در این مستند که روایتی از زندگی شخصی به نام لی استروبل است، سازنده سعی دارد تا با آوردن استدلال‌های گوناگون از زبان بزرگ‌ترین دانشمندان علوم طبیعی، در عین اثبات وجود خالق جهان، داروینیسم را رد کند. این مستند جزو معدود مستندهایی که این مسئله را به صورت کاملا علمی بررسی نموده است.

گروه جنگ نرم مشرق- در این مستند که روایتی از زندگی شخصی به نام لی استروبل است، سازنده سعی دارد تا با آوردن استدلال‌های گوناگون از زبان بزرگ‌ترین دانشمندان علوم طبیعی، در عین اثبات وجود خالق جهان، داروینیسم را رد کند. این مستند جزو معدود مستندهایی که این مسئله را به صورت کاملا علمی بررسی نموده است. ضمن آنکه از همه کسانی که به این بحث علمی علاقمند بوده و به هر دلیلی امکان تماشای ویدئوها زیر را ندارد توصیه می‌کنیم نسبت به تهیه اصل این مستند از مرکز مستندنگار اقدام کنند.

با این همه آنچه پس از دیدن این مستند همچنان ذهن را به خود مشغول می‌کند این است که دلیل این همه تبلیغ و آوردن شاهد مثال در صدا و سیما و کتاب‌های تحصیلی و برنامه‌های کودک و نوجوان در جمهوری اسلامی چیست؟

***

لي استروبل از دانشگاه حقوق، مطالعات حقوقي خود را در درجه كارشناسي ارشد به اتمام رسانيد. وي سردبير سابق«شيكاگو تريبيون» است. او نويسنده چندين كتاب پرفروش است، كه به كاوش شواهد دين مسيحيت مي پردازد. و او مي‌خواهد با شواهد علمي به وجود يك خالق برسد.

وی می‌گوید: وقتي نوجوان بودم به علم اعتماد داشتم. و درس مورد علاقه من علوم بود چون مي توانستم با تشويق دبيرانم شكم قورباغه را بشكافم. به نظرم علم بايد به نوعي نماينده حقايق تجربي و خدشه ناپذير باشد، يعني چيزهايي كه از لحاظ تجربي قابل اثبات باشند. و اين به نوعی تبديل شده به ديدگاه من نسبت به زندگي، فكر مي كردم كساني كه به چيزهايي ماورالطبيعه مثل خدا ايمان دارند اين نشانه ضعف آنهاست. مي گفتم: آيا داده‌اي براي پشتيباني از ايمانتان را داريد؟

در پاييز سال 1966، علاقه استروبل نسبت به علم به تصميمي انقلابي در زندگي او انجاميد.

وی ادامه می‌دهد: در مدرسه كه بودم، دبير زيست شناسي، آزمايشي را تشريح مي‌كرد كه در دهه 1950 در دانشگاه شيكاگو انجام شده بود. اين آزمايش كه من را تحت تاثير قرار داده بود يكي از مشهورترين آزمايشات تاريخ علوم است.

در سال 1953، استروبل يك دانشجويي فارغ التحصيل شيمي، سعي كرد توضيح دهد؛ زندگي بر روي زمين چطور پديدار گشت.

ميلر سعي كرده بود، شرايط اوليه جو زمين را باز توليد كند. او مقداري عناصر آمونياك، هيدروژن، متان و مقداري آب را به درون شبكه پيچيده‌اي از لوله‌هاي آزمايشگاهي ريخت، و سپس اين گازها را با جرقه‌هاي الكتريكي مشتعل كرد، تا به اين ترتيب رعد و برق را شبيه‌سازي كرده باشد. پس از پنج روز او چيزي را يافت كه چشم انتظارش بود. چند اسيدآمينه ساده يعني واحدهاي بنيادين تشكيل دهنده ارگانيسم‌هاي زنده در لجن تيره كف لوله جمع شده بود.

خيلي‌ها اين آزمايش ميلر را تحسين کردند. و گفتند اين آزمايش ثابت مي‌كند اين تركيبات ضروري براي حيات، ميلياردها سال پيش در بستر اقيانوس ها شكل گرفته است.

تلويحات فيلسوفانه آزمايشات ميلر، بلافاصله براي من روشن شد و اين براي من از آن لحظاتي بود كه مثل ارشميدس داد زدم «يافتم» زيرا يافتن عناصر تشكيل‌دهنده زمين كاري بود كه من به اين نتيجه رسيدم كه پس با اين وجود از راه علمي هم ميشود زمين را بوجود آورد.

فكر كردم پس خدا مي‌تواند نباشد. و تمام كارها را ما خودمان انجام دهيم و ديگر خدا هيچ. همانطوركه داروين در كتاب «منشا گونه ها» گفته است.

از همان موقع به مكتب داروين روي آوردم. و از همان موقع با تعجب بسيار مي‌ديدم كه خيلي از مسيحيان معتقد بودند كه دينشان با تكامل دارويني سازگار است. اما در واقعيت هيچ تناسبي بين مسيحيت و داروينيسم وجود ندارد. حتي هيچ تناسبي هم بين عقل و داروينيسم وجود ندارد.

من هيچ وقت متوجه نشدم كه چطور بعضي از مسيحيان به تكامل داروينيستي و با خدايي اعتقاد دارند.

ايده‌هاي داروينيستي در مورد گسترش حيات منتج به اين تئوري او شد كه مي‌گفت: حيات يك فرايند هدايت نشده‌اي بود كه هيچ مقصود و هدفي ندارد.

پس خدا چطور مي‌توانسته يك فرايند هدايت نشده را هدايت كند؟ خدا چطور مي‌توانسته در پشت اين سيستمي كه هيچ مقصد و مقصود نداشته، طرح و هدفي داشته باشد؟ سال 1966 اصلا برایم معقول نبود و حالا هم نيست.

در سال 1972، لي استروبل با لسلي هردلر ازدواج كرد. پنچ سال بعد لسلي كه يك لاادرلي (‌ندانم‌گرا) بود به مسيحيت گرويد. من با خودم گفتم اين يعني طلاق، و ازدواج ما ديگر به آخر رسيده.

اما تمام آن تغييرات منفي كه انتظار داشتم در نتيجه اين مذهب جديد اتفاق بيافتد؛ اتفاق نيافتاد؛ در عوض تغييرات مثبتي در او مي‌ديدم، در ارزش‌ها و شخصيت و رفتارش با من و بچه‌ها.

و فكر كردم، ديدم او دارد اينها را به خدا نسبت مي‌دهد، اما من به وجود خدا بي‌اعتقادم. بنابراين اين باعث شد من به اين فكر بيافتم كه شايد لازم باشد من در اين باره تحقيق كنم. من بايد جستجو مي‌كردم تا بهم اثبات شود كه خدايي وجود دارد كه سبب چنین دگرگوني‌ای شود.

تصميم گرفتم از آموزش‌هاي حقوقي، روزنامه‌نگاري و كنجكاوي‌هاي علمي‌ام استفاده كنم. تا بطور نظام‌مند تحقيق كنم و ببينم مي‌شود، اصلا اعتباري براي دين مسيحيت قائل شد یا نه؟

و شروع به تحقيق در زمينه زيست‌شناسي و شيمي كيهان‌شناسي و فيزيك كردم. مطالعاتم حدود بيست سال طول كشيد، با دانشمندان و دانش‌پژوهان مصاحبه كردم. و در پي آن بودم كه خودم دريابم، اين اكتشافات چه حقايقي را درباره وجود يك خالق بيان داشتند. در طول اين بررسي‌ها يك پرسش همواره در ذهن من بود.

آيا شواهدي كه علم معاصر از آن پرده برداشته ما را به سوي وجود خدا رهنمون مي سازد يا از او دور مي كند؟

به قول لاینس پالی که دوبار برنده جایزه نوبل شد: علم بايد ابزاري جستجوي ما براي يافتن حقيقت باشد.

مي‌خواستم حقيقت را بدانم، و چيزي پيدا كردم كه من را شوكه و بهت زده كرد.

جستجوي استروبل با بررسي شواهدي شروع شد، كه تئوري‌هاي مادي‌گرايانه را در مورد منشا حيات به چالش مي‌كشيد. او كشف كرد كه اين شواهد منفي، توضيحات كتاب‌هاي داروینیستی را نقص مي‌كند. همان كتاب‌هایي كه در ابتداي دوره نوجواني به آن‌ها معتقد شدم و در من حك شده بودند.

يك نمونه از شواهد منفي، آزمايش استنلي ميلر در سال 1953 درباره منشا حيات است. همان آزمايش‌هايي كه در درجه اول باعث بي‌خدايي من شده بود!


همانطور كه جاناتان ولز زيست‌شناس براي من توضيح داد، آزمايش ميلر حالا كاملا از درجه اعتبار ساقط شده.

تحقيقات استروبل، در نهايت او را به اين نتيجه رساند كه توضيحات مادي‌گرايانه براي منشا حيات عميقا دچار نقص هستند و بررسي او از شواهد منفي، پرسش آغاز حيات را بي‌جواب گذاشت.

او همچنين در مشهورترين سمبل تكامل داروين هم نقاط ضعف زيادي پيدا كرد.

در كتاب داروين با نام «منشا گونه‌ها Origins of species» تنها يك تصوير به چشم مي‌خورد که به آن مي‌گويند، درخت زندگي Tree of life. داروين از آن استفاده كرد تا توضيح دهد چطور هر گونهاي از حيوانات و گياهان كه تا به حال بر روي زمين وجود داشته، از يك جد مشترك تكامل پيدا كرده. اين تكامل از طريق گامهاي كوچك و تدريجي و در طول يك بازه زماني بسيار طولاني اتفاق افتاده، با اينكه درخت زندگي داروين تقريبا در هر كتاب زيست شناسي‌اي كه در نيم قرن اخير چاپ شده ديده مي‌شود برخلاف آن چيزي كه در مدرسه و دانشگاه به ما گفتند، هيچ مدرك قاطعي وجود ندارد كه ثابت كند حيات، يك منشا مشترك داشته‌‌ است.


درخت زندگی از نظر چارلز داروین

شايد ويرانگرترين ضربه به تئوري دارويني مدارك فسيلي باشد. اگر تمام اشكال زندگي در كره زمين از يك شكل اوليه حيات تكامل يافته باشند. پس لايه‌هاي سنگي زمين بايد پر از بقاياي فسيل شده حيوانات مي‌بود. كه زماني بخشي از يك زنجيره تكاملي بزرگ بودند. زنجيرهاي از اصلاحات كوچك بيولوژيكي، كه در نهايت منجر به يك تنوع خيره كننده از حيات شدند.

با اين حال، پس از دو قرن تحقيق، كه پر رنگ‌ترين آن حفاري‌هاي جنوب چين بود. شمار زياد حالات گذار يا حلقه‌هاي گمشده كه بايد وجود ميداشتند در هيچ جا يافت نشد.

رد داروينيسم و علم مادهگرا از سوي استروبل همچنين براساس پيكره بزرگي از شواهد مثبت بود. كه به طراحي هوشمند اشاره داشتند. او اولين بار با اين شواهد در علم كيهان‌شناسي برخورد كرد، علمي كه به منشا كهكشان مي‌پردازد.

كائنات چطور شروع شد؟ منبع آن چيست؟

ظرف چند قرن اخير، سوالات كمي بودند كه به اين اندازه اختلاف نظر ايجاد كنند يا باعث اين همه نظرات پرشور شوند.

من با ويليام لين كريك، مصاحبه كردم. فيلسوفي كه بيشتر دوران تحصيلش را صرف مطالعه كيهان‌شناسي و منشا آن كرده.


ويليام لين كريك

انديشه غالب در جهان هستي، از همان زمان ماده گرايي يونان باستان در عهد افلاطون و ارسطو تا زمان ايده‌آليسم قرن نوزدهم بر اين بود كه جهان ازلي است، يعني جهان هيچ وقت شروع به پيدايش نكرده. و به عنوان يك كل، به شكل چيزي ايستا و پايا به همين شكل بوده و هست.

اين عقيده مبني بر يك جهان ازلي و بدون تغيير كه تا قرن ها مجوز مطالعات كيهان‌شناسي غرب بود. در سال 1915 به شكلي دور از انتظار به چالش كشيده شد. زماني كه آلبرت انيشتن تئوري نسبيت خود را ارائه داد معادلات انيشتن به يك احتمال خيره كننده دلالت داشتند. اين امكان كه كائنات ايستا نيست، بلكه در عوض در حالتي مداوم از انبساط و يا انقباض وجود داشته است.

در سال 1922، داده‌هاي تجربي، پيش‌بيني‌هاي نظري را تاكيد كردند. در رصد‌خانه ماونت ويلسون در لس آنجلس ادوين هابل ستاره‌شناس در حال مطالعه نوري بود كه از كهكشان‌هاي دوردست مي‌آمد، هابل مشخص كرد كه كهكشان‌هاي آن‌سوي راه شيري ما با سرعتي متناسب با فاصله‌شان، از زمين در حال دور شدن از ما هستند. هر چه فاصله اين كهكشان بيشتر بود، عقب نشيني آن نيز سريع‌تر بود.

اين كشف خيره كننده هابل، بيشتر ستاره‌شناسان و فيزيك‌دانان را از جمله آلبرت انيشتن به يك نتيجه مشابه رساند: اگر جهان به طور مداوم در حال گسترده شدن است. پس حتما در ادوار اوليه تاريخش كوچك‌تر و متراكم‌تر بوده است.

فكر مي كنم يك راه خوب، براي به تصوير كشيدن آن، اين است كه تصور كنيم از تاريخ جهان و كائنات يه جوري تصوير برداري شده و به فيلم درآمده و ما مي توانيم آن را در يك پروژكتور پخش كنيم. در همان حال كه پروژكتور پخش مي شود، مي بينيم كه جهان به طور مدام گسترش پيدا مي كند. اما اگر پروژكتور را استپ مي‌كرديم و دوباره به طور معكوس پخش مي‌كرديم تا فيلم به عقب برگردد. آن‌ وقت به جاي اينكه ببينيم كهكشان‌ها از هم دورتر و دورتر مي شوند، مي‌ديديم كه دارند به سمت هم كشيده مي‌شوند و به هم نزديك مي‌شوند.

همچنان‌كه رد پاي اين گسترش را در طول تاريخ دنبال مي‌كنيم، جهان متراكم‌تر و متراكم‌تر مي‌شود. تا اينكه بالاخره تمام گيتي در هم جمع مي‌شود و به يك حالت تراكم بي‌نهايت مي‌رسد. حالتي كه سرانجام جهان را رقم مي‌زند.

در اين حالت كه كيهان شناسان اسمش را «تكينگي» گذاشتند تمام ماده و انرژي، فضاي فيزيكي، و خود زمان پا به عرصه هستي مي‌گذارند اين به معناي واقعي كلمه نمايانگر منشا كائنات از نيستي است.

بنابراين دلالت مدهوش‌كننده كشف هابل، متناهي بودن موقتي جهان است. يعني جهان در نقطه‌اي در گذشته متناهي، يك سرآغاز مطلق داشته است. ديگر كشفيات نيمه دوم قرن بيستم نيز، به جهاني داراي يك سرآغاز اشاره داشتند.

اين تصاوير از تشعشعات پس زمينه‌اي ريز موج‌هاي كيهاني چيزي را مستند مي‌كنند كه امروزه دانشمندان معتقدند، بقاياي حرارتي است كه در اوايل تاريخ كائنات توليد شده است.

از تشعشعات پس زمينه‌اي که در سرتاسر كائنات يافت مي‌شود و دلالتي است بر گسترش آن از يك لحظه ناگهاني و احتمالا پر قدرت در زمان اين شواهد مبني بر يك جهان متناهي مهر تاييدي دوباره بر يك استنتاج فيلسوفانه باستاني است. اين استدلال موسوم به «برهان كيهان شناختي كلام» (برهان عليت) است.

برهان عليت، اصل خيلي ساده و غلط اندازي دارد و اساسا از سه گام تشكيل مي‌شود.

فرض اول: هر چيزي كه شروع به پيدايش كند دليلي دارد، هيچ چيز نمي‌تواند بدون دليل از نيستي مطلق به وجود بي‌آيد.

فرض دوم: اين است كه جهان شروع به پيدايش كرد. و پيشرفت برجسته‌اي كه اتفاق افتاد، اين بود كه براي اولين بار، ما حالا يك مدرك محكم علمي براي اثبات فرض دوم داريم. فرضي كه مي گفت: جهان شروع به پيدايش كرد.

و از اين دو فرض، به طور منطقي به اين‌جا مي‌رسيم كه جهان براي پيدايشش دليلي دارد.

هر چيزي كه وجود دارد يك دليل دارد.

اين به واقعيتي، وراي جهان اشاره مي‌كند. به يك واقعيت متعالي، وراي فضا و زمان و از اين‌رو غير فيزيكي و غير مادي واقعيتي كه جهان را از نيستي خلق كرد و به هستي رساند. تلويحات جهان متناهي، توام با ديگر كشفيات كيهان‌شناسي مدرن، بسياري از دانشمندان را به نتيجه‌اي بي‌ترديد الهي رساند.

امروزه اكثريت غالب حتي بدگمان‌ترين ستاره شناسان و كيهان شناسان، معتقدند كه كائنات سرآغازي داشته. اين اعتقاد براساس يك جور نظريه خداشناسانه نيست، براساس مدارك علمي است و به نظرم اگر مدارك را دنبال كنيم به هر كجا كه اشاره كند به شكلي واضح، قدرتمند و قانع كننده، ما را به سوي يك خالق سوق مي‌دهد.

از هنگام آغاز زمان، تمام ماده موجود در جهان تابع قوانيني كاملا در تعادل و ثابت بودند.

در طول يك مصاحبه با رابين كالينز، فيلسوف و رياضي‌دان، استروبل آموخت كه اين قوانين چطور شواهدي قانع كننده دال بر وجود يك خالق ارائه مي‌دهند. قوانيني كه همگي در كارند تا اين جهان مكاني زيستپذير براي حيات باشد. قوانين فيزيك بر روي لبه يك تيغ متعادل شدند تا حيات حادث شود.

آخرين بخش در تحقيقات استروبل که براي اثبات خدا است، با تكامل دارويني چالش بيشتري دارد.

در طول يك مصاحبه با مايكل بيهي زيست شناس استروبل فهميد كه چطور اين دانش جديد شالوده‌هاي تئوري دارويني را متزلزل كرده است:

وجود ماشين‌هاي بيولوژيكي پيچيده يك سوال واضح را مطرح مي‌كند. اگر انتخاب طبيعي عامل آنها نبوده پس چه بوده؟ مهم‌ترين بخش كارهاي من مصاحبه با استفان مير دكتراي فلسفه علم بود از دانشگاه كمبريج هست مير من را با كارآمدترين سيستم پردازش اطلاعات در جهان روبرو كرد. با مولكول دي‌ان‌اي و زبان زندگي او.

مايكل دنتون، كه يك متخصص ژنتيك است مي‌گويد ميزان اطلاعات بيولوژيكي كه براي ساختن كل پروتئين‌ها در كل گونه‌ها ارگانيسم‌ها كه تابه حال بر زمين پا گذاشتند لازم هست، مي‌تواند در يك قاشق چاي خوري جاي بگيرد، تازه باز هم جا اضافه مي‌آوريم تا همه اطلاعات محتوي همه كتاب‌هايي كه تابحال نوشته شده‌اند را در آن جاي بدهيم.

استيون ماير از دي‌ان‌اي به عنوان بنيادي‌ترين سوال پيش روي بيولوژي نام برده است: اطلاعات دي‌ان‌اي از كجا آمده؟ و در ابتدا چطور به وجود آمد؟

جستجوي توضيحي براي منشا ساختار ژنتيكي مورد نياز براي ساخت اولين حيات تبديل به جام مقدس بيولوژي قرن بيست‌ و يكم شده است. تئوري‌هايي كه پيشنهاد مي‌كنند اين اطلاعات از طريق انتخاب طبيعي تكامل يافته‌اند. كه بر روي مولكول‌هاي غير زنده عمل مي‌كرده‌اند و يا قدرت مواد شيميايي كه خود به تنهايي قدرت نظم دادن به خود را در سوپ ازلي داشته‌اند به دفعات شكست خورده‌اند.

تلويحات اين شواهد علمي به همراه استدلال مايرز ديدگاهی عميق به ما مي‌دهد. اگر ما درون هر سلول داخل بدن هر موجود زنده اطلاعاتي پيدا مي‌كنيم، آيا اين نمي‌تواند به نوعي امضا يك آفريدگار باشد؟

رابرت بویل: با درك آثار خدا، او را خواهيم شناخت.

***

بحث پیرامون داروینیسم و نزاع او با خلقت‌گرایی در گزارشهای بعدی ادامه خواهد یافت.

برای دریافت این مستند به همراه زیرنویس فارسی به وب‌سایت مستندنگار مراجعه فرمایید.