* جلال آل احمد کیست؟
سید جلال آل احمد فرزند سید احمد طالقانی، در سال 1302 به دنیا آمد، در سال 1348 از دنیا رفت و در مدت کوتاه حیاتش، کتاب های زیادی نوشت و تأثیرات شگرفی بر فرهنگ و ادب ایران زمین گذاشت. او با هنرمندان و نویسندگان همدوره خود روابط خوبی داشت و 5 شنبه ها گعده هایی را ترتیب داده بود تا در آن با دوستانش درباره فرهنگ و هنر حرف بزنند و در برابر برخی اتفاقات روز، موضعگیری کنند.
جلال در جوانی به حزب توده متمایل شد و در این حزب به سرعت رشد کرد اما بعد از چند سال که به ارتباط این حزب با کمونیست های شوروی پی برد، از آن ها کناره گرفت و به تدریج به اسلام و مبانی اعتقادی ان نزدیک تر شد تا جایی که به سفر حج رفت و کتاب ماندگار «خسی در میقات» را از حس و حالش در این سفر نوشت.
موهای جلال با اینکه 46 سال بیشتر نداشت، به خاطر جدیت ها و غصه هایی که داشت، سفید شده بود و در روزهای آخر عمر به همراه همسرش سیمین دانشور به اسالم گیلان و کلبه کوچکی که در کنار خانه یکی از دوستانش ساخته بود رفت تا قدری استراحت کند. در همانجا بود که حالش دگرگون شد و وقتی با تلاش همسرش، مسئول بهداشت کارخانه چوب بری آن حوالی بر سر بالینش رسید، جان به جان آفرین تسلیم کرده بود.
او که سال 29 در سفر به شیراز و در اتوبوس با سیمین دانشور آشنا شد، در تمام مدت زندگی مشترکش با عشق و مهربانی در کنار همسر ماند و به رغم بی بندوباری های آن دوره خصوصا در میان روشنفکران، به شدت به ساختار خانواده اعتقاد داشت و حدود اخلاقی آن را پاس میداشت.
بعد از رحلت پدر جلال که از روحانیان سرشناس تهران (محله امامزاده سید نصرالدین و پاچنار) و طالقان بود، مجالس ختم متعددی در تهران و قم برگزار شد و یکی از این مجالس را آیت الله العظمیسید روح الله خمینی برگزار کرد. جلال هم بعد از گذشت مدتی به همراه شوهر خواهرش (حجت الاسلام دانایی قزوینی) و همچنین برادرش شمس به قم رفت تا از این لطف حضرت امام تشکر کند. این اولین دیدار آن ها بود و البته بعد ها هم تکرار شد.
شمس ال احمد که مهربانی پدر تازه گذشتهاش را در چهره آقا روح الله میدید، شیفته او شد و این شیفتگی تا آخر عمر باقی بود اما جلال فرصت چندانی پیدا نکرد تا پیروزی انقلاب را ببیند و فقط توانست بعد از فاجعه کشتار مردم در 15 خرداد 42 در برابر این ظلم آشکار موضعگیری کند و از روشنفکران همراهش بخواهد که ساکت ننشینند و در اعتراض به این کشتار، حرفی بزنند.
همین آزادی خواهی و استقلال رای جلال بود که او را در نگاه ساواک به فردی خطرناک تبدیل کرد. جلال عمدتا زیر نظر بود و حتی یک بار تهدید به مرگ شد. شمس آل احمد تا پایان عمرش در سال 89 نیز اعتقاد داشت که جلال را عوامل ساواک، بهصورت مستقیم یا غیر مستقیم، شهید کرده اند.
طرح جلد کتاب دو برادر
* چرا باید کتاب «دو برادر»را خواند؟
داستان زندگی پر فراز و نشیب جلال مثل رمانی است که خواندن آن هم لذت معنوی دارد و هم میتواند به اطلاعات خواننده از زندگی فرد مهمیچون او بیفزاید. خواندن این کتاب البته خواننده را با فضای فکری و فرهنگی دهه 30 و 40 و همچنین حالات و روحیات برخی دوستان جلال مثل نیما یوشیج، صادق هدایت، شاملو، خلیل ملکی و... آشنا میکند. ضمن اینکه برای اولین بار، زندگی غم بار شمس آل احمد را به تصویر میکشد. توضیحات محمدرضا کائینی در مقدمه آن، مطالبی خواندنی دارد که میتواند شما را به خواندن این کتاب مجاب کند.
* چند نکته باریکتر از مو...
اگر چه شخصیت استاد جلال آل احمد در این کتاب، شخصیتی دوست داشتنی و جذاب توصیف شده است و هر خواننده ای را علاقمند می کند تا برای اولین بار یا حتی برای چندمین بار به خواندن نوشته ها و آثاراین روشنفکر آزاد اندیش مبادرت کند، دو نکته در سئوالات محقق این کتاب مغفول مانده است:
اول: نحوه ارتباط استاد جلال آل احمد با حضرت احدیت و پایبندی او به عبادات فردی همچون نماز، روزه و واجباتی همچون پرداخت خمس...
دوم: داستان کلاه معروف استاد (کلاه بِرِه) که در بیشتر عکس های شاخص او دیده می شود و حالا در این روزها که دوباهر استفاده از این کلاه رایج شده است، با هر بار دیدن، انسان به یاد وی می افتد.
سوم: در صفحه 586 کتاب و در بخش زندگی شمس آل احمد، آمده: من فکر می کنم ضربه محمی که تقریبا کار شمس را تمام کرد و نشان داد که دیگر به آخر خط رسیده است، همان اتفاق تعیین کننده ای بود که باعث قطع رابطه اش با دوستان جدید شد. این قضیه هم پیامد یکی از آخرین سخنرانی هایش بود. خودش می گفت: من در آن سخنرانی، با حسن نیت و البته کمی هم با سرخوشی، خاطرات و روابط خودم با یکی از مسئولان را مطرح کردم و از ان شخصیت با تعابیر خیلی خودمانی و خصوصی نام بردم، البته بدون کوچک ترین سوء نیت و قصد اسائه ادب، ولی وقتی که خبر این سخنرانی را احتمالا با آب و روغن های اضافی به گوش ان مسئول می رسانند، توسط یکی از کارکنان دفتر، برای آقا شمس پیامی فرستاده می شود که دو بخش داشته: یک بخش ان گله گزاری و انتقاد از شمس بوده به خاطر به کار بردن آن گونه تعابیر خودمانی در یک مجلس عمومی و بخش دیگر هم قرار دادن آقا شمس بر سر یک دو راهی، بدین صورت که از این به بعد در هنگام نام بردن از آن مسئول، یا از تمام عناوین رسمی سیاسی استفاده خواهید کرد و یا ... تعبیر خشنی که لفظ مودبانه اش، سکوت کامل است. این ضربه، آقا شمس را حسابی گیج کرد و بعد از چند روز حیرت و درماندگی، کارش به بیمارستان کشید.
محقق در این بخش، روشن نمی کند که آن مسئول سیاسی که بود و چرا بعدها این سوء تفاهم ها از بین نرفت؟
محمدرضا کائینی (محقق کتاب) در کنار محمد حسین دانایی(خواهر زاده جلال) و خواهر سیمین دانشور در مراسم رونمایی کتاب
* راهی برای شناخت چهره ها
در بخش 12 کتاب که به جلسات 5شنبه های استاد جلال در منزلش اختصاص دارد، محمدحسین دانایی، مطالب دقیق و نکات ظریفی را درباره دوستان او مطرح می کند که به اندازه کل کتاب، آموزنده و جذاب است. در این بخش به روحیات و حالات افرادی همچون نیما یوشیج، احمد شاملو، ابراهیم گلستان، صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی، علی اصغر حاج سید جوادی، اسلام کاظمیه، هانیبال الخاص، سیروس طاهباز، رضا براهین، منوچهر آتشی، نادر نادرپور، محمد اعتمادزاده، پرویز داریوش، عبدالعلی دستغیب، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، آیت الله سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان، علی شریعتیف غلامرضل تختی و ... پرداخته می شود که یکی از بخش های خواندنی کتاب را در 68 صفحه شامل شده است.
* توضیحات محقق درباره کتاب
با انتشار اثری که پیش روی دارید، برگی دیگر بر کتاب قطور «آلاحمد پژوهی» افزوده میشود. حال و قال عرصه فرهنگی و روشنفکری جامعه ما، نشان میدهد که پدیده آلاحمد هنوز برای موافقان و مخالفان موضوعی جذاب و درخور گفتگوست. حجم گسترده مدح و ذمیکه از او میشود ،نمایانگر آن است که وی همچنان در ساحت فرهنگ و سیاست ایران نفس میکشد. موافقان، مکتب او را همچنان قابل اقتباس و استناد میدانند. در اثبات این ادعا کافی است به حجم فروش آثارش، پس از نزدیک به پنج دهه از درگذشت او، نگاهی بیفکنیم که همچنان چند ناشر مهم کشور را سر پا نگه داشته است.مخالفان اما، اگر او را حریف قدرتمندی نمیانگاشتند، همچنان تمامیتوش و توان خود را صرف تخطئه و تخریب او نمیکردند، اگرچه به نظر میرسد در این امر چندان توفیقی نداشتهاند. به هر روی اگرطرح مسئله و دعوت اصحاب فکر به اندیشیدن پیرامون آن ،از فرائض روشنفکری است، به نظر میرسد آل احمددر انجام این وظیفه توفیقی شگرف داشته است، به طوری که ذهن دانشوران جامعه،اعم ازموافق ومخالف و سالها پس از درگذشت وی، همچنان درگیر مقولات مطرح شده توسط اوست.
به نظر میرسد این اثر در قیاس با سایر آثاری که در حوزه آلاحمد پژوهی منتشر شدهاند، دارای امتیازاتی است به شرح ذیل:
اولا: حجم گستردهای از اطلاعات ناب و خاطرات ناگفته، از سوی یکی از اقران و نزدیکان او بیان شدهاند. این کتاب از این جهت میتواند در کنار آثاری چون از «چشم برادر» نوشته زندهیاد شمس آلاحمد و جزوه «غروب جلال» نگاشته مرحومه دکتر سیمین دانشور قرار گیرد. ماجراهایی که راوی در این کتاب، برای نخستین بار برای جلالپژوهان نقل کرده است،میتواند ذهن آنان را به سوی تحلیلهایی واقعبینانهتراز زندگی و زمانه این نویسنده شهیر و همچنین برادرش مرحوم شمس آلاحمد سوق دهد و از این جنبه، اثری تعیینکننده و مؤثر تواند بود.
ثانیا: راوی کوشیده است در بیان خاطراتش از زندگی «داییها»، جامعیتِ تصویری که ترسیم میکند، را از نظر دور ندارد و تا محدودهای که اخلاق و شرع اجازه میدهد، عرصهای از عرصههای خصوصی و عمومیزندگی آنها را ،در ترسیم چهره واقعی این دو مغفول نگذارد . بیتردید این مجموعه خاطرات از این جنبه، بر تمامیآثاری که در این زمینه از سوی نزدیکان و دوستان جلال انتشار یافته است تفوق دارد.
ثالثا: راوی امتداد نفوذ و حضور جلال پس ازمرگش را، در تلاشهای بی وقفه برادرش زندهیاد شمس آلاحمد رصد کرده و فصلی مبسوط را به بیان خاطرات خود از ادوار گوناگون زندگی سیاسی و فرهنگی وی اختصاص داده است. ویژگی این فصل، بکر بودن خاطرات و همچنین به دست دادن گزارشی نسبتا دقیق از فراز و فرودهای زندگی اوست، کاری که تا کنون انجام نشده و برای آغازین مرتبه است که صورت میگیرد.
رابعا: این اثر در پیوست خود، تصاویر و اسنادی را به مخاطب هدیه کرده است که یا پیش از این منتشر نشده بودند یا در یادنامههای جلال، کمتر میتوان از آنها ردی یافت. بسیاری از این موارد از آرشیو خانوادگی و همچنین در پی جستجوهای متعدد راوی و تدوینگر فراهم آمدهاند.
* داستان شکل گیری کتاب
کائینی به داستان شکل گیری کتابش هم اشارهای میکند که خواندنی است. او مینویسد:محمدحسین دانایی را تنها یک بار و در منزل مرحوم شمس آلاحمد دیده بودم. در یکی از دیدارها جناب شمس آماده میشد تا به اتفاق خواهرزادهای که قرار بود به دنبال او بیاید، به محفلی برود. بار دوم او را در محفل بزرگداشت چهلمین روز ِدرگذشت شمس، در سالن اجتماعات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامیدیدم که سخنرانیاش در آن مجلس را جذاب یافتم، از این روی در اولین سالگرد شمس تصمیم گرفتم تا با وی گفت و شنودی برای درج در یکی از جراید ترتیب بدهم. بیاغراق اذعان میکنم که دقایقی پس از آغاز سخن دریافتم، ارزش این ناگفتهها بس فراتر از آن است که خرج یکی از «یومیهها»شود . چند دقیقه بعد دریافتم که مصمم هستم آنها را تبدیل به یک اثر ماندگار کنم. بنابراین فکر تدوین این اثر، از همان لحظات اولیه دیدارِ سوم با راوی محترم، در ذهن نگارنده شکل گرفت. جناب دانایی که گویا از چندی قبل در صدد تدوین چنین اثری بود، با راقم سطور همدل شد و در 22 جلسه به بیان خاطرات خویش نشست که ماحصل آن، با تمام جرح و تعدیلها هم اینک پیش روی شماست.دغدغه نگارنده در این جلسات که گاه تا بیش ازدو ساعت نیز به درازا میکشید، مواردی بود که اشاره به آنها را ضروری میدانم:
اول: نگارنده صرفاً در پی ثبت خاطرات راوی بود، اما به هر روی به این نتیجه رسید که گاه فهم درست یک خاطره، تحلیل را ناگزیر میکند. در مجموع و با لحاظ این مهم، تمام سعی تدوینگر و راوی این بود که این اثر بتواند همچنان عنوان« خاطرات» داشته باشد و درصدد تحلیل اندیشهها و رفتارهای جلال وشمس نباشد. به عبارت روشنتر آنچه در این اثر آمده، مواد خامیاست که تحلیلگران حال و آینده را به کار خواهد آمد و آنها را دربرداشت های واقعبینانه مددکارخواهد بود.
دوم: اصل« خاطرهمحوری» مانع از این شد که نگارنده در مواردی که احیانا با برداشتهای راوی موافق نبود ،با او به چالش بنشیند. به عبارت روشنتر هر سئوالی میتوانست فرآیند خاطرهمحور این جلسات را به سوی تحلیل و چالش سوق دهد و تدوینگر از چنین رویکردی ابا داشت.
سوم: تدوینگر در تلاش بود تا راوی را به سمت پاسخگویی به ابهاماتی که در باره این دو شخصیت در ذهن مخاطبان وجود دارد سوق دهد، از این رو از تمام بضاعت مطالعاتی خود در دوران انس با آثار زندهیاد جلال آلاحمد و دوره نسبتاً طولانی مصاحبت و دوستی با زندهیاد شمس آلاحمد بهره گرفت.راقم اکنون امید میبرد که توانسته باشد در این امر توفیق یابد، هر چند که در این باره قضاوت با خواننده است.
چهارم: نگارنده که از سالها قبل با روش پاره ای ازیادنامه نویسان حرفه ای جلال آل احمد آشنا بود،تمام تلاش خود را به کار گرفت که روند کار به سوی کلیشه وتکرار سوق نیابد و حلاوت بیان این ناگفته ها تحت تاثیر بازگویی بدیهیات قرار نگیرد./