عبارت دین خوئی را یک روشنفکر بهاییِ نئولیبرالیست ایرانیِ خارج نشین به نام «آرامش دوستدار» عنوان کرده است. دوستدار که در پی ظهور انقلاب اسلامی ایران و رویکرد آحاد ایرانیان به احیاء هویت اصیل اسلامی و تشکیل یک حکومت دینی، بسیار خشمگین و عصبانی شده بود، در خارج از کشور و در آثاری که نوشت («امتناع تفکر»، «درخشش های تیره»، «خویشاوندی پنهان» و...) در مذمت ایرانیان، آنها را مردمانی «دین خو» نامید. آرامش دوستدار که فهمیده بود ایرانیان از دیرباز مردمانی دین دار و دین مدار و پیرو آموزه های دینی بوده اند با به کار بردن تعبیر «دین خویی» به دنبال تخطئه و تحقیر ایرانیان بوده است. دوستدار مدعی است که تفکر با دین داری و دین مداری و ایمان دینی قابل جمع نیست و چون ایرانیان از دیرباز مردمی دین دار و دین مدار (به قول آرامش دوستدار، «دین خو») بوده اند، پس تاریخ ایران، تاریخ امتناع تفکر است.
علی میرفطروس در کتابی که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز نشر گرفته است با به عاریت گرفتن تعبیر دین خویی از آرامش دوستدار بهایی، به قول خودش دین خویی ایرانیان را عامل «عقب ماندگی یا مذلت تاریخی» می نامد. علی میرفطروس در این کتاب می گوید:
«مسئله اساسی این است که بعد از آن «رنسانس» چرا و چگونه ما به «دینخویی» و به این عقب ماندگی یا مذلّت تاریخی دچار شده ایم؟» (ایران در گذر روزگاران، ص 180)
روشنفکر ملحدی به نام علی میرفطروس با آن همه سابقه هتاکی و اهانت به اسلام و حضرت رسول(ص) و اهل بیت(ع) اکنون در کتاب منتشر شده در جمهوری اسلامی ایران (کتابی که مجوز رسمی وزارت ارشاد را دارد و رئیس اداره کتاب این وزارتخانه و معاونت فرهنگی وزارت ارشاد از دادن مجوز و انتشار آن دفاع می کنند) با وقاحت تمام، دینخویی ایرانیان را موجب به قول او «عقب ماندگی یا مذلت تاریخی» می داند. به راستی که حیرت انگیز و تأسف بار است. مسئولان اداره کتاب و معاونت فرهنگی وزارت ارشاد با کدامین حجت عقلی و شرعی، در یک نظام اسلامی و در جایگاهی که باید پاسدار و مروّج دین مبین اسلام و مقوّم ایمان مردمان باشند، به کتابی مجوز نشر می دهند (و سپس سرسختانه از این کار خود دفاع می کنند) که آشکارا ایمان و دین داری (دینخویی) مردمان را موجب عقب ماندگی یا مذلت تاریخی ما عنوان می کند.
اما مقصود میرفطروس از آنچه تحت عنوان «رنسانس» تاریخ ایران نام برده است، چیست؟ این روشنفکر نئولیبرالیست سلطنت طلب با ارائه گزارشی تحریف آمیز و کذب و دروغین از تاریخ ایران (کاری که میرفطروس به آن علاقه زیاد و در آن ید طولایی دارد) مدعی می شود که در مقطع سامانیان در تاریخ ایران به دلیل بی توجهی به مذهب و ترویج «شادخواری و لذت جویی های توبه ناپذیر» نوعی «زندگی عُرفی (جدا از شریعت و مذهب)» پدید می آید که میرفطروس در بحث از آن به اصطلاح «رنسانس تاریخ ایران» نظر به آن دارد.
این مدعای سراسر کذب و بی پایه را برای اولین بار برخی مستشرقان فراماسونر نظیر «مونتگومری وات» عنوان کردند و هدف آنها از طرح این مدعا، تخطئه فرهنگ و هویت اسلامی و رویارو و در تقابل قرار دادن هویت اسلامی در ایران با مفهوم جعلیِ ناسیونالیستی ای که آنها تحت عنوان «هویت ملی» فارغ از دین و مذهب جعل کرده بودند، بوده است. تئوری مونتگومری وات آنقدر سُست و بی پایه و مایه بود که مورد توجه محققان تاریخ غربی نیز قرار نگرفت، اما در ایرانِ دوران پهلوی، ایدئولوگ های ناسیونالیست کارگزار رژیم پهلوی به ترویج آن پرداختند و اکنون به لطف سیاست تسامح وزارت ارشادِ دولت یازدهم، علی میرفطروس سلطنت طلب (که به الحاد و هتّاکی به اسلام و پیامبر اسلام(ص) مباهات می کند) در کتابِ رسمی منتشر شده با مجوز آن وزارتخانه به تکرار همان حرف ها می پردازد. میرفطروس با فرصتی که گردآورنده و ناشر کتاب و وزارت ارشاد در اختیار او قرار داده اند، در غیابِ «ذببیح الله صفا» و «شجاع الدین شفا» و «آخوندزاده» و دیگر دین ستیزان ناسیونال-شووینیست به ترویج آراء آنها می پردازد.
میرفطروس در کتاب «ایران در گذر روزگاران» چنین می گوید:
«رشد شهرنشینی، نوعی زندگی عُرفی (جدا از شریعت و مذهب) را پدید آورد و شعرهای طربناک شاعرانی چون «رودکی سمرقندی» و «ابوشکور بلخی»، رواج موسیقی، مجالس طرب و بزم و نشاط، نشانه حس شادی، شادخواری و لذت جویی های توبه ناپذیر، و نماینده علاقه به زندگی این جهانی (در مقابل سنت عزاداری، مرثیه و زاری) بود.»
فارغ از این که این گونه گزاف گویی های میرفطروس مدعاهایی بی پایه و از سنخ تحریف تاریخ و قلبِ واقعیت ها است و میرفطروس که گویی واژگونه کردنِ وجوه درخشانِ اسلامیِ هویت ایرانیان را در زمره وظایف خود می داند، این سخنان را بر زبان می آورد تا آنها را مُحملی برای حمله به اسلام و تعالیم اسلامی قرار دهد، آیا مسئولان وزارت ارشاد ناراحت نیستند که به عنوانِ مأمورانِ رسمی پاسداری از حریم اعتقادات دینی و فرهنگ اسلامی و ارشاد و نشر آموزه ها و ارزش های دینی، به کتابی مجوز نشر (و به شخصی تریبون) می دهند که آشکارا به ترویج به قول خودش، «نوعی زندگی عُرفی (جدا از شریعت و مذهب) و موسیقی، مجالس طرب و بزم و نشاط» و «شادخواری لذت جویی های توبه ناپذیر» می پردازد و با زبان تحقیر و تخطئه از «سنت عزاداری، مرثیه و زاری» نام می برد.
یادمان نرود که امام خمینی(ره) در سال 1360 در مقابل جماعت روشنفکرانی که به مخالفت با سنت عزاداری پرداخته بودند، بر حفظ و تداوم عزاداری ها و مرثیه خوانی ها به شیوه سنتی آن تأکید ورزیدند و گفتند: «محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته است.»
آیا تلخ و رنج آور و تأسف بار و فراتر از آن فاجعه آمیز نیست که مسئولان وزارت ارشاد به کتابی با این مضامین ضددینی (کتابی که در همین مصاحبه اش با میرفطروس به طور آشکار و پنهان به ترویج سکولاریسم و تخطئه و تحقیر شعائر و سنت های دینی پرداخته است) مجوز نشر می دهند و سپس در مقابل انتقادات دلسوزان، از این کار خود دفاع نیز می کنند؟ آیا مسئولان محترم این وزارتخانه می دانند که تشکیلاتی که در رأس آن قرار گرفته اند به منظور ارشاد اسلامی و ترویج و نشر معارف دینی تأسیس گردیده است. اگر به این حقیقت مهم واقفند پس چرا به «ایران در گذر روزگاران» و کتاب های پرمشکل و سکولاریستی دیگر مجوز نشر می دهند؟
ادامه دارد...
شهریار زرشناس