تیم ملی محسوب می‌شد. غزال مشهدی تیم ملی همواره صراحت لهجه و رک‌گوئی مثال‌زدنی داشت و این امر او را در مقطعی که بلاژویچ سرمربی تیم ملی بود، از بازی‌های ملی دور نگه داشت تا او با انتخاب برانکو باردیگر به ترکیب تیم ملی بازگردد و در رقابت‌های انتخابی جام جهانی 2006 حضور داشته باشد.

خداداد عزیزی که در آن‌ سال‌ها در باشگاه کلن عضویت داشت، پس از جام جهانی 1998 در مسیر افت گام برداشت و پس از عبور از سان خوزه ارتکوکز، النصر امارات، پاس تهران، آدمیرا واکر و عقاب به راه‌آهن رسید و کفش‌های خود را آویخت.

عزیزی پس از خداحافظی از فوتبال توسط تیم ابومسلم به عنوان رئیس سازمان فوتبال انتخاب شد و بعد به مربیگری و در نهایت سرمربیگری تیم رسید، اما اختلافات او با مدیران باشگاه، صراحت لهجه و نتایج ضعیف تیم موجب شد تا در ابتدای لیگ 86 از سرمربیگری تیم اخراج شود. یکی از عجیب‌ترین اقدامات او در دوران هدایت ابومسلم بیرون آوردن یکی از بازیکنان از ترکیب و ده‌نفره کردن تیم بود.

او پس از آن مدیر فنی تیم دسته اولی پیام خراسان شد و توانست این تیم را به لیگ برتر کشور بیاورد، او در هفته‌های آغازین فصل 88-87 مربیگری این تیم را برعهده داشت که به دلیل مشکلات مالی تیم از فعالیت خود کناره گرفت.

مهدی پاشازاده: پاشازاده از جمله ستارگانی بود که هیچ‌گاه نتوانست آن‌گونه که شایسته‌اش بود، بدرخشد و در اوج بماند. او که به هر ترتیب جز نسل طلائی 98 محسوب می‌شود پس از جام جهانی 1998 فرانسه از تیم ملی کنار رفت تا فقط 14 بازی ملی در کارنامه داشته باشد.


مهدی پاشازاده یکی از ستون‌های اصلی ایران در صعود به جام جهانی

او پس از درخشش در ملبورن و حضور در جام جهانی، به عنوان مدافع از باشگاه استقلال راهی بایر لورکوزن آلمان شد و اما در تمرینات این تیم توسط امرسون برزیلی مصدوم شد و دیگر هیچ‌گاه به شرایط آرمانی خود بازنگشت. او پس از حضوری ناموفق در دو تیم لورکوزن و فورتونا کلن، باردیگر به استقلال بازگشت. پس از سه سال حضور در ایران راهی اشتورم گراتز شد و سپس راهی راپیدوین شد و در نهایت به آدمیرا واکر پیوست و با پیراهن همین تیم بود که با عرصه‌ باشگاهی وداع کرد و کفش‌های خود را آویخت.

او با سرمربیگری تیم دوم آدمیرا واکر به عرصه‌ مربیگری پا گذاشت و در ادامه به عنوان دستیار در تیم اصلی این باشگاه به فعالیت ادامه داد. پاشازاده در سال 2010 بار دیگر به ایران بازگشت و هدایت گسترش فولاد تبریز را به عهده گرفت و این تیم را به لیگ دسته اول آورد.

محمد خاکپور: پس از حضور در جام‌ جهانی از تیم بهمن راهی لیگ آمریکا شد و به عضویت تیم رد بولز نیویورک درآمد. او پس از نمایش ضعیف در قلب دفاع تیم ملی در تور آمریکای شمالی در دوره‌ی سرمربیگری منصور پورحیدری، غریبانه از تیم ملی خداحافظی کرد. در سال 2000 فوتبال کفش‌های خود را برای همیشه آویخت، او در این سال‌ها بیش‌تر در قامت یک منتقد فوتبال ظاهر شده است، منتقدی که به شرایط فنی و مدیریتی فوتبال همواره انتقاد کرده است.



پس از اتمام دوران بازی‌اش به آمریکا رفت تا مثل عابدزاده در یک مدرسه فوتبال فعالیت کند. او به همراه کلینزمن یک مدرسه فوتبال راه‌اندازی کرد و در آن مشغول شد. پس از چند سال به ایران بازگشت تا هدایت استیل آذین را بر عهده بگیرد. امید نمازی دستیار سابق کی روش، سوغات خاکپور از آمریکا برای فوتبال ایران بود. نمازی دستیار خاکپور در استیل آذین بود. خاکپور هم اکنون مدیرفنی تیم ملی امید است.

جواد زرینچه: چند سال پس از پایان بازی‌اش در تیم‌های رده پایین فعالیت کرد تا این که به عضویت هیات مدیره باشگاه استقلال درآمد. زرینچه در کار مدیریتی چندان دوام نیاورد و خیلی زود به دلیل پاره‌ای اختلافات استعفا داد. هم اکنون مدیرفنی تیم ملی امید است. وی هم اکنون دستیار قلعه نویی در استقلال است.

کریم باقری: مرد بااخلاق فوتبال ایران بعد از یک دوره طولانی دوری در زمان سرمربی‌گری علی دایی به تیم ملی بازگشت اما با رفتن دایی او هم تیم ملی را ترک کرد. او سپس چند سال در پرسپولیس به فوتبالش ادامه داد تا این که به طرز عجیبی از دنیای توپ گرد خداحافظی کرد. پس از آن هم مدام از ناپاکی فوتبال ایران سخن می‌گفت و به پیشنهادات تیم‌ها برای بازگشت به فوتبال جواب رد می‌داد تا اینکه سال پیش به عنوان دستیار علی دایی در تیم محبوب خودش مشغول به کار شد ولی امسال هم ترجیح داده از فوتبال دور باشد.

 

حمید استیلی: در تیم رویائی 98، حمید استیلی از جمله کسانی بود که حداقل در آن زمان از نظر تجربه، انگیزه و قابلیت فنی تقریبا بی‌رقیب بود. استیلی در جام جهانی 1998 نیز به همراه تیم ملی راهی فرانسه شد تا آن گل خاطرانگیز خود را وارد دروازه‌ آمریکائی‌ها کند و سال‌های سال با خاطرات آن گل، با اشک‌های لبریز از خنده و شادمانی پس از آن گل زندگی و افتخارها کند. استیلی که در سال‌های آخر دوران ملی خود قرار داشت، در سال 2000 در حالی در آغاز مسابقات جام ملت‌های آسیا بازوبند کاپیتانی را به علی دائی سپرد که در پایان این رقابت‌ها با تیم ملی وداع گفت. آخرین بازی ملی استیلی برابر کره‌ جنوبی با شکست به پایان رسید.

استیلی پس از حماسه‌ ملبورن، پس از پنج سال بار دیگر راهی پرسپولیس شد تا فوتبال خود را پیراهن سرخ‌پوشان پایتخت و پس از بازی با تیم سپاهان اصفهان در سال 83 کنار بگذارد و کفش‌های را بیاویزد.
استیلی که در دوران مربیگری کم بدشانس نبود، عرصه‌ مربیگری را با دستیاری آری‌هان، مصطفی دنیزلی و افشین قطبی آغاز کرد و در نهایت برای اولین بار در تیم استیل آذین طعم سرمربیگری را چشید و پس از توفیق در این تیم به شاهین بوشهر رفت. استیلی سپس در تاريخ 31 خرداد 1390 و پس از رد درخواست كميته فنی باشگاه پرسپوليس مبنی بر ادامه همكاری علی دایی با پرسپوليس؛ توسط این كميته به عنوان سرمربی انتخاب شد. این پرسپولیسی قدیمی اما دوران سختی روی نیمکت قرمزها داشت و در تاریخ 18 آذر 1390 پس از شکست مقابل استقلال در مرحله یک چهارم نهایی جام حذفی، از مربیگری پرسپولیس کناره گیری کرد. وی هم اکنون سرمربی و مالک تیم راه آهن است.

رضا شاهرودی: رضا شاهرودی یکی از خوش‌استیل‌ترین و درخشان‌ترین چپ‌پاهای دو دهه‌ اخیر فوتبال ایران بوده است. این ستاره‌ در رقابت‌های مقدماتی جام جهانی 1998 یکی از ستاره‌های فیکس تیم ملی بود و از ارکان اصلی تیم ملی محسوب می‌گردید، که با مصدومیتی بی‌موقع و البته درگیری با علی دائی از فوتبال ملی کنار زده شد و پس از خلق حماسه‌ ملبورن از حضور در جام جهانی 1998 بازماند. او پس از این فقط یک‌بار دیگر در جمع ملی‌پوشان قرار گرفت که سرمربی وقت تیم ملی را برای ادامه توجیه نکرد و او رسما از بازی‌های ملی خداحافظی کرد.

شاهرودی که در آن سال‌ها در عضویت تیم پرسپولیس بود، دالیان چین پیوست تا پس از تجربه‌ ناموفق خود در آلتای ازمیر ترکیه در سال 1997 بار دیگر لژیونر شود. اما شاهرودی به سال‌های پایانی دوران حرفه‌ای خود نزدیک شده بود و دیگر از وجه ستاره‌ بودنش فاصله گرفته بود. او گرچه عملا در تیم دالیان و در غربت محض کفش‌های خود را آویخت اما با این وجود در کارنامه‌ او حضور در تیم‌هایی همچون پاسارگاد و پیکان نیز به چشم می‌خورد.

شاهرودی دوران مربیگری خود را در تیم داماش آغاز کرد و در تیم‌هائی همچون کوثر و استیل آذین نیز دستیار بود و مدتی هم دستیار پیروانی در تیم سنگ‌آهن بافق بود.

نعیم سعداوی: او هم سال‌هاست به عنوان دستیار سرمربی در فولاد خوزستان فعالیت می‌کند. گاهی هم این حضور دائمی برایش مسئله‌ساز می‌شود. نمونه اش درگیری رسانه‌ای او با مجید جلالی بود.

مهدی مهدوی کیا: ماندگارترین چهره فوتبال ایران در اروپا و بدون شک موفق‌ترین آن‌ها است. با خداحافظی مهدی از فوتبال نسل طلایی فوتبال ایران هم رسما تمام شد. درخشش مهدوی کیا در پرسپولیس و بازی‌های تاثیرگذار او، آن هم در شرایطی که فوتبال ایران وضعیت چندان مناسبی نداشت، بیش از هر زمان دیگری فوتبال دوستان را به یاد جام جهانی 98 و نسل طلایی آن روزگار می‌انداخت.


ماندگارترین چهره فوتبال ایران در اروپا و بدون شک موفق‌ترین آن‌ها

مهرداد میناوند:
میناوند گرچه در آن حماسه‌ تاریخی به میدان نرفت ، اما در مجموع از ارکان تیم ملی محسوب می‌شد و یکی از ستاره‌های نسل 98 بود. کمتر کسی همچون میناوند در ترکیب تیم ملی بود، بازیکنی با سرنوشتی عجیب. او با درخشش در لیگ قهرمانان آسیا اوج گرفت و به یک‌باره فرودی عجیب در انتظارش نشست. میناوند که در آن سال‌ها عضو باشگاه پرسپولیس بود ، پس از جام جهانی 1998 راهی اشتورم گراتز شد و در این تیم چند فصل نسبتا موفقی را داشت. میناوند با اشتروم گراتز 2 بار قهرمان لیگ اتریش و 2 سال حضور پیاپی در لیگ قهرمانان اروپا را تجربه کرده‌است.


او در ادامه به الشباب رفت و در بازگشت به ایران باردیگر پیراهن پرسپولیس را برتن کرد و عملا با پیراهن طلائی‌پوشان اصفهان از دنیای فوتبال خداحافظی کرد، گرچه نام راه‌آهن نیز در کارنامه‌ی او دیده می‌شود.

میناوند در سال 2003 آخرین بازی ملی خود را برابر دانمارک انجام داد و با انجام 67 بازی ملی و زدن 4 گل به کار خود با پیراهن تیم ملی پایان داد.

علی‌رضا منصوریان: کاپیتان اسبق استقلال تهران، که یکی از بازیکنان ذخیره‌ای بود که در دیدار برابر استرالیا به میدان رفت، پس از آن بازی حماسی در جام جهانی 1998 تیم ملی را همراهی کرد و در پایان آن رقابت‌ها با انجام 46 بازی و زدن 8 گل با پیراهن تیم ملی، از عرصه‌ی ملی کنار رفت. او پس از جام جهانی از استقلال جدا شد و به باشگاه‌هائی نظیر سکودا، آپولون اسمیرنیس و سن پائولی پیوست، اما بار دیگر به آبی‌پوشان پایتخت ملحق شد و سال‌های پایانی دوران حرفه‌ای خود را در این تیم گذراند و قهرمانی در لیگ برتر را تجربه کرد.


علی منصور، لقبی بود که هواداران استقلال به او داده بودند. منصوریان در نهایت در 27 خرداد 1387 پس از بازی پایانی و قهرمانی در جام حذفی به همراه استقلال، کفش‌های خود را برای همیشه آویخت و به جرگه مربیان پیوست.

ابتدا در همان استقلال کمک مربی بود و سپس عهده‌دار سرمربیگری پاس همدان شد، اما با کسب نتایج ضعیف از کار برکنار شد. در ادامه به درخواست افشین قطبی راهی تیم ملی شد و پس از آن هدایت تیم ملی امید را برعهده گرفت تا با آن رسوائی فدراسیون او نیز ناکام بماند. او هم‌اکنون یک سرمربی موفق در تیم نفت تهران است.

ابراهیم تهامی :
این مهاجم تکنیکی اهوازی از جمله ستارگانی بود که هیچ‌گاه فوتبال حقش را ادا نکرد و او ماند و رویاهائی ناتمام. سيد ابراهيم تهامي پس از جام جهاني 98 که فرصت حضور در آن را پيدا نکرد، ديگر ردپاي خاصي از خود در فوتبال ايران بر جاي نگذاشت. تنها فقط چند تجربه کوتاه مدت و نه چندان موفق در عرصه مربيگري به عنوان کمک مربي را پشت سرگذاشت. مهاجم ملي‌پوش خوزستاني کشورمان، فوتبال خود را در تيم‌هاي جنوبي به ويژه استقلال اهواز سپري کرد. او در سال 75 به همراه سيروس نعمتي‌نژاد به عنوان يار کمکي استقلال را در آسيا همراهي کرد. ابراهیم با حضور خود در زمین جریان بازی را تغییر داد و پاس گل دوم به استراليا و صعود ايران به جام‌جهاني يکي از ماندگارترين خاطرات مربوط به تهامي است. او در نهایت در اهواز و با پیراهن استقلال این شهر از فوتبال کناره‌گیری کرد و مدتی هم در این تیم مربیگری کرد و درحال حاضر فعالیت چشم‌گیری در عرصه‌ی فوتبال ندارد.

در تیم ملی سال 76 بازیکنان دیگری هم بودند که پس از پایان دوران بازی دیگر سراغی از توپ و زمین چمن نگرفتند. نادر محمدخانی و علیرضا امامی فر از این دسته هستند. ضمن اینکه بازیکنانی مثل افشین پیروانی، علیرضا منصوریان و مجید نامجو مطلق دوره‌ای را به عنوان مربی و سرمربی در تیم‌های استقلال و پرسپولیس و تیم امید فعالیت کردند.

والدیر ویرا : عجیب‌ترین چهره‌ آن تیم عجیب و غریب کسی جز سرمربی آن یعنی بادوی فراموش نشدنی نبود. مربی گمنام برزیلی ولی خندانی که با حکم داریوش مصطفوی به جای محمد مایلی‌کهن در راس کادرفنی قرار گرفت و در سه بازی پرهیجان و نفس‌گیر ایران را راهی جام جهانی 1998 فرانسه کرد.

والدیر ویه را- مربی وقت تیم ملی - بین دو نیمه: «بچه‌ها، من حرف خاصي براي گفتن ندارم، برويد داخل زمين و هرطور كه صلاح مي‌دانيد بازي كنيد...»

ویرا که نقش‌آفرینی او در آن بازی حماسی محدود به چند سطری است که درباره‌ی عدم دخالت او در شکل بازی تیم ملی نوشته شد، پس از این صعود تاریخی با تغییرات فدراسیون فوتبال، از تیم ملی کنار گذاشته شد و جای خود را به ایویچ سپرد تا تیم ملی بهتری ساخته شود ، نیمکتی که به ایویچ هم وفا نکرد !

سال‌ها بعد ویرا در مراسم توپ طلای فوتبال به ایران بازگشت و درحالی‌که هنوز دندان‌های خرگوشی و لبخند زیبایش را همراه داشت جملاتی در باب آن لحظات استثنائی به زبان آورد.
دکتر بیژن ذولفقارنسب در آن سال دستیار ویرا بود.

*******
در مجموع آن چه اکنون بیش از هر چیزی مورد توجه قرار گرفته وضعیت نابسامان فوتبال بدون ستاره ایران (به اذعان خیلی از کارشناسان) است. همین مسئله باعث شده که مردم و دوستداران فوتبال آرزو کنند که باز هم فوتبال ایرانی مرد روزهای سخت باشد و بار دیگر با خلق حماسه‌ای به جام جهانی برسد. 17 سال از آن روز تاریخی می‌گذرد اما همچنان آن بازی، آن تیم، آن بازیکنان و تلاشی که ملی‌پوشان ایران در آن روز رویایی از خود نشان دادند به مثابه یک آرزو باقی مانده است؛ آرزویی که هر سال بیشتر دست نیافتنی می‌شود.

فیلم خلاصه دیدار خاطره انگیز ایران و استرالیا در ملبورن

دانلود دیدار ایران و استرالیا در 8 آذر 76