چرا بعضی‌ به سرعت ایمان می‌آورند و برخی دیگر خیلی دیر ایمان می‌آورند؟ آیا این مسئله تصادفی است؟ اصلاً اینطور نیست ولی پذیرش هدایت و حتی دریافت مراتب عالی هدایت، یک مسألۀ فوق العاده پیچیده و مرموز و پنهان در درون انسان است و فقط خدا این رازها را می‌داند. «وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ» (قصص/ 56). و خداوند به کسی اطمینان نداده است که او را حتماً در شمار مهتدین بیاورد. ما در این میان، باید وظایف خود را انجام دهیم و نگران عاقبت به خیری خودمان باشیم. کمااینکه حتی اولیاء خدا نیز نسبت به عاقبت به خیری خودشان نگران بودند.

گروه فرهنگی مشرق ـ حجت الاسلام علیرضا پناهیان شب‌های ماه مبارک در ساعت 23 در مصلای تهران با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی دارند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه هفتم را می‌خوانید.
*******


ادبیات امروز ما، تحت تأثیر تفکر اومانیسم است

· اگر یک‌مقدار با قرآن اُنس بگیریم و قرآن‌اندیش باشیم، یقیناً ادبیات ما تغییر خواهد کرد. ادبیاتی که ما امروز داریم، تحت تأثیر تفکر اومانیسم است. اما ادبیات و جهان قرآن بسیار خاص است، جهانی که در آن، همه‌کاره خداوند است و نه انسان.

· اوائل انقلاب در فضای آن دوران، اکثراً ادبیات مارکسیستی حاکم بود و اصطلاحات دینی کمتر به‌کار برده می‌شد. شما در آن ادبیات به این سادگی نمی‌توانستید گرایش‌‌ها و نگرش‌های دینی را مطرح کنید. خیلی از روشن‌فکرهای انقلابی تحت تأثیر ادبیات مارکسیستی قرار داشتند و حتی وقتی می‌خواستند از انقلاب خودمان سخن بگویند، با ادبیات مارکسیستی سخن می‌گفتند و معارف دینی را نیز با همان ادبیات بیان می‌کردند.


وقتی تحت تأثیر ادبیات دیگران قرار بگیریم، ناخواسته شبیه آنها فکر خواهیم کرد

· الان ادبیات ما خیلی اومانیستی و لیبرالیستی است و خیلی تحت تأثیر این «ایسم‌ها» قرار گرفته است. مثلاً گاهی اوقات در برخی موضوعات، ادبیات فمینیستی به‌کار می‌گیریم، و گاهی نیز ادبیات سوسیالیستی. ما بالاخره تحت تأثیر کلمات دیگران قرار داریم و این کلمات باعث میشوند تا معانی آنها به ما القاء شود و ما ناخواسته شبیه آنها فکر کنیم. البته اگر آنها درست فکر می‌کردند، اشکالی نداشت، ولی آنها غلط فکر می‌کنند و اگر ما نیز شبیه آنها شویم، طبیعتاً فکر کردنمان مختل می‌شود.

· یکی از اندیشمندان معاصر در کتابش نوشته است: «امروز اگر بخواهید منطقی فکر کنید، باید به زبان انگلیسی فکر کنید!» یعنی رسماً توصیه می‌کنند که مثل آنها فکر کنیم و این خیلی عجیب است. انگار در مشرق زمین که-خیلی پیش از اروپاییان- زادگاه منطق و عقلانیت و گهواره تمدن است، هیچ منطق و عقلانیتی یافت نمی‌شود که اگر بخواهیم عقلانی فکر کنیم، باید با زبان انگلیسی فکر کنیم! انگار ادبیات دینی و اسلامی ما این‌قدر غنای عقلانی ندارد! قرآن ادبیات بسیار ویژه‌ای دارد که خیلی تربیت‌کننده است.

ادبیات قرآن با ادبیات ما مأنوس نیست/طرز تفکری قرآنی می‌گوید: خدا همه‌کاره‌ است نه انسان

· وقتی قرآن را باز می‌کنید می‌بینید ادبیات قرآن با تفکر رایج ما مأنوس نیست. منظر قرآن تفاوت دارد. لذا شما بعد از مدتی انس گرفتن با قرآن است که این طرز تفکر را دریافت می‌کنید و یکی از راه‌های هدایت توسط قرآن کریم، همین است.

· شما در ادبیات قرآنی، حضور پرقدرت خدا را ملاحظه می‌کنید و کم‌کم باورتان می‌شود که خدا همه‌کاره است و نه انسان. این خودش باعث تواضع در انسان می‌شود. آدم‌ها وقتی احساس کنند که از مقدرات و فرامین الهی استقلال دارند، طغیان می‌کنند. خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغی*أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنى‏» (علق/ 6 و 7) یعنی وقتی خودش را بی‌نیاز دید، طغیان می‌کند. این جزء اولین آیاتی است که همان شب مبعث بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است.

ای پیامبر، تو نمی‌توانی هر کسی را که بخواهی، هدایت کنی

· وقتی در موضوع «هدایت» در ادبیات قرآنی تعمق کنیم، هیبت و عظمت خدا واقعاً ما را خواهد گرفت. چون نقش برجستۀ خدا را در هدایت خودمان می‌بینیم و نقش رقیق خودمان را هم می‌بینیم. خداوند در سورۀ قصص، نقش انسان را در اینکه «هدایت» بپذیرد یا نپذیرد، اعلام می‌کند: «ای پیامبر، تو هر کسی را که دوست داشته باشی، نمی‌توانی هدایت کنی بلکه هر کسی را خدا بخواهد، هدایت خواهد کرد و خدا بهتر می‌داند چه کسی هدایت می‌پذیرد؛ إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ» (قصص/ 56)

· در این آیه از تأثیر انسان بر «هدایت» خودش سخن گفته می‌شود ولی بسیار رقیق. یعنی برای انسان نقشِ خیلی زیادی در این امر قائل نیست و نقش انسان، به اندازۀ همین کلمۀ «مُهْتَدينَ» بیان شده است و این کلمه به این معنا اشاره دارد که «آیا انسان هدایت را می‌پذیرد یا نه؟» البته تردیدی نیست که انسان‌ها در سعادت و شقاوت خودشان نقش دارند و فضای هدایت یک فضای جبری نیست ولی باید دید که نقش انسان در هدایت‌ خودش چقدر است؟


در ادبیات قرآنی، نقش انسان در پذیرش هدایت، بسیار کمرنگ‌تر از نقش خدا در هدایت انسان است

· در ادبیات قرآنی، کلمۀ «اهتداء» که نشان‌دهندۀ نقش انسان در پذیرش هدایت است، بسیار کمرنگ‌تر از نقش و ارادۀ پروردگار عالم در هدایت کردن انسان است. هدایت دو سو دارد: اول اینکه خداوند اراده نماید تا کسی را هدایت کند و دوم اینکه ما هدایت الهی را بپذیریم. در ادبیات قرآن، بر روی نقش انسان (در مقابل نقش خداوند) در هدایت خودش حساب نشده است. اگر انسان به فعالیت خودش در «هدایت» متکی باشد همان وقت است که گناه می‌کند و توبۀ خود را عقب می‌اندازد یا رفتارها و کارهای خوب را به تأخیر می‌اندازد و می‌گوید: «بعداً انجام می‌دهم!» در حالی که معلوم نیست خداوند بعداً به او فرصت بدهد.

· فقط خدا می‌داند که هر یک از ما چقدر «مهتدی» است؛ یعنی چقدر حاضر است هدایت را بپذیرد و در نهان‌خانۀ دل خود چه شایستگی‌هایی دارد یا احیاناً چه ناشایستگی‌هایی به خدا نشان داده است. انسان‌ها موجودات بسیار پیچیده‌ای هستند، خدا بهتر می‌داند چه کسی هدایت‌‌پذیرتر است.

هدایت انسانها فقط به دست خداست

· چرا هدایت انسانها به دست خداست؟ چون فقط او می‌داند چه کسی هدایت می‌شود و چه کسی استنکاف میکند. خداوند لیاقت‌ها و شایستگی‌های باطنی انسان‌ها را می‌داند و می‌شناسد.

· چرا بعضی‌ به سرعت ایمان می‌آورند و برخی دیگر خیلی دیر ایمان می‌آورند؟ آیا این مسئله تصادفی است؟ اصلاً اینطور نیست ولی پذیرش هدایت و حتی دریافت مراتب عالی هدایت، یک مسألۀ فوق العاده پیچیده و مرموز و پنهان در درون انسان است و فقط خدا این رازها را می‌داند. «وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ» (قصص/ 56). و خداوند به کسی اطمینان نداده است که او را حتماً در شمار مهتدین بیاورد. ما در این میان، باید وظایف خود را انجام دهیم و نگران عاقبت به خیری خودمان باشیم. کمااینکه حتی اولیاء خدا نیز نسبت به عاقبت به خیری خودشان نگران بودند.

· پیچیدگی هدایت‌پذیری انسان را در این روایت ببینید. امام صادق(ع) دربارۀ این آیه که «خدا بین انسان و قلبش حائل می‌شود؛ أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» (انفال/ 24) می‌فرماید: منظور خداوند از این آیۀ قرآن این است که خداوند مانع می‌شود که انسان باور کند باطل، حق است؛ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى -وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ‏ فَقَالَ يَحُولَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَنْ يَعْلَمَ أَنَّ الْبَاطِلَ حَقٌّ» (توحید صدوق/ ص 358) خدا هیچ وقت اجازه نمی‌دهد مؤمن باور کند که باطل، حق است. در روایات دیگر نیز به این موضوع اشاره شده است (امام صادق(ع): أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَكَّ فِيهِ وَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْبَاطِلَ فِي قَلْبِ الْكَافِرِ الْمُخَالِفِ حَقّاً لَا شَكَّ فِيهـ محاسن برقی/ ج 1/ ص 277). مؤمن خوبی‌ها‌ و شایستگی‌هایی در قلبش دارد که خدا اجازه نمی‌دهد، به باطل ایمان بیاورد.

در اولین مرحلۀ هدایت، خدا قلب همۀ انسان‌ها را به صورت مستقیم هدایت می‌کند

· اینکه «خدا چگونه ما را هدایت می‌کند؟» سؤالی است که به چند صورت می‌توان آن را معنا کرد. مثلاً اینکه «خدا به چه چیزی هدایت می‌کند؟»، «خدا با چه چیزی ما را هدایت می‌کند؟» یا «خدا در چند مرحله ما را هدایت می‌کند؟» در اینجا می‌خواهیم به سؤال اخیر پاسخ دهیم و اولین مرحلۀ هدایت را معرفی کنیم.

· خداوند در قدم اول، همۀ انسان‌ها را به صورت مستقیم، هدایت می‌کند؛ یعنی قلب انسان‌ها را به خودش متمایل می‌کند؛ حتی قبل از اینکه به واسطۀ قرآن کریم، بخواهد ما را هدایت کند. شما وقتی به قرآن می‌رسید و حقانیت قرآن را می‌یابید، خداوند از قبل شما را به این هدایت کرده است که اصلاً «حق چیست؟» و بعد از این هدایت اولیه، وقتی حق را در قرآن می‌بینید، می‌گویید: «بله، همین است! این حق است.» یعنی خداوند ابتدا حق را به قلب ما الهام کرده بود، که ما آن را می‌فهمیم. شاید بتوان گفت، این هدایت، همان هدایت فطری اولیه باشد.

· مراحل بعدی هدایت را در جلسات بعد مورد بحث قرار می‌دهیم. مثلاً اینکه خداوند با مقدراتش، چگونه انسان را هدایت می‌کند. یا اینکه خدا با قرآن، چگونه انسان را هدایت می‌کند. یا اینکه خداوند با هادیانی مانند ائمۀ هدی(ع) چگونه ما را هدایت می‌کند؟ یا اینکه با تجربه‌های تلخ و شیرین چگونه ما را هدایت می‌‌کند؟ با سنت‌های حاکم بر عالم هستی، چگونه ما را هدایت می‌کنند؟ حتی با نیاز آدم‌ها به ازدواج، چگونه آنها را هدایت می‌کند؟ یعنی همین نیاز زن و مرد به همدیگر، معجزه و ابزار هدایت است، کمااینکه خداوند می‌فرماید: «از معجزات خدا اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفريد؛ وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» (روم/ 21).

خدا اولین عامل هدایت است

· خداوند متعال بندگان خود را با عوامل هدایت‌کننده، محاصره کرده است ولی خودش اولین عامل هدایت است. بگذارید خودِ پرودگار، شما را هدایت کند. در این صورت بقیۀ عوامل، همه مذکّر (یادآوری‌کنندۀ) او خواهند بود. حتی خداوند به رسولش(ص) می‌فرماید: «ای پیغمبر! تو فقط یادآوری‌کننده هستی؛ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ» (غاشیه/ 21) یعنی منِ خدا، آن کاری که برای هدایت انسان‌ها باید می‌کردم، انجام داده‌ام و تو فقط یادآوری کن و بر آن تأکید کرده، تقویتش کن.

· دربارۀ اینکه خداوند متعال، خودش مستقیماً ما را هدایت می‌کند، یک عبارت فوق‌العاده زیبا در آغاز دعای ابوحمزۀ ثمالی وجود دارد که می‌گوید: «خدایا! من به واسطۀ خودت تو را شناختم، تو خودت مرا به خودت راهنمایی کردی و به سوی خودت دعوت کردی؛ بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْكَ» (مصباح المتهجد/ ج 2/ ص 582) یعنی من از مخلوقات تو به تو پی نبردم، بلکه از خودت، تو را دریافتم. یعنی من فهمیدم و احساس کردم که تو من را به سوی خودت دعوت کردی، و خودت را مستقیم به من معرفی کردی و وقتی من برای وجود تو دنبال دلیل می‌گشتم، تو خودت به عنوان دلیل آمدی. (در ادعیه دیگر نیز شبیه این دعا آمده است: «إِلَهِي بِكَ عَرَفْتُكَ وَ بِكَ اهْتَدَيْتُ ُ إِلَى أَمْرِك‏» (مهج ‌الدعوات / ص 144))

اولین مرتبۀ هدایت، اولین وسیلۀ هدایت، و اولین شیوۀ هدایت، خودِ خداوند است

· اولین مرتبۀ هدایت، اولین وسیلۀ هدایت، و اولین شیوۀ هدایت، خودِ خداوند است. این مرتبۀ اول هدایت است که اگر مؤثر نبود، مراتب بعدی هدایت هم هست تا بر انسان تأثیر بگذارد. اما به نظر می‌رسد اولیاء خدا همگی این‌طوری به پروردگار عالم هدایت می‌شوند. آن‌قدر باطن‌شان صاف و نورانی و بدون عُجب است و آن‌قدر صادقانه دنبال حقایق عالم هستند، که می‌فهمند و حس می‌کنند «کسی اینجا هست».

· می‌دانید خدا چقدر بنده‌اش را دوست دارد؟ اگر انسان بتواند این کشش محبت لطف خدا به خودش را حس کند، خیلی ارزش دارد. اگر انسان این محبت را درک کند، واقعاً می‌میرد. اولیاء خدا هرچقدر در عبادت خدا سعی می‌کنند، باز هم نمی‌توانند از خجالت و شرم محبت خدا به خودشان، بیرون بیایند.


فایل صوتی جلسه هفتم:

دریافت با کیفیت پایین (7.45 مگا بایت)

دریافت با کیفیت متوسط (26.4 مگا بایت)