گروه جنگ نرم مشرق- موضوع اصلی این مستند بطور خلاصه بررسی جنبههای تاریخی و راهبردی چگونگی نفوذ و قدرتیابی بانکداران بینالمللی در پشت پردۀ صحنۀ سیاسی و اقتصادی کلان آمریکاست و اینکه چگونه و از کجا این نفوذ آغاز شده است؟ هرچند که این مستند قدری قدیمی است اما اینطور که به نظر میرسد پیشگوییهای درستی در این مستند وجود دارد؛ از جمله رکود بزرگی که امروز در اقتصاد آمریکا شاهد آنیم. در این مستند خواهیم دید که چگونه بانکداران بینالمللی در راهبری سیاستهای کلان آمریکا دخیلاند و چطور قادر به کنترل پادشاهها و دولتهای دست نشاندۀ خود در جهان غرب هستند و جنگها و رکودها را باعث میشوند.
شایان ذکر است که دیدن ویدئوهای انتخابی برای درک روند وقایع این مستند لازم است.
منشور بانكی ایالات متحده، فراخواني براي سرمايه گذاران صادر كرد تا سرمايه اوليهاي به ارزش 400 هزار دلار به ميان بگذارند. اما زمانيكه رابرت موريس (صاحب یکی از بانکهای خصوصی آمریکا 1781) نتوانست پول را فراهم كند. با گستاخي از نفوذ سياسياش استفاده كرد تا طلا در بانك سپردهگذاري كند، كه توسط فرانسه به آمريكا وام داده شده بود. سپس او اين پول را به خودش و دوستانش قرض داد تا دوباره در سهام بانك سرمايهگذاري شود و مانند بانك انگليس، امتياز انحصار پول ملي به اين بانك داده شد. خيلي زود خطرات فاش شدند. كاهش ارزش پول آمريكا ادامه داشت.
بانک مرکزی خصوصی دیگری نیز به راه افتاد که اولين بانك ايالات متحده نام گرفت و توماس وايلينگ دوباره به مقام رياست بانك برگزيده شد. بازيكنان همانها بودند تنها نام بانك تغيير كرده بود.
در سال 1787، رهبران مستعمراتي در فيلادلفيا گرد هم آمدند، تا بندهاي مشكلدار كنفدراسيون را جايگزين كنند همانطور كه پيشتر ديده شد هم توماس جفرسون و هم جيمز مديسون به طور تغييرناپذيري با بانك مركزي خصوصي مخالف بودند، آنها مشكلات ايجاد شده توسط بانك انگليس را ديده بودند.
توماس جفرسون
آنها هيچچيز از آن نميخواستند همانطور كه جفرسون بعدا اظهار كرد:
در سال 1790، كمتر از سه سال پس از تصويب قانون اساسي، صرافها دوباره اعتصاب كردند. اولين وزير تازه منصوب شده وزارت خزانهداري، الكساندر هاميلتون، لايحهاي به كنگره پيشنهاد كرد كه درخواست يك بانك مركزي تحت مالكيت خصوصي را داده بود تصادفاً، اين همان سالي بود كه آمشل راتچايلد بيانيه خود را از بانك شاخص خود در فرانكفورت اعلام داشت: فقط اجازه صدور و كنترل يك كشور را به دست من بدهيد، ديگر برايم مهم نيست كه چه كسي قوانين را مينويسد.
بعد از يكسال بحثهاي شديد، در سال1791، كنگره لايحه را تصويب كرد و امتيازي بيست ساله به آن داد. بانك جديد، اولين بانك ايالات متحده نام گرفت.
ساختمان نخستین بانک ایالات متحده
بانك انحصار چاپ پول ايالات متحده را در اختيار داشت، هر چند 80% از سهام آن در اختيار سرمايهگذاران خصوصي بود.20% ديگر توسط دولت ايالات متحده آمريكا خريداري شد براي تامين سرمايه براي صاحبان 80% سهم ديگر. درست مثل بانكهاي قديميتر شمال آمريكا و بانك مركزي انگلستان، سهامداران هرگز مبلغ كامل سهام خود را پرداخت نكردند.
دولت ايالات متحده سهم اوليه خود را كه 20 ميليون دلار بود نقدا پرداخت كرد. سپس بانك از طريق اعطاي وام اندوخته جزئي، به سرمايهگذاران خود وام داد تا بتوانند 80 ميليون دلار سرمايه باقيمانده مورد نياز براي اين سرمايهگذاري عاري از خطر را فراهم كنند.
همانند بانك انگلستان، نام بانك مركزي ايالات متحده عمدا انتخاب شده بود، تا واقعيت خصوصي بودن آن را پنهان كند و مانند بانك مركزي انگلستان، نام سرمايهگذاران در بانك هرگز فاش نشد. سال ها بعد همه ميگفتند راتچايلدها، قدرت پشت پرده بانك قديمي ايالات متحده بودند.
بانك به كنگره فروخته شد، تا ثبات نظام بانكي را به ارمغان بياورد. و تورم را از بين ببرد، بعد چه اتفاقي افتاد؟ در طول پنج سال اول، دولت ايالات متحده 28 ميليون دلار از بانك مركزي ايالات متحده آمريكا قرض كرد كه در همان 5 سال، قيمتها تا 72 درصد افزايش يافتند.
بانك مركزي فرانسه، در سال 1800 تاسيس شد، اما ناپلئون تصميم گرفت كه فرانسه درگير بدهي نشود. او هيچگاه به بانك مركزي اعتماد نكرد. او اظهار داشت زماني كه دولت بخاطر پول وابسته به بانكداران است. كنترل در دست بانكداران خواهد بود نه رهبران.
در حالي كه ناپلئون در تبعيد در آلبا به سر ميبرد، آمريكا نيز كه به طور موقت توسط انگلستان و با كمكهاي مالي راتچايلدها شكست خورده بود. در تلاش براي رهايي از بانك مركزي خود بود.
در سال1811، لايحهاي به كنگره ارائه شد، تا منشور بانك مركزي ايالات متحده تجديد شود، بحث بسيار گرم شد و قانونگذاران پنسيلوانيا و ويرجينيا قطعنامهاي تصويب كردند و از كنگره خواستند بانك را از ميان بردارد. به بانك حمله كرده و مطبوعات آن روز آشكارا آن را كلاهبرداري بزرگ، كركس، افعي و كبري ناميدند.
بي پورتر يك نماينده كنگره به بانك حمله كرد و گفت: بايد اساسنامه بانك تمديد شود، نقل قول از كنگره: ماري در آستين اين قانون اساسي پرورده شده كه يكي از اين روزها، قلب آزاديخواهان اين كشور را نيش خواهد زد.
ناتان راتچايلد هشدار داده بود: اگر اساسنامه بانك تجديد نشود، ايالات متحده درگير جنگي فاجعهبار خواهد شد.
نبوغ خانواده راتچايلد و كنترل بازار سهام بريتانيا پس از جنگ واترلو توسط آنها را بيشتر از آن به درستي نشان نميدهد. يكسال پس از پايان جنگ سال1812 در سال1815 در آمريكا، ناپلئون از تبعيد فرار كرد و به پاريس بازگشت نيروهاي نظامي فرانسه براي دستگيري او فرستاده شدند. اما او از چنان كاريزمايي برخوردار بود كه سربازان در اطراف رهبر قديمي خود را گرد آمده و بار ديگر او را به عنوان امپراطوري خود مورد ستايش قرار دادند.
در ماه مارس سال1815، ناپلئون ارتشي را تجهيز كرد كه دوك ولينگتون بريتانيا كمتر از 90 روز بعد در واترلو آن را شكست داد. برخي از نويسندگان ادعا كردند كه ناپلئون 5 ميليون پوند از بانك مركزي انگليس براي تجديد تسليحات قرض گرفت اما به نظر ميرسد. اين وجوه در واقع توسط موسسه بانكداري اووارد در پاريس تامين شد. بانك هاي مركزي خصوصي از لحاظ مالي هر دو طرف را در يك جنگ تامين كنند.
چرا يك بانك مركزي بايد از لحاظ مالي دو طرف مخالف در يك جنگ را تامين كند؟ زيرا جنگ بزرگترين به وجودآورنده بدهي است، يك كشور براي پيروزي هر مقدار كه پول لازم باشد قرض ميگيرد، علاوه بر اين چنين وام هايي كه معمولا به شرطي داده ميشود كه پيروز جنگ ضمانت كند، بدهي طرف مغلوب را بپردازد.
ادامه دارد...