کد خبر 306723
تاریخ انتشار: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۲

خيلی‌ها تحت تاثير حرف‌های شريعتی قرار داشتند، ولی همه به مبارزه مسلحانه روی نياوردند. در واقع آرای شريعتی بستر گسترده‌ای یبود كه از دل آن يک جريان افراطی در قله حركت‌های تند قرار گرفت و در سطوح پایين‌تر، لايه لايه اين بدبينی و اين گرايش وجود داشت.

گروه تاریخ مشرق- از هنگامی که در سال 1356، گروهک فرقان با انتشار اعلامیه‌ای به مناسبت مرگ دکتر شریعتی اعلام موجودیت کرد تا همین امروز، بحث‌های فراوانی درباره نوع و چگونگی رابطه این سخنران و محقق شهیر با فرقانی‌ها مطرح شده است. افراد مختلف، از زوایای مختلفی به این موضوع نگریسته‌اند و هریک کوشش دارند بخشی‌ از این رابطه را روشن کنند. متن زیر تحلیلی است که به این موضوع می‌پردازد و البته نشانه‌ای است از آنکه شریعتی هنوز بحث‌انگیز و جنجالی است.

* فرقان با مرگ شریعتی اعلام موجودیت می‌کند
با درگذشت دكتر شريعتی، اولين اعلاميه از سوی اين جريان نوپا انتشار يافت. آنچه در اين شرايط، سبب برآشفتن فرقانی‌ها شد، اطلاعيه مشترك مطهری- بازرگان بود كه چند روز پس از انتشار، بازرگان بر اثر اصرار دوستان يا تهديد مخالفان امضايش را پس گرفت. به دنبال صدور آن اطلاعيه، گودرزی اطلاعيه‌ای صادر كرد و به تهديد مخالفان شريعتی و در واقع‌ آقای مطهری پرداخت. در اين اطلاعيه با اشاره به ائتلاف ارتجاع و روشنفكران مدرن، يعنی مطهری و بازرگان، آمده است:



مرگ دکتر شریعتی و نامه مشترک مطهری-بازرگان
آغازی برای اعلام موجودیت فرقان بود


«حاصل زشت اين ائتلاف ناجوانمردانه، آن هم در شام غريبان شهيدان، اجرای اهداف شوم نفاق‌پيشگان تاريخ بوده است. اعلاميه‌ای به تاريخ 23/9/56 و با امضای چهره‌هايی همچون مطهری و بازرگان درآمد كه بازتاب مقاصد پوشيده جبهه مؤتلفه بود و از تبادل نظر ميان آنها كه طبعا چيزی جز مسخ هدف شهيدان و فرهنگ انقلابی آنها نيست، حكايت می‌كرد.» سپس با نقد برخی از عبارات آن نامه آمده است: «عوام‌فريبی و خيانت‌پيشگی عوامل مزبور از فرازی ديگر از نوشته‌شان روشن می‌شود».
 
در سالگرد سفر دكتر شريعتی به خارج از كشور و مرگ وی، باز فرقان اطلاعيه‌ای داد و ضمن آن سخت به صادركنندگان آن بيانيه حمله كرد. موضع‌گيری بعدی آنها اطلاعيه‌ای بود كه به مناسبت قيام قم و تبريز صادر شده و آنان حادثه مزبور را «ضمن احترام به خون بی‌گناهان» چنين تحليل می‌كنند كه اين جريان، حركتی است در جهت «زنده كردن دوباره روحانيت حاكم» و اين كه «دخالت بی‌رويه روحانيت را» بايد «فاجعه‌ای عظيم» دانست. در اين بيانيه خطاب به شريعتي! آمده است كه «روحانيت تجديد حيات يافته و انقلابی كه هنوز هم از متهم كردن تو به انواع تهمت‌های سفارشی دست بر نداشته و هنوز هم ملايان بزرگ و فقهای عظيم‌الشأن و مفسرين عالی‌قدر و وعاظ شهير و فضلای فضول به كفر و وهابی بودنت فتوا می‌دهند و مطالعه آثارت را تجويز نمی‌فرمايند... بار ديگر سنگر مدافع اسلام شدند».

* شریعتی‌خوانی‌های گودرزی
اما بهتر است که قدری به عقب بازگردیم. اکبر گودرزی، به شهادت شاهدان بسیار مشتاق به آثار شریعتی بوده است. او از همان دورانی که به حوزه علمیه وارد شد، بیش از آنکه مقید به مطالعه دروس رایج حوزوی باشد کتاب‌های شریعتی را می‌خواند. پایه علمی ضعیف و ذهن شکاک گودرزی باعث شد که با مطالعه آثار دکتر، پرسش‌های فراوانی در ذهن او نقش ببندد. از آنجا که به یک منش انزواطلبی شدید هم دچار بود این پرسش‌ها را با دیگران در میان نمی‌گذاشت. در کنار این موارد، برخی رئوس اندیشه شریعتی که در قالب «قرائت» ویژه گودرزی قرار می‌گرفت به مرور به یک ایدئولوژی مرگبار تبدیل شد که با پیروزی انقلاب، فضا را برای ترکتازی خود مهیا و فراهم دید.

به این ترتیب، هسته‌های اصلی «فرقان» کسانی بودند که به‌نحوی در ارتباط با جلسات خصوصی دكتر شريعتی پس از تعطيلی حسينيه ارشاد قرار داشتند و احتمالا جزوه یا کتاب «تخصص» دکتر نیز اولین بار توسط گروه فرقان چاپ و منتشر شد. اصولاٌ در ارتباط فكری و عاطفی میان اعضای گروه فرقان و نیز آرمان مستضعفين با دكتر شريعتی و تاثيرپذيری شديد آنها از افکار دکتر که وی را «شهید پنجم ایدئولوژیک شیعه» می‌نامیدند، ترديدی نيست.



* گردابی چنین هائل
اگر گفته شود كه فرقان بركشيده نظريه تشيع علوی و صفوی دكتر شريعتی است، نبايد سختی چندان ‌راهه باشد. نشريات فرقان سرشار از استناداتی است كه به اين اثر مرحوم شريعتی صورت گرفته و بر اساس آن اقدامات بعدی فرقان به انجام رسيده است. عباس عسكری نفر دوم فرقان، در نخستين بازجویی خود، مرتباً تاكيد می‌كرد كه «از صفويه به بعد روحانيت همواره در كنار رژيم فاسد حاكم، بر گرده مردم سوار بوده و به تحميق آنها پرداخته است و اكثريت روحانيت... در مقابل ظلم و ستم و بدعت‌های رژيم سكوت می‌كرده‌اند». وی در پاسخ به اين پرسش كه «آيا از زمان صفويه تاكنون حركتی مردمی- اسلامی را می‌شناسيد كه روحانيت در آن نقش تعيين كننده نداشته باشد؟»، می‌نويسد: «تا زمان سيد جمال من حركتی را نمی‌شناسم و معتقدم كه اگر بود حتما بارز می‌شد. همان طور كه مرحوم شريعتی كه مطالعه كافی هم در تاريخ داشته می‌گويد، شيعه چون فكر كرد كه رژيم حاكم اسلامی است (تشيع صفوی) در كنار آن قرار گرفت».

همچنين تحليل‌های دكتر درباره مسائل طبقاتی و جايگاه روحانيون و تز «مذهب عليه مذهب» دقيقا در كتابچه «تحليلی از اوضاع سياسی ايران در رابطه با تكوين و تدوين ايدئولوژی اسلامی، تداوم انقلاب توحيدي» فرقانی‌ها نفوذ كرده است. در اين جزوه تمامی استنادها به آثار دكتر شريعتی، از جمله بحث او درباره تخصص و نيز بيگانگی از خويشتن و با مخاطب‌های آشناست. فرقانی‌ها تلاش‌های خود را در امتداد تلاش‌های دكتر در تحليل تشيع علوی و صفوی دانسته و می‌نويسند: «در نهايت مرحوم دكتر علی شريعتی آخرين تلاشش را برای جدايی تسنن اموی از تسنن محمدی [و] تشيع علوی از تشيع صفوی انجام داد و جامعه ما را تا مرز تدوين ايدئولوژی خلق‌های اسير پيش برد. مگر نه اين [است] كه اسلام ايدئولوژی مستضعفين می‌باشد؟». معنای اين سخن آن است كه شريعتی تا جاييی آمده است كه اكنون فرقانی‌ها بايد اين ايدئولوژی را كه امتداد تشيع علوی است، ادامه دهند، و الّا روحانيت، نماينده تشيع صفوی، قادر به انجام چنين رسالتی نيست!»

در سالنامه يكم فرقان، با اشاره به تاريخ خونين تشيع از «شهيد اول گرفته تا شهيد ثانی و ثالث و حتی شهيد رابع يعنی شريف [مجيد شريف واقفی] آنان كه شهيد ايدئولوژی‌اند و بالاخره از حنيف گرفته تا احمد و رضا و مهدی و ناصر صادق و سعيد محسن و سعيدی‌ها و غفاری‌ها ياد شده و سپس «اكنون به شهيد پنجم ايدئولوژيک بر می‌خوريم. او كه شهيدان ايدئولوژيک ديگر را با توجه به شرايط خاص تاريخی و موضع‌گيری‌های اهريمنی ارتجاع حاكم و روحانيت وابسته و سرسپرده از يک طرف تحت‌الشعاع قرار داده و ...» «راستی او كيست؟ و اين كدامين ستاره‌ای است كه دگر بار در آسمان تاريک و ظلمانی زندگی جانوری خلق ما دير طلوع كرد و زود غروب نمود؟... او كسی جز دكتر شريعتی نبود.»




اعضای گروهک فرقان در اعترافات و بازجویی‌ها
صراحتا به تاثیرپذیری از شریعتی اعتراف می‌کردند


در بازجویی‌های اعضای فرقان، باور به شريعتی يكی از اركان اصلی عنوان شده است. حسن عزيزی، از رهبران فرقانی‌ها، با اشاره به افراد مختلف وابسته به اين جريان می‌گويد: «خط فكری همگی كسانی كه نام بردم تقريبا تمايلاتی بين دكتر شريعتی و مجاهدين خلق بود». محمود كشانی، راننده اتومبيلی كه افراد آن شهيد مفتح را ترور كردند، در وصيت‌نامه خود همچنان به افراد خانواده‌اش توصيه می‌كند كه كتاب‌های شريعتی را بخوانيد و نام كس ديگری را به قلم نمی‌آورد. كمال ياسينی نيز كه از فعالان گروه فرقان و عامل ترور شهيد مفتح بود، در باره كتاب‌هايی كه مطالعه كرده می‌گويد: «و بيشتر از همه روی شريعتی- نه اين كه علاقه داشتم بلكه ايمان و اعتماد داشتم- تاكيد می‌کردم». همين ياسينی به‌طور مبهم از قول شريعتی تدوين ايدئولوژی است». گويا تصور فرقانی‌ها آن بوده كه دكتر با ديدن برخی از جزوات آنها اين سخن را گفته است!

شاه بابابيک تبريزی از ديگر عناصر اين گروه می‌گويد: «من به انديشه فرقان معتقد می‌باشم. من از زمينه‌های اين انديشه، از [طريق] مطالعه آثار دكتر شريعتی آشنا گشتم». گودرزی هم در پاسخ يک پرسش درباره اين كه آيا شما ادامه دهنده راه شريعتی هستيد يا نه، می‌گويد: «فرقان كوشش داشت كه افكار و انديشه‌های شريعتی را هم ترويج كند. اگر اين امر معنايش ادامه دادن راه شريعتی می‌باشد، آری ما ادامه‌دهندگان راه او بوديم». همو در پاسخ به پرسشی درباره تشكيل گروه فرقان می‌نويسد: «فرقان جريانی [است] كه با بهره‌گيری از برداشت‌های درست مؤمنين به خداوند در طول تاريخ و به‌خصوص شهيد شريعتی» شكل گرفته است.

* شریعتی فرقانی بود یا فرقان هوادار شریعتی؟!
نبايد پنهان كرد كه گفتمان حاكم بر نوشته‌های فرقان، تطابق جدی با نوشته‌های شريعتی ندارد، هم به آن دليل كه اين گروه سعی می‌كند تا از قرآن دستاويزی برای نگره‌های انقلابی خود عرضه كند و هم پيچ در پيچ بودن برداشت‌های شگفت فرقانی‎‌ها از آيات، بدون ترديد، پسند شريعتی هم نمی‌توانست باشد. خيلی‌ها تحت تاثير حرف‌های شريعتی قرار داشتند، ولی همه به مبارزه مسلحانه روی نياوردند. در واقع آرای شريعتی بستر گسترده‌ای یبود كه از دل آن يک جريان افراطی در قله حركت‌های تند قرار گرفت و در سطوح پایين‌تر، لايه لايه اين بدبينی و اين گرايش وجود داشت.

دكتر علی شريعتی هرگز افكاری که منجر به حذف فيزيكی روحانيت می‌شد را ترویج نکرد. اگر هم نقدی و سخنی از «آخوندهای سوء» گفته، اين در واقع ترجمه‌ای از كلمات ائمه اطهار (علیهم‌السلام) است كه در انتقاد از «علماء سوء» آن را به مراتب شديدتر و تندتر بيان داشته‌اند؛ تا آنجا كه در بعضی از روايات اين قبيل «علماء سوء» دين به دنيا فروخته، زيان‌بارتر از سربازان يزيد ناميده شده‌اند: «اولئک اضرّ علی دين‌الله من جيش يزيد بن معاويه، منهم خرجت ‌الفتنه و اليهم تعود» امام معصوم اين قبيل علما را منشأ فتنه ناميده است.

از سوی ديگر، دفاعی كه مرحوم دكتر شريعتی از علمای راستين به عمل آورده، شايد هيچ روشنفكر ديگری غير از مرحوم جلال آل احمد، به عمل نياورده است. در يكی از سخنان خود دكتر شريعتی چنين آمده است. «… از ميان نويسندگان و سخنرانان و حتی علماء و فضلای اسلامی معاصر هيچ كس به اندازه من افتخار دفاع جدی و مؤثر عملی و فكری از اين جامعه گرانقدر را كه اميد بزرگ و سرمايه عزيز ماست، نداشته است…» یا در «تاريخ اديان» می‌گويد: «علمای شيعه پاک‌ترين گروه طبقه روحانی، از ميان همه اديان و مذاهب عالم در گذشته و حال به شمار می‌روند.»



دكتر شريعتی در درس «اسلام‌شناسی» حسينيه ارشاد نقل می‌كند: «در سال 1338، در جلسه انجمن دانشجويان ايرانی فرانسه، جهانگير تفضلی در سخنرانی خود گفت اين آخوندها عامل بدبختی مملكت و پايگاه استعمار بوده‌اند. من اينها‌ را دوست ندارم. دكتر شريعتی ادامه می‌دهد كه من در آن لحظه بلند شدم و با داد و قال، خودم را بر جلسه تحميل كردم و گفتم: من تعجب می‌كنم، امروز به دورترين قبيله آفريقايی هم اگر سر بزنيد، اين اصل بديهی اخلاق و تمدن را آموخته‌اند كه به عقيده ديگران ظاهرا احترام بگذارند. شما تا چه حد امپرمآب هستيد كه سال‌ها در مركز تمدن و آزادی عقيده، و احترام به عقايد ديگران زندگی ‌كرده‌ايد و هنوز نم رطوبتی از مدنيت به درزتان نرفته است؟ شما كه از همه دعوت كرده‌ايد، احتمال نمی‌دهيد كه كسانی چون من، هنوز خيلی روشنفكر نشده باشند كه بتوانند فرمايش‌های شما را تحمل كنند؟ چگونه بدون رعايت حرمت عقيده امثال من، اين چنين هتاك و اهانت می‌كنيد؟‌

ثانيا، آقاجان!‌ مذهب كه كلوچه قندی نيست كه با ادا و اطوار خاص زنان آبستنی كه ويار كرده‌اند و برای شوهرانشان ناز می‌كنند بگویيد من مذهب را اصلا دوست ندارم! ثالثا گفتيد آخوندها پايگاه استعمار بوده‌اند. اين يك مساله ذوقی نيست كه بگویيد من آخوند دوست دارم، من آخوند دوست ندارم. اين يك مساله عينی و تاريخی است. بايد سند نشان دهيد و مدرک. تا آنجا كه من می‌دانم زير تمام قراردادهای استعماری را كسانی امضاء گذاشته‌اند كه همگی از ميان ما تحصيلكرده‌های دكتر و مهندس و ليسانسيه بوده‌اند و همين ما از فرنگ برگشته‌ها. يک آخوند، يك از نجف برگشته اگر امضايش بود، من هم مثل شما اعلام می‌كنم كه آخوند دوست ندارم! اما از آن طرف، پيشاپيش هر نهضت ضداستعماری و هر جنبش انقلابی و مترقی، چهره يک يا چند آخوند را در اين يک قرن می‌بينيم. از سيد جمال بگير و ميرزا حسن شيرازی و بشمار تا مشروطه و نهضت اخير».



* ترور مطهری برای شریعتی
برخی در ایجاد ربط میان شریعتی و فرقان بر این نکته تاکید می‌کنند که دكتر شريعتی با مرحوم شهيد مطهری روابط حسنه‌ای نداشت، لذا فرقان هم با ايشان به دشمنی برخاست تا سرانجام ايشان را ترور كرد. اما چنین حرفی کاملا بی‌مبنا است. از یک سو؛
بی‌ترديد در صدر طيف‌ علمایی كه دكتر شريعتی از آنها‌ دفاع می‌كند، افرادی مانند شهيد مطهری و شهيد بهشتی و شهيد مفتح قرار دارند؛ ضمن آنکه دكتر شريعتی به دعوت شخص آیت‌الله مطهری به تهران آمد و در حسينيه ارشاد به تدريس و سخنرانی پرداخت و برای كتاب حسينيه مقاله نوشت. نامه رسمی شهيد مطهری در اين مورد، با عنوان: «برادر عزيز و دانشمندم دكتر علی شريعتی» موجود است؛

حتی پس از ماجرای اختلاف انگیزی میان شهید مطهری و دکتر شریعتی هم هرگز دیده نشد كه دكتر، در نوشته‌ها و سخنرانی‌ها و يا حتی طی نامه و يادداشتی، به استاد مطهری تعرضی داشته باشد. به هر حال ترور شهيد مطهری به بهانه مخالفت علمی ايشان با دكتر شريعتی هرگز قابل قبول نيست. از سوی دیگر؛ بر فرض تیرگی روابط شریعتی با استاد مطهری، این امر هرگز دلیلی بر آن نیست که دکتر آرزوی مرگ استاد شهید را در سر داشته و کسی را برای این کار تشویق کرده است. چنینی تعبیری کاملا خلاف واقع است.

* مخالفت دکتر شریعتی با خشونت
دكتر شریعتی از نقطه‌نظر استراتژيک، شيوه‌ مبارزات چریک شهری سبک آمريكای لاتين را نمی‌پذيرفت و معتقد بود كه به‌جز در مواردی چون انقلابات ويتنام، الجزاير و فلسطين كه خود مردم در برابر اشغالگر خارجی يا ديكتاتور وابسته داخلی مقاومت می‌كنند و مسلح می‌شوند، مانند روزهای انقلاب در بهمن‌ 57، مبارزه‌ مسلحانه روشنفکران جدای از مردم در نطفه خفه می‌شود و مهم‌تر آنکه به رهبری فکری- سياسی مبارزه، صدمه‌ جدی جبران‌ناپذيری وارد ‌می‌آيد.



در این رابطه، احسان شریعتی، فرزند دکتر می‌گوید: «فوراً اطلاعيه‌ای داديم كه نبايد از آراء دكتر سوءاستفاده شود. دكتر هميشه اين نگرانی را داشت كه نكند حوادثی پيش بيايد كه رژيم سابق بخواهد از اختلافات او و روحانيون بهره‌برداری كند. متاسفانه بعد از انقلاب، اين نگرانی به وقوع پيوست و اين به چهره دكتر و افکارش ضربه ‌زد. اگر گروه فرقان می‌خواست با آرای مرحوم مطهری مبارزه كند، اين كارشان اثر معكوس داشت و موجب اقبال بيشتر به آثار آقای مطهری شد. به قول دكتر «بد دفاع كردن» هميشه بدتر از «خوب حمله كردن» است و نتيجه معكوس می‌دهد. دوستان نادان هميشه بدتر از دشمنان دانا ضربه می‌زنند!»

* پس دم زدن فرقان از شریعتی چه معنایی دارد؟
در آن مقطع، مطالب دكتر شريعتی با آن خصوصيات انتقادی و شورانگیز، در اختيار كسانی قرار گرفت كه هنوز ساخته نشده و مسائل اوليه دينشان را هم بلد نبودند. خيلی‎ها كتاب‌های شریعتی را خواندند و فرقانی هم نشدند، بلكه برعكس در کسوت مریدان جدی امام در آمدند. خيلی‌ها همان حرف‌ها را خواندند و با دكتر شريعتی برخورد انتقادی كردند، برای اينكه يک بنيه قوی اعتقادی داشتند. بنابراین، فرقانی‌ها برای تحقق آمالشان به دنیال مستمسکی بودند که شاید نثر متهورانه و مبانی انتقادی اندیشه‌های دکتر شریعتی بستری شد برای این تطبیق و ارجاع؛ هرچند نسبت خشونت‌طلبی و هواداری از ترور به شریعتی تهمتی گزاف است.